#لطیفه_نکته ۲۸۲
دیسک کمر گرفتم 😱
بابام گفت:
میبینین 😳
چوب خدا صدا نداره! 😚
به فاصله یکماه خودش همونطوری شد!
داداش کوچیکه گفت:
بابا!
چوب خداست!؟ 😳
گفت:
نه! این امتحان الهیه!!! 😐😂
--------🔸😜🔸--------
به نام خدای عادل که بهترین قاضی است
سلام؛ صبح بخیر
از پیامبر رحمت صلی الله علیه و آله نقل شده:
مَنِ ابتُلِيَ بالقَضاءِ بينَ المُسلمينَ؛ فَلْيَعدِلْ بَينَهُم في لَحظِهِ و إشارَتِهِ و مَقعدِهِ و مَجلِسِهِ.
هر كه به داورى كردن ميان مسلمانان امتحان شد؛
بايد در نگاهها
و اشاره كردنها
و جاى نشستن
و نحوه نشستن خود نسبت به آنها به يكسان رفتار كند.
كنز العمّال حدیث ۱۵۰۳۲
┄┅═══✼🍃🌺🍃✼═══┅
قضاوت بین مردم افزون بر دادگاه ها به صورت عادی در جایجای زندگی ما نیز رخ میدهد.
ما انسانها خیلی راحت یکدیگر را مورد قضاوت قرار میدهیم و ترسی نداریم که در قضاوت به عدالت رفتار کردهایم یا خیر.
یادمان باشد هر آنچه را اینجا شوخی تلقی کنیم فردای قیامت به صورت جدی باید پاسخگو باشیم.
مسئولین و مدیرانی که زیر دستان خویش را ارزیابی میکنند؛ مراقب باشند:
قاضیانی که در دادگاه حکم میکنند به قدرت خویش مغرور نباشند که روز واپسینی هست که قاضیِ کارهایشان، دیگری است.
🔸🌺🔸--------------
🖋"سالن مطالعه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی
@salonemotalee
KayhanNews759797104121504850170511 (1)(original).pdf
12.04M
┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄
امروز؛ پنجشنبه
۲۲ دی ۱۴۰۱
۱۹ جمادیالثانی ۱۴۴۴
۱۲ ژانویه ۲۰۲۳
تمام صفحات #روزنامه_کیهان
پیدیاف روزنامههای ایران، وطن امروز، شرق و اعتماد در "سالن مطالعه"
🔸🌺🔸--------------
🖋"سالن مطالعه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی
@salonemotalee
#تحلیل_تاریخی
#دشمن_شناسی
✡🔥 #تبار_انحراف 🔥✡
#پژوهشی_در_دشمنشناسی_تاریخی ۷۰
🖋 مقالهی شانزدهم:
#عصر_عثمان_حکومت_بنیامیه_آلیهود
عصر عثمان؛ حکومت بنیامیه و آلیهود
قسمت دوم؛
🔹در زمان عثمان سازمان ایمان نیز فعالیت خود را علنی کرد و با علنیشدنِ دشمنیِ عثمان و بنیامیه، آنان با سخنرانیها و اعتراضات خود، چهرهی واقعی بنیامیه را برملا ساختند، اما هنوز ارتباطشان با علی (ع) مخفیانه بود.
افشاگری سازمان شیعه در مدینه و مصر و کوفه و یمن به زمینهای برای بیاعتبار شدن جریان سقیفه انجامید و عثمان در این برهه، راهی برای بازگشت نداشت.
🔹در اثر آگاهی مردم از رفتارهای عثمان، دامنهی اعتراضات بهتدریج گسترده شد و مردم بلاد مختلف، پرچم مخالفت با عثمان را بهدست گرفتند.
مردم از عثمان خواستار اصلاح رفتار و عملکرد او بودند.
آنان دریافته بودند که عثمان بنیامیه را بر مردم سوار کرده و صلحا و اصحاب را برکنار و فرزندان طلقا را جایگزین ساخته است.
