eitaa logo
سالن مطالعه
194 دنبال‌کننده
7.9هزار عکس
1.9هزار ویدیو
842 فایل
امروز کتابخوانی و علم‌آموزی نه تنها یک وظیفه‌ی ملّی، که یک واجب دینی است. امام خامنه‌ای مدیر: @Mehdi2506
مشاهده در ایتا
دانلود
۶۵ 🌹بازیهای جایگزین موبایل برای کودکان بازی با اسباب بازی برای بچه‌ها در یک بازه زمانی کوتاه مناسب است چون زود خسته شده و آن‌ها را رها می‌کنند. برای این منظور خودتان دست به کار شوید و مانند دوران کودکیتان با آنها اسم فامیل، نقطه بازی، دوز، منچ بازی کنید و یا به کمک هم حباب‌های شگفت انگیز بسازید یا بازی حدس زدن کلمات و بازی با حروف فارسی و ... 🌺 مطمئن باشید که بازی، مهم ترین کاری است که هر کودکی باید انجام دهد. ✍️ هیچ کلاس آموزشی، ابزار آموزشی و چیزهای دیگر نمی تواند اهمیت ساعات بازی آزاد کودکان را در یک محیط امن و غنی پر کند. 👌کودکان به ساعات بازی نیاز دارند که به طور آزادانه و خلاق به تجربه دنیای اطراف خود مشغول باشند. 🔸🌺🔸-------------- 🖋"سالن مطالعه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی @salonemotalee
✡🔥 🔥✡ ۴۹ 🖋 مقاله‌ی یازدهم: قسمت یکم؛ ◀️ شهادت رسول الله صلی‌الله‌علیه‌وآله مطابق روایات معتبر، رسول گرامی اسلام، با شهادت از دنیا رفته است.(۲) 🔹برخی شهادت حضرت را بر اثر سمّی دانسته‌اند که زنی یهودی در عملیات خیبر در گوشت گوسفند کرده و به ایشان خورانده بود.(۳) اما اشکال بزرگی بر این نظر وارد است؛ با توجه به فاصله چهارساله‌ی عملیات خیبر تا شهادت پیامبر (ص) آیا اثر کردن این زهر چهار سال طول کشیده است؟! بنابراین، نمی‌توان پذیرفت که این سم مربوط به خیبر باشد. شاید در تاریخ دست برده و کلمه «خیبر» را بدان افزوده باشند تا خطی را در کوره‌راه‌های تاریخ گم کنند. 🔹شهادت رسول‌الله (ص) در برهه‌ی حساس و مهمی رخ داد. درست در زمانی که آن حضرت سپاه اسامه را بسیج کرده بود تا به سوی موته پیش رود و شکست پیشین مسلمین را در این منطقه جبران کند، به یک‌باره و بدون هیچ سابقه‌ای، حال پیامبر (ص) دگرگون شد. اگر اسامه در این نبرد پیروز می‌شد، سد مستحکم یهود به سوی قدس فرو می‌ریخت و از سوی دیگر با شکست یهود، نفاق نیز در مدینه شکست می‌خورد و یهود آخرین پایگاه امید خویش را هم از دست می‌داد. 🔹بنابراین، یهود برای جلوگیری از فتح قدس به دست پیامبر اسلام (ص) دست به کار شد. اگر پیامبر (ص) تنها یک ماه دیگر زنده می‌ماند و این سپاه به جنبش درمی‌آمد، مرگ یهود قطعی بود، اینجا بود که منافقان مدینه، برای حفظ حیات خویش و یهود، به پیامبر (ص) زهر نوشاندند. (۴) ◀️ یهودیان دو چهره گفتیم که یهود برای مقابله با پیامبر (ص) عملیاتی را در سه مرحله تعریف کرده بود: 👈۱- ترور یا جلوگیری از تولد پیامبر (ص) 👈۲- ایجاد استحکامات و موانع بر سر راه پیامبر (ص) برای جلوگیری از رسیدن ایشان به قدس؛ که آخرین عملیات در موته با وفات پیامبر اکرم (ص) متوقف شد. 👈۳- نفوذ در سیستم حکومتی پیامبر (ص) در صورت تشکیل آن. 