#معرفی_بازی ۶۹
اجرای نمایشنامه
کودکان به خاطر تخیلات بالایی که دارند همیشه در حال تصور کردن خود در نقش شخصیتهای محبوب خود هستند. شما میتوانید از علاقه آنها در این زمینه استفاده کنید و به آنها پیشنهاد دهد تا یک نمایشنامه بازی کنند.
در این بازی کودکانه در خانه، شما نیز میتوانید درگیر شوید و در نقش یکی از شخصیتها بازی کنید یا اینکه فقط تماشاچی باشید و شخصیتهای دیگر تخیلی باشند. این بازی برای کودکان بالای ۵ سال که قادر به ساخت داستان هستند مناسب است.
◀️ #نکته_تربیتی
❤️اوقاتی شیرین با فرزندانتان خلق کنید❤️
🗣کودکان احتمالا چیزهایی که به آنها میگویید را فراموش میکنند، اما سنتهای تکرارشوندهی خانوادگی را به خاطر خواهند داشت
🔸کارهایی مثل اینکه🔸
🙆♂️ چگونه برای خواب آماده میشدهاید
🌈چطور شبها دستهجمعی بازی میکردید.
📚چگونه در کنار هم هر شب صفحه ای از قرآن را تلاوت می کردید یا حافظ و مولانا می خواندید
✅ و کارهای پسندیده و ارزشمند دیگر مثل دیدار بزرگان فامیل
✍️ با بیان خاطرات شیرین و شیوه زندگی خود در گذشته کودکان را همراهی کنید
🔸🌺🔸--------------
🖋"سالن مطالعه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی
@salonemotalee
#تحلیل_تاریخی
#دشمن_شناسی
✡🔥 #تبار_انحراف 🔥✡
#پژوهشی_در_دشمنشناسی_تاریخی ۵۳
🖋 مقالهی دوازدهم: #اقدامات_یهود_علیه_جبهه_حق_پس_از_پیامبر (ص)
قسمت دوم؛
◀️ ٢. تبعید
یکی از دلایل تبعید ابوذر به ربذه، اختلاف وی با کعبالاحبار دربارهی جایگاه زکات حقوق مالی بوده است.
🏴 شرح ماجرا از این قرار است که در دربار خلیفه سوم، اموال عبدالرحمان در حال تقسیمشدن بود.
در حالیکه ابوذر (غریبانه) در گوشهای از جلسه دربار نشسته بود، عثمان از کعب پرسید:
«ابا اسحاق! اگر زکات مال داده شود، بدهی دیگری در آن وجود دارد؟»
کعب گفت:
"خیر!"
ابوذر برخاست و با عصایش به صورت کعب کوفت و گفت:
"زادهی زن یهودی! تو چنین گمان میکنی که غیر از زکات، حق دیگری در اموال مردم نیست؟!
مگر خداوند نمیگوید: «آنها دیگران را بر خود مقدم میدارند، حتی اگر خودشان محتاج باشند»؟
مگر خداوند نمیگوید: «آنها بهخاطر محبت خداوند، غذای خود را به مسکین و یتیم و اسیر میدهند»؟
مگر خداوند نمیگوید: «بخشی از اموال آنها حق گدایان و محرومان است»؟…" [۱۲]
عثمان رو به ابوذر کرد و گفت:
«تو چه بسیار مرا میآزاری، روی خویش از من پنهان دار که مرا آزردی.»
سپس ابوذر را بهسوی ربذه بیرون کرد. [۱۳]
🏴 کعبالاحبار، در ماجراهای دیگری نیز از ترس ابوذر، به عثمان پناه برده بود و خود را پشت سر او پنهان کرده بود. [۱۴]
این در حالی بود که ابوذر پیش از آن، بهوسیلهی عثمان به شام تبعید شده بود، ولی در پی اعتراض معاویه دوباره به مدینه بازگردانده شده بود. [۱۵]
◀️ ۳. نفوذ و یارگیری از جبهه حق
جریان باطل بهدنبال نفوذ در دل جبهه حق و یارگیری از آنها نیز هست. بنابراین بهدنبال یافتن گزینههایی برای سرمایهگذاری بر روی آنها است.