🔹از سوی دیگر، عثمان از عمّال بنیامیه حمایت میکرد و حتی حاضر به شنیدن اعتراض دربارهی آنان نبود و در برابر فساد آنان، از آنها حمایت میکرد.
بذل و بخششهای بیحساب عثمان از بیتالمال مسلمین به بنیامیه نیز نارضایتی صحابه را برانگیخته بود (۱۰)
کار به جایی رسید که زید بن ارقم، کلیددار بیتالمال، به عملکرد خلیفه اعتراض کرد و کلیدهای بیتالمال را بازپس داد. (۱۱)
🔹امیرمؤمنان (ع) در توصیف غارت بیتالمال بهدست خلیفه و یارانش میفرمایند:
او و بنیامیه چون شتر که علفهای با طراوت بهاری را با ولع میخورد، مال خدا را با دهان پُر میخوردند. (۱۲)
🔹مردم مدینه، مکه، کوفه، بصره و مصر، به مخالفت خلیفه برخاسته بودند.
تنها جایی که به جریان سقیفه اعتراضی نداشت، شام بود.
اوضاع مدینه آشفته بود.
ابوذر هم به جمع مخالفان پیوسته بود.
معاویه به عثمان پیشنهاد قتل مخالفان خود، همچون علی (ع)، طلحه و زبیر را داد، (۱۳) ولی عثمان نپذیرفت.
این پیشنهادِ معاویه برای رسیدنِ سریعترِ خودش به خلافت بود؛ چون اگر علی (ع) زبیر و طلحه به حکم خلیفه کشته میشدند، عثمان هرگز نمیتوانست دوام بیاورد و کشته میشد،
در نتیجه معاویه با حذف علی (ع)، زبیر و طلحه بهآسانی میتوانست خلافت را به چنگ آورد و اگر با این ترورها، تنها صدای مخالفان قطع میشد
و عثمان به خلافت باقی میماند، باز معاویه به خواست خود میرسید.
🔹شام منتهیالیه سیاست سقیفه و دژ محکمی برای حفظ آرمان آن بود.
مادامی که شام پابرجا باشد، سیاست سقیفه و بنیامیه حاکم است.
شام مغز و کانون فکر سقیفه در آن عصر بود و سیاستهای سقیفه در آن عصر، در شام و بهدست معاویه طراحی میشد و عثمان پیرو سیاست او بود.
اهمیت شام زمانی آشکار میشود که بدانیم تا زمانی که شام پابرجا و پشتیبان معاویه بود، حکومت اموی تداوم داشت.
🔹شامیان مطیع چشمبستهی معاویه بودند و حقّی جز معاویه نمیشناختند و در برابر عملکرد وی کوچکترین اعتراضی نداشتند،
گویی به چشم عصمت به وی مینگریستند.
دینوری از زبان حجاج بن خزیمه، شام را چنین توصیف میکند:
ای معاویه، همراه و در حمایت تو، مردم شاماند که اگر تو ساکت شوی آنها نیز سکوت میکنند و اگر تو سخنی گویی، در برابر تو ساکت هستند و زبان به اعتراض باز نمیکنند و اگر آنان را بر چیزی امر کنی، بدون سؤال و جواب فرمانبر تو هستند… . (۱۴)
◀️ تبعید ابوذر به شام
ابوذر اهل علم و منطق و فصاحت بود.
علی (ع) در وصف او فرمودهاند:
"لبریز از علم بود و علم از وجودش سرازیر بود."(۱۵)
رسول گرامی اسلام (ص) او را در زهد و تدیّن به عیسی بن مریم (ع) تشبیه میفرمود. (۱۶)
🔹عثمان از علم و منطق ابوذر میهراسید.
این زبان منطق هرجا میرفت، کانون قدرت بر ضد خلیفه و سقیفه میشد.
تنها جایی که خلیفه احتمال میداد هیچکس جذب ابوذر نشود، شام بود.
ولی آنها در اشتباه بودند. مردمِ شام را شناخته بودند، ولی به قدرت و منطق ابوذر علم کافی نداشتند و از قدرت معنوی ابوذر غافل بودند.