🔹تاکنون به دو محور نخست عملیات یهود پرداخته‌ایم. اکنون می‌خواهیم چگونگی نفوذ یهود در سیستم حکومتی پیامبر (ص) را بررسی کنیم. یهود درباره اسلام، اطلاعات جامعی داشت؛ نه تنها درباره نبی اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله (۵)، بلکه اطلاعات مربوط به جانشینان او را نیز در کتاب‌های خود داشت و اهل‌بیت علیهم‌السلام را همانند فرزندان خود می‌شناخت، علائم ظهور منجی آخرالزمان (ع) در کتاب‌های دانیال، ارمیا، حزقیل و اشعیا آمده بود. یهود می‌دانست که بر این اساس، رسالت نبی اکرم (ص) با جانشینان او ادامه می‌یابد. 🔹بنابراین، اگر پرچمی که در موته متوقف شده بود، به دست علی (ع) بلند می‌شد و او آن عملیات را ادامه می‌داد و قدس را می‌گرفت، گویی پیامبر (ص) آن را گرفته و فتح کرده بود. پس اگر علی (ع) هم سرزمینی را فتح می‌کرد، دیگر آن سرزمین از دست مسلمین بیرون نمی‌رفت. اگر آنها توانستند نبی اکرم (ص) را در موته متوقف کنند، علی (ع) پس از پیامبر (ص) به این کار (فتح قدس) مبادرت می‌کرد و به هر حال، یهود شکست می‌خورد. پس می‌بایست برای این شرایط نیز تدبیری می‌چیدند؛ و این گره، جز با نفوذ دادن عوامل‌شان، باز نمی‌شد. 🔹یهود برای نفوذ در حکومت مسلمانان، گروهی را سازماندهی کرد و درون حکومت پیامبر (ص) فرستاد. این گروه که برخی از آنان را با نام منافقان می‌شناسیم، کسانی بودند که در ظاهر، اسلام آورده بودند، ولی دل در گرو آن نداشتند و درصدد یافتن فرصتی مناسب برای ضربه زدن به اسلام بودند. ادامه دارد ... قسمت بعد؛ https://eitaa.com/salonemotalee/5814 🔸🌺🔸-------------- 🖋"سالن مطالعه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی @salonemotalee
(۲۷) من تکیه می‌کنم در این برهه‌ی از زمان روی مسئله‌ی خانواده تکیه کنید. دشمن نه دشمن ایران یا دشمن انقلاب؛ دشمن بشریّت تصمیم گرفته که نظام خانواده را در بین بشر از بین ببرد. خانواده سنّت الهی است. دشمن بشریّت یعنی جریان سرمایه‌داری بین‌المللی و صهیونیسم تقریباً از حدود صد سال پیش تصمیم گرفتند که خانواده را در بین بشر از بین ببرند؛ و یک جاهایی موفّق شدند. در آن جاهایی که از خدا دور بودند موفّق شدند، در یک جاهایی هم از جمله در ایران اسلامی ما موفّق نشدند امّا دارند تلاش می‌کنند. این ازدواج‌های سخت، این ازدواجهای دیر، این فرزندآوری کم، این به تعبیرِ غلطِ زشتشان «ازدواجهای سفید» که سیاه‌ترین نوع زندگی مزدوج است همه‌ی اینها به خاطر این است که خانواده از بین برود. ۱۳۹۷/۱۲/۰۷ بیانات در دیدار مداحان اهل‌بیت علیهم‌السلام 🔸🌺🔸-------------- 🖋"سالن مطالعه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی @salonemotalee
🌷🇮🇷 🇮🇷🌷 روایتی از زندگی ۴۰ساله همسر گرامی سرلشکر شهید حاج حسین همدانی ◀️ قسمت سی و هشتم؛ با همه اشتیاقی که برای شنیدن ماجرای زندگی عمه و بچه‌هاش، داشتم، دست و پاهام سرد بود. ایران و افسانه هم دل ودماغ قصه گوش‌کردن، نداشتند. مادرم چند تکه زغال سرخ آورد. پدرم سینی منقل را از زیر کرسی کشید بیرون، آرام روی خاکستر فوت کرد و زغال‌های سرخ را روی آن گذاشت و سینی و منقل را هل داد سر جاش و چند تلمبه به چراغ توری زد. کرسی که داغ شد، لحاف کرسی را تا روی شانه‌هایمان بالا کشیدیم و زیر نور پر فروغ چراغ توری، چشم به دهان آقام دوختیم. مثل یک قصه‌گو برایمان تعریف کرد که: شوهرعمه، آدم زحمت‌کش و عرق‌ریزی بود که تو شرکت نفت آبادان کار می‌کرد. همه اونو به تقوا و پاکدستی می‌شناختن، شوهر خواهرم بود ولی پشت سرش نماز می‌خوندم. تو گرمای بالای ۵۰ درجه آبادان روزه می‌گرفت و کار می‌کرد. به قدری تشنه می‌شد که عصرها قبل از اذان تا گردن توی رودخانه می‌رفت و آب رو سر و صورتش می‌ریخت اما روزه‌ش رو نمی‌شکست. از بس تشنگی کشید جیگرش سوخت و کارش به بیمارستان و اتاق عمل کشید اما کسی نبود به او خون بده. ما همدان بودیم که شنیدیم فوت کرده. گوهر موند با دو تا دختر و دو تا پسر توی شهر غریب بدون دخل‌وخرج. خیلی دلم به حال خواهرم و یتیماش سوخت. رفتم شرکت نفت آبادان، اولش زده بودن زیر همه چیز و همون جوب باریکه که اسمش رو حقوق نمی‌شد گذاشت، به خواهرم نمی‌دادن. اما وقتی سفت وایسادم، شرکت نفت، کوتاه اومد. اما این حقوق کفاف زندگی‌شون رو نمی‌داد. از طرفی ارث پدری‌مون توی همدان بود. به ناچار گوهر و بچه‌هاش به همدان اومدن. چند سال بعد، حسین با اینکه ۵ سال بیشتر نداشت شاگرد عطاری شد. روزی به ریال مزد می‌گرفت و هرروز عصر می‌آورد و به خواهرم می‌داد. حسین به حدی مثل پدر خدابیامرزش دست پاک و نجیب بود که اگر یه روز مریض می‌شد، اوستای عطار به خونه می‌اومد و سراغش رو می‌گرفت، می‌گفت: "توی دخل، پول می‌ذارم که امتحانش کنم. می‌رم و میآم، می‌بینم دست به پول نزده.» براش کار، عار نبود. بعد از شاگرد عطاری، شاگرد اوستای کفاش شد و پینه‌دوزی کرد. مدتی هم شاگرد باطری‌ساز شد. تو این مدت حتی یه نفر از اون گلایه و شکایت نکرد. منم که کارم تو بیابان بود. دنبال یه شاگرد مطمئن می‌گشتم، دیدم بهتر و مطمئن‌تر از حسین کی رو پیدا کنم؟! تا پیشنهاد دادم، حسین قبول کرد ولی چون نمی‌خواست به درسش لطمه بخوره فقط تابستون‌ها با من می‌اومد.» آن شب آقام، آن قدر از عمه و حسین، خاطره گفت که پلک‌هایمان سنگین شد و من آخرین کسی بودم که خوابم برد. شکوفه‌های سفید بادام که باز می‌شد. تمام اعضای خانواده ما و عمه، ساک و زنبیل برمی‌داشتیم و پیاده از خانه به باغ‌مان در «فخرآباد» می‌رفتیم. ادامه دارد ... 🔸🌺🔸-------------- 🖋"سالن مطالعه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی @salonemotalee
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
شرح و تفسیر خطبه ۵۰ نهج‌البلاغه درخدمت حجةالاسلام یک‌شنبه‌ ۱۳ آذر مسجد حضرت زینب علیهاالسلام/شهرک شهید زین‌الدین 🔸🌺🔸-------------- 🖋"سالن مطالعه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی @salonemotalee