🏴 زبیر که تا چندی پیش یکی از سرسختترین مدافعان حریم ولایت بود، گزینهی مناسبی برای سرمایهگذاری بهنظر میرسید.
اینکه وی از میان جمع کثیری از صحابه یکباره بهعنوان یکی از نامزدهای خلافت تعیین شود، توجیهی ندارد غیر از اینکه معلوم شده بود زبیر، آمادگی جدایی از امیرالمؤمنین (ع) را دارد؛
و لذا تنها باید بر روی او سرمایهگذاری کرد و حسّ طمع را در او زنده و فعال نمود.
🏴 در پردهای دیگر، زبیر بعد از انتخاب عثمان در شورا، با انبوهی از دارایی و ثروت بادآورده روبهرو میشود.
سیاستِ حبّ مقام، در کنار زر و زیور دنیا، در قلب زبیر کارگر میشوند و از مدافع شمشیر بهدست خانهی حضرت فاطمه (س)، [۱۶] مخالف مدعیِ خلافت و رو در رو در برابر امیرالمؤمنین (ع) میسازد.
◀️ ۴. کشتار
یهود در طول تاریخ، به مخالفکُشی معروف است.
🏴 نمونهی کوچکی از آن به ماجرای اصحاب اخدود بازمیگردد؛
پس از آنکه مردم منطقهی نجران به مسیحیت گرویدند، ذونواس یهودی با لشکریانش بهسمت آنها رفتند و چون آنها حاضر به بازگشت به یهودیت نشدند، بهدستور ذونواس دوازدههزار نفرشان را در چالهی آتش انداختند و هفتادهزار نفرشان را هم کشتند. [۱۷]
🏴 در دوران رسولالله (ص) نیز برخی از افراد صراحتاً اعلام میداشتند که علت اسلامنیاوردن آنها ترس از کشتار یهود است. [۱۸]
حتی در یک مورد، وقتی یکی از یهودیان منطقهی یمن به مدینه آمده و مسلمان شده بود، پس از بازگشت، بهدستور بزرگ منطقه تکه تکه شد! [۱۹]
ادامه دارد ...
قسمت بعد؛ https://eitaa.com/salonemotalee/5997
🔸🌺🔸--------------
🖋"سالن مطالعه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی
@salonemotalee
#دشمن_شناسی
#صهیونیسم_در_کلام_رهبری (۳۱)
خیلی از مفاسد و بلیّاتی که امروز در فرهنگ غربی هست، صد سال پیش بلکه پنجاه سال پیش در کشورهای غربی وجود نداشت،
بتدریج اینها را دائم اضافه کردند، وارد کردند.
این چیزهایی که واقعاً انسان شرمش میآید دربارهِی آنها حرف بزند،
رواج منکر و تعطیلِ معروف،
امروز در کشورهای غربی هست.
[البتّه] این حرف ما نیست که ما مخالف آنها هستیم؛
خیلی از دانشمندان خودشان،
خیلی از مصلحین خودشان،
متفکّرین خودشان اینها را میگویند، مینویسند؛
لکن یک جریانِ پُرقدرتِ
سرمایهداری
و قدرتطلبِ مخلوطِ صهیونیستی
و استعماری
و استکباری دارند پیش میبرند این جریان را در آمریکا
و به تبع آن در اروپا
و در کشورهایی که تابع اینها هستند.
ما اگر چنانچه بتوانیم درست عمل بکنیم،
میتوانیم بسیاری از جوامع را از نفوذ این فرهنگ،
از رسوخ این فرهنگ،
از حاکمیّت این فرهنگ نجات بدهیم.
