eitaa logo
⸤ شاهِدان اُسوه‍ ⸣
304 دنبال‌کننده
27.4هزار عکس
3.7هزار ویدیو
30 فایل
• ما را بُکُش و مُثله کن و خوب بسوزان • لایق که‍ نبودیم در آن جنگ بمیریم...(: و اینجا می‌خوانیم از سرگذشت، از جان گذشتگان جبهه های حق!-♥️ محلِ ارتباط با ما ☜︎︎︎ @shahidgomnam70 ﴿صلوات بفرست مؤمن🌱﴾
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨🔮✨🔮✨🔮✨ یاد حضرت در دقایق زندگی 🔴فتنه‌های سخت در آخرالزمان 🎥حجت الاسلام عالی @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🔰پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله: ✍يا فاطِمَةُ! كُلُّ عَيْنٍ باكِيَهٌ يَوْمَ الْقيامَةِ اِلاّ عَيْنٌ بَكَتْ عَلى مُصابِ الْحُسَينِ فَاِنِّها ضاحِكَةٌ مُسْتَبْشِرَةٌ بِنَعيمِ الْجَنّةِ؛ 🔴فاطمه جان !روز قيامت هر چشمى گريان است ؛ مگر چشمى كه در مصيبت و عزاى حسين گريسته باشد،كه آن چشم در قيامت خندان است و به نعمتهاى بهشتى مژده داده مى شود. 📚بحارالانوار، ج 44، ص 293 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
📸 با سپاهی از شهیدان خواهد آمد... ۱۷ تیر ماه سالروز شهادت سرباز لشکر صاحب الزمان(عج) 🕊شهید مدافع حرم " " گرامی باد. اَللهُمَ عَجِل لِوَلیک الفَرَج @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🔖 نام : ابراهیم نام خانوادگی : اسمی نام پــــدر : مؤمنعلی نام جهادی : مهدی تاریخ تولد : ۱۳۷۲/۰۳/۱۵ - فردیس🇮🇷 دیـن و مذهب : اسلام ، شیعه وضعیت تأهل : مجرّد شـغل : پاسدار ملّیت : ایرانی تاریخ شهادت : ۱۳۹۹/۰۴/۱۷ - بوکمال🇸🇾 مزار:کرج،گلزارشهدای‌بهشت‌سکینه(س) توضیحات: عضو سابق تیم حفاظت رهبر معظم انقلاب ، فرمانده محور سیار و مسئول اطلاعات عملیاتِ بوکمال سوریه   🕊شهید @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
💌 🌹شهید مدافع‌حرم ▫️ابراهیم بعد از شهادت سردار سلیمانی خیلی بی‌تاب شده بود؛ خیلی گریه می‌کرد و مشخص بود که قصد سفر دارد و دل از دنیا بریده است. با اصرار فراوان، فرماندهانش را برای چهارمین‌ اعزام به سوریه و حضور در جبهه‌های نبرد علیه تکفیری‌ها راضی کرد. او در سوریه، فرمانده محور سیار و مسئول اطلاعات عملیات محور بوکمال سوریه بود. ▫️شهید ابراهیم اسمی به مادرش قول داده بود وقتی که شهید شد، کوچکترین خراشی روی بدنش نیفتد و به وعده‌ای که داد، عمل کرد. ابراهیم در خرداد۱۳۹۹ به سبب آبِ شیمیایی‌شده توسط نفوذی‌های داعش در منطقه بوکمال سوریه، مسموم شد؛ اوایل متوجه وجود سم در بدنش نشد اما به مرور زمان حالش وخیم‌تر شد و وقتی که آزمایش مسمومیّت شیمیایی وی تایید شد، تمام کلیه، کبد، مغز و سیستم داخلی بدنش از کار افتاده بود؛ او دو روز به کما رفت و سرانجام در صبح روز هفدهم تیر سال۱۳۹۹ به درجه رفیع شهادت نائل آمد و به فرمانده دلاورش حاج قاسم سلیمانی پیوست. •┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈• @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
