شاهدان
سخنی با #محسن #چاوشی.
آن زمانی که تو را در فضای مجازی خارج نشین خواندند و جوابیه تو را دیدم چنان دلم قرص خیالاتم شد که انگار ماندن تو دلها را شاد خواهد کرد.
به سراغ سروده هایت رفتم آن موقعی که از سوز جگر فریاد میزدی کجا باید بروم که صدای #اذان #موذن #زاده را بشنوم یا صدای #ربنای #شجریان از آن پخش شود .
چنان دلم وابسته به وجود نازت شد که دست نیاز به درگاه باری تعالی برداشتم که #نیازت به #ناز #طبیبان نگردد .
از این که بگذریم نیاز خیلی ها به ناز توباز شد.
از گوشه گوشه این سرزمین پنهاورنامت بر زبانها افتاده .
دلت چنان بسته به جان از چشم افتادگان است که در هر فراخوان درنیم نگاهی خانواده ای به سامان می رسد .
تو چه دیده ای که با لباس مبدل به بی خانمانان #ترحم ،نه ، نه ، نه هرآنچه داری #هبه می کنی .
#محسن #جان وجودت بماند برای دل خوش کردند آنانی که چندین ماه، نه بهتر بگویم چندین سال در انتظار #رهایی و #آزادی نشسته اند .
خواستم تو را #سلبریتی اعلا بنامم ولی چنان بی معرفتی از بعضی از آنان دیده ام که جز #پوریای #ولی نامی زیبنده ات نیافتم .
تو #پوریای و بچه های چشم انتظارپدران بی تقصیرو مادران جزر کشیده برای آزادیشان خیره بر دستان تو نشسته اند .
آهای جوانانی که به دنبال #سلبریتی هستی که #الگوی خود کنی، هیچ الگویی بهتر از چاوشی نخواهید یافت .
نه #استوری #چاشتشان نه #دود #کبابشان دل کسی را خوش نخواهد کرد .
جناب چاوشی من بعنوان کوچکترین رزمنده ای در دفاع مقدس به احترامتان کلاه از سر بر میدارم و سر تعظیم فرود می آورم .
آهای سلبریتی ها بیاموزید از محسن خوب زندگی کردن را .
بیاموزید دل به دست آوردن ایتام را.
و بیاموزید چگونه محو کردن اشک چشم انتظاران را .
دستانم را برای ماندنت به آسمان گره می زنم تا همیشه بمانی .
درود سلام خداوند
بر #محسن #چاوشی.
شهید نشیم ،میمیریم
کانال شاهدان ↙️
https://eitaa.com/shahedan403
شاهدان
#بر_پا .... برای استادم مرحوم حاج #علی_محمد_محمدی
زمانی که این جمله از زبان #مبصر کلاس بیرون می آمد برایشان فرقی نداشت #استاد که باشد.
بی درنگ همه از جایشان بلند می شدند.
تا استاد دستور نشستن نمی داد همچنان ایستاده بودند تا بشنوند صدای او را .
ولی انگار این استاد با دیگران توفیر زیادی دارد بمحض ورود گفت: بچه ها بنشینین از این به بعد هم دیگر برای من معلم بازی در نیآورید .
شور و شادی در کلاس عربی با آن همه الفاظ گران سنگی که داشت از همان روز اول احلی من العسل شد .
کلاس های شلوغ دبیرستان شریعتی با بچه های تیزهوش و شجاع شده بود پایگاهی برای اعزام به جبهه .
تعدادی از همان اول از درس و بحث مدرسه بیزار شدند.
#صرف نخوانده دنبال #سیوطی بودند آن هم نه در این عالم در عالم معنی
تک تکتان را میشناسم .
همه برای احیای اسلام ناب بیزار و انزجار از درس و بحث و مدرسه داشتید .
همین هم باعث شد تا معلم اخلاق راهنمای خوبی باشد برایتان .
برای تو #دکتر #شهرام ..
برای #دکتر #اسماعیل ..
برای #حاج #محمد از جان عزیز ترم .
برای همسایه دیوار به دیوارشان #حسن رضا #یوسف #زاده را می گویم .
همین #ایرج خودمان که چند خانه بیشتر با منزل استاد محمدی فاصله نداشت .
حاج علی محمد همه ی دانش آموزان را خوب می شناخت آمار تک تکشان را داشت .
می دانست هرکدام بر چه مداری به چه درجه ای می چرخند .
اصلا برایشان هدایت تحصیلی گذاشته بود .
ولی دل بی قرار دانش آموزان استاد را رها کردند و رفتند .
بعد از چند مدت تعدادی #شهید .
جمعی #اسیر
کسانی که هم به درجه رفیع #جانبازی رسیدند .
ولی بودند باقی مانده از آن همه بچه مدرسه ی دبیرستان شریعتی که الان برای خودشان کیا و بیایی دارند .
این همه داستان سرایی برای چیست ؟؟!!
می خواهم بگویم دیشب بگمانم #محمد نه #محمد_علیم شاید #اسماعیل بود
نه انگار کسی دیگر که از خاطره ای همه ما محو شده صدایش بلند شد هرچه نباشد استاد آمده ،باید در مقابلش بلند شوند با صدای دلنشین گفت .
#برپا .
همه مات قامتش شده بودند مانده بودند چه کنند !!
حلقه های وصل تنگ و تنگ تر میشد #شهدا گرد استادشان را گرفته بودند از هر دری سخنی بود دیشب چه محفلی بود در عرش برین .
دوستان و هم کلاسیها همه جمع خیالشان بودند تا استاد برایشان بعد از رفتنشان چه برکشور گذشت را هجی کند و آنها مات و مبهوت به لبهای استاد خیره شده بودند.
دید و بازدید که تمام شد هر کدام استاد را به طرف آرامشگاه خویش می کشید .
استاد مانده بود و حلقه ی شهدای که تا دیروز برایشان عربی و فلسفه و عرفان تدریس می کرد .
گفت: خسته ام آیا کسی هست یک پیاله لولو و مرجان برایم بریزد .
دستان همه بر آسمان شد او را میان حلقه خود در بر گرفتند وپیاله پیاله آرامش ابدی برایش سرو می کردند ..
روحت هماره شاد و پاک در کنار شاگردان شهیدت
نوشته های بهزاد باقری
شهید نشیم ،میمیریم
کانال شاهدان ↙️
https://eitaa.com/shahedan403
به یاد معلمان پیشکسوت شهرمان ؛ طلایه داران عرصه دانایی و بینایی و اینک
زنده یاد 🌸 حاج علی محمد محمدی🌸
✍ دستنوشتههایحاجبهزادباقریازیادگاران
دفاعمقدس
🌷 بر پا .... برای استادم مرحوم حاج #علی_محمد_محمدی
زمانی که این جمله از زبان #مبصر کلاس بیرون می آمد برایشان فرقی نداشت #استاد که باشد.
بی درنگ همه از جایشان بلند می شدند.
تا استاد دستور نشستن نمی داد همچنان ایستاده بودند تا بشنوند صدای او را .
ولی انگار این استاد با دیگران توفیر زیادی دارد بمحض ورود گفت: بچه ها بنشینین از این به بعد هم دیگر برای من معلم بازی در نیآورید .
شور و شادی در کلاس عربی با آن همه الفاظ گران سنگی که داشت از همان روز اول احلی من العسل شد .
کلاس های شلوغ دبیرستان شریعتی با بچه های تیزهوش و شجاع شده بود پایگاهی برای اعزام به جبهه .
تعدادی از همان اول از درس و بحث مدرسه بیزار شدند.
#صرف نخوانده دنبال #سیوطی بودند آن هم نه در این عالم در عالم معنی
تک تکتان را میشناسم .
همه برای احیای اسلام ناب بیزار و انزجار از درس و بحث و مدرسه داشتید .
همین هم باعث شد تا معلم اخلاق راهنمای خوبی باشد برایتان .
برای تو #دکتر #شهرام ..
برای #دکتر #اسماعیل ..
برای #حاج #محمد از جان عزیز ترم .
برای همسایه دیوار به دیوارشان #حسن رضا #یوسف #زاده را می گویم .
همین #ایرج خودمان که چند خانه بیشتر با منزل استاد محمدی فاصله نداشت .
حاج علی محمد همه ی دانش آموزان را خوب می شناخت آمار تک تکشان را داشت .
می دانست هرکدام بر چه مداری به چه درجه ای می چرخند .
اصلا برایشان هدایت تحصیلی گذاشته بود .
ولی دل بی قرار دانش آموزان استاد را رها کردند و رفتند .
بعد از چند مدت تعدادی #شهید .
جمعی #اسیر
کسانی که هم به درجه رفیع #جانبازی رسیدند .
ولی بودند باقی مانده از آن همه بچه مدرسه ی دبیرستان شریعتی که الان برای خودشان کیا و بیایی دارند .
این همه داستان سرایی برای چیست ؟؟!!
می خواهم بگویم دیشب بگمانم #محمد نه #محمد_علیم شاید #اسماعیل بود
نه انگار کسی دیگر که از خاطره ای همه ما محو شده صدایش بلند شد هرچه نباشد استاد آمده ،باید در مقابلش بلند شوند با صدای دلنشین گفت .
#برپا .
همه مات قامتش شده بودند مانده بودند چه کنند !!
حلقه های وصل تنگ و تنگ تر میشد #شهدا گرد استادشان را گرفته بودند از هر دری سخنی بود دیشب چه محفلی بود در عرش برین .
دوستان و هم کلاسیها همه جمع خیالشان بودند تا استاد برایشان بعد از رفتنشان چه برکشور گذشت را هجی کند و آنها مات و مبهوت به لبهای استاد خیره شده بودند.
دید و بازدید که تمام شد هر کدام استاد را به طرف آرامشگاه خویش می کشید .
استاد مانده بود و حلقه ی شهدای که تا دیروز برایشان عربی و فلسفه و عرفان تدریس می کرد .
گفت: خسته ام آیا کسی هست یک پیاله لولو و مرجان برایم بریزد .
دستان همه بر آسمان شد او را میان حلقه خود در بر گرفتند وپیاله پیاله آرامش ابدی برایش سرو می کردند ..
روحت همواره شاد و پاک درکنارشاگردان. شهیدت
🌱 لازم است از جانباز عزیز که امروزه در نقش انجمن اولیا و مربیان دبستان حضور پررنگ دارند ؛ حاج سعدیپورحاتمی وحاجبهزادباقری تقدیر تشکر نمایم
بابت :
_ ارسال این نوشتار زیبا وماندگار
_ اهدا لوح تقدیر ممهور به مهروامضای ریاست محترم اداره آموزش و پرورش و ریاست محترم بنیاد شهید و امور ایثارگران شهرستان به مدیر ، معاونین وبرخی آموزگاران
🌸 سلامت و تندرست باشید 🌸
🌸🌸🌸🌸🌷🌷🌷🌷🌷🌸🌸🌸🌸
شادی روح تمام معلمان درگذشته بخصوص استاد حاج علی محمد محمدی و معلمان شهید شهرمان ؛ آزادبخت ، میری ، آزادبخت ، امرایی و ... بر محمد وآلش صلوات
♦️ دبستان پسرانه شاهد کوهدشت
استان لرستان
#شهید_نشیم_میمیریم
#کانال_شاهدان ↙️
https://eitaa.com/shahedan403