۱۳۹۸/۰۷/۱۷
بیانات در دیدار نخبگان و استعدادهای برتر علمی
🔸🌺🔸--------------
@salonemotalee
#رمانهای_دفاع_مقدس_و_شهدا
🌷🇮🇷 #خداحافظ_سالار 🇮🇷🌷
روایتی از زندگی ۴۰ساله همسر گرامی
سرلشکر شهید حاج حسین همدانی
◀️ قسمت چهل و دوم؛
یک روز از مدرسه آمدم تا ناهار بخورم و به مدرسه برگردم،
دیدم برادر کوچکم على، توی کوچه بازی میکند و لای در باز است.
دست على را گرفتم ودرب را بستم.
مامان هم قابلمه خورشت به دست داشت از آشپزخانه به طرف اتاق می آمد.
کیفم را یک گوشه انداختم وارد اتاق شدم.
آمدم که سفره را بیندازم، دیدم یک میهمان ناخوانده، بالای اتاق جا خشک کرده و آرام نشسته، حواسم به مامان که پشت سرم وارد اتاق میشد، نبود.
گفتم:
«مامان، مامان نیا، زردی اینجاست!»
با فریاد من، مامان ترسید
دستش شل شد و قابلمه خورشت قرمه سبزی روی فرش افتاد و اتاق شد یکی پا خورشت.
«زردی» را به سختی بیرون کردم.
حیوان بوی گوشت به دماغش خورده بود و نمیخواست برود.
آن روز، مادرم تمام وسایل داخل اتاق مثل فرشها را به حمال داد و با الاغ بردند فرششویی همدان.
غیر از فرش بقیه وسایل را شست.
با اینکه تمیز شده بودند باز مادرم به دلش نمیچسبید
میگفت:
«سگ اومده همه جا نجس شده.»
وقتی آقام آمد ماجرا را شنید و دید هنوز اسیر آب و آبکشی هستیم، از زبان عمهام گفت:
«خانم عروس، چرا، وسواس نشون میدی، اینجوری خودت رو پیر میکنی.»
اما مامان دست از حساسیت برنمیداشت.
آن سالها، تلویزیون تازه به خانه مردم آمده بود.
دخترعمه منصور، تلویزیون داشت و تنها سریال تلویزیون "مرادبرقی" را نگاه میکردند.
ما تلویزیون نداشتیم؛
یعنی آقام پول داشت اما میگفت، تلویزیون حرام است.
میپرسیدم:
«پس چرا منصورخانم داره؟»
میگفت:
"حالا، شوهرش حسین آقا یه خریدی کرده، حتما دوست داشته، من دوست ندارم چکار کنم."
وقت پخش سریال «مرادبرقی» خانه دخترعمه منصور مثل سینما میشد.
ما میرفتیم و حتى همسایهها هم جمع میشدند.
حسین آقا، شوهرش تخمه آفتابگردان میخرید، چغچغ میشکستیم و وقتی فیلم تمام میشد، کف اتاق پر از آشغال تخمه بود
گاهی عمه و پسرانش حسین و اصغر هم میآمدند منزل منصورخانم.
حالا به غیراز دخترعمه منصور، خواهرش اکرم هم شوهر کرده بود و عمه به غیر از حسین و اصغر، کسی را کنار خود نمیدید.
البته هر بار که میآمد، با آن لحن مهربان کنار حسین، میگفت:
"پروانه جان! عروس خوبم، خیلی دلم برات تنگ شده."
من سرخ میشدم و زیرچشمی به حسین نگاه میکردم.
او هم سرخ میشد و از اتاق بیرون میرفت.
حسین در اداره گمرک تهران به عنوان انباردار کار میکرد.
کار انبارداری را فقط به آدمهای خاطرجمع و دست پاک میدادند.
حسین خیلی جا افتادهتر از سنش بود.
اگرچه ۹ سال از من بزرگتر بود، در دلم مهری نسبت به او ایجاد شده بود.
این مهر از ایمان او بود یا از تلاش او یا از آشنایی دیرینه از کودکی یا تعریفهای آقا و مامانم یا زمزمههای مهربانانه عمه از دیرباز؛نمیدانم.
هرچه بود، فکر میکردم مرد آینده زندگی است.
اما من از حسین نمیدانستم که او هم به من همین احساس را دارد یا نه.
از فرط نجابتی که داشت، نه حرفی میزد و نه عکسالعملی نشان میداد.
سرش را پایین میانداخت و سرخ میشد و همین سرخ شدن، مهرش را به دلم بیشتر میکرد.
پس از مدتی عمه با حسین و اصغر به تهران رفتند.
حسین توی خیابان جوادیه در منطقه محروم و فقیرنشین تهران یک اتاق اجاره کرده بود.
ادامه دارد ...
🔸🌺🔸--------------
🖋"سالن مطالعه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی
@salonemotalee
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#امام_خامنهای
#متن_سخنرانی
#هفته_بسیج
۵ آذر ۴۰۱
قسمت دهم؛
گفتیم بسیج ظرفیّت دارد کشور را جلو ببرد،
حالا من چند مورد از این ثمرات را عرض میکنم
اوّلاً در هر دورهای حضور بسیج، زنده بودن انقلاب را نشان میدهد
نشان میدهد انقلاب زنده است
به کوری چشم آنهایی که از کلمهی «انقلاب» و اسم «انقلاب» وحشت میکنند،
ناراحت میشوند
دوست ندارند اسم «انقلاب» آورده بشود،
از انقلاب ابراز بیزاری میکنند
[ابراز] برائت میکنند
امّا وجود بسیج نشان میدهد انقلاب زنده است
انقلاب نوزا است
پدیدآورنده است
پس یکی از ثمرات حضور بسیج
این است که نشاندهندهی نوزایی انقلاب و زنده بودن انقلاب است
دوّم، همین روحیهای که گفتیم؛
روحیهی کارِ جهادیِ بدونِ توقّع
و بدون نام و نشان،
بدون تظاهر
در کشور جهش ایجاد میکند.
کاری که در مقابل تحسین
و برای نشان دادن به این و آن
و خودْ نشان دادن باشد
برکتی ندارد.
خودِ این کارِ بیتوقّع و کارِ جهادی،
کشور را به راه میاندازد و پیش میبرد؛
این هم یکی از برکات و ثمرات بسیج است.
سوّم، بسیجی در هر فعّالیّتی که میکند
عنصر معنویّت را در آن فعّالیّت برجسته میکند
این خیلی مهم است
عنصر معنویّت.
دانشمند برجستهی مرکز رویان،
وقتی به یک پیشرفت علمی دست پیدا میکند
سجدهی شکر میکند؛
این را مرحوم کاظمی جلوی خود آن دانشمند به من گفت
و هر دو نفرشان گریه کردند،
هر دو نفرشان اشک ریختند
دانشمند برجستهی هستهای؛
شاگردش میگوید که در یک مسئلهای ماندیم
تا آخر شب داشتیم کار میکردیم ــ در دانشگاه شهید بهشتی ــ به من گفت که بیا برویم؛ ..
ادامه دارد ...
🔸🌺🔸--------------
@salonemotalee
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فقط والدین ببینند.
🔥مهم
همجنسبازی از کجا وارد کارتونهای بچهها شد؟
✍متاسفانه مفاهیم همجنسبازی کمکم وارد تمام کارتونهای محبوب بچهها میشود. بعد از «دنیای اسباببازیها»، حالا نوبت به یک انیمیشن رده خردسالان رسیده که با مفاهیم همجنسبازی آلوده شد
🔸🌺🔸--------------
@salonemotalee
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 بدری خامنهای کیست و تا امروز کجا بوده؟
▫️از فرار به بغداد در روزهای اوج جنگ تا رفاقت با مریم رجوی!
🔸🌺🔸--------------
@salonemotalee
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلیپ
#دشمن_شناسی
#غرب_همچنان_وحشی ۶۱
#توحش_مدرن
فَلیَنظُرِ الانسانُ الی طَعامِه
تکراریه ولی تذکرش خوبه !
