❤️🌱
نیروهای مسلح را
برای دفاع از اسلام و کشور احترام کنید...
✍ #شهید_حاج_قاسم_سلیمانی
✨ #روز_پاسدار بر پاسداران عزیز و شهدای گلگون کفن مبارکباد
@shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 ببینید| تیزر مستند مدافع حرم #شهید_حاج_اصغر_پاشاپور در #روز_پاسدار
📅چهارشنبه ۲۷ اسفند، ساعت ۱۹:۳۰
📺شبکه مستند سیما
@shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
اللّهُمَّ صَلِّ عَلى عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضا الْمُرْتَضَى🤲
الاِمامِ التَّقِیِّ النَّقِیِّ
وَحُجَّتِکَ عَلى مَنْ فَوْقَ الاَرْضِ
وَمَنْ تَحْتَ الثَّرى
الصِّدّیقِ الشَّهیدِ✨
صَلاةً کَثیرَةً تامَّةً زاکِیَةً
مُتَواصِلَةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَةً
کَاَفْضَلِ ما صَلَّیْتَ عَلى اَحَد مِنْ اَوْلِیائِکَ
ای حرمت
ملجا درماندگان
دور مران از در و
راهم بده...
✋ #به_تو_از_دور_سلام
🌷به یاد محب و محبوب #امام_رضا (ع)، #شهید_حاج_محمد_پورهنگ
@shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
❤️🍃
و بی شکیب نوشتیم السلامُ علیک
الی الحبیب نوشتیم السلامُ علیک
#به_تو_از_دور_سلام
#السَلامُعَلَيَڪيااباعَبدالله
#عصرتون_حسینی
@shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
✨🕊
🌙همان شب راه افتادیم. اصرار داشت در همان مینیبوس نماز جماعت بخوانیم. خودش را گذاشتیم امام جماعت، اما کیپ هم که میایستادیم باز همگی تو مینیبوس جا نمیشدیم.
🌷امام جماعت را فرستادیم پایین در و خودمان پشتش بالای مینیبوس صف بستیم. در کل مسیر غیر از خودم، چند مداح دیگر هم داشتیم.
☺️هرجا میرفتیم، مردم دورمان جمع میشدند. در کنار همه اینها، بساط شوخی و خنده هم به راه بود.
🌱یادم هست که یکی از رفقا ناجی غریق بود. کنار اروند که رسیدیم، حاجاصغر و محمد پورهنگ شوخیشان گل کرد. دست و پای آن بنده خدا را گرفتند و گفتند: «مگه نگفتی شنا بلدی؟! برو نشونمون بده.»
😅همگی فکر کردیم شوخی میکنند ولی جدیجدی از روی سکو پرتش کردند تو آب.
✨تکتک لحظات آن سفر برای من شد خاطره. بعد از آن، حاجاصغر را خیلی کم دیدم. همان سال درگیریهای سوریه شروع شد و حاجاصغر جزو اولینها بود که به سوریه رفت و تا شهادتش، بهندرت و برای زمان کمی به ایران میآمد...
پایان🍃
#شهید_حاج_اصغر_پاشاپور
#به_روایت_حمید_برادر_شهید
#خاطره_ماندگار_راهیان_نور (۴)
📲جنات فکه
@shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
💠 #جان_شیعه_اهل_سنت| #فصل_دوم
#قسمت_شصتم
به طبقه بالا برگشتم و وضو گرفتم که در اتاق با صدای کشداری باز شد و مجید آمد. صورت #گندمگونش از سوزش آفتاب گل انداخته و لبهای خشک از تشنگی اش، همچون همیشه #میخندید. با مهربانی سلام کرد و جعبه زولبیا را روی اُپن آشپزخانه گذاشت که نگاهش به پای چشمان #خیس و سرخم زانو زد و پرسید: "گریه کردی؟"
و چون سکوت نمناک از بغضم را دید، باز پرسید: "از مامان خبری شده؟" سرم را پایین انداختم و آهسته جواب دادم: "میخوان فردا باز #عملش کنن." و همین که جمله ام به آخر رسید، صدای اذان بلند شد و نوای ناامیدی ام در میان آوای آرام #اذان گم شد.
نفس عمیقی کشید و با لبهایی که دیگر نمیخندید، پاسخ نگاه پُر از ناامیدی ام را با امیدواری داد: "خدا بزرگه!" و برای گرفتن وضو به دستشویی رفت. طبق عادت شبهای گذشته، ابتدا نماز #مغرب را میخواندیم و بعد برای صرف افطاری به آشپزخانه میرفتیم.
نمازم را زودتر از #مجید تمام کردم و به آشپزخانه بازگشتم که تازه متوجه شدم کنار جعبه #زولبیا، یک شاخه گل سنبل سفید هم انتظارم را میکشد. شاخه سنبل را با دو انگشتم برداشتم و رایحه #لطیفش را با نفس عمیقی استشمام کردم که مجید از اتاق بیرون آمد. با دیدن شاخه ظریف سنبل مقابل صورتم، لبخندی #شیرین بر صورتش نشست و با لحنی عاشقانه زمزمه کرد:
"امروز دلم خیلی برات تنگ شده بود... ولی وقتی حالتو دیدم، روم نشد چیزی بگم...":و بی آنکه منتظر پاسخ من بمانَد، قدم به #آشپزخانه گذاشت و ساکت سر میز نشست. از اینکه ماههای اول زندگی مشترکمان این همه تلخ و پر درد و #رنج شده بود که حتی فرصت هدیه دادن شاخه گلی را از قلب #عاشقمان دریغ میکرد، دلم گرفت و با سکوتی غمگین سر میز نشستم. ظرف پایه دار خرما را مقابلم گرفت و با مهربانی تعارفم کرد.
به صورتش نگاهی کردم که #شیرینی لبخندش کم از شیرینی رطبهای تعارفی اش نداشت و با گفتن "ممنونم!" یک رطب برداشتم که با لحن گرم و مهربانش سرِ صحبت را باز کرد: "الهه جان! میدونی امشب چه شبیه؟"
خرما را در دهانم گذاشتم و ابروانم را به علامت ندانستن بالا انداختم که خودش با نگاهی که از شادی میدرخشید، پاسخ داد: "امشب شب تولد امام حسن (ع)" در برابر نگاه بیروحم با محبتی که در دریای دلش به امام حسن (ع) #موج میزد، ادامه داد:
"امام حسن (ع) به #کریم_اهل_بیت معروفه! یعنی.. یعنی ما اعتقاد داریم وقتی یه چیزی از امام حسن (ع) بخوای، دست رد به سینه ات نمیزنه! ما هر وقت یه جایی بدجوری #گرفتار میشیم، امام حسن (ع) رو صدا میزنیم."
منظورش را خوب فهمیدم که مستقیم به چشمانش نگاه کردم و با طعم #تردیدی که در صدایم طعنه میزد، پرسیدم: "یعنی تو میگی اگه شفای #مامان منو خدا نمیده، #امام_حسن (ع) میده؟" از تندی کلامم، نرنجید و در عوض با لبخندی مهربان جواب داد: "نه الهه جان! منظور من این نیس!"
سپس با نگاهی لبریز ایمان به عمق چشمان مشکوکم نفوذ کرد و ادامه داد: "به نظر من خدا به بعضی بنده هاش خیلی علاقه داره و همین علاقه باعث میشه که به احترام اونا هم که شده دعای یه عده دیگه رو #مستجاب کنه! به هر حال تو هم حتماً #قبول داری که آبروی امام حسن (ع) از آبروی ما پیش خدا بیشتره!"
نگاهم را به گلهای صورتی #رومیزی دوختم و با کلماتی شمرده پاسخ دادم: "بله! منم برای امام حسن (ع) احترام زیادی قائل هستم..." که به چشمانم #دقیق شد و برای نخستین بار در برابر نگاه یک دختر سُنی، بی پروا پرده از عشقش کنار زد و با صدایی که از احساسی #آسمانی به رعشه افتاده بود، به میان نطق منطقی ام آمد:
"الهه! فقط احترام کافی نیس! باید از ته دلت صداش بزنی! باید #یقین داشته باشی که اون تو رو #میبینه و صداتو میشنوه! باید یقین داشته باشی که اگه بخواد میتونه برای #اجابت دعات پیش خدا وساطت کنه!"
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
@shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
🌱
سجده بیاورید
به شکرانه عاشقان
امشب خدا دوباره
#علی آفریده است...
🍃مهدی نظری
#میلاد_امام_سجاد مبارکباد🎊
@shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 ببینید| توصیف دخترِ حاج قاسم از دیدگاه #حاج_حسین_یکتا
✨دختر #حاج_قاسم، دلبرش امام زمان (عج) ...
@shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
❤️🍃
یا مُقلب قلب ما را شاد کن
خانهها را ای خدا آباد کن
یا مدبر بهترین تدبیر کن
کام ما را از محبت سیر کن
یا محول حال ما را حال کن
حال ما را بهترین احوال کن
🎉عیدتون مبارک🎊
❤️عید بر شهدا و خانواده شهدا به خصوص #شهید_حاج_قاسم_سلیمانی و #شهید_حاج_اصغر_پاشاپور و #شهید_حاج_محمد_پورهنگ مبارک
@shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
❤️🍃
رسم است هرسال
بزرگترها عیدی می دهند...
محتاج یک نگاه توییم
حسین جان!
#به_تو_از_دور_سلامی😢🌱
#السَلامُعَلَيَڪيااباعَبدالله
#عصرتون_حسینی
@shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
❤️🌱
باورش سخت است در این دنیای مدرن که همه برای گناه از هم گوی سبقت را ربوده اند؛ عده ای اینقدر برای انجام تکلیف و شهادت، فارغ از همه مستی های جوانی که زرق و برق زیادی در دنیای امروز هم پیدا کرده، شوق و شور داشتند...
@shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
❤️🌱
نامت چقدر گریه ز چشمانِ ما گرفت...
تو گوهر بدونِ بدل دادهای به ما..
#به_تو_از_دور_سلام✋
#السَلامُعَلَيَڪيااباعَبدالله
#عصرتون_حسینی
@shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
💞🌱💞🌱💞
🌱💍
💞
#زندگی_کوتاه_اما_شیرینِ_ته_تغاری (۵۲)
🔹از همان زمان ورود متوجه برخورد دوگانه سوریها شدم. برخی از آنها با ناراحتی و گاهی خشم و با تصور اینکه برای دخالت در امور داخلی کشورشان آمدهایم با ما رو به رو میشدند.
✨در زمان حضور در سوریه به قدری [حاج محمد] ظرفیت روحیاش را افزایش داده بود که دیگر نمیتوانست فقط به آرامش، امنیت و منفعت خودش فکر کند.
👌برای من دیدن این چیزها هم خوشایند بود و هم کمی ترسناک. به ویژه روزهایی که زمزمه شهادت روی زبانش بیشتر شد و بارها و بارها به طرق مختلف درباره شهادت و بعد از آن حرف میزد.
😔با وجود علمی که به تمایل او به شهادت داشتم با روز به روز عمیقتر شدن حس محبت و عشقی که به ایشان داشتم حس ترس از دست دادنش هم برایم بزرگتر میشد.
✔️درواقع از خودم مطمئن نبودم که آیا ظرفیت و توان پذیرش این اتفاق را دارم یا خیر.
ادامه دارد...
🦋روایت همسر #شهید_حاج_محمد_پورهنگ
📸تصویر کلیسایی در سوریه
@shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
💞🌱💍💞🌱💍💞🌱💍💞🌱
❤️🍃
مسلمان کرده ای من را
خودت این را نمیدانی!
تو با آوای چشمانت،
موذن زاده میخوانی...!
🎂تولدت مبارک #حاج_قاسم💐
۱۳۳۵.۰۱.۰۱
@shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
آسوده خاطرم . . .
که تــ💞ــو در خاطر منی...
امّـا...🍂
دلمان تنگ، زمین تنگ
زمان پر حسرت
تو دلت شاد...
چه آرام در آغوش خدا🌱
#آقای_اصغر_حاج_قاسم🌷
#شهید_حسین_پورجعفری🌷
#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی🌷
@shahid_hajasghar_pashapoor 🕊🌹
🔰 لوح | موانع را برطرف کنید
🔺️ رهبر انقلاب: سال ۱۴۰۰ یک زمینهی خوبی برای شکوفایی جهش تولید وجود دارد. چه این دولت تا وقتی که بر سر کار است، چه دولت آینده از اوّل استقرار بایستی همّت خودش را بر این قرار بدهد که موانع را برطرف کند و حمایتهای لازم را انجام بدهد.
۹۹/۱۲/۳۰
#بسته_خبری| بیانات رهبرانقلاب در #عید_نوروز
@shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
❤️🍃
ساعتم را میکشم
هر سال یک ساعت جلو
کربلایت می کشد
من را به ساعت ها عقب . . .
#به_تو_از_دور_سلام✋
#السَلامُعَلَيَڪيااباعَبدالله
#روزتون_حسینی
@shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
✨🕊
با اینکه بچه بسیار درسخوانی بود ولی دوست داشت بعد از مدرسه کار کند. این را بدون این که ما از او بخواهیم و با میل قلبی خودش انجام میداد. خیلی کمکحال ما بود و برای خوشحال کردنمان همهجوره تلاش میکرد. مثلا وقتی من خواب بودم، با آن که سنش کم بود، بدون این که کسی از او بخواهد، ماشینم را میشست. نسبت به همه ما احساس مسئولیت میکرد. با این حال در کارهایش بسیار تودار و امانتدار بود. از مهمترین ویژگیهایش عدم سازشگری بود. اگر حق را در کار یا چیزی نمیدید، به هیچ عنوان سازش نمیکرد و از حرف و نگاه دیگران ابایی نداشت.
#روایت_پدر_شهید🌷
#شهید_شهروز_مظفری_نیا🌱
@shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