eitaa logo
🍃 شاعران حوزوی 🍃
628 دنبال‌کننده
1.5هزار عکس
167 ویدیو
11 فایل
🌏خبرگزاری‌ها، نشریات، و کانال‌ها در مناسبت‌های دینی و ملی به دنبال اشعار حوزویان هستند و اینجا گنجینه شعر آن عزیزان است. 🍃ارسال اشعار و احوال شاعران به 🍃مدیر شاعران حوزوی @mahta_sa 💠 #شاعران_حوزوی 💠 @shaeranehowzavi
مشاهده در ایتا
دانلود
☘☘☘☘ ای کاش پیاده شود این طرح بدیع از هشتم شوال الی هشت ربیع همگام شود امامت صاحب عصر با ختم پروژه ی حرم های بقیع @shaeranehowzavi
بیا و هیبت حیدر بیاور برای ما کمی باور بیاور عزیز فاطمه برگرد، برگرد... بقیع را از غریبی در بیاور @shaeranehowzavi
☘☘☘☘ این سرنوشت ماست: من رومی، تو زنگی من لیلیِ صحرا، تو سربازی فرنگی شبها تو با سیگار و جنگ و صلح بیدار من چایِ شیرین، بیستون، عشقی کلنگی هر وقت گریانم تو خندانی، و برعکس بیزارم از این بازیِ الاکلنگی در سنگ کاغذ قیچیِ این عاشقانه من هرچه باشم تو همان سنگی که سنگی من تن به عهدی ساده دادم با تو اما دیدم تو صاحب امتیازی در زرنگی از ما سیه‌چشمان مخواه آگاه باشیم از راز و رمز کار با چشمان رنگی افسوس قلب سادهٔ من دیر فهمید از روز اول آمدی با من بجنگی @shaeranehowzavi
☘☘☘☘ شعر گاهی می تواند راوی یک درد باشد گاه حتی می تواند مرهم یک مرد باشد می تواند ناامیدی را امیدی تازه بخشد بر دل تنگ جوانی شوق بی اندازه بخشد می تواند سخت باشد، مثل سنگی در بیابان یا لطیف و نرم باشد ؛مثل گلها، مثل باران شعر گاهی پشت مردم، یا صدای بی صداهاست گاه گاهی هم علیه مردم بی یار و تنهاست یک زمان یک غنچه ی لب بسته در آن سوی باغ است گاه اما پر هیاهو مثل غوغای کلاغ است شعر یعنی حس بودن،زیستن،دیدن، شنیدن شعر یعنی ایستادن، راه رفتن یا رسیدن شعر گفتی چیست اصلا؟ شعر لازم نیست اصلا ! شعر یعنی ما و آنها ،شعر یعنی او ،تو و من زندگی بی شعر یعنی آدمی که سر ندارد قصه ای بی محتوا که اول و آخر ندارد ‌ @shaeranehowzavi
رفت و با خون خودش باز به ما ثابت کرد وطنم پر شده از نام سلیمانی‌ها @shaeranehowzavi
شهید آرمان قدس🌹 حاج نادر خاطراتت سبز، حاج نادر پرچمت بالاست سینه‌ات طوفانی و مَوّاج، چشم‌های آبی‌ات دریاست سهم تو از عاشقی بسیار، تا هنوز آن دیدگان بیدار چشم تو در چشم‌های ما، دست تو در دست‌های ماست ایستادی در کنار ما، با همان آرامش زیبا خفته‌ای هرچند در تابوت، روح تو بشکوه و پابرجاست تو نمردی، تو نمی‌میری، قدس را از خصم می‌گیری با تو و ما قدس کی دلتنگ، با تو و ما قدس کی تنهاست الوداع ای خاطرات سبز، الوداع ای راز و رمز عشق می‌روی و یاورت الله، می‌روی و شافعت مولاست ای ز نسل آفتاب و نور، روح تو با مجتبی محشور ای شهید آرمان قدس، در دلت چون کربلا غوغاست حاج نادر پاشو از تابوت، زود رفتی، بال وا کردی هرکجا هستی خدا با توست، هرکجایی پرچمت بالاست @shaeranehowzavi