🔸🌺🔸--------------
@salonemotalee
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🛑🎥یک سرباز وسط دل برف، حرفایی میزنه که حال دلتو خوب میکنه ...تمام حرفش اینه مادره دیگه
🔹توجه کردید فقط یک روز هوا برفی بشه چه مشکلاتی در سطح شهر برامون بوجود میاد؟ ولی یک مرزبان انتظامی تو برف و یخبندان با همه سختیها دوری ها؛ دل تنگیهاش هست تا یک ایران زندگی کنند
🔸🌺🔸--------------
@salonemotalee
📖 #متن_قانون_اساسی
🇮🇷 #جمهوری_اسلامی_ایران
🔷 قسمت پنجم؛
🔹فصل اول- اصول كلی
🔸اصل یازدهم
به حكم آیه كریمه: (إِنَّ هذِهِ اُمَّتُكُمْ اُمَّةً واحِدَةً وَ اَنَا رَبُّكُمْ فَاعْبُدُونِ)، همه مسلمانان یك اُمتند و دولت جمهوری اسلامی ایران موظف است سیاست كلی خود را بر پایه ائتلاف و اتحاد ملل اسلامی قرار دهد و كوشش پیگیر به عمل آورد تا وحدت سیاسی، اقتصادی و فرهنگی جهان اسلام را تحقق بخشد.
🔸اصل دوازدهم
دین رسمی ایران، اسلام و مذهب جعفری اثنیعشری است و این اصل الی الابد غیرقابل تغییر است و مذاهب دیگر اسلامی اعم از حنفی، شافعی، مالكی، حنبلی و زیدی دارای احترام كامل میباشند و پیروان این مذاهب در انجام مراسم مذهبی، طبق فقه خودشان آزادند و در تعلیم و تربیت دینی و احوال شخصیه (ازدواج، طلاق، ارث و وصیت) و دعاوی مربوط به آن در دادگاهها رسمیت دارند و در هر منطقهای كه پیروان هر یك از این مذاهب اكثریت داشته باشند، مقررات محلی در حدود اختیارات شوراها بر طبق آن مذهب خواهد بود، با حفظ حقوق پیروان سایر مذاهب.
🔸اصل سیزدهم
ایرانیان زرتشتی، كلیمی و مسیحی تنها اقلیتهای دینی شناخته میشوند كه در حدود قانون در انجام مراسم دینی خود آزادند و در احوال شخصیه و تعلیمات دینی بر طبق آیین خود عمل میكنند.
🔸🌺🔸--------------
@salonemotalee
📙 #داستان
🔅#سرزمین_زیبای_من
قسمت نهم؛
من اولین کسی بودم که در آن منطقه فرصت درس خواندن داشتم.
دلم نمیخواست بعد از تحمل این همه سختی به مزرعه برگردم و کارگری کنم.
حالا که تا اینجا پیش رفته بودم باید به نسل بعد از خودم تفاوت و تغییر را نشان میدادم تا انگیزهای برای رشد و تغییر در انها ایجاد کنم.
ولی حقیقت این بود که هنوز هم یک بومی سیاه یک بومی سیاه بود.
شاید تنها جایی که حاضر میشد ما را قبول کند ارتش بود.
نزدیک سال نو بود.
هرچند برای یک بومی سیاه مفهومی به نام سال نو وجود نداشت اما مادرم همیشه به چشم فرصتی برای شاد بودن به ان نگاه میکرد.
او هر سال خانه را تمیز میکرد و سعی میکرد یک تغییر هرچند ساده بین هر سالمان ایجاد کند.
خیلیها به این خصلت مادر میخندیدند.
آنها منتظر دلیلی برای شاد شدن بودند اما ما هر سال سعی میکردیم دلیلی برای شاد شدن بسازیم.
ما در خانه نه پولی برای کریسمس داشتیم و نه پولی برای هدیه خریدن و جشن گرفتن و حتی نه اعتقادی به مسیح.