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
۵ آذر ۴۰۱ قسمت هفتم؛ هم بسیج - سازمان بسیج و عموم بسیجی‌ها؛ حالا عرض خواهم کرد، ما بسیجی سازمانی و بسیجی غیر سازمانی داریم - و دنیای بسیج در کشور ما آماده برای این است که کشور را توسعه بدهد و پیش ببرد. اینکه گفتیم کشور ظرفیّت دارد، خب، این ظرفیّت تازه به وجود نیامده، این از قدیم هم بود، منتها سرکوب می‌شد، استفاده نمی‌شد. همین روحیه‌ی بسیج‌پروری با همین خصوصیّاتی که گفتیم، [مثل] ورود در میدان، نترسیدن، با دشمن سینه‌به‌سینه شدن، در دوران حکومت‌های طاغوتی و در دورانهای گذشته هم بود، منتها یا بیگانه‌ها مسلّط بر کشور بودند و آنها نمی‌گذاشتند و سرکوب می‌کردند، یا خود حکومت‌ها فاسد بودند. حالا نمونه‌هایش را من اینجا یادداشت کرده‌ام. مثلاً در دوران دخالت‌های خارجی‌ها ــ این مال همین دوره‌ی تاریخ معاصر ما است، مال خیلی قبلها نیست ــ در تبریز، شیخ محمّد خیابانی؛ او به یک معنا بسیجی است؛ قیام می‌کند، حرکت می‌کند، بعد هم شهید می‌شود؛ در مشهد، محمّدتقی خان پسیان؛ او هم همین جور؛ اغلب شرح‌حال اینها را متأسّفانه شماها نمی‌دانید؛ باید کتاب زیاد بخوانید، باید شرح حال اینها را بفهمید، بدانید. در رشت، میرزا کوچک‌خان جنگلی؛ در اصفهان، آقانجفی و حاج‌آقا نورالله؛ در شیراز، آسیّدعبدالحسین لاری و بعضی دیگر از بزرگان علما، [مثل] شیخ جعفر محلّاتی؛ در بوشهر، رئیسعلی دلواری که حالا از این یکی اتّفاقاً یک فیلمی هم تولید شده و پخش شده؛ و در جاهای دیگر هم همین طور زیاد است دیگر؛ حالا من همین‌ها یادم آمد. ادامه دارد ... 🔸🌺🔸-------------- @salonemotalee
۵۴ 📌اِلی مولوسون، هوادار تیم فوتبال انگلیس: ✳️ به‌عنوان دختری که در بزرگ شده‌ام، هرگز باور نمی‌کردم که می‌توان بدون بیرون رفت! در قطر ۲۰۲۲ به چیزی دست یافتم که هرگز آرزویش را هم نمی‌کردم! من حتی یک تیکه خیابانی هم نشنیدم. در قطر احساسِ امنیتِ باورنکردنی دارم. 🔸🌺🔸-------------- @salonemotalee
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
۵۵ ✳️ به من آموزش دادند که وحشی بوده‌ام و توسط اروپایی‌ها نجات پیدا کردم! 🎙جیمز بالدوین، نویسنده‌ی آمریکایی: 🔹زمانی‌که بزرگ می‌شدم، در کتاب‌های تاریخ آمریکا به من آموزش می‌دادند که آفریقا هیچ سابقه‌ای ندارد و همچنین من! به من آموزش دادند که وحشی بوده‌ام و توسط اروپایی‌ها نجات پیدا کردم و به آمریکا آورده شدم. 🔸اینها تنها کتاب‌هایی بودند که در دسترس من قرار داشت و من آموزش‌ها را باور کردم. به نظر می‌رسید که همه با این آموزش‌ها موافق هستند. 🔹اگر پایتان را بیرون هارلِم (محله سیاه‌پوست‌های نیویورک) می‌گذاشتید و به مرکز شهر می‌رفتید آنچه می‌دیدید بسیار بزرگتر، تمیزتر، گسترده‌تر، ثروتمندتر و ایمن‌تر از محله ما بود. مردم در آنجا می‌توانستند بیمه عمر خود را بپردازند؛ کودکانشان خوشحال بودند. 🔸بعد که به خانه برمی‌گشتیم، به نظر می‌رسید این کار خدا بوده که تو به اینجا تعلق داشته باشی! جایی‌که سفیدپوستان تو را در آن قرار داده‌اند! 🔸🌺🔸-------------- @salonemotalee
