eitaa logo
سالن مطالعه
189 دنبال‌کننده
9.5هزار عکس
2.4هزار ویدیو
991 فایل
امروز کتابخوانی و علم‌آموزی نه تنها یک وظیفه‌ی ملّی، که یک واجب دینی است. امام خامنه‌ای مدیر: @Mehdi2506
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از کتاب رسان 📚
تا رمق در تن ما هست بیا ...🤲 حال ما بی تو تباهست، بیا...🤲 ❤️
✡ 🕎 (۳) ✡ ✡ نویسنده: دیوید دیوک مترجم: محمدحسین خدّامی قسمت قبل؛ https://eitaa.com/salonemotalee/8518 🔸قسمت یکم؛ ✡ داستان عجیب صابون ساختن نازی‌ها از بدن یهودیان شاید یکی از شگفت‌آورترین نمونه‌های روح فریبکاری اسناد هولوکاست و شیوه‌ی اداره محاکمات نورمبرگ و دروغ‌پردازی‌های این داستان‌سرایان باشد. ✡ طی محاکمات نورنبرگ ال. ان. اسمیرنوف (Lev Nikolaevich Smirnov) مشاور ارشد حقوقی از طرف اتحادیه جماهیر شوروی اعلام کرد: «همان تفکرات فنی پست و به ظاهر توجیه شده متعلق به اس. اس. که اتاق‌های گاز و واگن‌های مرگ را اختراع کرد، روش‌هایی نیز برای تولید صابون از بدن انسان و دباغی پوست انسان برای اهداف صنعتی ابتکار نموده.» (۴۱) (سند USSR-197). ✡ دادرسان جبهه متفقین، اظهارنامه‌ای تنظیم کردند که در آن ادعا شده بود دکتر رودلف اسپنر (Rudolf Spanner) رئیس مؤسسه دانزینگ (Danzig Anatomical Institute)، درخواست کرد از بدن ساکنین اردوگاه، صابون تولید شود! فرمول صابون انسانی منسوب به دکتر اسپنر در دادگاه ارائه شده (سند USSR-196) و صابونی که گفته می‌شد از بدن انسان ساخته شده است به دادگاه بین‌المللی نظامی تحویل گردید. (سند USSR-393) ✡ سِر ‌هارتلی شوکراس (Hartley Shawcross) دادرس عالی انگلیسی در جمع‌بندی خود در دادگاه گفت: «در مواقع لزوم حتی اجساد قربانیان ایشان (یعنی آلمانی‌ها) مشکل کمبود صابون در دوران جنگ را برطرف می‌کرده است.» قضات دادگاه نورنبرگ در بخشی از حکم چنین اعلام کردند: «جهت بهره‌برداری از روغن اجساد قربانیان در تولید تجاری صابون تلاش‌هایی صوت گرفته است.» (۴۲) ✡ این اتهام جنجال‌برانگیز در تمام نقاط جهان به تیتر اول خبرها تبدیل شد و حتی امروزه نیز پی‌درپی بازگو می‌شود. پس از اتمام محاکمات نورنبرگ، داستان صابون یهودی در هر مرتبه بازگویی، بازپردازی شد و شکل تازه‌تری به خود گرفت. بازماندگان از شست‌وشوی بدن خود با صابون یهودی سخن راندند. ✡ شکارچی نازی‌ها سیمون ویزنتال (Simon Wiesenthal) طیّ محاکمات نورنبرگ درباره‌ی صابون انسانی مطالبی نوشت. او در سال ۱۹۴۶ در روزنامه جامعه یهودیان اتریش (Der Neue Weg) چنین نوشت: «طی هفته‌های آخر ماه مارس مطبوعات رومانی خبر عجیب و غیرعادی‌ای را مخابره کردند: در شهری کوچک در رومانی به‌نام فولتسنی بیست جعبه صابون در قبرستان یهودیان همراه با مراسم خاکسپاری و آداب و رسوم تدفین، به خاک سپرده شد. این صابون‌ها به‌تازگی در دپوی سابق آلمانی‌ها پیدا