eitaa logo
⸤ شاهِدان اُسوه‍ ⸣
302 دنبال‌کننده
27.5هزار عکس
3.7هزار ویدیو
30 فایل
• ما را بُکُش و مُثله کن و خوب بسوزان • لایق که‍ نبودیم در آن جنگ بمیریم...(: و اینجا می‌خوانیم از سرگذشت، از جان گذشتگان جبهه های حق!-♥️ محلِ ارتباط با ما ☜︎︎︎ @shahidgomnam70 ﴿صلوات بفرست مؤمن🌱﴾
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کتاب زندگینامه شهید مدافع‌حرم @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷  بسم رب‌ الشهداء و الصدیقین 🌷 🥀 🌹زندگینامه شهید مدافع‌حرم قسمت 6⃣1⃣ خيلی هوای من رو داشت. بارها به خاطر من در وزن‌های مختلف شرکت کرد تا مبادا به خاطر ورزش، ذره‌ای بين ما کينه و کدورت پيش بياد. حتی گاهی اوقات با تلاش و سختی زياد، وزنش را کم يا زياد می‌کرد تا من هم بتوانم در اوزانی ديگر در کنار سيد به مسابقات بروم. گاهی با هم مبارزه می‌کرديم. هر وقت من رو زمين می زد معذرت خواهی می‌کرد. اين قدر عذر خواهی می‌کرد که گفتم: « بابا سيد جان، مثلا داريم مبارزه می‌کنيم، شما فوت‌وفن‌هات رو بزن، کارت نباشه. » سيد می‌گفت: « نه داداش، دلم نمياد رفيقام رو اينطوری بزنم زمين، بايد دست رفيق رو گرفت، نه اين‌که رفيق رو زمين زد... » هميشه به ما که کمربند مشکی و بالابوديم می‌گفت: « هوای بچه‌های تازه وارد رو داشته باشيد. در مقابلشون مغرور نشيد. بريد باهاشون کار کنيد و تشويق‌شون کنيد. در ورزش بسيار متواضع بود. با اين که اين اواخر از لحاظ بدنی هيکل درشت و ورزشی داشت، اما خيلی افتاده‌تر شده بود. هميشه ابتدا و انتهای ورزش رو با دعا شروع می‌کرد و به پايان می‌برد. سيد ورزش رو هم با نگاه خاصی دنبال می‌کرد. خيلی از نوجوانان و جوانان رو تشويق می‌کرد و به سمت باشگاه می‌برد. يکی از ورزشکاران می‌گفت: « از دلايلی كه باعث شد پای من و خيلی‌ها مثل من، به مراكز خلاف و... باز نشود، رفاقت با سيد ميلاد بود. وقت ما را پر می‌كرد. با هم ورزش می‌رفتيم، مسجد، هيئت، اردو، کوه و... برنامه‌هايی بود که سيد برای پر کردن اوقات ما را به اون سمت می‌کشاند. » ⬅️ ادامه دارد.... ⛔️ ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است. 🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷  بسم رب‌ الشهداء و الصدیقین 🌷 🥀 🌹زندگینامه شهید مدافع‌حرم قسمت 7⃣1⃣ سيد، الگوی اخلاق عملی برای تمام دوستان و همسالان بود. من بعدها خيلی دقت كردم. به جز پدر و مادرش كه در تربيت او بسيار تأثير داشتند، رفاقت عجيبش با شهدا در شخصيت او بسيار مؤثر بود. اما يكی از مهمترين مسائلی كه تأكيد می‌كرد، بحث حيا بود. می‌گفت: « اگر كسی با حيا بود، اميد به سعادتش هست، اما انسان بی‌حيا دين ندارد. » اين حيا در تمام مراحل زندگی سيد ديده می‌شد. در مقابل نامحرم به شدت حيا داشت. در باشگاه هم نمونه‌های زيادی رو از حيای سيد سراغ دارم. در بين دوستان و همسالان، كسانی را برای رفاقت انتخاب می‌كرد كه حيا داشتند. اگر می‌ديد شخصی دريده و بی‌حياست، تلاش می‌كرد كه رفتار آن شخص را تغيير دهد... مسابقات مهمی بود. از شهرهای مختلف آمده بودند. چند هفته‌ای می‌شد که مادرش فوت کرده بود. با اين که از لحاظ روحي شرايط خوبی نداشت، خيلی خوب مبارزه کرد و در مقابل حريفانِ بسيار نامدار، پيروز شد و به فينال راه يافت. همه‌ی ما از فيناليست شدن سيد خوشحال بوديم. درفينال با اختلاف کم بازنده و نفر دوم مسابقات شد. طی يک مراسم باشکوهی مدال‌ها تقديم ورزشکاران قهرمان شد. من از اين که سيد هم جزو مدال‌آوران بود خيلی خوشحال بودم. اما از اين که خودم مدال نگرفتم ناراحت بودم. سيد از سکوی قهرمانی که پايين اومد رفتم سراغش و تبريک گفتم. بعد با حسرت رو کردم به سيد و گفتم: « خوش به حالت مدال گرفتی، کاش من هم می‌تونستم مقام بيارم، اين همه زحمت کشيدم اما بی‌فايده بود... » سيد بلافاصله مدالش رو به طرف من گرفت، گفت: « بيا اين مدال تقديم به شما. » گفتم: « سيد جان چی داری ميگی؟ » گفت: « به جان خودم شوخی نمی‌کنم. اگه دوست داری بيا، برای من مهم نيست. » از سيد اصرار و از من انکار. هر چقدر اصرار کرد قبول نکردم. 🎤 راویان: آقايان غفاری، صمدی و... ⬅️ ادامه دارد.... ⛔️ ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است. 🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷  بسم رب‌ الشهداء و الصدیقین 🌷 🥀 🌹زندگینامه شهید مدافع‌حرم قسمت 8⃣1⃣ 🇮🇷 دانشگاه بعد از اتمام دبيرستان، سيد در کنکور شرکت کرد و در دانشگاه ملاير رشته مهندسی عمران پذيرفته شد. چند ترمی رو دانشگاه ملايرمشغول به تحصيل بود. بعد پيگير شد و از دانشگاه ملاير به همدان منتقل شد. يادمه غالبا تو دانشگاه موقع نماز می‌رفت مسجد دانشگاه و در نماز جماعت و اول وقت شرکت می‌کرد. برنامه‌ی کاری سيد رو نماز اول وقتش تعيين می‌کرد. خودش رو مقيد به اين امر بسيار مهم کرده بود. حتی در دانشگاه. مدتی رو که در خوابگاه بود اذيت می‌شد. بارها می‌اومد پيش من گلايه می‌کرد، از وضعيت دانشجوها و دانشگاه؛ مخصوصا از حجاب برخی دانشجوها خيلی ناراحت بود. غصه‌ی اون جوان‌ها رو می‌خورد. اعتقاد داشت اين جوان‌ها غالبا ناآگاهانه اين اشتباهات رو انجام می‌دهند. می‌گفت: « بايد فکری کرد، تلاش کرد تا اين جوان‌ها تو زمين دشمن بازی نکنند. بايد به پدر مادرها هشدار داد تا حواسشون به بچه‌هاشون باشه تا خدای نکرده به انحراف کشيده نشوند. » سيد می‌گفت: « گاهی اوقات تو خوابگاه متأسفانه مشروب می‌خورند و مواد مصرف می‌کنند و... » تمام هم و غمش اصلاح اين موارد بود. تلاشش رو می‌کرد. در نهايت اگر نمی‌تونست تأثير بگذاره خودش رو از اون محيط‌ها دور می‌کرد. بسياری از جوان‌ها رو ديده بودم تا پاشون به دانشگاه باز می‌شد پوشش و رفتارشون متفاوت می‌شد، اما من ذره‌ای در سيد اين تغييرات رو مشاهده نکردم. تو دانشگاه و محيط خوابگاه مقيد به مسائل دينی‌اش بود. گاهی دوستانش به شوخی می‌گفتند: « سيد اونجا هم دست بردار نيست، نماز و قرآن و مسجد وهيئت رفتنش ترک نمیشه. » ⬅️ ادامه دارد.... ⛔️ ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است. 🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷  بسم رب‌ الشهداء و الصدیقین 🌷 🥀 🌹زندگینامه شهید مدافع‌حرم قسمت 9⃣1⃣ تو هم کلاسی‌هاواطرافش بودند کسانی که اهل دود و دم و ارتباط با نامحرم باشند. اما سيد بیدی نبود كه با اين بادها بلرزه، البته سعی می‌کرد خيلی تو اين محيط نمونه. می‌گفت: « می‌ترسم روی من هم اثرگذار بشه. » گاهی اوقات نمی‌رفت دانشگاه. می‌گفتم: « سيد چرا نمیری؟ از درس‌هات جا می‌مونی‌ها؟! » می‌گفت: « چاره‌ای نيست. اونجا موندن سخته. » اسفند ماه هم که بدون توجه، بار و بنديلش رو می‌بست و می‌رفت جنوب... حتی شنيده بودم بعضی از دخترهای دانشجو تو کلاس، سيد رو مسخره می‌کردند، اما سيد راهش رو خوب شناخته بود و به مسيرش اعتقاد داشت. جالبه همين سيد، ترم‌های بالاتر که رسيد ديدم خيلی حضورش تو دانشگاه بيشتر شده! گفتم: « سيد چی شده بچه درسخون شدی؟ » می‌گفت: « بايد ماها درس بخونيم، قوی باشيم تا توی جامعه تأثيرگذار باشيم. من بايد تو دانشگاه روی بچه‌ها تأثير بگذارم، نه اين که خودم رو کنار بکشم. توصيه‌ی مقام معظم رهبری است که ما بچه بسيجی‌ها وسط ميدان باشيم تا اثرگذاری ما هم بيشتر باشه. » البته سيد هيچ‌وقت با همه‌ی مشکلات از درس غافل نمی‌شد. دور هم که بوديم گاهی درددل می‌کرديم. سيد می‌گفت: « خيلی بايد حواسمون جمع باشه تو دانشگاه نلغزيم، گاهی اوقات موقعيت گناه پيش اومد، اما خدا کمک کرد و به مدد شهدا من خودم رو از گناه حفظ کردم. » خيلی محکم بود. تو دانشگاه خانه‌ای مستحکم در دل آتشفشان برپا کرده بود. استحکام اعتقادات سيد، فقط و فقط به خاطر ارتباط قوی و مستمرش با اهل‌بيت علیهم السلام و شهدا بود... يادمه همون دوران، چندين مرتبه مزاحم تلفنی داشت. دانشجوهای دختر بهش زنگ می‌زدنند، اذيتش می‌کردند. سيد تا می‌فهميد اونها هستند يا جواب نمی‌داد يا اگر در منزل بود گوشی‌اش رو می‌داد به مادرش تا با اونها صحبت کنه! برخی از اونها باوقاحت تمام می‌گفتند: « مادر ما دوست داريم عروس شما باشيم. » براش پيامک هم می‌فرستادند، به من می‌گفت: « حتی يک بار هم جواب پيامشون رو ندادم. » ⬅️ ادامه دارد.... ⛔️ ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است. 🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷  بسم رب‌ الشهداء و الصدیقین 🌷 🥀 🌹زندگینامه شهید مدافع‌حرم قسمت 0⃣2⃣ می‌گفت: « می‌دونم از سر نادانيشونه که دارند اين کارها رو می‌کنند. خدا ان‌شاءالله به برکت شهدا اونها رو هم هدايت کنه و تا دير نشده هر چه زودتر پی به اشتباه شون ببرن... » يه روز سيد رو با کيف و کتابش ديدم که از دانشگاه می‌اومد. گفتم: « چطوری مهندس؟ چه خبر؟ » گفت: « خبر خاصی نيست، اما امروز تو دانشگاه دعوا کردم! » گفتم: « چی؟! از کی تا حالا جناب مهندس ما اهل دعوا شده؟! آخه براي چی؟! دعوا اون هم تو دانشگاه!؟ » گفت: « بله، چند نفر از قلدرهای دانشگاه زورشون به يکی از بچه‌های مظلوم رسيده بود، اذيتش می‌کردند. من هم نتونستم طاقت بيارم، حسابی گوشمالی‌شون دادم. خدا رو شکر حق مظلوم رو گرفتم. رو شون کم شد. » گفتم: « خب اين که خوشحالی نداره. » گفت: « خوشحالی‌ام به خاطر گرفتن حق يه مظلومه، نه دعوا تو دانشگاه!؟ » يه بار با سيد رفتم دانشگاه، می‌خواست با يکی از اساتيدشون صحبت کنه. سيد شلوار شش جيب پوشيده بود، پيرهنش هم روی شلوارش بود و ريش‌هاش صورتش رو پوشونده بود. منتظر شديم تا استاد بياد، تا استاد اومد سيد رفت به سمتش، خيلی مؤدب سلام كرد، استاد با سردی جواب سلام سيد رو داد! بعدش با حالت تمسخر گفت: « شمادانشجو هستيد؟ » سيد گفت: « بله استاد، من با شما درس داشتم. » استاد گفت: « پس اين چه تيپيه که برای خودت زدی؟! به روز باش، اين ريش‌ها چيه گذاشتی؟ » من خيلی ناراحت شدم اما سيد خيلی مؤدب با استاد برخورد کرد و چيزی نگفت. چون به مسيرش اعتقاد داشت از اين ملامت‌ها و تمسخرها ناراحت نمی‌شد. 🎤 راویان: جمعی از دوستان و خانواده ⬅️ ادامه دارد.... ⛔️ ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است. 🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨🔮✨🔮✨🔮✨ یاد حضرت در دقایق زندگی 🟢 معرفی غلط امام زمان علیه‌السلام @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🕊تصاویر ۳ شهید مدافع حرمی که در روز ۲۱ شهریور ماه آسمانی شدند... 🌷سالروز شهادت شهید مدافع حرم شهید مدافع حرم شهید مدافع حرم 💠شادی ارواح طیبه شهدا صلوات @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
‍ دل تنگی هایم کار دست دلم داده است. به هر سو که می روم من هستم و و امروز هم حکایتِ افتخاری اش . به گمانم کنار روضه ی را خواند و با نوحه ی ، دم ِ ِعشق را گرفت که با پروازِ به مقصدِ حاجت روا شد. آنقدر عکس و فیلم از برای خانواده ی شهدا سوغات آورد که شد. هربار با رفتنش، همسرش به رسم عشق برای سلامتی اش در امام رئوف می گرفت. اشک های همسرش سبب شد که مدتی با نام ِمدافع دلتنگ شود برای دوستانش که بار سفر را بستند و رفتند .سخت است حال ای که دلش تنگ و چشمانش بارانی است شاید سفارش رفیق شهیدش سید ابراهیم، پیش بود یا رضایت دل شکسته اش برای شهادت یا خودش در روز ِ با که با تیری که به اصابت کرد به آرزویش رسید. ابوعلی دیگر نگران نباش.در روز قیامت شرمنده ارباب نمی شوی. چون گلوی تو هم خونی است.فقط تو را به اشک های بعد از شهادتت دعایمان کن. باید گذشت از این به آسانی باید مهیا شد از بهر سوی رفتن با چهره خونی زین سان بود زیبا انسانی 🍂به مناسبت شهادت ✍نویسنده: منتظر 📅تاریخ تولد: ۴ اسفند ۱۳۵۵ 📆تاریخ شهادت: ۹ ذی الحجه (روز عرفه) ۲۱ شهریور ۱۳۹۵ 🥀مزار : بهشت رضا. @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
┈┅ ❁ـ﷽ـ❁ ┅┈ ● فضای خطرناک امنیتی در زمان علیه السّلام 🔻 📝 شیعیان برای ملاقات با حضرت امام حسن عسکری علیه‌السلام و پرسیدن سؤالات دینی و اعتقادی خود، مجبور بودند خود را به مسیر عبور امام علیه‌السلام از لشکرگاه تا دستگاه‌های حکومتی برسانند. بعضی از روزها که امام علیه‌السلام احساس خطر می‌کردند، به مشتاقان دیدارشان پیغام می‌دادند: بدانید! هیچ‌یک از شما به من سلام نکند و با دستان خود به من اشاره ننماید و با چشمان خود سخن نگوید؛ زیرا بر جان خود ایمن نخواهید بود. 📚سلسله جلسات اعتقادی حضرت آیت الله یثربی مدظلّه @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📨 🔴شهید مدافع‌حرم 🔷پلاستیک مشکی 🎈همسر شهید نقل می‌کند: هر وقت محمدعلی به بازار می‌رفت، اگر خوراکی می‌خرید، توی پلاستیک مشکی می‌گذاشت که نکنه کسی ببیند و دلش خواسته باشد. به دخترم می‌گفت «می‌خواهی میوه بخوری، در خانه بخور! شاید کسی در مدرسه میوه نداشته باشد.» 🎈هرچه داشت برای همه بود و به پول و مادّیّات اهمّیّت نمی‌داد. ظاهر و باطنش یکی بود. مقیّد بود که حقّ‌الناسی به گردن نداشته باشد. می‌گفت «خدا از همه چیز می‌گذرد اِلّا حقّ‌الناس!» به فرزندانش هم سفارش می‌کرد حقّ‌الناس از کسی به گردن نداشته باشند. @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
چقدر خوبه رفاقتی که آخرش شهادته عهدهایی که بسته میشه،امضای اون شهادته قرارشون توجبهه وآبروشون ولایته پاتوقشون هیئته و آرزوشون شهادته شهید @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
📋 🕊امروز سالروز شهادت مدافع حرم " " است ، این شهید عزیز را بیشتر بشناسیم... 💫با این ستاره ها میتوان راه را پیدا کرد. 💐شادی روح پرفتوح شهید . @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🔻به نام افغانی به سوریه رفت تا از حرم دفاع کند 🔸من می‌رنجم وقتی عده‌ای بدون درک می‌گویند که افغانستانی‌ها برای پول به سوریه می‌روند. همسر من با اینکه ایرانی بود ولی با نام افغانستانی به سوریه رفت چراکه هدف او تنها دفاع از حرم بود. وقتی تنهایی و بی کسی حرم حضرت زینب(س) را دید خیلی دلش گرفت و همراه با افغانستانی‌ها عازم سوریه شد. 🔸همسر شهید مدافع حرم « » @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍁 روزهای بی تو را چگونه سر کنم؟ 🍁 به کجا پناه ببرم؟ 🍁 دلم آغوش گرمت را میخواهد... 🍁 ولی... 🍁 برای به آغوش کشیدنت باید، 🍁 سنگی سرد و یخ زده را بغل کنم. 🍁 نداشتنت چقدر سخت است بابا...!!! 💔 👆👆مائده خانوم تابسته فرزند اولین شهید مدافع حرم شهرستان شاهرود که همچون مادر سادات از ناحیه پهلو در تاریخ 93/6/21 به درجه رفیع شهادت رسید. @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
از نظر گشته نهان ای همه را جان و جهان بار دگر رقص کنان بی‌دل و دستار بیا شهید مدافع حرم شهید مدافع @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🥀🕊 🌹🕊 💐با آغاز جنگ سوریه شهید حسین تابسته به آنجا رفت.آن زمان شناخت زیادی از جنگ سوریه نداشتیم. پیش از اعزام به من گفت:می خواهم ۴۵ روز به ماموریت بروم و اگر خبری از من نشد جای نگرانی نیست.شنیده بودم که ماموریت های سوریه ۴۵روزه است. ازش پرسیدم می خواهی آنجابروی؟انکارکرد اما شک داشتم. 🌷با بیان این که همسرم هشتم شهریور به سوریه اعزام شد و دو هفته بعد در تاریخ بیست و یکم شهریور ۱۳۹۳ به شهادت رسید، گفت: شهید حسین تابَسته در اولین اعزام شهید شد. محل شهادت ایشان در مکانی پشت حرم حضرت زینب (س) بوده است. آن طور همکاران شهید می گویند، ایشان پشت توپ بوده و ترکش به پهلویش اصابت می کند. پیکر مطهر شهید، بعد از ۲،روز به ایران آمد. شهید دوران سربازی را در جنگ تحمیلی گذراند و همیشه غبطه می خورد که چرا همراه با دوستانش به شهادت نرسیده است.🕊😔 ✍راوی:همسر شهید 🌹 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم