eitaa logo
شاهدان
208 دنبال‌کننده
541 عکس
380 ویدیو
73 فایل
بسم الله الرحمن الرحیم من المؤمنین رجال صدقوا ما عاهدوا الله علیه فمنهم من قضى نحبه و منهم من ینتظر و ما بدلوا تبدیلا نوشته های بهزاد باقری ارتباط با خادم کانال @Vzc_89f
مشاهده در ایتا
دانلود
بیاد دوستانم در عملیات والفجر 9 این روزها حال و هوای و بعد از سی واندی سال چنان در دلم نفوذ کرده که نگو!! بیرون کردنش کار حضرت فیل شده . دوستانم این روزها درارتفاعات و هروله کنان به پیش می روند تا خطوط قرمزمان آسیب نبیند . آن همه صفا و مردانگی آن همه جلال و جبروت ،آن همه لطف و صفا که عین نقل و نبات بینمان دست به دست می شد . یادتان هست ؟؟ تعدادشان فراتر از ملائک بدر بودند . حالامگر میشود اسفند یارت شود و نام از چراغ سبزِذهنت عبور نکند؟ یا اینکه دست سائلی را رد نکنی و از کنارت رد نشود. جسارت و شجاعت رژه چند گانه اش را اجرا میکند . نجابت دو باره زبان زد خاصان می شود . سفره ای دلیری و بذل و بخشش رابرایت پهن می کند . یاد کمیل و ابوذرش را برایت هجی میکند . و شعرهای هر کدام نابتر از حافظ صفحه ی دلمان را مینیاتوری میکند . صلابت تو را روبروی هنجس می نشاند و عرق شرم را از پیشانیت پاک میکند. دوستان من در و حالشان خوب خوب است . یاد گرفته بودند چگونه قربان صدقه دوست بروند. یاد گرفته بود اگر مکروهی بر صورتی ردی بجا می گذاشت . همه هایشان را برای محو آن از دور گردنشان باز می کردند . این روزها بد جوری نیازشان دور سرمان چرخ می خورد . برای تطمئن القلوبمان . برای دستانمان تا کج نشوند . برای چشمانمان تا حیا را ندرند . برای دلمان تا قرار گیرد . برا خودمان تا بتوانیم جای پایشان را پر کنیم . یادشان جاوید شهید نشیم ،می‌میریم کانال شاهدان ↙️ https://eitaa.com/shahedan403
.... برای استادم مرحوم حاج زمانی که این جمله از زبان کلاس بیرون می آمد برایشان فرقی نداشت که باشد. بی درنگ همه از جایشان بلند می شدند. تا استاد دستور نشستن نمی داد همچنان ایستاده بودند تا بشنوند صدای او را . ولی انگار این استاد با دیگران توفیر زیادی دارد بمحض ورود گفت: بچه ها بنشینین از این به بعد هم دیگر برای من معلم بازی در نیآورید . شور و شادی در کلاس عربی با آن همه الفاظ گران سنگی که داشت از همان روز اول احلی من العسل شد . کلاس های شلوغ دبیرستان شریعتی با بچه های تیزهوش و شجاع شده بود پایگاهی برای اعزام به جبهه . تعدادی از همان اول از درس و بحث مدرسه بیزار شدند. نخوانده دنبال بودند آن هم نه در این عالم در عالم معنی تک تکتان را میشناسم . همه برای احیای اسلام ناب بیزار و انزجار از درس و بحث و مدرسه داشتید . همین هم باعث شد تا معلم اخلاق راهنمای خوبی باشد برایتان . برای تو .. برای .. برای از جان عزیز ترم . برای همسایه دیوار به دیوارشان رضا را می گویم . همین خودمان که چند خانه بیشتر با منزل استاد محمدی فاصله نداشت . حاج علی محمد همه ی دانش آموزان را خوب می شناخت آمار تک تکشان را داشت . می دانست هرکدام بر چه مداری به چه درجه ای می چرخند . اصلا برایشان هدایت تحصیلی گذاشته بود . ولی دل بی قرار دانش آموزان استاد را رها کردند و رفتند . بعد از چند مدت تعدادی . جمعی کسانی که هم به درجه رفیع رسیدند . ولی بودند باقی مانده از آن همه بچه مدرسه ی دبیرستان شریعتی که الان برای خودشان کیا و بیایی دارند . این همه داستان سرایی برای چیست ؟؟!! می خواهم بگویم دیشب بگمانم نه شاید بود نه انگار کسی دیگر که از خاطره ای همه ما محو شده صدایش بلند شد هرچه نباشد استاد آمده ،باید در مقابلش بلند شوند با صدای دلنشین گفت . . همه مات قامتش شده بودند مانده بودند چه کنند !! حلقه های وصل تنگ و تنگ تر میشد گرد استادشان را گرفته بودند از هر دری سخنی بود دیشب چه محفلی بود در عرش برین . دوستان و هم کلاسیها همه جمع خیالشان بودند تا استاد برایشان بعد از رفتنشان چه برکشور گذشت را هجی کند و آنها مات و مبهوت به لبهای استاد خیره شده بودند. دید و بازدید که تمام شد هر کدام استاد را به طرف آرامشگاه خویش می کشید . استاد مانده بود و حلقه ی شهدای که تا دیروز برایشان عربی و فلسفه و عرفان تدریس می کرد . گفت: خسته ام آیا کسی هست یک پیاله لولو و مرجان برایم بریزد . دستان همه بر آسمان شد او را میان حلقه خود در بر گرفتند وپیاله پیاله آرامش ابدی برایش سرو می کردند .. روحت هماره شاد و پاک در کنار شاگردان شهیدت نوشته های بهزاد باقری شهید نشیم ،می‌میریم کانال شاهدان ↙️ https://eitaa.com/shahedan403
شهید حاج فرمانده حفاظت اطلاعات تیپ ۵۷ حضرت ابوالفضل(ع) در کنار امام جمعه وقت حضرت رحمت الله علیه 🌹 ارسالی از دوست عزیزم جناب محمد ساعدپور ↙️ https://eitaa.com/shahedan403
به یاد معلمان پیشکسوت شهرمان ؛ طلایه داران عرصه دانایی و بینایی و اینک زنده یاد 🌸 حاج علی محمد محمدی🌸 ✍ دست‌نوشته‌های‌‌حاج‌بهزاد‌باقری‌‌از‌یادگاران‌ دفاع‌مقدس 🌷 بر پا .... برای استادم مرحوم حاج زمانی که این جمله از زبان کلاس بیرون می آمد برایشان فرقی نداشت که باشد. بی درنگ همه از جایشان بلند می شدند. تا استاد دستور نشستن نمی داد همچنان ایستاده بودند تا بشنوند صدای او را . ولی انگار این استاد با دیگران توفیر زیادی دارد بمحض ورود گفت: بچه ها بنشینین از این به بعد هم دیگر برای من معلم بازی در نیآورید . شور و شادی در کلاس عربی با آن همه الفاظ گران سنگی که داشت از همان روز اول احلی من العسل شد . کلاس های شلوغ دبیرستان شریعتی با بچه های تیزهوش و شجاع شده بود پایگاهی برای اعزام به جبهه . تعدادی از همان اول از درس و بحث مدرسه بیزار شدند. نخوانده دنبال بودند آن هم نه در این عالم در عالم معنی تک تکتان را میشناسم . همه برای احیای اسلام ناب بیزار و انزجار از درس و بحث و مدرسه داشتید . همین هم باعث شد تا معلم اخلاق راهنمای خوبی باشد برایتان . برای تو .. برای .. برای از جان عزیز ترم . برای همسایه دیوار به دیوارشان رضا را می گویم . همین خودمان که چند خانه بیشتر با منزل استاد محمدی فاصله نداشت . حاج علی محمد همه ی دانش آموزان را خوب می شناخت آمار تک تکشان را داشت . می دانست هرکدام بر چه مداری به چه درجه ای می چرخند . اصلا برایشان هدایت تحصیلی گذاشته بود . ولی دل بی قرار دانش آموزان استاد را رها کردند و رفتند . بعد از چند مدت تعدادی . جمعی کسانی که هم به درجه رفیع رسیدند . ولی بودند باقی مانده از آن همه بچه مدرسه ی دبیرستان شریعتی که الان برای خودشان کیا و بیایی دارند . این همه داستان سرایی برای چیست ؟؟!! می خواهم بگویم دیشب بگمانم نه شاید بود نه انگار کسی دیگر که از خاطره ای همه ما محو شده صدایش بلند شد هرچه نباشد استاد آمده ،باید در مقابلش بلند شوند با صدای دلنشین گفت . . همه مات قامتش شده بودند مانده بودند چه کنند !! حلقه های وصل تنگ و تنگ تر میشد گرد استادشان را گرفته بودند از هر دری سخنی بود دیشب چه محفلی بود در عرش برین . دوستان و هم کلاسیها همه جمع خیالشان بودند تا استاد برایشان بعد از رفتنشان چه برکشور گذشت را هجی کند و آنها مات و مبهوت به لبهای استاد خیره شده بودند. دید و بازدید که تمام شد هر کدام استاد را به طرف آرامشگاه خویش می کشید . استاد مانده بود و حلقه ی شهدای که تا دیروز برایشان عربی و فلسفه و عرفان تدریس می کرد . گفت: خسته ام آیا کسی هست یک پیاله لولو و مرجان برایم بریزد . دستان همه بر آسمان شد او را میان حلقه خود در بر گرفتند وپیاله پیاله آرامش ابدی برایش سرو می کردند .. روحت همواره شاد و پاک در‌کنار‌شاگردان. شهیدت 🌱 لازم است از جانباز عزیز که امروزه در نقش انجمن اولیا و مربیان دبستان حضور پررنگ دارند ؛ حاج سعدی‌پورحاتمی وحاج‌بهزاد‌باقری تقدیر تشکر نمایم بابت : _ ارسال این نوشتار زیبا وماندگار _ اهدا لوح تقدیر ممهور به مهروامضای ریاست محترم اداره آموزش و پرورش و ریاست محترم بنیاد شهید و امور ایثارگران شهرستان به مدیر ، معاونین وبرخی آموزگاران 🌸 سلامت و تندرست باشید 🌸 🌸🌸🌸🌸🌷🌷🌷🌷🌷🌸🌸🌸🌸 شادی روح تمام معلمان درگذشته بخصوص استاد حاج علی محمد محمدی و معلمان شهید شهرمان ؛ آزادبخت ، میری ، آزادبخت ، امرایی و ... بر محمد وآلش صلوات ♦️ دبستان پسرانه شاهد کوهدشت استان لرستان ↙️ https://eitaa.com/shahedan403
بیاد دوستانم در عملیات والفجر 9 این روزها حال و هوای و بعد از سی واندی سال چنان در دلم نفوذ کرده که نگو!! بیرون کردنش کار حضرت فیل شده . دوستانم این روزها درارتفاعات و هروله کنان به پیش می روند تا خطوط قرمزمان آسیب نبیند . آن همه صفا و مردانگی آن همه جلال و جبروت ،آن همه لطف و صفا که عین نقل و نبات بینمان دست به دست می شد . یادتان هست ؟؟ تعدادشان فراتر از ملائک بدر بودند . حالامگر میشود اسفند یارت شود و نام از چراغ سبزِذهنت عبور نکند؟ یا اینکه دست سائلی را رد نکنی و از کنارت رد نشود. جسارت و شجاعت رژه چند گانه اش را اجرا میکند . نجابت دو باره زبان زد خاصان می شود . سفره ای دلیری و بذل و بخشش رابرایت پهن می کند . یاد کمیل و ابوذرش را برایت هجی میکند . و شعرهای هر کدام نابتر از حافظ صفحه ی دلمان را مینیاتوری میکند . صلابت تو را روبروی هنجس می نشاند و عرق شرم را از پیشانیت پاک میکند. دوستان من در و حالشان خوب خوب است . یاد گرفته بودند چگونه قربان صدقه دوست بروند. یاد گرفته بودند اگر مکروهی بر صورتی ردی بجا می گذاشت . همه هایشان را برای محو آن از دور گردنشان باز می کردند . این روزها بد جوری نیازشان دور سرمان چرخ می خورد . برای تطمئن القلوبمان . برای دستانمان تا کج نشوند . برای چشمانمان تا حیا را ندرند . برای دلمان تا قرار گیرد . برا خودمان تا بتوانیم جای پایشان را پر کنیم . یادشان نامشان هماره باد. ✍بهزاد باقری ↙️ https://eitaa.com/shahedan403