یعقوبی مینویسد:
"در مسجد مینشست و خلق کثیری به دور وی جمع میشدند، ابوذر سخن میگفت و آنها گوش میدادند." (۱۷)
🔹ابوذر در سخنان خویش به افشاگری از عملکرد خلفا میپرداخت و سیرهی راستین نبیّ اسلام را ذکر میکرد.
مناقب اهل بیت را میگفت و مردم را به تمسّک به ولای اهل بیت فرامیخواند. (۱۸)
ادامه دارد ...
قسمت بعد؛ https://eitaa.com/salonemotalee/7255
🔸🌺🔸--------------
🖋"سالن مطالعه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی
@salonemotalee
#رمانهای_دفاع_مقدس_و_شهدا
🌷🇮🇷 #خداحافظ_سالار 🇮🇷🌷
روایتی از زندگی ۴۰ساله همسر گرامی
سرلشکر شهید حاج حسین همدانی
◀️ قسمت هفتاد و یکم؛
تا پایان زمستان سال ۶۱ به جبهههای استان کرمانشاه میرفت و میآمد.
بعدها شنیدیم در این فاصله برای هدایت عملیات مسلم بن عقیل در سومار در کنار حاج همت بوده و با هم کار میکردند.
ایام نوروز رسید مثل سالهای گذشته کنارمان نبود.
تیپ ۳۲ انصار الحسین (ع) را در اسلام آباد غرب تأسيس و راه اندازی کرده بود و حسابی سرش گرم بود.
نیمه دوم فروردین با حاجآقا سماوات از اسلام آباد آمدند
بعداز یک توقف کوتاه به ملایر رفتند،
پیش امام جمعه ملایر حضرت آیت الله حاجآقا رضا فاضلیان.
انگار مژده گرفته و به مرادشان رسیده هر دو خوشحال و بانشاط بودند.
حسین از حاجآقا سماوات خواسته بود که نگوید فرمانده تیپ است؛ اما من پس از پنج سال زندگی با حسین درونش را میخواندم،
حتی اسرار مگویش را پرسیدم:
«اقور بخیر، پارسال دوست، امسال آشنا؛ بیخبر میآی و یهو میری ملایر و شاد و شنگول برمیگردی!!!
خودش را به آن راه زد:
«پروانه! توی اسلام آباد رزمندههای بسیجی حالی دارند دیدنی! شبها توی سولهها همه برای نماز شب خواندن بیدارن. درست مثل شبهای احیای ماه رمضان.
همدان که یک گردان نیرو بیشتر نداشت، حالا پنج شش گردان پیاده داره و یعنی یک تیپ مستقل."
پرسیدم:
"فرمانده تیپ کیه؟"
بدون اینکه بخندد خیلی عادی گفت:
«ما همه انصارالحسینیم. نه! نه! اشتباه گفتم پیرو انصارالحسین هستیم انصار و یاوران واقعی امام حسین (ع)، علیاکبر (ع)، قاسمبنالحسن (ع)، ابالفضلالعباس (ع)، مسلمبنعقیل (ع)، علیاصغر (ع) بودند.
پس ما نشستیم زیر بیرق انصارالحسين. همون بیرقی که یه عمر پاش سینه زدیم و اشک ریختیم.
اینا اسامی گردانای ما هستن که حاجآقا رضا پیشنهادداد.»
نخواستم با پرسیدنم بیشتر اذیتش کنم؛ گفتم "خوش به حالتون! ما چی؟! همسران رزمندهها کجای این قافلهان؟"
گفت:
«آنجا که زینب کبری (س) بود.»
طبقه پایین خانه حاجآقا سماوات زندگی گرمی داشتم
مشکلاتمان کمتر شده بود.
شاید هم من با شرایط کنار آمده بودم.
وقتی حسین میآمد همه را جمع میکرد
خواهرانم ایران و افسانه و شوهرانشان
خواهران خودش منصور خانم و اکرم خانم و خانواده
آقام با زنش
و اصغرآقا که از تهران میآمد.
