🔥تنها میان داعش🔥
#تنها_میان_داعش
◀️ قسمت سوم
💠 نزدیک شدنش را از پشت سر به وضوح حس میکردم که نفسم در سینه بند آمد و فقط زیر لب یاعلی میگفتم تا نجاتم دهد.
با هر نفسی که با وحشت از سینهام بیرون میآمد امیر المؤمنین (علیهالسلام) را صدا میزدم و دیگر میخواستم جیغ بزنم که با دستان حیدریاش نجاتم داد!
💠 بهخدا امداد امیرالمؤمنین (علیهالسلام) بود که از حنجره حیدر سربرآورد! آوای مردانه و محکم حیدر بود که در این لحظات سخت تنهایی، پناهم داد :«چیکار داری اینجا؟»
از طنین غیرتمندانه صدایش، چرخیدم و دیدم عدنان زودتر از من، رو به حیدر چرخیده و میخکوب حضورش تنها نگاهش میکند. حیدر با چشمانی که از عصبانیت سرخ و درشتتر از همیشه شده بود، دوباره بازخواستش کرد :«بهت میگم اینجا چیکار داری؟؟؟»
💠 تنها حضور پسرعموی مهربانم که از کودکی همچون برادر بزرگترم همیشه حمایتم میکرد، میتوانست دلم را اینطور قرص کند که دیگر نفسم بالا آمد و حالا نوبت عدنان بود که به لکنت بیفتد :«اومده بودم حاجی رو ببینم!»
حیدر قدمی به سمتش آمد، از بلندی قد هر دو مثل هم بودند، اما قامت چهارشانه حیدر طوری مقابلش را گرفته بود که اینبار راه گریز او بسته شد و انتقام خوبی بابت بستن راه من بود!
💠 از کنار عدنان با نگرانی نگاهم کرد و دیدن چشمان معصوم و وحشتزدهام کافی بود تا حُکمش را اجرا کند که با کف دست به سینه عدنان کوبید و فریاد کشید :«همنیجا مثِ سگ میکُشمت!!!»
ضرب دستش به حّدی بود که عدنان قدمی عقب پرت شد. صورت سبزهاش از ترس و عصبانیت کبود شد و راه فراری نداشت که ذلیلانه دست به دامان غیرت حیدر شد :«ما با شما یه عمر معامله کردیم! حالا چرا مهمونکُشی میکنی؟؟؟»
💠 حیدر با هر دو دستش، یقه پیراهن عربی عدنان را گرفت و طوری کشید که من خط فشار یقه لباس را از پشت میدیدم که انگار گردنش را میبُرید و همزمان بر سرش فریاد زد :«بیغیرت! تو مهمونی یا دزد ناموس؟؟؟»
از آتش غیرت و غضبی که به جان پسرعمویم افتاده و نزدیک بود کاری دستش بدهد، ترسیده بودم که با دلواپسی صدایش زدم :«حیدر تو رو خدا!» و نمیدانستم همین نگرانی خواهرانه، بهانه به دست آن حرامی میدهد که با دستان لاغر و استخوانیاش به دستان حیدر چنگ زد و پای مرا وسط کشید :«ما فقط داشتیم با هم حرف میزدیم!»
💠 نگاه حیدر به سمت چشمانم چرخید و من صادقانه شهادت دادم :«دروغ میگه پسرعمو! اون دست از سرم برنمیداشت...» و اجازه نداد حرفم تمام شود که فریاد بعدی را سر من کشید :«برو تو خونه!» اگر بگویم حیدر تا آن روز اینطور سرم فریاد نکشیده بود، دروغ نگفتهام که همه ترس و وحشتم شبیه بغضی مظلومانه در گلویم تهنشین شد و ساکت شدم.
مبهوت پسرعموی مهربانم که بیرحمانه تنبیهم کرده بود، لحظاتی نگاهش کردم تا لحظهای که روی چشمانم را پردهای از اشک گرفت. دیگر تصویر صورت زیبایش پیش چشمانم محو شد که سرم را پایین انداختم، با قدمهایی کُند و کوتاه از کنارشان رد شدم و به سمت ساختمان رفتم.