هدایت شده از ادبیات قم
آفرینش‌های ادبی حوزه هنری استان قم برگزار می‌کند: افتتاحیه نشست تخصصی شعر بانوان《بهارنارنج》 با حضور: فریبا یوسفی حسنا محمد زاده اعظم سعادتمند و شعرخوانی بانوان شاعر قم با اجرای: عاطفه جوشقانیان زمان: سه شنبه، ۱۲ اردیبهشت‌ماه، ساعت ۱۷ مکان: حوزه هنری استان قم 《ورود برای عموم بانوان آزاد است》 @adabqom
از شهیدان خدا رعیت فراوان دیده ایم کاش روزی حاکمی از روی مین ها بگذرد @shaeranehowzavi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
☘☘☘☘☘ با فتنه حیای شهر دباغی شد جولانگه هر بی شرف و یاغی شد ناموس پرستیم و در این راه شهید این بار یلی به نام الداغی شد @shaeranehowzavi
☘☘☘☘ سجاده‌ی شعرم اگرچه اشکبار است هرچند جان واژه‌هایم بی‌قرار است دارد به آخر می‌رسد عمر زمستان مضمون باران بعد از این شرح بهار است عرض ارادت می‌کند بر ساحت عشق اینجا همیشه عشق، صاحب اختیار است ای قاصدک پیغام من را می‌رسانی؟ بر محضر شاهی که ثقل روزگار است هرجمعه نه هر روز دل در سینه‌ی من از شوق دیدار شما در اضطرار است سرچشمه واگویه‌هایم بی‌قراریست این شعر اصلا، بغض تلخ انتظار است @shaeranehowzavi
☘☘☘☘ وطن بر روی موج غم سوار است و سرفصلِ خبرها ناگوار است بکش ما را ،نمیدانی شهادت برای بچه شیعه افتخار است @shaeranehowzavi
☘☘☘☘ همیشه در دل تاریخ این گواهی ماند؛ برای دشمن تو تا ابد تباهی ماند گذشت فصل زمستان، ولی برای زغال هنوزهم که هنوز است روسیاهی ماند هزار تاج به تاراج برده شد، اما همیشه بر سر تو تاج پادشاهی ماند چه خواب‌ها که یکایک شدند نقش‌برآب چه نقشه‌ها که سر برگه‌های کاهی ماند کسی که خواست سر ما کلاه بگذارد برای او نه سری ماند و نه کلاهی ماند شکوه نام تو مانند صخره پابرجاست نه مثل موج، که گاهی نماند و گاهی ماند به رغم مدعیان! ای خلیج میهن من تو فارس بودی و هستی و فارس خواهی ماند @shaeranehowzavi
☘☘☘☘ آوَخ! هنوز زخمی ام و رنج می برم دنیا هر آنچه داشت بلا، ریخت بر سرم مردم چه می کنند که لبخند می زنند؟ غم را نمی شود که به رویم نیاورم … قانون روزگار چگونه است کاین چنین درگیر جنگ تن به تنی نابرابرم؟ تو آنقَدَر شبیه به سنگی که مدتی است از فکر دیدن تو تَرَک می خورد سرم … وا مانده ام که تا به کجا می توان گریخت؟ از این همیشه ها که ندارند باورم … حال مرا نپرس... که هنجار ها مرا مجبور می کنند بگویم که بهترم … @shaeranehowzavi
☘☘☘☘ من و هراس سقوط از فراز جاذبه‌ها که راه می‌روم از روی تیزی لبه‌ها شنیدنی‌ست کشیشی که اعتراف کند شنیدنی‌تر از آن اعتراف راهبه‌ها مرا به قطب خودت قطب عشق می‌بردی مخالف جهت بادها و عقربه‌ها حساب کردم ازین عشق سودها ببرم غلط ، از آب درآمد ولی محاسبه‌ها و اعتماد به عشقت نتیجه‌اش این شد زنی رها شده‌ام در هجوم شائبه‌ها @shaeranehowzavi
زمین از آتش ما ، داغدارتر شده است از آهِ زلزله ها، بی قرارتر شده است دوباره دوره‌ی تاریک و عصر تاتاری است هوای چشم، از این تیره، تارتر شده است گرفته تیرگی ، احساس ماه بودن را زمانه از من و تو، سوگوارتر شده است در این مسیر مه آلودِ آه و شعله و دود فضای فهمِ زمان ، پُر غبارتر شده است شبیه گریه‌ی یک آبشار در باران نگاهِ جاریِ غم، اشکبارتر شده است نه مثل چشمِ ترِ (ایلیا) ، ولی این بار کویرِ گونه از این روزگار، تر شده است تمام پیکرِ اندیشه از تبِ باروت به قتلِ عاطفه ها، استوارتر شده است دراین هجومِ سیاه، از نگاهِ کرکس ها تبار رنگ و ریا ، لاشه خوارتر شده است تبر تبر به تنِ اعتقادها زده ایم که کارِ جنگلِ بی سبزه، زارتر شده است بیا که فلسفه روشن نبوده از وقتی اجاقِ منطقِ این انتظار، تر شده است ببخش حضرت باران، تورا نمی‌خواهیم گناه ، با دل ما سازگارتر شده است. @shaeranehowzavi
خطبۀ دریغ سلمان! تو نیستی و ابوذر نمانده است عمار نیست، مالک اشتر نمانده است قرآن به نیزه می‌رود این‌جا هزار بار جز خطبۀ دریغ به منبر نمانده است... در کوچه‌های هاشمی آتش هنوز هست باور مکن که حادثه دیگر نمانده است دشمن خیال کرد کتاب غدیر سوخت دشمن خیال کرد که کوثر نمانده است... تکفیر می‌کنند پیاپی امام را ایمانشان به مصحف و دفتر نمانده است شمشیرهای یکسره کوفی‌ست در نیام راهی ورای گریۀ پرپر نمانده است دیگر کجای شب تهی از ابن‌ملجم است؟ در کوفه جز سیاهی خنجر نمانده است فردا تمام جامه‌‎دران‌اند پشت در فردا ولی چه فایده حیدر نمانده است! 💠 @shaeranehowzavi
به شهید ناموس و غیرت قصه‌‌ جریحه‌دار شد آن‌طرف پیاده رو عقل صدا زد که بمان عشق صدا زد که برو وقت چه بود آن غروب؟ وقتِ قیامت تو بود فرق تو با بقیه چیست؟ فرق تو غیرت تو بود تیغ زدند بی هوا دشنه زدند بی‌خبر کوچه به حرف آمده: چند نفر به یک نفر آن چه همیشه و هنوز کوچه به کوچه جاری است قصه‌ی سر به داری و غیرت سبزواری است هیچ غمی برای ما مثل غم تو داغ نیست مرگ تو انتخاب بود مرگ تو اتفاق نیست این که به پیشگاهِ مرگ زخمیِ ایستادن است وای! برادر من است آه! برادر من است @shaeranehowzavi
☘☘☘☘ ای مانده عالمی به تمنای غیرتت خالی مباد در صفِ‌ ما جای غیرتت بر سینه‌ی اراذل و اوباش، پای تو داغِ ندامتی شد و انشای غیرتت جاری‌ست رودخانه‌ای از خون ز هر رگت از بس به جوش آمده دریای غیرتت تو شیرِ در نبردی و از پشتِ پنجره دنیا نشسته پای تماشای غیرتت دست تو را دگر که بگیرد به جز خدا سر داده‌ای به لطفِ خدا پای غیرتت تأیید روزگار به دردت نمی‌خورد کافی‌ست خونِ پاکِ تو امضای غیرتت این صحنه باز بعدِ تو تکرار می‌شود پیش از تو نیز آمده همتای غیرتت داغِ تو بر دلِ همه‌عالم نشسته است خورشید چیست؟ داغِ دل‌آرای غیرتت @shaeranehowzavi
🔹نویدبخش شهادت🔹 هنوز طرز نگاهش به آسمان تازه‌ست دو بال مشرقی‌اش با اُفق هم‌اندازه‌ست قناریان کلامش هنوز می‌خوانند نوای سُنتی‌اش را به‌روز می‌خوانند قناریان کلامش هنوز جان دارند «صدا صداست که...» پس عمر جاودان دارند کتاب و دفتر از اندیشه‌اش فروغ گرفت چراغ دانش او جلوۀ نبوغ گرفت کتاب، واسطه‌ای بین اوست با این نسل مطهّری، هنر گفتگوست با این نسل خرد، هنوز مرید جنون و مستیِ اوست مرکّب آینه‌دار قلم‌به‌دستی اوست بخوان زمانه! بخوان با رساترین فریاد از او بگو و بخوان باز! هر چه، بادا باد! بخوان به نام بزرگی که آسمانی شد فروتنانه درخشید تا جهانی شد صفای باطنی‌اش غبطه‌آور است هنوز که کوچه باغ نیایش معطّر است هنوز کتاب و سنّت و اجماع و عقل را فهمید رموز تازه‌ای از عقل و نقل را فهمید کتاب و منبر و سجّاده را به هم آمیخت سه رود منشعب از کوه را به دریا ریخت نهال کاشت ولی ریشه را عمیق نشاند به خاک پایۀ اندیشه را عمیق نشاند هزار پنجره را رو به آفتاب گشود -هزار پنجرۀ مستعدِّ کشف و شهود- گشود پنجره‌ها را، وَ با دو بال قنوت خودش پرنده شد و پر کشید تا ملکوت... نسیم، معتکف گوشۀ عبایش بود فرشته، دست به دامان ربّنایش بود تمام دلخوشیِ کوچه و خیابان از نفَس نفَس زدن عطر آشنایش بود در آن شبِ خفقان که سکوت شایع بود درست اوج سحرخیزی صدایش بود تلاش کرد و سرانجام هم نصیبش شد اجابتی که برازندۀ دعایش بود: پیامبر شبی آمد به خواب شیرینش و بوسه زد به لبان مبلّغ دینش و بوسه زد که بگوید جهاد یعنی این سلوک یعنی این، اجتهاد یعنی این نویدبخش شهادت به خواب او آمد به خواب نیمه‌شبش صبح آرزو آمد چگونه می‌شد از آن شور و شوق دم نزند و زود پا نشود، اندکی قدم نزند چگونه می‌شد از تاب و تب نگوید هیچ و از حرارت بر روی لب نگوید هیچ چه خوب شد که -اگر رفت- پیش ماست هنوز هزار باغ پر از گُل از او به جاست هنوز... سپرد دست خدا رشتۀ کلامش را تمام کرد به خون، شعر ناتمامش را @shaeranehowzavi
👌سه چیز است که نباید از آنها شرم کرد 🌺عن أمیر المؤمنین علیه السّلام ؛ ثَلاثٌ لايُسْتَحْیی مِنْهُنَّ ، خِدْمَةُ الرَّجُلِ ضَيْفَهُ ، وَ قِيامُهُ عَنْ مَجْلِسهِ لِأبِيهِ وَ مَعَلِّمِهِ ، وَ طَلَبُ الحَقِّ وَ إِنْ قَلَّ . 🌺مرجع تقلید شیعیان آیة الله العظمیٰ امیرالمؤمنین امام علی سلام الله علیه فرمودند ؛ سه چیز است که نباید از آنها شرم کرد در خدمت مهمان بودن و در برابر پدر و معلّم برخاستن و طلب حق خود اگرچه کم باشد . 📚غررالحكم / حديث ۴۶۵٠ به روزباشیدبااین کانال👇 ══✼🍃🌹🍃✼══ ⤵️⤵️ @gharibe_ashena_mobasheri313 ══✼🍃🌹🍃✼═ هشتک کانال حذف نشود ❌❌
☘☘☘ به روی دست بالا رفته عکس خنده های تو و می‌گریند مادرها و دخترها برای تو تمام پهلوان ها دور هم سر در گریبانند و دخترها غزل ها گفته اند از ماجرای تو زنی با اشک چادر می‌کشد بر روی تابوتت شهید غیرتی و پرچم عفت لوای تو عجیب اینجاست:"معراج شهیدان در خیابان است " ببین جا مانده در سرخی خونت رد پای تو صدای غیرتت، خواب خیابان را تکان میداد کلاغان را پرانده هیبت فریاد های تو نشان دادی رگ غیرت به چاقوهای دل هرزه دهان خنجر آب افتاد از خشکی نای تو شهادت سرمه ی زیبنده ی مردان میدان است کشیده خالقت آن را به چشم با حیای تو به جان جوجه گنجشکان، حریم امن بخشیدی پریدن از قفس تا آسمان ها شد جزای تو پیامت در دهان شهر می‌چرخد که می‌گویی: "اگر من مَردم، ای ناموس، جان من فدای تو" حیا و عفت و غیرت برایت اشک می‌ریزد گمانم حضرت عباس(ع) باشد در عزای تو @shaeranehowzavi
☘☘☘☘ وقتی به چاقو ها رگ غیرت نشان دادی یعنی که با دستان خالی امتحان دادی عباس دوران ِخیابان ها شدی انگار آن لحظه که خوش غیرتی از خود نشان دادی فریاد غیرتمند تو از بس که بالا بود هفت آسمان را با صدای خود تکان دادی رحمت بر آن شیری که تو خوردی و این گونه در پای ناموس وطن ماندی و جان دادی زخم عمیقی داشتی در سینه ات اما درس جوانمردی به هر پیر و جوان دادی لعنت به آن آغوش های رایگان لعنت. وقتی بهایش را تو با جان گران دادی @shaeranehowzavi
🌺🌺🌺🌺 محبـــت با تــو معنــا شد معلم! نجــابت با تــو زیبـــا شد معلم! صفــــا و پاکــیِ  آییــنه هــایی دلــم بـا تـو  مصـفـا شــد معلم! از آن روزی که باران آفــریدند نگـاهــت ابــر غـمـهـا شد معلم! زلال چشـم پاکــت آسمـانیست ز اشکت شـــور بـرپا شد معلم! تمـام عشـق و ایثـار و محبـت فقـط در قلـب تو جا شد معلم! نوازشـهـای گــرم و بـی توقـــع ز  دستـان تـو  پیـدا شـد معلم! برایــم عشـق را سر مشق دادی همیـن بر مـــن الفـبـا شد معلم! برایــم شعـر ایمـان را سـرودی و شعـرم با تـو امضا شد معلم! به مهـرت واژه را گلــواژه کردی قلـم بـا تـو شـکـوفا شد معلــم! تو آن شمعـی که پایانی نــداری به دورت عشـق،شیدا شد معلم! قسـم  بر وسعــت آبــی ترین ها کــه دریـا با تـو دریا شـد معلم! امـیـن و  وارث  پیــغــمبــرانــی رسـالـت در تــو پیـدا شد معلم! ز اعجــاز کـلامت جـان گرفتیـم حضورت چون مسیحاشدمعلم! تو جمع عشـق وایمـان یاد دادی وغمهـــا با تــو مِـنهـــا شد معلم! خودت را بیـن ما تقسیــم کردی دلـت کــاشــانـهٔ  مـــا شـد معلم! کلامت بس که جان رامی نوازد دل پیـر از تـــو بــرنــا شد معلم! چـراغ پر فروغ  عـــلم و دینــی کــه نــورت محفل آرا شد معلم! فروزان باشی ای خورشیدروشن که چشمـم از تو بیــنا شد معلم! دعـایت می کنم پایـنده باشــی همیشه عاشـق و سـرزنده باشی کیمیا @shaeranehowzavi
☘☘☘☘ از غصه و درد سهم او بیشتر است سلطان کمر خمیده ی کارگر است کوه جبروت است ولی پاک و زلال از جنس فرشته هاست نامش «پدر» است @shaeranehowzavi