درست مثل سالهایی که همه مجرد بودیم و توی خانه بزرگ محله «برج» با هم زندگی میکردیم
از آن جمع فقط مادرم نبود.
همه از حسین می پرسیدند
او هم شرایط راخوب و عادی و امیدوارکننده نشان میداد
لامتاکام از مسئولیتش، سختی جنگ و عملیاتهای پیدرپی حرفی نمیزد.
مرداد سال ۶۲ حمید پسرِ منصور خانم از عملیاتی که تیپ انصارالحسین (ع) در مناطق کوهستانی کردستان عراق به نام والفجر ۲ انجام داده بود، آمد.
حال حسین را پرسیدم
خیلی خونسرد و عادی گفت:
«خوبه.»
از جواب کوتاهش شکام برانگیخت
ذهنم پرید به روزی که حسین را دو نفر با عصا آوردند.
آن روز هم همراهانش میخواستند همه چیز را عادی نشان بدهند درست مثل حالا
گفتم:
"اما دلم شور میزنه! حس میکنم اتفاقی برای حسین افتاده."
کمی صدایش لرزید"
"زندایی! نگران نباش! حال دایی خوبه"
تا خواستم بیشتر سؤال کنم خداحافظی کرد و شتاب زده رفت.
ادامه دارد ...
🔸🌺🔸--------------
🖋"سالن مطالعه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی
@salonemotalee
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 شیرزنانِ آسمانی
🌺 روز زن
🌺 روز مادر
🌺 روز همسر
🌷🌺🌷 مبارک
🔸🌺🔸--------------
@salonemotalee
#امام_خامنهای
#متن_سخنرانی
#روز_زن
۱۴ دی ۱۴۰۱
قسمت ششم؛
متأسّفانه در داخل، ما دیر به این نقاط رسیدیم،
یعنی خیلی از این حرفها بعد از انقلاب برای ما روشن شد،
وَالّا قبل از انقلاب، حتّی بعضی از بزرگان تصوّرشان این بود که این آزادیِ ارتباط زن و مرد در غرب، موجب میشود که چشم و دل مردها سیر بشود و دیگر تخلّفات جنسی انجام نگیرد؛
تخلّفاتی که گاهبهگاه گوشه و کنار انجام میگرفت،
وقتی چشم و دل مردها سیر شد، دیگر این تخلّفات انجام نمیگیرد؛
این جوری فکر میکردند!
حالا شما نگاه کنید
ببینید که چشم و دل اینها سیر شده
یا حرصشان صد برابر شده
با این تعرّضهای جنسیای که انجام میگیرد؟
دائم دارند میگویند.
در محیط کار،
در کوچه و بازار،
در همه جا،
حتّی در تشکیلات منظّم و آهنینی مثل ارتش
ــ که زنها هم آنجا هستند ــ
تعرّض انجام میگیرد!
تعرّض غیر از فسق توافقی است.
حالا آن فسق توافقی به جای خود؛
علاوهی بر آن،
تعرّض زورکی هم انجام میگیرد؛
یعنی نه فقط چشم و دل سیر نشده،
حرص و هوس در بین آنها صد برابر شده.
لذاست که امروز شما نگاه میکنید در محیط غرب،
تجارت جنسی هست،
بردهداری جنسی هست،
شکستن همهی حد و مرزهای اخلاقی و انسانی هست،
عرفی کردن و قانونی کردن چیزهایی [هست] که در همهی ادیان حرام است.
این همجنسبازی و این قبیل حرفها فقط مربوط به اسلام نیست؛
اینها در همهی ادیان جزو محرّمات کبیره است؛
اصلاً اینها را قانونی میکنند،
واقعاً خجالت هم نمیکشند!
خب،
بنابراین یکی از واجبات عملی در جامعهی ما این است که ما از [پیروی] نگاه غربیها به مسئلهی جنسیّت بشدّت اجتناب کنیم.
شما بانوان فرزانه و دانشور و فهیم و باسواد، الحمدلله همه جا هستید
و این جمعی که اینجا هستید مشتِ نمونهی خروارید،
یعنی یک گل از یک گلستان بزرگ هستید؛
در سراسر کشور بحمدالله بانوان فهمیده، سنجیده، درسخوانده، بااطّلاعات، خیلی زیادند،
الحمدلله. همان امیدی که ما داشتیم که این دخترهای جوانِ مؤمن رشد میکنند،
تبدیل میشوند به بانوان عالِم و دانشمند،
بحمدالله برآورده شده.
یکی از کارهای مهمّ شما همین است که فاجعهآمیزیِ نگاهِ فرهنگِ غربی به مسئلهی جنسیّت و مسئلهی زن را افشا کنید،
به همه بگویید؛
بعضیها نمیدانند.
در داخل کشور خودمان هم بعضیها نمیدانند،
در بیرون هم خیلیها نمیدانند؛
در کشورهای اسلامی [خیلیها] نمیدانند.
کشورهای اسلامی تشنهی فهمیدن این جور چیزها هستند.
آن جاهایی که ما رفتهایم و هستیم و حضور داریم و خبرهایش به ما هم میرسد، این جوری است؛
آن وقت کشورهای غربی هم همین جور.
امروز خب ارتباطات فضای مجازی خیلی آسان است؛
شماها میتوانید ارتباطات فضای مجازی بگیرید و زمینهسازی کنید برای اینکه توجّه کنند
و این مفاهیم را در قالب گزارههای کوتاه و گویا ــ که هم کوتاه باشد، هم گویا باشد ــ تنظیم کنید،
و بفرستید برای فهم افکار عمومیِ این هشتگسازیها و مانند اینها که هست؛
اینها امروز خیلی امکان بزرگی است برای شما که در اختیار شما است.
خب این یک نقطه:
نگاه اسلام از لحاظ نظری و عملی به مسئلهی زن و مرد، و مسئلهی جنسیّت.
ادامه دارد ...
🔸🌺🔸--------------
🖋"سالن مطالعه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی
@salonemotalee
🍃🌸🇮🇷🌸🍃
#غرب_همچنان_وحشی
#توحش_مدرن
🔴رسوایی بزرگ در نظام آموزشی آمریکا؛ ۶۰۰ پرونده تجاوز معلمان به دانشآموزان ثابت شد
🔹تحقیقات داخلی بازرسی کل سومین منطقه بزرگ آموزش و پرورش شهر شیکاگو آمریکا، صدها مورد تجاوز معلمان و مدیران به دانشآموزان را به اثبات رساند.
🔸🌺🔸--------------
@salonemotalee
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃🌸🇮🇷🌸🍃
#غرب_همچنان_وحشی
#توحش_مدرن
🇨🇦 انتقال تمدن غرب به بومیان
♻️ این قسمت گور های دسته جمعی کودکان
⏰ بر بومیان کانادا چه گذشته است؟!
🔸علی رغم تلاش های دولت کانادا برای مصالحه و بستن بی سروصدای پرونده جنایت های صورت گرفته علیه بومیان کانادایی در مدارس شبانه روزی این کشور ، با انتشار خبر کشف گور دستجمعی کودکان در محوطه ی مدرسه ای در بریتیش کلمبیا ، بار دیگر مسئله نسل کشی فرهنگی بومیان کانادا ، تنش های موجود میان بومیان و غیربومیان کانادا و انتظارات جامعه ی بومیان کانادا از دولت کانادا برای جبران این جنایت در حق بومیان، در کانون توجه رسانه ها قرار گرفته است.
🔻اگر هنوز نمیدانید ماجرای این مدارس و کودکان و جنایت های نژادی علیه بومیان کانادا چیست ، این گزارش از شبکه CBC کانادا را تماشا کنید.
🔸🌺🔸--------------
@salonemotalee
📙 #داستان
🔅#سرزمین_زیبای_من
قسمت سی و نهم؛
آنروز دو زانو جلو هادی نشستم و از او خواستم استادم بشود.
گفتم:
"بهم یاد بده، هادی!
بنده بودن رو بهم یاد بده!