﷽ شـُـهـَـداے ِمـُـدافـِـع ِحـَـرَم ﷽ 💌 🌕شهید مدافع‌حرم ♨️فرمانده‌ی گمنام و با اخلاص 🌟ابراهیم با اینکه جزو تیم حفاظت رهبری بود و جایگاه ویژه‌ای داشت اما برای بچه‌های پایگاه بسیج‌شان کلاس قرآن و معارف اسلامی برگزار می‌کرد. یعنی اینقدر خاکی و خودمونی بود! 🎈در سوریه هم فرمانده محور سیّار و مسئول اطلاعات عملیات محور بوکمال سوریه بود و در ایران، آبدارچی روضه‌های اهل‌بیت علیهم‌السلام! 🌟هیچکس حتی پدر و مادرش هم از جایگاه ابراهیم چه در زمان حفاظت اطلاعات و چه در زمان جبهه‌های سوریه خبر نداشت و ابراهیم در گمنامی کامل به دنبال الماس گمشده خود یعنی «شهادت» می‌گشت. 🎈بعد از شهادتش، حاج مهدی سبزی، یکی از فرماندهان جبهه مقاومت به منزل‌شان آمد و گفت: آنقدر فرمانده ابراهیم گمنام و با اخلاص بود که آدم را عاشق و مجذوب خود می‌کرد و وقتی که از او نزد دیگر همرزمانش تعریف می‌کردم، غِبطه می‌خوردند. ‍ @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
📨 🔵شهید مدافع‌حرم برادر شهید نقل می‌کنند: ابراهیم بین دوستان هیأتی به سخاوتمندی معروف بود غیر ممکن بود کسی ازش قرض بخواد و دست رد به سینه‌اش بزنه یه روز بهش گفتم: ابراهیم! اون کسائیکه بهشون پول قرض میدی، اصلا آه در بساط ندارند، نمی‌تونند پولت رو برگردونند بالاخره‌توهم‌بایدتشکیل‌خانواده‌بدی این پول‌ها لازمت میشه ابراهیم با تبسم گفت: خدا بزرگه! اگه ندادند هم برام مهم نیست من متعلق به این دنیای فانی نیستم! @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥نماهنگ زیبا تقدیم به شهید مدافع حرم شادی روح شهدا صلوات 🌹 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
﷽ ⚫️ ① 🖤شهید مدافع‌حرم رضا حاجی زاده 🎙راوی: مادر شهید خیلی به امام حسین(عَلیه‌السَّلام) علاقه داشتند و بسیار برایشان اشک میریختند.همه ساله به تمام تکیه های آمل میرفتند... 📸تصویر باز شود...✔️ @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
•• •• ﮼𖡼 دشت غم دشت عطش دشت بلایی کربلا سینه سوز و جانگداز و غم فزایی کربلا ﮼𖡼 ای زمین ای ارض اقدس🥀 ای حریم کبریا🌱 تا ابد با آل زهرا همنوایی کربلا🚩 عشق یعني، یڪ رهبر شده👇🏻 🌸اللهم احفظ امامنا الخامنه ای🌸 ↙ قرار ما هرشب ساعت ۲۳ یک تصویر از @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💚 رسول خدا صلی‌الله علیه‌وآله: 💜 این امت از ماست در وقتی که دنیا هرج و مرج شود آشوب‌ها ظاهر گردد راه‌ها بسته شود و مردم یکدیگر را غارت کنند به طوری که نه بزرگ بر کوچک رحم کند و نه کوچک احترام بزرگ را نگه دارد 💖 در آن موقع خداوند ما را که نهمین(امام) از نسل حسین است می‌فرستد تا دژهای گمراهی و دل‌های مهر شده را بگشاید 💙 او در دین را پایدار می‌کند (چنان که من در اول زمان آن، اساس آن را پایدار ساختم) و زمین را پر از عدل و داد می‌کند 📚بحارالانوار ج۵۲ص۳۵۴ @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
‹✨🪴› عطرِجان‌بخش‌ضریحت بی‌قرارم‌کرده‌است کربلایت‌کعبه‌جانانِ‌ما، جانم‌حسین ..(:♥️ ..🍃 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