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
۵۶ 🎙فرانک اسنپ، روزنامه‌نگار و مأمور سابق سیا: 🔹زمانی‌که می‌خواست اطلاعاتِ خاصی را پخش کنیم، من را توجیه می‌کردم. این اطلاعات لزوماً دروغ نبودند؛ بلکه ممکن بود نیمی از آنها حقیقت داشته باشد! 🔸ما یک روزنامه‌نگار را انتخاب می‌کردیم و او را متقاعد (توجیه) می‌کردیم و امیدوار بودیم که او اطلاعات ما را چاپ کند. 🔹به‌عنوان مثال اگر می‌خواستیم به مردم آمریكا بگوییم كه ویتنام شمالی در حال ساختن پایگاه‌هایی در ویتنام جنوبی است، من پیش یک روزنامه‌نگار می‌رفتم و به او می‌گفتم كه در شش ماه گذشته مثلا n تعداد از نیروهای هوشی‌مین (رهبر ویتنام شمالی) از طریق کشور لائوس به جنوب رفته‌اند و هیچ راهی وجود ندارد که یک روزنامه‌نگار بتواند آن اطلاعات را بررسی کند! 🔸بنابراین یا او با اطلاعات همراه می‌شد یا نه و معمولاً روزنامه‌نگار با آن همراه می‌شد! زیرا به نظر می‌رسید که این اطلاعات، منحصر به فرد است! 🔸🌺🔸-------------- @salonemotalee
📖 🇮🇷 🔷 قسمت دوم؛ 🔹فصل اول- اصول كلی 🔸اصل سوم دولت جمهوری اسلامی ایران موظف است برای نیل به اهداف مذكور در اصل دوم، همه امكانات خود را برای امور زیر به كار برد: ۱- ایجاد محیط مساعد برای رشد فضایل اخلاقی بر اساس ایمان و تقوی و مبارزه با كلیه مظاهر فساد و تباهی ۲- بالابردن سطح آگاهی‏ های عمومی در همه زمینه‏ ها با استفاده صحیح از مطبوعات و رسانه ‏های گروهی و وسایل دیگر ۳- آموزش و پرورش و تربیت بدنی رایگان برای همه در تمام سطوح و تسهیل و تعمیم آموزش عالی ۴- تقویت روح بررسی و تتبع و ابتكار در تمام زمینه‏ های علمی، فنی، فرهنگی و اسلامی از طریق تأسیس مراكز تحقیق و تشویق محققان ۵- طرد كامل استعمار و جلوگیری از نفوذ اجانب ۶- محو هرگونه استبداد و خودكامگی و انحصارطلبی ۷- تأمین آزادی‏های سیاسی و اجتماعی در حدود قانون ۸- مشاركت عامه مردم در تعیین سرنوشت سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی خویش ۹- رفع تبعیضات ناروا و ایجاد امكانات عادلانه برای همه، در تمام زمینه‏‌های مادی و معنوی ۱۰- ایجاد نظام اداری صحیح و حذف تشكیلات غیرضرور ۱۱- تقویت كامل بنیه دفاع ملی از طریق آموزش نظامی عمومی برای حفظ استقلال و تمامیت ارضی و نظام اسلامی كشور ۱۲- پی‏ریزی اقتصاد صحیح و عادلانه بر طبق ضوابط اسلامی جهت ایجاد رفاه و رفع فقر و برطرف ساختن هر نوع محرومیت در زمینه‌‏های تغذیه و مسكن و كار و بهداشت و تعمیم بیمه ۱۳- تأمین خودكفایی در علوم و فنون و صنعت و كشاورزی و امور نظامی ادامه دارد ... 🔸🌺🔸-------------- @salonemotalee