شده بود. برروی جعبه‌ها حرف مخفف «RIF» که برگرفته از عبارت «Pure Jewish Fat» به‌معنای «روغن خالص یهودی» است، نوشته شده بود. جعبه‌ها آماده‌ی ارسال به «وافن اس. اس» بودند. ورقه‌ی پوشش صابون‌ها کاملاً مشخص می‌کند که صابون‌ها از بدن یهودیان ساخته شده است. ✡ جای تعجب است که آلمانی‌ها با وجدان کاری بالا فراموش کرده بودند توضیح دهند که صابون‌ها از بدن کودکان، دختران، مردان و یا کهن‌سالان ساخته شده است.» (۴۳) ادامه دارد ... قسمت بعد؛ https://eitaa.com/salonemotalee/8563 🔸🌺🔸-------------- 🖋"سالن مطالعه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی @salonemotalee
۲   قسمت سی‌ودوم؛ چشمان مصطفی همچنان سر به زیر و نگاهش به نرمی می‌لرزید. شالم نامرتب به سرم پیچیده بود، چادر روی شانه‌ام افتاده و لباسم همه غرق گِل بود از اینهمه درماندگی‌ام خجالت کشیدم. خون پیشانی‌ام بند آمده و همین خط خشک خون روی گونه‌ام برای آتش زدن دلش کافی بود حرارت نفسش را حس کردم: «خواهرم به من بگید چی شده! والله کمک‌تون می‌کنم!» در برابر محبت بی‌ریا و پاکش، دست و پایم را گم کرده بی‌کسی‌ام را حس می‌کرد بی‌پرده پرسید: «امشب جایی رو دارید برید؟» من امشب از جهنم مرگ و کنیزی آن پیرمرد وهابی فرار کرده بودم دیگر از در و دیوار این شهر می‌ترسیدم مقابل چشمانش به گریه افتادم. چانه‌ام از شدت گریه به لرزه افتاد از دیدن این حالم طاقتش تمام شده بود در ماشین را به ضرب باز کرد و پیاده شد. دور خودش می‌چرخید و آتش غیرتش در خنکای این شب پاییزی خاموش نمی‌شد کتش را درآورد و دوباره به سمت ماشین برگشت. روی صندلی نشست اینبار کامل به سمتم چرخید، صورت سفیدش از ناراحتی گل انداخته بود، رگ پیشانی‌اش از خون پُرشده و می‌خواست حرف دلش را بزند به جای چشمانم به دستان لرزانم خیره ماند و با صدایی گرفته گواهی داد: «وقتی داشتن منو می‌رسوندن بیمارستان، تو همون حالی که حس می‌کردم دارم می‌میرم، فقط به شما فکر می‌کردم! شب پیشش خنجر رو از رو گلوتون برداشته بودم و می‌ترسیدم همسرتون…» نشد حرفش را تمام کند، یک لحظه نگاهش به سمت چشمانم آمد و دوباره نجیبانه قدم پس کشید، به اندازه یک نفس ساکت ماند و زیر لب زمزمه کرد: «خدا رو شکر می‌کنم هر بلایی سرتون اورده، هنوز زنده‌اید!» هجوم گریه گلویم را پُر کرد به‌جای هر جوابی مظلومانه نگاهش کردم جگرش بیشتر آتش گرفت و صورتش خیس عرق شد. رفیقش به سمت ماشین برگشته بود دلش می‌خواست پای دردهای مانده بر دلم بنشیند با دست اشاره کرد منتظر بماند رو به صورتم اصرار کرد: «امشب تو حرم چکار داشتید خواهرم؟ همسرتون خواست بیاید اونجا؟»