تو هم مثل من تازه مسلمان هستی اما کاری کردی که حتی اساتید هم تو را تحسین میکنند!
استاد من باش..."
خیلی خجالت کشید.
سرش را پایین انداخت و گفت:
"من چیزی بلد نیستم! فقط سعی کردم به چیزهایی که یاد گرفتم عمل کنم!"
از توی وسایلش، دفترچهای برداشت و به من داد و گفت:
"من این روش رو بعد از خوندن ۴۰ حدیث امام خمینی پیدا کردم."
دفترچه را گرفتم...
دفتر ۳ بخش بود.
اول کمبودهایی که باید اصلاح میشد،
دوم خصلتهای مثبتی که باید ایجاد میشد،
و سوم بررسی موانعی که مانع رسیدن به اهداف میشد.
هادی گفت:
"من هر نکته اخلاقی رو که در احادیث دیدم یادداشت کردم و چهله گرفتم.
اوایل موانع زیادی سد راهم میشد، اما به مرور این چهله گرفتنها عادی شد.فقط کافیه شجاع باشی و نترسی..."
خندیدم و گفتم:
"من مرد روزهای سختم.
از شکست نمیترسم!"
یهو چیزی به ذهنم رسید
از هادی پرسیدم:
"هادی، تو کی اسمت رو عوض کردی؟
منم یک اسم اسلامی میخوام..."
با حالت خاصی گفت:
"چه عالی! یه اسم خوب برات سراغ دارم، امیدوارم خوشت بیاد..."
حسابی کنجاویم تحریک شد.
پرسیدم:
"پیشنهادت چیه؟"
گفت:
"جَون"
با تعجب گفتم:
"جَون؟!
من تا حالا این اسم رو نشنیده بودم!"
هادی گفت:
"جَون اسم غلام سیاهپوست امام حسینه!
اون بدن بدبویی داشته و برای همین همیشه مسخره میشده.
تو صحرای کربلا وقتی امام حسین جون رو آزاد میکنن و بهش میگن میتونی بری، جَون حاضر به ترک امام نمیشه و میگه:
به خدا سوگند از شما جدا نمیشم تا اینکه خون سیاهم با خون شما پیوند بخوره.
امام هم در حقش دعا میکنن.
الان هم جزو ۷۲ شهید کربلاست...
تو وجه اشتراک زیادی با جَون داری..."
سرم را پایین انداختم.
راست میگفت.
من هم سیاه بودم و هم معنی فامیلم راسو بود...
هادی با نگرانی گفت:
"ناراحت شدی؟!"
سرم را بالا آوردم و گفتم:
"نه! اتفاقا برای اولین بار خوشحالم..."
از آن روز به بعد، با تمام وجود برای شناخت اسلام تلاش میکردم...
در تمام کلاسها و جلساتی که به دین مربوط میشد شرکت میکردم.
تمام مطالب اخلاقی و عقیدتی را یادداشت میکردم...
شبها هم از هادی میخواستم تا هر چیزی را که از اخلاق و معرفت میداند برایم بگوید.
زیرا هادی به شدت از رفتار و منش اهل بیت الگوبرداری کرده بود...
کمکم رقابت شیرینی بین ما شکل گرفت...
والسابقون شده بودیم.
هادی میگفت:
"آدم زرنگ کسی است که در راه رضای خدا از دیگران سبقت بگیرد."
و من هم وارد این رقابت شدم...
با یک بسمالله و یک قربه الی الله...
وقتی چشم باز کردم، در آینه یک آدم جدید را دیدم.
کمال همنشین در من اثر کرده بود...
دوستی من و هادی آنقدر قوی شد که در روز عیدغدیر با هم عقد اخوت بستیم.
پیمانی که ناگسستنی بود...
بعد از عقد اخوت بود که خیلی چیزها را درمورد هادی فهمیدم...
حدسم در مورد پولدار بودنش درست بود اما چیزی که خیلی برایم عجیب بود، خانواده هادی بود...
ادامه دارد ...
🔸🌺🔸--------------
🖋"سالن مطالعه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی
@salonemotalee