💠 احساس میکردم دلم زیر و رو شده است؛ وحشت رفتار زشت و زننده عدنان که هنوز به جانم مانده بود و از آن سختتر، شکّی که در چشمان حیدر پیدا شد و فرصت نداد از خودم دفاع کنم. 💔
حیدر بزرگترین فرزند عمو بود و تکیهگاهی محکم برای همه خانواده، اما حالا احساس میکردم این تکیهگاه زیر پایم لرزیده و دیگر به این خواهر کوچکترش اعتماد ندارد.
💠 چند روزی حال دل من همین بود، وحشتزده از نامردی که میخواست آزارم دهد و دلشکسته از مردی که باورم نکرد! 💔
انگار حال دل حیدر هم بهتر از من نبود که همچون من از روبرو شدنمان فراری بود و هر بار سر سفره که همه دور هم جمع میشدیم، نگاهش را از چشمانم میگرفت و دل من بیشتر میشکست. 💔
انگار فراموشش هم نمیشد که هر بار با هم روبرو میشدیم، گونههایش بیشتر گل انداخته و نگاهش را بیشتر پنهان میکرد. من به کسی چیزی نگفتم و میدانستم او هم حرفی نزده که عمو هرازگاهی سراغ عدنان و حساب ابوسیف را میگرفت و حیدر به روی خودش نمیآورد از او چه دیده و با چه وضعی از خانه بیرونش کرده است.
💠 شب چهارمی بود که با این وضعیت دور یک سفره روی ایوان مینشستیم، من دیگر حتی در قلبم با او قهر کرده بودم که اصلا نگاهش نمیکردم و دست خودم نبود که دلم از بیگناهیام همچنان میسوخت.
شام تقریباً تمام شده بود که حیدر از پشت پرده سکوت همه این شبها بیرون آمد و رو به عمو کرد :«بابا! عدنان دیگه اینجا نمیاد.» شنیدن نام عدنان، قلبم را به دیوار سینهام کوبید و بیاختیار سرم را بالا آورد. حیدر مستقیم به عمو نگاه میکرد و طوری مصمم حرف زد که فاتحه آبرویم را خواندم. ظاهراً دیگر به نتیجه رسیده و میخواست قصه را فاش کند...
ادامه دارد...
--------------
🖋"سالن مطالعه محله زینبیه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی
@salonemotalee
#پرونده_ویژه_جنگ_جهانی_غذا (۴۹)
مقاله بیستم
#سند_جنگ_جهانی_جمعیت_آمریکا
درآمدی بر NSSM200
🖊 قسمت اول؛
🔹 براساس یک سند معتبر، آمریکا بیش از نیم قرن گذشته، تلاش کرده تا کاهش جمعیت خود را با جنگ جمعیتی این کشور علیه کشورهای دیگر جبران کند. این یادداشت، به این سند جنگ جهانی جمعیت آمریکا میپردازد.
***
🔹در پروندهی «جنگ جهانی غذا» {کل پرونده، اینـجــا در دسترس است} با واقعیتی عجیب روبهرو شدیم:
با وجود تحقیقات پراکندهای که در این زمینه انجام شده – که البته در جای خود بسیار ارزشمند است – هیچ ساختار مشخصی در جمهوری اسلامی، فرماندهی نبرد تمامعیار جمعیتی با آمریکا را بهعهده ندارد.
🔹 همین فتور نهادهای مورد نیاز کشور، طی سه دهه، موجب بروز شرایطی در حوزهی جمعیت شده است که ادامهی آن یک «فاجعهی تمامعیار» برای ایران اسلامی بهشمار میرود.
در همین راستا ملیندا گیتس طی یک توئیت در فروردین ۱۳۹۷ ایران را حائز رکورد کاهش زاد و ولد دنیا «در طول تاریخ» معرفی کرده بود.
🔹 برای تصدیق این یلگی ساختاری، اشاره به این نکته کافی است که سند بالادستی آمریکا در این نبرد تمامعیار حتی تاکنون به فارسی بازگردانده نشده است!