تو اگر به هر نگاهی، ببری هزارها دل نرسد بدان نگارا، که دلی نگاه داری... شهید سیدرسول تاج الدینی🌷 صبـحتون شهـدایـی @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
📎 فرازی از وصیتنامه شهید ای خدا صدها هزار بار شکر و من چطور از تو شکرگزار باشم؟ نمیدانم آن آرزوی قلبی ای که داشتم برآورده شد؟ @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کتاب ! زندگینامه شهید مدافع حرم به روایت همسر بزرگوار شهید @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
قسمت‌های ۱۴۱ تا ۱۴۵ کتاب زیبای دلتنگ نباش
🌷  بسم رب‌ الشهداء و الصدیقین 🌷 🥀 🌹زندگینامه شهید مدافع حرم قسمت 6⃣4⃣1⃣ - « چند بار رفتی زیارت روح الله؟ چطور بود؟ » + « چند باری رفتم، خیلی خوب بود. به خاطر کاری که داشتیم، خیلی فرصت نمی‌شد بریم حرم. اما شب عاشورا حرم حضرت زینب بودم. خیلی جات خالی بود. خیلی دعات کردم. حرم حال و هوای خاصی داشت. » با آمدن روح الله حال و هوای خانه عوض شده بود. همه خوشحال بودند. خانم فروتن با کمک زینب شام درست کرد، اما زینب دوست داشت هرچه سریع تر به خانه خودشان بروند و خانه‌ی نوی تازه چیده شده را نشانش بدهد. روح الله که به مأموریت رفت، خانه شان هنوز کامل نشده بود. لوستر و پرده ها را هنوز نزده بودند، اما حالا همه چیز سر جایش بود. به خانه که رسیدند دور تا دور خانه چرخید و گفت: « دستت درد نکنه، همه چیز رو چیدی. چقدر همه جا تمیز و مرتبه. پرده اینا رو هم زدین؟ » - « آره دیگه، حسین و مامانم کمکم کردن خونه رو مرتب کردیم. » + « دستشون درد نکنه. دست توهم درد نکنه. این چند وقته خیلی اذیت شدی. ان شاء الله جبران کنم برات. » اما زینب نیازی به جبران نداشت. حالا روح الله کنارش بود و این برایش کافی بود. فردا رفتند خانه پدرش. روح الله عادت داشت هر بار که به دیدن پدرش می رفت، چیزی می خرید. دوست نداشت دست خالی برود. از بعدِ مریضی پدرش، بیشتر میوه می‌خرید: موز، پرتقال، لیموشیرین و... . برای علی هم سی دی های کارتون یا بازی می خرید. تا وقتی هم که آنجا بود، با علی خیلی بازی می کرد و به حرف‌ها و درددل‌هایش گوش می‌داد. اگر درس و کاردستی هم داشت، با حوصله برایش درست می‌کرد. با پدرش حال و احوال کرد. حال پدرش رو به بهبودی بود. از این بابت خیلی خوشحال شد. خیلی سربسته از مأموریتش گفت، اما نگفت دقیقا کجا رفته بوده و چه کاری انجام می‌داده. چون از قبل به زینب قول داده بود که شام مهمانش کند، شام خانه‌ی پدرش نماندند. ⬅️ ادامه دارد.... ⛔️ ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است. 🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷  بسم رب‌ الشهداء و الصدیقین 🌷 🥀 🌹زندگینامه شهید مدافع حرم قسمت 7⃣4⃣1⃣ آنجا که بیرون آمدند، روح الله گفت: «خب خانوم شام چی میل داری؟ » - « من چند وقته خیلی دلم پیتزا میخواد. میشه حالا یه امشب روبز زیر قولمون و پیتزا بخوریم؟ » حدود شش ماهی می‌شد که مواد غذایی مضر را نمی خوردند. به هم قول داده بودند سوسیس و کالباس، چیپس و پفک و نوشابه را به طور کامل از زندگی شان حذف کنند. روح الله کمی فکر کرد. + « باشه، حالا به امشب رو اشکال نداره. دیگه دو ماه نبودم باید جبران کنم دیگه. هرچی تو بخوای همون میشه. » بعد از چند ماه، رفتند بیرون و با هم غذا خوردند. شب خوبی شد برایشان. روح الله یک سری از وسایل مادرش را نگه داشته بود تا خانه خودش ببرد. چون خانه قبلی‌شان خیلی کوچک بود، نتوانست وسایل را بیاورد. فرش و کمی از وسایل، خانه پدرش بود‌ کمدها و کتابخانه هم در انباری خانه پدرخانمش. حالا که این خانه شان دوتا اتاق خواب داشت، قرار شد وسایل مادرش را بیاورد و در یکی از اتاق ها بچیند. همان شب اتاق را چید. دوتا پشتی که یادگاری مادرش بود، گذاشت داخل اتاق، زینب از قبل پرده سفیدی هم برای اتاق خریده و آویزان کرده بود. سفید انتخاب کرد تا به فرش آبی و سفید مادر روح الله بخورد. اتاق را که چید، دست به کمر زد و به آن نگاه کرد. از اینکه وسایل مادرش را در اتاقش چیده بود، خیلی حس خوبی داشت. زینب هم از خوشحالی او کیف می‌کرد. ⬅️ ادامه دارد.... ⛔️ ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است. 🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷  بسم رب‌ الشهداء و الصدیقین 🌷 🥀 🌹زندگینامه شهید مدافع حرم قسمت 8⃣4⃣1⃣ فردا صبح روح الله باید می رفت کرج. پدرش کاری را به او سپرده بود که باید انجام می داد. زینب هم همراهش رفت. قبل از این‌که برود سوریه، به زینب قول داده بود که وقتی برگشت او را سفر شمال ببرد. بین راه، روح الله سررسید مشکی اش را که در آن کارهایش را می نوشت به او داد: « بیا این دستت باشه. چیزی یادمون افتاد برای سفر، توش یادداشت کنیم. » زینب دفتر را گرفت و شروع کرد به ورق زدن. روح الله تمام کارهای سفرشان را در آن نوشته بود. زینب نگاهی گذرا به نوشته‌های او انداخت. در آن نوشته بود: کارهای سفر به بابلسر: - باید آتش زنه بخرم. - یادمون باشه حتماً سیب زمینی برداریم. - باید برای زینب کتونی بخرم. - برای خودمم کاپشن بگیرم. حتی برای مسیر سفر هم برنامه ریزی کرده بود و نوشته بود کی و کجا بایستد برای صبحانه و کی حرکت کند و.... زینب خیلی خوشحال شد وقتی فهمید شوهرش در مأموریت هم به فکر سفر دونفره شان بوده. روح الله در باره کار پدرش صحبت می کرد و حواسش به او نبود. زینب هم دفتر را ورق می زد و به حرف‌هایش گوش می‌داد. چند صفحه ای ورق زد و رسید آخر دفتر. جایی که روح الله چند صفحه پشت سرهم نوشته بود. ⬅️ ادامه دارد.... ⛔️ ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است. 🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷  بسم رب‌ الشهداء و الصدیقین 🌷 🥀 🌹زندگینامه شهید مدافع حرم قسمت 9⃣4⃣1⃣ « بسم الله الرحمن الرحيم اشهد ان لا اله الا الله محمد رسول الله، علی ولی الله و الائمة المعصومين وولده حجج الله ان... انهم و الحجة عليهم وان الدين الاسلام حق ولكتاب حق و الميزان حق لا ريب فيه. همسر عزیزم، پدرم، خواهرم، برادرم، دوستای خوبم! اگر شهید شدم، یک کلام وصیت این‌که حاج آقا مجتبی به نقل از حضرت علی السلام می گفتند که منتهای رضای الهی تقواست. شهادت خوب است و تقوا بهتر. تقوا می خواهد، تقوایی که در قلب است و در رفتار بروز می کند و فکر نکنم مال یک روز باشد یا شاید یک‌روزه هم دارد؛ ولی حاجی می‌گفت پی ساختمان، فندانسیون آن است... . » نگاه زینب به نوشته ها ثابت ماند. نفسش در سینه حبس شده بود. دیگر نمی شنید روح‌الله چه می گوید. روح الله همچنان بی خبر از حال او به جاده خبره شده بود و صحبت می کرد. ادامه آن را خواند: « چیزی که نمی‌دونید عمل نکنید، ادای کسی رو درنیارین. بدون عملِ درست وارد کاری نشوید مخصوصاً دين. اول واجبات بعد مستحبات مؤکد، مثل کمک به پدر و مادر و مردم و دستگیری دوروبری ها، نه حج و کربلا و... صد بار... » بغض گلویش را چنگ زد. داشت وصیت نامه روح الله را می خواند. اشک‌هایش سرازیر شد. « مادر، ازت متشکرم وقتی تحملم کردی، وقتی با اسم ارباب شیرم دادی، وقتی دعا کردی شهید بشم. وقتی بابام عراق و سوریه و اردوگاه و جنگ و کمیته و بوسنی و پاکستان و افغانستان و جنوب شرق و غرب بود، تو ما رو بزرگ کردی تنها، سخت. ایشالا همیشه مهمون بی‌بی باشی. ایشالا با شهادتم شفاعتت کنم... » ⬅️ ادامه دارد.... ⛔️ ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است. 🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷  بسم رب‌ الشهداء و الصدیقین 🌷 🥀 🌹زندگینامه شهید مدافع حرم قسمت 0⃣5⃣1⃣ « بابا ازت ممنونم وقتی برایم زحمت کشیدی و عرق ریختی تو جبهه ها، کاش بیشتر بالای سرم بودی و بیشتر باهام حرف میزدی. از اون موقعی که نیت کردم حرفاتو گوش کنم، دنیام بهتر شده، همین‌طور آخرتم. از اون موقعی که به مامانم سر زدم همه چی درست شد. از بقیه هم می خوام که مطمئن با شن همون طور که پیغمبر مان گفته: " هرکسی که خوبی و خوشی دنیا و آخرت را می خواهد، به پدر و مادرش نیکی کند. " اگر رضای الله رضای والدین است، پس چرا راه سخت رو انتخاب می کنین. حرف اونا رو گوش کنید. شمایی که پدر و مادرتون رو می‌ذارین تو خونه!!!.... به خودتون رحم کنین. مگه کسی بیشتر از اینها خوبی بهتون کرده؟ معرفت‌تون کو؟ على جون، داداشم، داداش خوبم فقط امام حسین علیه‌السلام رو بچسب. هر چی میخوای ازش بخواه که یکی یه دونه‌س و خدا هر چی بخواد، بهش میده. » زینب می خواند و اشک می ریخت. تندتند اشک‌هایش را پاک می کرد تاروح الله متوجه نشود و بتواند نوشته هایش را تا انتها بخواند. دستش را جلوی دهانش گرفته بود و می خواند: « دوست دارم یادم باشه که چند روزی بیشتر زنده نیستم و چند باری بیشتر پیش نمیاد که کسی ازم چیزی بخواد و من بتونم کمکش کنم و بعدش با کمال میل به آخرت، این کار رو بکنم. باشه که خدا هم خوشش بیاد. » ⬅️ ادامه دارد.... ⛔️ ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است. 🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا