eitaa logo
شهیدان حاج اصغر پاشاپور و حاج محمد پورهنگ
271 دنبال‌کننده
3.6هزار عکس
848 ویدیو
4 فایل
حاج اصغر : ت ۱۳۵۸.۰۶.۳۱، ش ۱۳۹۸.۱۱.۱۳ - حلب رجعت پیکر حاج اصغر به تهران: ۱۳۹۸.۱۲.۰۴ حاج محمد (برادر خانم حاج اصغر) : ت ۱۳۵۶.۰۶.۱۵، ش ۱۳۹۵.۰۶.۳۱، مسمومیت بر اثر زهر دشمنان 🕊ساکن قطعه ۴۰ بهشت زهرا (س) تهران ناشناس پیام بده👇🌹 ✉️daigo.ir/secret/6145971794
مشاهده در ایتا
دانلود
استاد قرائتی در مورد آخر می گفتن: اگر عینک کثیف شه، با دستمال پاک میکنی، اگر لباس کثیف شه زودتر می شوری، اما اگر فرش کثیف شه نگه میداری دم عید با چوب میزنیش تا تمیز شه. حکایت انسان خوب و بد هم اینجوریه. اگر کار خطایی که ازت بعید انجام دادي خدا یه نیشگون کوچیکت میگیره تا حالیت کنه اشتباه کردی، اگر یه ذره بیشتر باشه حکایت اون لباس... اما امان از روزی که خیلی حسابت شلوغ باشه و خدا نسبت بهت بی تفاوت شده باشه یه روزی چه دنيا چه آخرت حسابي به خدمتت میرسه😉 امیدوارم ما از دسته آخر نباشیم. در دنيا می بینند عالی هست همه چی برای شخصی، با اینکه گناه درشت درشت داره طرف و از دستش کسی امان نداره ولی متاسفانه این بنده بدجور جواب پس خواهد داد و سرای خوب باقی رو در عوض خوب فانی از دست میده. حالا اینجورم نیست هرکی در ناز و نعمت هست حتما گناهکارم هستا. ☺️ التماس دعا
بســ🌺ــم رب الشـ🕊ـهدا و الصدیـ🍃ـقین
💔🍃 مرا مَحل بده جانا، ڪه بے محلیِ تو... مثالِ آدمِ تنهایِ زیرِ آوار است... ✍عرفان مقدم @shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
اصغر نیرویی بود که هر فرمانده‌ای آرزویش را دارد. اگر کاری به او محول می‌شد، شب و روز برایش یکی می‌شد. دیگر زمان و مکان برایش معنا نداشت، فقط تلاش می‌کرد کارش را به نحو احسن انجام بدهد. نیرو‌های تحت امرش بیش‌تر سوری بودند. صدایش، حضورش و رفتارش روی همه این‌ها موثر بود. بودن اصغر برایشان قوت قلب بود. او یک فرمانده میدانی قوی و کاربلد بود. @shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بچه که بودیم ثانیه به ثانیه لحظه ها را زندگی میکردیم لذت هایمان را با تغییر فصل ها منطبق می کردیم تنها غصه مان صبح شنبه و مشق های تلنبار شده بود... یادش بخیر... ‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎ عصرتون بخیر😉🍭 @shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
: از همه خواهران و از همه زنان امت رسول‌ الله می‌خواهم روز به‌ روز خود را تقويت کنيد. مبادا تار مويی از شما نظر نامحرمی را به خود جلب کند، مبادا رنگ و لعابی بر صورتتان باعث جلب توجه شود، مبادا چادر را کنار بگذاريد. هميشه الگوی خود را حضرت زهرا (س) و زنان اهل بيت پيامبر قرار دهيد. هميشه اين بيت شعر را به ياد بياوريد آن زمانی كه حضرت رقيه (س) خطاب به پدرش گفت : غصه ‌ی حجاب من را نخوری بابا جان چادرم سوخته، اما به سرم هست هنوز @shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
📖 برخي از اين افراد فكر ميكنند كه مقرب خدا هستند كه هرچه ميخواهند فراهم ميشود، اما در واقع اينطور نيست. اينها به حال خود رها شده اند. ميخواهند كار خوب كنند، اما توفيق نمي يابند. كار خيري هم اگر انجام دهند، يا باعث فساد ميشود و يا آن را نابود ميكنند. من اين گفتگو را به ياد داشتم. تا اينكه سال بعد در يك جلسه فاميلي، يكي از افراد ثروتمند بي ايمان را ديدم. درست مصداق همان كلام بود. او اهل نماز و عبادت نبود، اما ميگفت هرچه از خدا بخواهم سريع ميدهد! به او گفتم: كدام كشورها رفته اي؟ گفت: بيشتر كشورهاي دنيا را رفته ام و همينطور اسم كشورها را برد. گفتم: چند بار تا حالا كربلا رفتي؟ چند سفر مشهد رفتي؟ خنده اي از سر تمسخر كرد و گفت: كربلا كه فعلا امنيت ندارد. اما اگر بخواهم يك قطار را كامل ميخرم و همه را مشهد ميبرم. دوباره سؤالم را تكرار كردم: چندبار تا حالا مشهد رفتي؟ گفت: يكبار براي پروژه اقتصادي رفتم، اما زود برگشتم. گفتم: حرم امام رضا (ع) هم رفتي؟ گفت: فرصت نشد. اما اراده كنم ميروم. بعد يكي از بزرگترهاي هيئت فاميلي را صدا كرد و گفت: حاجي، امسال هزينه غذاي ده شب محرم رو به حساب من بذار. اين را گفت و بلند شد و رفت. درست يكي دو شب به محرم، اعضاي هيئت به سراغ او رفتند كه هزينه غذا را بگيرند، اما خارج از كشور بود! اين آقا بعد از عاشورا برگشت. باز مثل هميشه، مردمان عادي هزينه محرم را پرداخت كردند. خبر دارم كه هنوز اين شخص توفيق زيارت مشهد را پيدا نكرده! ادامه دارد... @shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
بســ🌺ــم رب الشـ🕊ـهدا و الصدیـ🍃ـقین
🌱اگر که تربت ما کربلا شود چه شود؟ 🌸که خاک کرببلا قتلگاه معشوق است 🌱به سینه های محبان سلام باید داد 🌸که قلب گریه کنان بارگاه معشوق است ✍قاسم نعمتی 📸سامر العذاری @shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
یکی از اتفاقات خوب که میتونه توی سرکار بیفته رفتن برق هست.😉😅
دکتر خودش تعریف کرد که معلم دوره دبستانمان، برای بچه های کلاس چهارم مسئله ای طرح کرد که نتوانستند حل کنند. معلم به آنها گفت: اگر نتوانید این مسئله را حل کنید، از کلاس پایین یک نفر را می آورم تا حل کند. بچه ها حل نکردند و معلم من را برد تا مسئله آنها را حل کنم. خیلی ریز اندام بودم و بر عکس من، آن پسری که قرار بود مسئله را حل کند، هیکل درشتی داشت. معلم من را روی دوشش گذاشت تا دستم به تخته برسد و بتوانم مسئله را حل کنم. در حالی که مسئله را حل می کردم به این فکر می کردم بعد از کلاس با آن پسر درشت هیکل چه کنم؟ 🌱 @shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 آشپزی شهید پورهنگ حاج محمد بسیاری از اوقات عبا و عمامه نمی‌گذاشت که بتواند در هر جایی راحت‌تر خدمت کند. حاجی خوب آشپزی می‌کرد. وقتی می‌شنید هیئتی آشپز ندارد، می‌گفت : من غذای هیئت را می‌پزم. می‌گفتیم : حاجی شما روحانی هستی، نباید پای دیگ بایستی. می‌گفت : در مجلس عزای سیدالشهدا (ع) هر خدمتی افتخار است. بعد لباسش را درمی‌آورد و با خنده می‌گفت : عمامه و عبا را هم درمی آورم که دیگران ناراحت نباشند.‌ (پدرخانم حاج محمد) @shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
زندگی گاهی...  یک فنجان چای داغ است، که یک عصر با لذت می خوری، و بعد در دلچسبی طعم ساده و خوبش می گویی: هیچ چیز آنقدرها هم سخت نیست! عصرتون بخیر☕️🍩 ‌‎‎‌‎ @shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
📖 خيلي سخت بود. حساب و كتاب خيلي دقيق ادامه داشت. ثانيه به ثانيه را حساب ميكردند. زمانهايي كه بايد در محل كار حضور داشته باشم را خيلي بادقت بررسي ميكردند كه به بيت المال خسارت زده ام يا نه!؟ خدا را شكر اين مراحل به خوبي گذشت. زمانهايي را كه در مسجد و هيئت حضور داشتم محاسبه كردند و گفتند دو سال از عمرت را اينگونه گذراندي كه جزو عمرت محاسبه نميكنيم. يعني بازخواستي ندارد و ميتواني به راحتي از اين دو سال بگذري. در آنجا برخي دوستان همكارم و حتي برخي آشنايان را ميديدم، بدن مثالي آنها را در آنجا ميديدم كه هنوز در دنيا بودند! ميتوانستم مشكلات روحي و اخلاقي آنها را ببينم. عجيب بود كه برخي از دوستان همكارم را ديدم كه به عنوان شهيد راهي برزخ ميشدند و بدون حساب و بررسي اعمال به سوي بهشت برزخي ميرفتند! چهره خيلي از آنها را به خاطر سپردم. جواني كه پشت ميز بود گفت: براي بسياري از همكاران و دوستانت، شهادت را نوشته اند، به شرطي كه خودشان با اعمال اشتباه، توفيق شهادت را از بين نبرند. به جوان پشت ميز اشاره كردم و گفتم: چكار ميتوانم بكنم كه من هم توفيق شهادت داشته باشم؟ او هم اشاره كرد و گفت: در زمان غيبت امام عصر (عج) زعامت و رهبري شيعه با ولي فقيه است. پرچم اسلام به دست اوست. همان لحظه تصويري از ايشان را ديدم. عجيب اينکه افراد بسياري كه آنها را ميشناختم در اطراف رهبر بودند و تلاش ميكردند تا به ايشان صدمه بزنند، اما نميتوانستند! من اتفاقات زيادي را در همان لحظات ديدم و متوجه آنها شدم. اتفاقاتي كه هنوز در دنيا رخ نداده بود! ادامه دارد... @shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
🕊 هیچ کدامشان رفیق نیمه راه نشدند... عکس دسته جمعی شهدای مازندرانی مدافع حرم که در خان‌طومان به شهادت رسیدند... ایام شهادت🌷 @shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چرا هرچه قدر صدا میزنم خــدا جوابم رو نمیده؟ چرا خدا تو مشکلات تنهام گذاشته؟ خیلی زیباست ببینید.... پ.ن: به قول کار خوبه خدا درست کنه. @shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
بســ🌺ــم رب الشـ🕊ـهدا و الصدیـ🍃ـقین
🌹من کجا و زائر خاک بلند تو شدن؟! 🍃من که هستم؟! زائری از زائرانِ زائران 🌹هر «حسینی» که شنیدم ابر چشمم بغض کرد 🍃رزق اشکم را گرفتم از زبان زائران ✍رضا قاسمی 📸خضیر فضاله @shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
: برای رسیدن به بهترین حالت ملاقات با خداوند مقتدر و مهربان باید به "شهادت" رسید. ملاقات با خدا تنها نیاز حقیقی انسان و بالاترین لذت حیات است.... @shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬 نماهنگ بابارضا (۲) منتشر شد اما اینبار بابارضاست که با بچه ها حرف میزنه... 🎙باصدای: روح الله رحیمیان 🍃نشر به مناسبت نزدیک شدن به / (ع) ✉️ 🍃 @shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎙صوتی| بابا رضا (۲) - روح الله رحیمیان @shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
🕊 اسفند سال ۸۸ بود. مثل هر سال در تالار وزارت کشور برای سالگرد شهادت شهید باکری مراسم گرفته بودند. تهران بودم آنروز. محمودرضا زنگ زد و گفت : می‌آیی مراسم؟ گفتم : می‌آیم، چطور؟ گفت : بیا، سخنران مراسم قاسم سلیمانی است. گفتم : حتما می‌آیم. و مقابل ورودی تالار قرار گذاشتیم. محمودرضا زودتر از من رسیده بود. من با چند نفر از دوستان رفته بودم. بیرون، محمودرضا را پیدا کردم و رفتیم و نشستیم طبقه بالا. همه صندلی‌ها پر بود و به زحمت جایی روی لبه یکی از پله‌ها پیدا کردیم و نشستیم روی لبه. تا حاج قاسم بیاید، با محمودرضا حرف می‌زدیم ولی حاج قاسم که روی سن آمد محمودرضا سکوت کرد و دیگر حرف نمی‌زد. من گوشی موبایلم را درآوردم و شروع کردم به ضبط کردن حرفهای حاج قاسم. محمودرضا تا آخر، همینطور توی سکوت بود و گوش می‌داد. وقتی حاج قاسم داشت حرفهایش را جمع بندی می‌کرد، محمودرضا یک مرتبه گفت : حاج قاسم خیلی ضیق وقت دارد. این کت و شلواری که تنش هست را می‌بینی؟ شاید اصرار کرده‌‌اند تا این کت و شلوار را بپوشد و الا حاج قاسم همین قدر هم وقت ندارد. بعد از برنامه، از پله‌های ساختمان وزارت کشور پایین می‌آمدیم که به محمودرضا گفتم : کاش می‌شد حاج قاسم را از نزدیک ببینیم. گفت : من خجالت می‌کشم وقتی توی صورت حاج قاسم نگاه می‌کنم؛ چهره‌اش خیلی خسته و تکیده است. محمودرضا خودش هم این مجاهده و پرکاری را داشت. این اواخر یکبار گفت : من یکبار پیش حاج قاسم برای بچه‌ها حرف می‌زدم، گفتم بچه‌ها من اینطور فهمیده‌ام که خداوند شهادت را به کسانی می‌دهد که پرکار هستند و شهدای ما غالبا اینطور بوده‌اند. بعد گفت : حاج قاسم این حرف را تأیید کرد و گفت بله همینطور بود. تو شهید نمی شوی📚 @shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