چه رسد به بررسی و تحلیل و ساختارسازی و مقابله!!
🔹 در ابتدای سند، نام هنری کیسینجر (Henry Kissinger) یهودی شناسنامهدار و استراتژیست بیهمتای آمریکایی، نقش بسته است.
وی تا هماکنون در قید حیات است و در سنّ ۹۸سالگی هنوز در کانون مراکز سیاستگذار کلان ایالات متحده، ابرکمپانیهای فراملیتی، و گعدههای فراراهبردی دنیا (مانند بیلدربرگ [۱]) نقش محوری ایفا میکند.
در این مقال، دربارهی او کمتر خواهیم نوشت؛ چه اینکه نگاه به اقدامات و کنشهای او طی ۵۰ سال اخیر، خود بحثی مفصل میطلبد.
🔹 این سند زمانی تدوین شد که ۵ سال از انتصاب کیسینجر به سِمَت مشاور شورای امنیت ملی آمریکا [۲] و ۱ سال از تصدی وزارت امور خارجهاش در دولت نیکسون میگذشت.
🔹 سند پیشِرو در سال ۱۹۷۴ میلادی تهیه شد.
در این برهه از زمان، از یک سو طی یک دهه (۷۰-۱۹۶۰) نرخ رشد جمعیت کشورهای غربی به حدود نصف کاهش یافته بود، و از سوی دیگر نرخ فزایندهی زاد و ولدِ کشورهایی که در پارادایم این کشورها جایی نداشتند، میرفت تا مؤلفههای گوناگون نظامی، اقتصادی، سیاسی و راهبردی دنیا را عمیقاً تحت تأثیر قرار دهد.
🔹 این سند در این زمینه تصریح میکند:
طیّ زمان بین ۱۹۷۰ تا ۲۰۰۰ که برآوردی از این برنامه انجام شده، مناطق کمتر توسعهیافته نسبت به مناطق پیشرفته رشد سریعتری خواهند داشت…،
بنابراین تا سال ۲۰۰۰ تقریباً ۸۰درصد جمعیت جهان در مناطقی زندگی میکنند که اکنون آن را «کمتر توسعه یافته» مینامیم و بیش از ۹۰درصد از افزایش سالانهی جمعیت جهان هم در همین منطقه اتفاق میافتد. [۳]
🔹 اگر روند رشد جمعیت جهان به همان ترتیب ادامه مییافت، توازن جمعیتی جهان بهنفع کشورهای دیگر به هم میخورد و چهبسا اکنون آرایشِ قدرت در جهان، نمایی بسیار متفاوت با شرایط فعلی نشان میداد.
🔹 برای اجرای این طرحواره، مشکلات پیچیده و فراوانی پیشِروی ایالات متحده قرار داشت، که عبور از آنها بهنظر ناممکن مینمود.
اما این سند تهیه شد تا با بهرهمندی از تمامی ظرفیتهای آن روزگار، نظامی منسجم و هماهنگ از اقدامات فراملیّتی و راهبردی را شکل دهد که به کاهش رشد جمعیت جهان انجامد.
ادامه دارد...
قسمت بعد؛ https://eitaa.com/salonemotalee/2354
--------------
🖋"سالن مطالعه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی
@salonemotalee
مستند صوتی شنود - 11.mp3
17.1M
🎙 مستند صوتی شنود،
قسمت ۱۱
(تجربه نزدیک به مرگ یک مسئول امنیتی در بیمارستان بقیه الله تهران)
هرشب در "سالن مطالعه محله زینبیه"
🔺 تجربهگر #کتاب_شنود در پی حذف برخی قسمتها توسط ارشاد، تصمیم به روایت صوتی تجربه خود گرفته است و استاد امینیخواه مستندات روایی مرتبط با تجربه را بیان میدارد.
مروری بر نکات جلسه یازدهم:
🔻 تبعات گناه در فضای مجازی
🔻 یادگیری عمیق، در دوران کودکی
🔻 اثر گناه، بر قلب امام زمان علیه السلام
🔻 مال حرامی که تبدیل به خیانت می شود.
🔻 عاقبت چتهای بسیار معمولی در آخرت
🔻 تاثیر گناه بر روح و روان
🔻 چرا روضه برای امام زمان علیهالسلام تمام نمیشود.
🔻 گناهان جبران ناپذیر
🔻 حق الناس فکری نداشته باش
🔻 چرا تصمیم گرفتم حضوری گفتگو کنم.
🔻 کلمهای که گفته می شود و چوب دارد.
🔻 گناهانی که عادی شده در زندگی
🔻 شادی های کاذب
🔻 زندگی که در آن خمس نباشد
🔻 مرا برای کمک به دیگران می بردند
🔻 عاقبت کارمندی که کار اداری را عقب انداخت
🔻 کارمندی که در وقت اداری فیلم ناجور می دید
🔻 حساب و کتاب عجیب و ترسناک
#مستند_صوتی_شنود
--------------
🖋"سالن مطالعه محله زینبیه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی
@salonemotalee
⬛️ #لطیفه_نکته ۱۵۴
#با_قرآن_از_مدینه_تا_کربلا (۲)
▪️به نام خدای امیدواران
سلام
خداوند مهربان در قرآن میزان فرمود:
وَلَمَّا تَوَجَّهَ تِلْقَاءَ مَدْيَنَ قَالَ عَسَىٰ رَبِّي أَنْ يَهْدِيَنِي سَوَاءَ السَّبِيلِ
همین که حضرت موسی رو به جانب شهر مدین آورد، با خود گفت: امید است که خدایم مرا به راه راست هدایت فرماید.
سوره قصص آیه ۲۲
امام حسین علیه السلام همین که از مدینه خارج شدند و بعد از ۵ روز به مکه رسید این آیه شریفه را تلاوت فرمودند. «مَدْيَنَ» شهرى در جنوب شام و شمال حجاز، و نزديك تبوك است كه در آن زمان از قلمرو حكومت فرعون، بيرون بوده است.
این آیه شریفه به نکات ارزشمند زیر اشاره دارد:
۱. تحرّك، هجرت و بكارگيرى تاكتيكهاى متفاوت، از لوازم يك انقلاب است.
۲. اوّل حركت كنيم، سپس دعا كنيم و اميدوار باشيم. (امیدواری خود بخش مهمی از مسئله زندگی است)
۳. اميدوارى، در همهى حالات پسنديده است. (خداوند بعد از کفر هیچ گناهی را بالاتر از ناامیدی از درگاهش نمی داند)
۴. فراز و نشيبها، يك سنّت الهى در راه تربيت انسانهاست.
۵. كار خود را با استمداد از پروردگار آغاز كنيم. (موسی گفت امیدوارم خدا راه درست را به من نشان دهد و با اینکه مسیر مدین را بلد نبود بخاطر انجام وظیفه هدایت در مسیر قرار گرفت)
۶. در محيطهاى طاغوتزده كه زمينهى انحراف و تصميمات نابخردانه فراهم است، از خداوند، هدايت بجوييم.
🔥 تنها میان داعش 🔥
#تنها_میان_داعش
◀️ قسمت چهارم
💠 ظاهراً دیگر به نتیجه رسیده و میخواست قصه را فاش کند. باور نمیکردم حیدر اینهمه بیرحم شده باشد که بخواهد در جمع آبرویم را ببرد.
اگر لحظهای سرش را میچرخاند، میدید چطور با نگاه مظلومم التماسش میکنم تا حرفی نزند و او بیخبر از دل بیتابم، حرفش را زد:«عدنان با بعثیهای تکریت ارتباط داره، دیگه صلاح نیس باهاشون کار کنیم.» ❌
💠 لحظاتی از هیچ کس صدایی درنیامد و از همه متحیرتر من بودم. بعثیها⁉️ به ذهنم هم نمیرسید برای نیامدن عدنان، اینطور بهانه بتراشد.
بیاختیار محو صورتش شده و پلکی هم نمیزدم که او هم سرش را چرخاند و نگاهم کرد و چه نگاه سنگینی که اینبار من نگاهم را از چشمانش پس گرفتم و سر به زیر انداختم.
💠 نمیفهمیدم چرا این حرفها را میزند و چرا پس از چند روز دوباره با چشمانم آشتی کرده است؟ اما نگاهش که مثل همیشه نبود؛ اصلاً مهربان و برادرانه نبود، طوری نگاهم کرد که برای اولین بار دست و پای دلم را گم کردم.
وصله بعثی بودن، تهمت کمی نبود که به این سادگیها به کسی بچسبد، یعنی میخواست با این دروغ، آبروی مرا بخرد؟ اما پسرعمویی که من میشناختم اهل تهمت نبود که صدای عصبی عمو، مرا از عالم خیال بیرون کشید :«من بیغیرت نیستم که با قاتل برادرم معامله کنم!»
💠 خاطره پدر و مادر جوانم که به دست بعثیها شهید شده بودند، دل همه را لرزاند و از همه بیشتر قلب مرا تکان داد، آن هم قلبی که هنوز مات رفتار حیدر مانده بود.
عباس مدام از حیدر سوال میکرد چطور فهمیده و حیدر مثل اینکه دلش جای دیگری باشد، پاسخ پرسشهای عباس را با بیتمرکزی میداد.
💠 یک چشمش به عمو بود که خاطره شهادت پدرم بیتابش کرده بود، یک چشمش به عباس که مدام سوالپیچش میکرد و احساس میکردم قلب نگاهش پیش من است که دیگر در برابر بارش شدید احساسش کم آوردم.
به بهانه جمع کردن سفره بلند شدم و با دستهایی که هنوز میلرزید، تُنگ شربت را برداشتم.
فقط دلم میخواست هرچهزودتر از معرکه نگاه حیدر کنار بکشم و نمیدانم چه شد که درست بالای سرش، پیراهن بلندم به پایم پیچید و تعادلم را از دست دادم.
💠 یک لحظه سکوت و بعد صدای خنده جمع! تُنگ شربت در دستم سرنگون شده و همه شربت را روی سر و پیراهن سپید حیدر ریخته بودم.
احساس میکردم خنکای شربت مقاومت حیدر را شکسته که با دستش موهایش را خشک کرد و بعد از چند روز دوباره خندید.
💠 صورتش از خنده و خجالت سرخ شده و به گمانم گونههای من هم از خجالت گل انداخته بود که حرارت صورتم را بهخوبی حس میکردم.
زیر لب عذرخواهی کردم، اما انگار شیرینی شربتی که به سرش ریخته بودم، بینهایت به کامش چسبیده بود که چشمانش اینهمه میدرخشید و همچنان سر به زیر میخندید.
💠 انگار همه تلخیهای این چند روز فراموشش شده و با تهمتی که به عدنان زده بود، ماجرا را خاتمه داده و حالا با خیال راحت میخندید.
چین و چروک صورت عمو هم از خنده پُر شده بود که با دست اشاره کرد تا برگردم و بنشینم. پاورچین برگشتم و سر جایم کنار حلیه، همسر عباس نشستم.
💠 زنعمو به دخترانش زینب و زهرا اشاره کرد تا سفره را جمع کنند و بلافاصله عباس و حلیه هم بلند شدند و به بهانه خواباندن یوسف به اتاق رفتند.
حیدر صورتش مثل گل سرخ شده و همچنان نه با لبهایش که با چشمانش میخندید.
واقعاً نمیفهمیدم چهخبر است، در سکوتی ساختگی سرم را پایین انداخته و در دلم غوغایی بود که عمو با مهربانی شروع کرد :«نرجس جان! ما چند روزی میشه میخوایم باهات صحبت کنیم، ولی حیدر قبول نمیکنه. میگه الان وقتش نیس.❌ اما حالا من این شربت رو به فال نیک میگیرم و این روزهای خوب ماه رجب و تولد امیرالمؤمنین علیهالسلام رو از دست نمیدم!»
💠 حرفهای عمو سرم را بالا آورد، نگاهم را به میهمانی چشمان حیدر برد و دیدم نگاه او هم در ایوان چشمانش به انتظارم نشسته است. پیوند نگاهمان چند لحظه بیشتر طول نکشید و هر دو با شرمی شیرین سر به زیر انداختیم.
هنوز عمو چیزی نگفته بود اما من از همین نگاه، راز فریاد آن روز حیدر، قهر این چند روز و نگاه و خندههای امشبش را یکجا فهمیدم که دلم لرزید.
💠 دیگر صحبتهای عمو و شیرینزبانیهای زنعمو را در هالهای از هیجان میشنیدم که تصویر نگاه عاشقانه حیدر لحظهای از برابر چشمانم کنار نمیرفت.
حالا میفهمیدم آن نگاهی که نه برادرانه بود و نه مهربان، عاشقانهای بود که برای اولین بار حیدر به پایم ریخت.
خواستگاری عمو چند دقیقه بیشتر طول نکشید و سپس ما را تنها گذاشتند تا با هم صحبت کنیم.
ادامه دارد...
--------------
🖋"سالن مطالعه محله زینبیه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی
@salonemotalee
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلیپ
#مدافعان_حرم
#داعش
❌🎥 لحظات تکاندهنده رو در رو شدن دختران شهید اسکندری با سر بریده پدر 😭
داعش از خانواده آنها مبلغ زیادی پول برای تبادل با پیکر شهید خواسته بود که با مخالفت آنها مواجه شد
یادمون نره که هر چه داریم از شهدا و خانواده شهدا داریم
🔸🌺🔸--------------
@salonemotalee
#پرونده_ویژه_جنگ_جهانی_غذا (۵۰)
مقاله بیستم
#سند_جنگ_جهانی_جمعیت_آمریکا
درآمدی بر NSSM200
قسمت دوم
🔹 روشهای بهکارگرفتهشده در این سند بینظیر است.
این روشها بسیار هوشمندانه و دقیق طراحی شد و به اجرا رسید، لذا پس از طی حدود نیم قرن اثرات اجرایی خط به خط این سند را در کشورهای هدف مشاهده میکنیم.
🔹 در کاهش جمعیت هر کشور باید حتماً نوعی «استحالهی فرهنگی» برای ایجاد «خواست درونی» برای کاهش باروری و زاد و ولد اتفاق میافتاد، چرا که برخورد سخت و حتی نیمهسخت با مسئله، نتیجهی عکس در پی داشت، و حتی شائبهی اینکه آمریکا برای اهداف امپریالیستی بهدنبال اجرای این برنامه است، موجب میشد ملّتها از اجرای این سند سر باز زنند.
🔹 همچنین خطری وجود دارد که رهبران کشورهای کمتر توسعهیافته، فشارهای کشورهای پیشرفته برای تنظیم خانواده را بهعنوان نوعی امپریالیسم اقتصادی، یا رادیکال تصور کنند که میتواند عکسالعمل جدّی در پی داشته باشد. [۴]
🔹 برای نیل به این هدف راهبردی، تغییر افکار و رویکردها ضروری بود؛ از کمبود احتمالی غذای در دسترس بشر، تا احتمال بروز جنگها، شورشها و ناامنیهای اجتماعیِ ناشی از فشار و تراکم جمعیتی، بهعنوان دلایل اصلی ضرورت کاهش جمعیت برشمرده شد.
🔹 برخی تحلیلگران معتقدند در سالهای پس از ۱۹۸۵ کاهش سریع باروری ضروری است تا رژیم غذایی کافی و مناسب در اختیار کل جهان قرار گیرد. [۵]
🔹 و دربارة تأثیر نرخ رشد جمعیت بر شورشها و جنگها تصریح میکند:
تعدیل نرخ رشد جمعیت در کشورهای کمتر توسعهیافته در نیازهای غذایی تا ۱۹۸۵ تغییراتی ایجاد میکند، این تغییرات تا ۲۰۰۰ اساسی خواهند بود و در اوایل قرن آینده بسیار گسترده میشود…
آنها احتمال قحطیهای دورهای از این منطقه به آن منطقه را کاهش میدهند که بهتبع آن شورشها بر سر غذا و همچنین بیثباتیهای اجتماعی و سیاسی در این مناطق کاهش مییابد، امکان پیشرفت بلندمدت و یکپارچگی صلحآمیز هم افزایش مییابد. [۶]
🔹 گذشته از تشریحِ ضرورتهای کاهش نرخ رشد جمعیت کشورهای هدف (که خود عامل مهمی در اقناع ذینفعان بهشمار میرفت) محرّکهای فرهنگی و اجتماعیِ مهمی طراحی و اجرا شد.
🔹این سند برنامههای اساسی پیشنهادی را «برای سطح عامه» بهشرح ذیل برمیشمرد:
* فراهم کردن دستکم سطح تحصیلات بهویژه برای زنان
* کاهش مرگومیر نوزادان و کودکان
* گسترش فرصتهای شغلی درآمدزا بهویژه برای زنان
* ایجاد جایگزینهایی برای «امنیت اجتماعیِ» فراهمشده توسط فرزندان برای والدین سالمند
* دنبالکردن راهبردهایی که درآمد را بهسمت فقرا تغییر میدهند و هدایت میکنند بهویژه توسعه روستایی با تمرکز بر فقر روستایی
* تمرکز بر تحصیلات و آموزش نسل بعدی کودکان دربارهی ضرورت اندازهی کوچکتر خانوادهها [۷]
🔹 گذشته از سطح عامه، این سند وظیفهی هریک از مسئولان و نهادهای آمریکایی، دولتهای و رهبران جوامع هدف، سازمانهای مردمنهاد مرتبط و همچنین سازمانهای بینالمللی را کاملاً روشن کرده است.
این سند در ادامه بهکارگیری نخبگان جوامع هدف را «یک عنصر مبنایی و زیربنایی» میداند و تصریح میکند:
🔹 یک عنصر زیربنایی در راهبرد کلی برخورد با مشکل جمعیت، بهدست آوردن حمایت و تعهد رهبران کلیدی در کشورهای در حال توسعه است.
این شرایط تنها زمانی ممکن میشود که این رهبران بتوانند تأثیر منفیِ رشد نامحدود جمعیت و منافع کاهش نرخ تولد در کشورهایشان را ببینند؛ و باور کنند که میتوان از طریق ابزارهای این سیاست عمومی از پسِ مشکلات ناشی از جمعیت برآمد.
🔹 چون بیشتر مقامات بالا بهمدت نسبتاً کوتاهی دارای آن مقام هستند، باید منافع زودهنگام را ببینند یا ارزش یک سیاستگذاری طولانیتر را درک کنند.
در هر مورد خاص، رهبران، با توجه به ارزشها و منابع و اولویتهای موجود در کشور خودشان، جداگانه باید با مشکلات جمعیتی مواجه شوند.
بنابراین حیاتی است که رهبران مهمترین کشورهای کمتر توسعهیافته، خودشان رهبری برنامهی تنظیم خانواده و ثبات جمعیت را بهعهده بگیرند. [۸]
ادامه دارد ...
قسمت بعد؛ https://eitaa.com/salonemotalee/2373
--------------
🖋"سالن مطالعه محله زینبیه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی
@salonemotalee
مستند صوتی شنود - 12.mp3
16.69M
🎙 مستند صوتی شنود،
قسمت ۱۲
(تجربه نزدیک به مرگ یک مسئول امنیتی در بیمارستان بقیه الله تهران)
هرشب در "سالن مطالعه محله زینبیه"
🔺 تجربهگر #کتاب_شنود در پی حذف برخی قسمتها توسط ارشاد، تصمیم به روایت صوتی تجربه خود گرفته است و استاد امینیخواه مستندات روایی مرتبط با تجربه را بیان میدارد.
مروری بر نکات جلسه دوازدهم:
🔻 استرسی که کارمند شرکت تحمل کرد، را درک می کردم
🔻 عاقبت مسئولی که به فکر نیروهایش نبود.
🔻 زبان ترکی را متوجه شدم
🔻 تک تک گناهان زیر دست را برای مسئول می نوشتند
🔻 گناه مسئول، مثل آتشی بود که منتشر شد.
🔻 مسئولین در دوران امام زمان علیه السلام
🔻 خدا هرکس را دوست دارد بار شیعیانش را به دوش او می گذارد.
🔻 معنای تهی بودن را فهمیدم
🔻 برای خدا چه کنیم؟
🔻 مثالی جالب برای هیچ بودن انسان
🔻 به چه چیزی افتخار می کنی؟
🔻 چگونه تمام زندگی ما، تقرب به خدا باشد؟
🔻 تا به حال به یتیم مثل بچه خودت رسیدگی کردی؟
🔻 شبهه ستارالعیوبی خداوند و افشای سر
🔻 چه موقع گناه لذت بخش می شود؟
🔻 آثار ظاهری و باطنی گناه
#مستند_صوتی_شنود
--------------
🖋"سالن مطالعه محله زینبیه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی
@salonemotalee
⬛️ #لطیفه_نکته ۱۵۵
#با_قرآن_از_مدینه_تا_کربلا (۳)
▪️ به نام خدای هدایتگر بشر
سلام
خداوند رحمن در قرآن فرقان خطاب به پیامبر اکرم (ص) فرمود:
وَإِنْ كَذَّبُوكَ فَقُلْ لِي عَمَلِي وَلَكُمْ عَمَلُكُمْ ۖ أَنْتُمْ بَرِيئُونَ مِمَّا أَعْمَلُ وَأَنَا بَرِيءٌ مِمَّا تَعْمَلُونَ
و اگر تو را تکذیب کردند، بگو: «عمل من برای من، و عمل شما برای شماست! شما از آنچه من انجام میدهم بیزارید و من از آنچه شما انجام میدهید بیزارم. (هر کسی پاداش و کیفر عمل خویش را خواهد دید)
سوره یونس آیه ۴۱
در آستانه عید قربان که امام حسینعلیه السلام از مکه به سوی کربلا حرکت کردند، نماینده یزید در مکه راه را بر حضرت بست، درگیری با تازیانه رخ داد، به امام حسین گفت: میترسم شما میان مردم شکاف بیفکنی حضرت در پاسخش آیه شریفه فوق را تلاوت فرمودند.
با توجه به این آیه شریفه می توان به نکات زیر دست یافت
۱. مردم را نمىتوان به ايمان آوردن مجبور كرد. وظيفهى پيامبران ارشاد و هدايت است، نه اجبار.
۲. رهبر بايد خود را براى تكذيب گروهى از مردم آماده كند.
۳. در مقابل تكذيب كنندگان احساس شكست نكنيم، چون پاداش هدايت و ارشاد را مىبريم و مخالفان نيز به كيفر تكذيب و لجاجت خود مىرسند ولى برندهى اين معامله ما هستيم.
۴. پيامبر در برابر تكذيبكنندگان موضعگيرى قاطعى داشت.
۵. سود وزيان هركس تنها به خود او بر مىگردد.
۶. اسلام دين استدلال و اخلاق است، نه سازش با كفّار. اگر حقّ را پذيرا نشدند، بيزارى خود را از رفتار و قايد آنان اعلام كنيم.
۷. رضاى به كار ديگران، انسان را شريك در پاداش يا كيفر مىكند. (دليل آنكه مزد هر كس مخصوص خود اوست، اين است كه من و شما هيچ يك به كار ديگرى راضى نيستيم)
--------------
🖋"سالن مطالعه محله زینبیه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی
@salonemotalee
ywnowd1361659314389360.pdf
8.48M
بسم الله الرحمن الرحیم
تمام صفحات #روزنامه_کیهان
امروز دوشنبه ۱۰ مرداد ۱۴۰۱
--------------
🖋"سالن مطالعه محله زینبیه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی
@salonemotalee