مسیح از دید ما یک جوان سفید پوست بود و یکی از اهرمهای فشار افرادی که سرزمین ما را اشغال کرده و ما را به بند کشیده بودند.
آن روز عصر مادرم و سیندی برای خرید از خانه خارج شدند.
شب شد.
ساعت کمکم به نیمه شب نزدیک میشد
اما خبری از انها نبود.
کمکم نگرانی در چهره همه خانواده آشکار میشد.
پدر دیگر طاقت نداشت.
درست مثل من.
فورا هر دو لباس پوشیدیم و آماده رفتن شدیم.
پدر در را گشود اما...
برادر بزرگم پشت در بود.
ایستاده بود و برای در زدن دلدل میکرد.
پدرم با دیدن حال و روز آشفته او رنگ از چهرهاش پرید...
حال دیگر مطمئن شده بودم که اتفاق ناخوشایندی افتاده است.
حدسم درست بود.
سختترین لحظات زندگیام تا ان روز پیش روی ما بود.
زمانی که سفیدپوستها مشغول جشن و شادی کریسمس بودند، ما توی قبرستان بومیها خواهر کوچکم سیندی را دفن میکردیم.
از خاک به خاک.
از خاکستر به خاکستر...
مادرم خیلی اشفته بود
مدام گریه میکرد.
خیلیها آن شب جوان سفیدپوست مستی که سیندی را با ماشین زیر کرده بود دیده بودند.
میدانشتند قاتل خواهرم کیست اما این برای پلیس اهمیتی نداشت.
آنها حتی حاضر به شنیدن حرفها و اعتراضهای پدرم نشدند
و با خشونت و کتک ما را از اداره پلیس بیرون انداختند.
به همین راحتی یک بومی سیاه دیگر به دست یک سفیدپوست کشته شده بود.
هیچ کس صدای ما را نشنید
هیچ کس از حق ما دفاع نکرد
اما آن شب یک چیز انگار در درون من فرق کرد.
چیزی که سرنوشت را جور دیگری رقم میزد...
ادامه دارد ...
🔸🌺🔸--------------
🖋"سالن مطالعه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی
@salonemotalee
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کودکانه
کارتون "شجاعان" حکایتگر دلاوریهای رزمندگان هوانیروز در ۸ سال دفاع مقدس؛
📺 #کارتون زیبای #شجاعان
قسمت هفتم
🎞 این قسمت: جزیره
🔸🌺🔸--------------
🖋"سالن مطالعه محله زینبیه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی
@salonemotalee
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃🌸🇮🇷🌸🍃
ماجرای دیدارهای شبانه آیت الله بهجت به همراه پسر خردسالش، با کسانی که مشرّف به دیدار صاحب الزمان شده بودند!
در یکی از این دیدارها، آن شخص به پدر من گفت همین دیروز بعد از ظهر کنار قبرستان روی پل حضرت را دیدم، خدا نصیبتان نکند!
تعجب من از این بود که پدر من از کجا او را میشناخت و میدانست دیروز مشرف شده که امروز به دیدار او برود!
🔸🌺🔸--------------
@salonemotalee
🏴 #لطیفه_نکته ۲۵۵
به نام خدا
سلام
🍃#امام_صادق علیه السلام:
مَن أكرَمَكَ فأكرِمْهُ،ومَنِ استَخَفَّكَ فأكرِمْ نَفسَكَ عَنهُ
هر کس تو را گرامى داشت، تو نیز او را گرامى بدار و هر کس به تو بى احترامى کرد، خودت را در مرتبه او قرار مده.
(📚میزان الحکمه/ج۱۱)
✍🏻: در برخورد با دیگران شان و حدود خود را بشناسیم.
اگر کسی به ما بیاحترامی کرد، به خاطر حفظ احترام و شخصیت و آرامش خود، از بیاحترامی به او بپرهیزیم.
هر کس با رفتارش منزلت و جایگاه ارزشی خویش را معرفی میکند.
🔸🌺🔸--------------
🖋"سالن مطالعه محله زینبیه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی
@salonemotalee