… اشکم تمام نمی‌شد و با نفس‌هایی که از گریه بند آمده بود، ناله زدم: «سعد شش ماه تو خونه زندانیم کرده بود! امشب گفت می‌خواد بره ترکیه، هرچی التماسش کردم بذاره برگردم ایران، قبول نکرد! منو گذاشت پیش ابوجعده و خودش رفت ترکیه!» حرفم به آخر نرسیده، انگار دوباره خنجر سعد در قلبش نشست بی‌اختیار فریاد کشید: «شما رو داد دست این حرومزاده؟» سد صبرش شکسته بود پاسخ اشک‌هایم را با داد و بیداد می‌داد: «این تکفیری با چندتا قاچاقچی اسلحه از مرز عراق وارد سوریه شده! الان چند ماهه هر غلطی دلش می‌خواد می‌کنه و داریا رو کرده انبار باروت!» نجاست نگاه نحس ابوجعده مقابل چشمانم بود خجالت می‌کشیدم به این مرد نامحرم بگویم برایم چه خوابی دیده بود از چشمانم به جای اشک، خون می‌بارید مصطفی ندیده از اشک‌هایم فهمیده بود امشب در خانه آن نانجیب چه دیده‌ام گلویش را با تیغ غیرت بریدند و صدایش زخمی شد: «اون مجبورتون کرد امشب بیاید حرم؟!» ادامه دارد ... 🔸🌺🔸-------------- 🖋"سالن مطالعه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی @salonemotalee
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⭐️ بزرگ‌ترین رحمت برای بشر 🔺 رهبر انقلاب: فرستادن پیامبران، ارسال پیغمبران برای هدایت انسان، برای رساندن انسان به نقطه‌ی اوج، بزرگ‌ترین رحمت پروردگار در حقّ بشر است و اوج این حرکت در بعثت پیغمبر اکرم بود. ۱۳۹۷/۰۱/۲۵ 🌷 🔸🌺🔸-------------- @salonemotalee
«سالم» می گوید: چند روزى از ماه رجب مانده بود که به خدمت امام صادق علیه السلام رسیدم. چون نظر مبارک آن حضرت بر من افتاد، 🔅فرمود: آیا در این ماه روزه گرفته اى؟ ◀️ گفتم: نه، اى پسر رسول خدا! 💠حضرت فرمودند: آن قدر ثواب از دست داده ای كه اندازه ی آن را کسی جز خدا نمی داند! به یقین، این ماهى است كه خدا آن را بر ماه هاى دیگر فضیلت داده و احترام آن را عظیم نموده و گرامى داشتن روزه داران این ماه را بر خود واجب كرده. ⬅️ گفتم: یابن رسول اللّه، اگر در باقی مانده ی این ماه روزه بدارم آیا به بخشى از ثواب روزه داران آن نایل می شوم؟ 💠حضرت فرمودند: اى سالم، هر كه یك روز از آخر این ماه را روزه بدارد، خدا او را از سختى سكرات مرگ و از هراس پس از مرگ و از عذاب قبر ایمن می كند؛ 💠و هر كه دو روز آخر این ماه را روزه بدارد، به آسانى از صراط می گذرد؛ 💠 و هر كه سه روز آخر این ماه را روزه بدارد، از وحشت بزرگ روز قیامت و از سختی هاى آن روز ایمن مى شود و برات آزادى از آتش دوزخ را به او عطا مى كنند. 📚مفاتیح الجنان 🔸🌺🔸-------------- @salonemotalee
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
تلاوت امروز صفحه ۲۳۴ قرآن کریم هدیه به محضر پیامبر اخلاق و بازکننده درهای معرفت الهی صلی‌الله‌علیه‌وآله
•┈┈• 🍃 ۳۱۳🍃••┈┈• دیروز یه خانمه از این تبلیغات‌چی‌ها زنگ زد و گفت: "الو" گفتم: "بفرمایید" 🙈😂 گفت: "می‌خواید صاحب یه ویلا بشید؟" گفتم: "نه!"😔 گفت: "می‌خواید صاحب یه بنز بشید؟" گفتم: "نه!" گفت: "می‌خواید صاحب یه میلیارد تومن بشید؟" گفتم: "نه!" گفت: "چرا آخه؟!" گفتم: "چون سلام نکردی!" 😂😂 اخلاق برا من از هر چیزی مهم تره!😁😁 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ --------🔸😜🔸-------- -به نام خدای محمد با سلام و ادب و تبریک مبعث نبی مکرم اسلام محضر نورانی شما 🌺 خداوند متعال فرمود: يا أيُّهَا النَّبِىُّ إنّا أرسَلناكَ شاهِدا و مُبَشِّرا و نَذيرا و داعِيا إلَى اللّه ِ بِإذنِهِ و سِراجا مُنيرا اى پيامبر! ما تو را گواه و نويد دهنده و هشدار دهنده فرستاديم كه به فرمان خدا به سوى او دعوت كنى و چراغى روشنى‌بخش باشى. 📖احزاب، آيه۴۵ و ۴۶ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ┄┅═══✼🍃🌺🍃✼═══┅ ✍🏻 اخلاق انسانی آنقدر ارزشمند است که پیامبر اکرم هدف از بعثت خویش را ارتقاء سطح اخلاق انسانیت معرفی می‌فرمایند. چند جا می‌فرمایند من برای تکمیل اخلاق و کامل کردن خوبیها مبعوث شده ام. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🔸🌺🔸-------------- 🖋"سالن مطالعه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی @salonemotalee
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄ یَا رَبَّ‌العَالَمِینَ امروز؛ شنبه‌ ۲۹ بهمن ۱‌۴۰۱ ۲۷ رجب ۱۴۴۴ ۱۸ فوریه ۲۰۲۳ 🔸🌺🔸-------------- 🖋"سالن مطالعه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی @salonemotalee
✡🔥 🔥✡ 🖋 مقاله‌ی مقاله سی و یکم: دستگاه خلافت و داستان‌سرایان اسرائیلی قسمت چهارم؛ 🔹در زمان معاویه روایات فراوانی در ستایش شام و بیت‌المقدس، در برابر مدینه و مکه به‌دست امثال کعب‌الأحبار ساخته شد. ابن‌عساکر در تاریخ خویش از کعب‌الأحبار نقل می‌کند که او می‌گفت: "محبوب‌ترین سرزمین‌ها در پهنه‌ی زمین نزد خداوند، شام است و محبوب‌ترین نقطه‌ی شام نزد خداوند، قدس (بیت‌المقدس) است." (۲۸) 🔹همچنین وی برای تقرب به معاویه، مرکز حکومت پیامبر (ص) را شام معرفی می‌کند؛ (۲۹) زیرا معاویه امکانات حکومت خود را در شام فراهم آورده است. این معنا در گفته‌های ابوهریره که شاگرد تمام عیار کعب‌الأحبار محسوب می‌شود نیز آمده است: «الخلافة بالمدینة و الملک بالشام». (۳۰) 🔹گفتنی است که سرزمین شام، مرکز خلافت و پایتخت حکومت معاویه، قبلاً پایتخت مسیحیان روم شرقی بیزانس و دارای تمدنی کهن بوده است.(۳۱) بدیهی است که رسوبات فکری و فرهنگی مسیحیت در این منطقه به کلی از بین نرفته است. 🔹همچنین کعب‌الأحبار در جای دیگری می‌گوید: "خانه‌ی کعبه هر روز صبحگاهان به بیت‌المقدس سجده می‌کند."(۳۲) نیز می‌گوید: "قیامت بر پا نخواهد شد، مگر این‌که بیت‌الحرام را به نزد بیت‌المقدس ببرند؛ آن‌گاه این دو خانه‌ی مقدس را با اهل آن‌ها به بهشت وارد نمایند و حساب خلایق و عرضه‌ی اعمال در روز قیامت، در بیت‌المقدس انجام می‌گیرد."(۳۳) 🔹از این روایات بر می‌آید که اهل کتاب به‌ویژه کعب تلاش کرده‌اند تا آیین اسلام و مقدسات آن، از جمله کعبه، را در برابر آیین یهود خاضع و تسلیم نشان دهند.(۳۴) 🔶🔸ج) ناتوانی خلفا در پاسخ‌گویی به مسائل دینی مردم 🔹آزادی عمل قصه‌خوانان اهل‌کتاب و تشویق آنان از سوی دولت‌مردان از یک‌سو و ناآشنایی دست‌اندرکاران حکومت بعد از پیامبر اکرم (ص) نسبت به مبدأ و معاد و جهان و ابتدا و انتهای آن، و کنار ماندن امیرالمؤمنین (ع) از حکومت و اجتماع از سوی دیگر، همگی زمینه‌ی لازم را فراهم آوردند تا افرادی چون تمیم داری و کعب الأحبار که مغز و روح آنان از عقاید تحریف‌یافته یهودی سیراب بود، با دانسته‌های خرافی خود، به خواسته‌های طالبان دانش پاسخ بدهند؛ و چون آن‌ها خطری برای قدرت خلافت به حساب نمی‌آمدند، عضوی از اعضای دستگاه قدرت محسوب شدند. 🔹اظهار ناتوانی و عجز خلفا در زمینه‌های گوناگون مسائل دینی (فقهی، اعتقادی و قضایی)، در کتاب‌های معتبر تاریخی ثبت گردیده است؛گویند: "مردی از لشکریان اسلام به نام صُبَیْغ تمیمی سؤالاتی در زمینه قرآن کریم در ذهن داشت برای دریافت پاسخ آن‌ها از این شهر به آن شهر سفر می‌کرد. هنگامی که به مصر رفت و عمرو بن عاص استاندار مصر از جریان امر مطلع شد، او را همراه با نامه‌ای به مدینه نزد عمر فرستاد. هنگامی که صُبَیغ وارد بر خلیفه شد، یکی از سؤال‌های خویش را مطرح ساخت: ای امیرالمؤمنین! «والذّاریات ذرواً» چیست؟ عمر پرسید: تو کیستی؟ مرد در پاسخ گفت: من بنده خدا صُبَیغ هستم! عمر نیز گفت: من هم بنده خدا عمر هستم، بعد آستین‌های خود را بالا زد، و با چوب‌های خوشه‌ی خرما شروع به زدن آن مرد کرد، به‌گونه‌ای که خون‌آلود گشت، پس از آن وی را رها ساخت. پس از گذشت مدتی بار دیگر عمر او را خواست و همان حادثه را تکرار کرد. هنگامی که برای بار سوم صُبَیغ را نزد خلیفه آوردند تا باز هم تنبیه شود، خطاب به خلیفه گفت: اگر قصد کشتن مرا داری، به یکباره مرا بکش و راحتم کن؛ در غیر این‌صورت رهایم ساز، من هم دیگر از این سخنان نمی‌گویم."(۳۵) 🔹نکته‌ی جالب این‌که نقل کرده‌اند که در دوران حکومت امام علی (ع)، روزی آن حضرت بر منبر رفت و ضمن خطبه‌ای فرمود: "از من سؤال کنید؛ به خدا سوگند درباره‌ی حوادثی که تا روز قیامت اتفاق می‌افتد، از من پرسش نمی‌کنید مگر این‌که آن را برای شما بازگو می‌کنم؛ درباره قرآن از من سؤال کنید؛ به خدا سوگند هیچ آیه‌ای نیست، مگر این‌که من می‌دانم آن آیه در شب نازل شده و یا در روز، در کوه نازل شده یا در صحرا و… راوی گوید: ابن‌الکوّاء پشت سر من نشسته بود، برخاست و گفت: یا امیرالمؤمنین! «ذاریات» چیست؟ این مرد یعنی ابن‌الکوّاء از سران خوارج و از دشمنان امیرالمؤمنین (ع) بود. ابن عباس که در مجلس حاضر بوده است، می‌گوید: ابن‌الکوّاء می‌خواست از همان چیزی که صُبَیغ از عمر بن خطاب پرسیده بود، سؤال کند. او فکر می‌کرد با این سؤال می‌تواند امام (ع) را بی‌اعتبار کند. حضرت (ع) فرمودند: وای بر تو! برای فهمیدن سؤال کن نه برای به زحمت انداختن و آزار دادن، و نه از سرِ تکبّر، بعد فرمودند: «اَلذَّارِیاتِ»، بادهایی هستند که گندم و جو را در وقت درو بدان باد می‌دهند…"(۳۶) 🔸🌺🔸------------- 🖋"سالن مطالعه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی @salonemotalee
هدایت شده از سالن مطالعه
🌷🇮🇷 🇮🇷🌷 روایتی از زندگی ۴۰ساله همسر گرامی سرلشکر شهید حاج حسین همدانی ◀️ قسمت صد و یکم؛ حسین بعد از دید و بازدید به پدرم گفت: "دایی جان! فقط یه گوسفند برا قربانی کافیه، بگو بقیه رو ببرن تحویل دارالایتام بدن" پدرم حرفی نزد حسین یک ساعتی پیش میهمانان نشست و بعد آمد توی کوچه، آستین بالا زد و چراغ‌ها را باز کرد روی نردبان به سختی می‌ایستاد وقتی پایین آمد یک لحظه دست روی کمرش گذاشت پرسیدم: "چی شده؟!" گفت: «بعداً می‌گم » جوری که به پدرم برنخورد جا انداخت که از تشریفاتی که بین او و بقیه مردم تفاوت و فاصله ایجاد کند فراری است. آن شب حاج‌آقارضا فاضلیان امام جمعه ملایر چند ساعت کنار حسین بود به آیت‌الله موسوی امام جمعه همدان گفته بود این آقای همدانی هیچ چیزی را بر مصالح اسلام و مسلمین ترجیح نمی‌دهد تا سه روز میهمان داشتیم حسین از میهمان و میهمانی خوشش می‌آمد، ولی از بریز و بپاش نه هر شب غذاهای اضافی را قابلمه می‌کرد و می‌داد می‌بردند محله‌های فقیرنشین. ساکش را که تا نصفه خالی بود، باز کردم چند تکه پارچه برای فامیل آورده بود قبل از رفتن به حج چندبار کتاب «حج» شریعتی را خواند و گفت: «خدا کنه توی این یه ماه به دنیا مشغول نشم.» سرمان که خلوت شد، پرسیدم: "حسین! تو یه چیزیت شده و نمی‌خوای بگی! مجروح شدی تو حج !؟» پرسید: "مگه اونجا جبهه‌س که مجروح و شهید بده؟!" گفتم: "آره! مگه چند سال پیش این وهابی‌های از خدا بی‌خبر حاجیا رو از بالای پل با سنگ و چوب و تیر و تفنگ نمی‌زدن؟!" خندید و گفت: "ای بابا لیز خوردن کف حمام که گفتن نداره.!" و در حالی که نفس می‌کشید و دست روی دنده‌اش می‌گذاشت؛ ادامه داد: "صابون زیر پام بود. سرخوردم و افتادم! نمی‌دونم چرا از هوش رفتم! فقط یادم می‌اد که یه لحظه نفسم گرفت و داشتم خفه می‌شدم" گفتم: "این یه اتفاق ساده‌س؟! این‌جور که تعریف می‌کنی خدا عمرت رو دوباره نوشته." آهی کشید و گفت: «پروانه! این حرفت منو یاد یه پیرمرد نورانی توی کاروان انداخت که روز آخر به هم می‌گفتیم؛ ایشاالله خدا عمری بده دوباره سال بعد بیام حج" اون پیرمرد در جواب گفت: "من مطمئنم که خونه خدا رو دوباره نمی‌بینم" همین که برگشتیم به رحمت خدا رفت ادامه دارد ... 🔸🌺🔸------------- 🖋"سالن مطالعه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی @salonemotalee
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✡ 🕎 (۳) ✡ ✡ نویسنده: دیوید دیوک مترجم: محمدحسین خدّامی قسمت قبل؛ https://eitaa.com/salonemotalee/8539 🔸قسمت دوم؛ ✡ اتهام تولید صابون از اجساد یهودیان توسط نازی‌ها در سال‌های پایانی جنگ به‌سادگی شکل یک واقعیت تکان‌دهنده از رفتار غیرانسانی آلمانی‌ها با یهودیان به خود گرفت. این مطلب بارها در کتاب‌هایی مانند «ظهور و سقوط رایش سوم» نوشته ویلیام شایرر (William L. Shirer) که بازار آن توسط رسانه‌ها داغ شد، به چاپ رسید. همچنین مرتباً در هزاران مقاله، برنامه‌های مستند و حتی متون درسی تکرار شد. (۴۴) ✡ در اسرائیل برای قالب‌های صابونی که ادعا می‌شد باقیمانده‌ی اجساد یهودیان است، مراسم خاکسپاری برگزار شد! قالب‌های صابون در کفن پیچیده شده بودند و مطابق مراسم رسمی یهودی به خاک سپرده شدند. ✡ اما تمام مقالات، گفته‌ها، اظهارات و نمایشنامه‌ها درباره صابون ساختن آلمانی‌ها از اجساد یهودیان نادرست از آب در آمد. پس از جنگ، متفقین کیفرخواستی را بر ضدّ دکتر رودلف اسپنر تنظیم کردند. پس از یک بازجویی طولانی، دادرسی هیچ مدرکی دال بر این‌که مؤسسه دانزینگ از بدن انسان صابون درست کرده باشد، نیافت. لذا شکایت خود را از او پس گرفت. ✡ همچنین مشخص شد که حروف مخفف «RIF» که روی صابون‌های مورد نظر نوشته شده بود، برگرفته از کلمه‌ی «روغن خالص یهودی» نبود بلکه مخفف نام رسمی اداره‌ای دولتی بود که کار توزیع صابون و سایر شوینده‌ها را برعهده داشت، یعنی: «Reichsstelle fur Industrielle Fettversorgung». ✡ در واقع عبارت اختصاری «روغن خالص یهودی» (Rein Judishches Felt) «RJF» است نه «RIF»! اما به هر حال در فضای ملتهب ضدآلمانی در پایان جنگ، هوچی‌گران هولوکاست اجازه نمی‌دادند حتی حقایق ساده آشکار شوند. ✡ وقتی تجدیدنظر‌طلبان در هولوکاست، افسانه‌سرایان را با حقایق رو در رو می‌کنند، آن‌ها را ناگزیر به تکذیب داستان صابون یهودی می‌کنند چرا که در غیر این صورت، مدعیان هولوکاست جایگاه و اعتبار خویش را از دست می‌دهند. مورّخ یهودی والتر لاکوئر (Walter Laqueur) در کتاب خود «سرّ مخوف» که در سال ۱۹۸۰ به چاپ رسید، اذعان می‌کند که داستان صابون انسانی یک توهم و تخیل است. (۴۵) ✡ گیتا سرنی (Gitta Sereny) دیگر مورّخ مشهور یهودی در کتاب خود به‌نام «سفر به تاریکی» (Into That Darkness)‌ می‌نویسد: «این داستان پذیرفته شده كه اجساد قربانیان به صابون و كود تبدیل می‌شده است توسط اداره مركزی تحقیق در مورد جنایات نازی‌های لودویگزبورگ تكذیب شده است.‌» ✡ در سال ۱۹۸۱ دبورا لیپستات (Deborah Lipstadt) استاد دانشگاه تاریخ جدید یهودی و مطالعات هولوکاست در دانشگاه اِموری نوشت که: «نازی‌ها هرگز اجساد یهودیان یا هیچ‌کس دیگر را برای تولید صابون مورد استفاده قرار ندادند.» (۴۶) ادامه دارد ... قسمت بعد؛ https://eitaa.com/salonemotalee/8593 🔸🌺🔸------------- 🖋"سالن مطالعه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی @salonemotalee