📙 🔅 قسمت پنجم؛ دستم سریع‌تر از زبانم کیفم را از روی صندلی کناری برداشت. با همان لبخند زیبا کنارم نشست. ضربان قلبم را در شقیقه‌ام حس می‌کردم. زیرا وقتی به بقیه نگاه می‌کردم، می‌توانستم خودم را از دید آنها یک انسان مرده حساب کنم!!! ♨️کلاس تمام شد. هیچ چیز از درس نفهمیده بودم. فقط به این فکر می‌کردم که چگونه بعد از کلاس فرار کنم. شاید بهتر بود فرار می‌کردم و چند روز آینده به هر بهانه‌ای بود مدرسه نمی‌آمدم. شاید... داشتم نقشه فرار می‌کشیدم که سارا بلند شد. همین‌طور که وسایلش رو تو کیفش می‌گذاشت خطاب به من گفت: "نمیای سالن غذاخوری؟" مطمئن بودم می‌دانست من تا به‌ حال پایم را در سالن غذاخوری نگذاشته‌ام. هیچ کدام از بچه‌ها از غذاخوردن کنار من خوش‌شان نمی‌آمد. همزمان با این افکار چند تا از پسرهای کلاس به قصد زدن من از جایشان بلند شدند. سارا بدون توجه به آنها دوباره رو به من کرد و گفت: "امروز توی سالن شیفت منه. خوشحال می‌شم تو سرو غذا کمک‌مون کنی!" به سارا نگاه کردم و ناخودآگاه گفتم: "بله حتما!" و سریع به دنبالش از آزمایشگاه بیرون دویدم. در سالن غذاخوری روپوش مخصوص پوشیدم و دستکش دستم کردم. همه با تعجب به من نگاه می‌کردند. سارا بی‌توجه به آنها برایم توضیح می‌داد که باید چکار کنم. کنارش ایستادم و مشغول کار شدم. سنگینی نگاه‌ها را حس می‌کردم. یه بومی سیاه به غذای‌شان دست می‌زد و این برای‌شان اصلا خوش‌آیند نبود. چند نفر با تردید و مکث سینی‌هایشان را به من دادند. بقیه هم از قسمت من صرف نظر کردند. دلشان نمی‌خواست حتی با دستکش به غذای‌شان دست بزنم. هنوز دلهره داشتم که آن پسرها وارد غذاخوری شدند. یکی از انها با عصبانیت فریاد زد: "هی سیاه! کی به تو اجازه داد به غذای ما دست بزنی؟!" سارا با اعتماد به نفس گفت: "من بهش گفتم! اگه غذا می‌خواید تو صف باستید والا از سالن برید بیرون! ما خیلی کار داریم و سرمون شلوغه. زیر چشمی نگاهی به سارا انداختم که خیلی محکم و جدی در صورت آنها زل زده بود. یکی‌شان با خنده طعنه‌آمیزی به سمت من آمد و یقه‌ام را کشید و گفت: "مثل اینکه دوباره کتک می‌خوای سیاه!؟ هرچند با این رنگ پوستت جای کتک‌ها استتار می‌شه!" و مشتش را به قصد زدن من بالا آورد که یهو سارا هلش داد و غرید: "کیسه بکس می‌خوای برو سالن ورزشی! اینجا غذاخوریه!" "-- همش تقصیر توعه! تو وسط غذاخوری کثافت ریختی! حالا هم خودت رو قاطی نکن" و با قدرت سارا را هل داد. ادامه دارد ... 🔸🌺🔸-------------- 🖋"سالن مطالعه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی @salonemotalee
حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ان‌شاءالله در خدمت هستیم با کارتون "شجاعان" حکایت‌گر دلاوری‌های رزمندگان هوانیروز در ۸ سال دفاع مقدس؛ 📺 زیبای قسمت سوم 🎞 این قسمت: ناو غول‌پیکر 🔸🌺🔸-------------- 🖋"سالن مطالعه محله زینبیه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی @salonemotalee
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا