🌿فرازی از زیارت ناحیه مقدسه
السَّلامُ عَلَی أبى الفَضلِ العَبّاسِ بنِ أمیرِ المُؤمِنینَ، المُواسى أخاهُ بِنَفسِهِ، الآخِذِ لِغَدِهِ مِن أمسِهِ، الفادى لَهُ الواقى، السّاعى إلَیهِ بِمائِهِ، المَقطوعَةِ یَداهُ، لَعَنَ اللّه ُ قاتِلَیهِ یَزیدَ بنَ الرُّقادِ الحیتى وحَکیمَ بنَ الطُّفیلِ الطّائِىَّ .
سلام بر ابوالفضل عبّاس ، فرزند امیر مؤمنان ؛ از خود در گذرنده با جان برای برادر، برگیرنده از دیروزش برای فردایش، فداییِ او، نگهدارنده، کوشنده برای رساندن آب به او، وکسی که دست هایش بُریده شد! خداوند قاتلانش یزید بن رُقاد حیتی و حَکیم بن طُفَیل طایی را لعنت کند!
🌿
▪️یکی دو روز مانده بود به عاشورا. دمق بود. کمی با هم حرف زدیم. گفت: ظاهرا جواب خواستگاری منفی است. اِن شاءالله خیر است. از حضرت عباس (ع) خواستم که هرچه خیر است برایم رقم بزند.
🏴شب #تاسوعا بود. در حال حرکت به سمت حرم بودیم. رو به حرم دعا کرد و همه چیز رو سپرد به خود حضرت. تلفنش زنگ خورد. شروع کرد به خندیدن. خیلی خوشحال شد.
گفتم: چه خبر شده؟
گفت: جواب مثبت رو گرفتم. حضرت عباس (ع) کارم رو ردیف کرد.
شروع کرد به گریه کردن. رو به حرم کرد و گفت:
😭آقاجان، من خیلی گنهکارم ولی شما هوای منو دارید. ممنونم. بقیه کارها را هم خودتان ردیف کنید. اِن شاءالله خداوند همسر و فرزندان و بستگان ما را خدمتگذار به اهل بیت (علیهم السلام) قرار بدهد.
بعد گفت: از امام رضا (ع) هم خواسته ام به من فرزند دوقلو عطا کند...
#شهید_حاج_محمد_پورهنگ
#روایت_دوست_شهید
@shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
روز عاشورا میشود، بنابر یکی از دو روایت، [حضرت] ابوالفضل میآید جلو، عرض میکند برادر جان، به من هم اجازه بفرمایید، این سینه من دیگر تنگ شده است، دیگر طاقت نمیآورم، میخواهم هرچه زودتر جان خودم را قربان شما کنم.
من نمیدانم روی چه مصلحتی- خود ابا عبدالله بهتر میدانست- فرمود: برادرم! حالا که میخواهی بروی، پس برو بلکه بتوانی مقداری آب برای فرزندان من بیاوری.
(این را هم عرض کنم: لقب «سقّا» (آبآور) قبلاً به حضرت ابوالفضل داده شده بود، چون یک نوبت یا دو نوبت دیگر در شبهای پیش ابوالفضل توانسته بود برود، صف دشمن را بشکافد و برای اطفال ابا عبدالله آب بیاورد. اینجور نیست که سه شبانه روز آب نخورده باشند؛ خیر، سه شبانه روز بود که [از آب] ممنوع بودند، ولی در این خلال توانستند یکی دو بار آب تهیه کنند. از جمله در شب عاشورا تهیه کردند، حتی غسل کردند، بدنهای خودشان را شستشو دادند)
فرمود: چَشم.
حالا ببینید چه منظره باشکوهی است، چقدر عظمت است، چقدر شجاعت است، چقدر دلاوری است، چقدر انسانیت است، چقدر شرف است، چقدر معرفت است، چقدر فداکاری است! یکتنه خودش را به این جمعیت میزند. مجموع کسانی را که دور این آب را گرفته بودند چهارهزار نفر نوشتهاند. خودش را وارد شریعه فرات میکند. اسب خودش را داخل آب میبرد. این را همه نوشتهاند: اول، مشکی را که همراه دارد پر از آب میکند و به دوش میگیرد. تشنه است، هوا گرم است، جنگیده است، همین طوری که سوار است تا زیر شکم اسب را آب گرفته است، دست میبَرد زیر آب، مقداری آب با دو مشت خودش تا نزدیک لبهای مقدس میآورد. آنهایی که از دور ناظر بودهاند گفتهاند اندکی تأمل کرد، بعد دیدیم آب نخورده بیرون آمد. آبها را روی آب ریخت. آنجا کسی ندانست که چرا ابوالفضل آب نیاشامید، اما وقتی بیرون آمد یک رجزی خواند که در این رجز مخاطب خودش بود نه دیگران. از این رجز فهمیدند چرا آب نیاشامید. دیدند در رجزش دارد خودش را خطاب میکند، میگوید:
ای نفس ابوالفضل!
میخواهم دیگر بعد از حسین زنده نمانی. حسین دارد شربت مرگ مینوشد، حسین با لب تشنه در کنار خیمهها ایستاده است و تو میخواهی آب بیاشامی؟! پس مردانگی کجا رفت؟ شرف کجا رفت؟ مواسات کجا رفت؟ همدلی کجا رفت؟ مگر حسین امام تو نیست؟ مگر تو مأموم او نیستی؟ مگر تو تابع او نیستی؟
هرگز دین من به من اجازه نمیدهد، هرگز وفای من به من اجازه نمیدهد.
😔💔
#یاباب_الحوائج
#شهید_مرتضی_مطهری
محمد الجنامی.mp3
3.34M
نبودم ندیدم که محشر به پا شد....
🎙 با نوای محمد الجنامی
🏴 دانلود فیلم، صوت و متن
#یاابوالفضل_العباس
#حضرت_ام_البنین💔
@shahid_hajasghar_pashapoor🕊🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلام به همه عزیزانم
با خبر شدم این چند وقت چقدر دعا و نذر و نیاز کردین
دست بوس همتون هستم و ممنونم...
الحمدلله رب العالمین
خیلی مفصله قضیه این چند وقت...
میام برات توضیح میدم...
کلیپ بالا رو ببین رفیق 👆❤️
#سیدکاظم_روحبخش #محرم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♦️ سه بار برای بابام بگید «یا اباالفضل»
🔹دعای پسر اسیر مدافع حرم محمدرضا نوری (ابوعباس) برای آزادی پدرش
ان شاء الله با پیگیری نهادهای ذیربط همونطور که شاهد آزادی حمید نوری بودیم، شاید آزادی ابوعباس، محمدرضا نوری هم باشیم.
@shahid_hajasghar_pashapoor🕊🌹
مداحی حاج ابوذر بیوکافی.mp3
14.24M
با یکی از دوستان حرف زدیم می گفت : اصغر عاشق ائمه بود اما شب سوم و نهم رو خیلی دوست داشت و روی روضه های حضرت رقیه (س) خیلی حساس بود.
-----------------------
وقتی حاج اصغر به شهادت رسیدند، دشمن خبردار شد که یکی از فرماندهان رو زدن خودشون به پیکر حاجی رساندند و پیکر رو بردن و دست و سر حاج اصغر رو...
یاابوالفضل....😭💔
بی دست کربلا دست ما رو بگیر.....
#تاسوعا
#شهید_حاج_اصغر_پاشاپور
@shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
شهیدان حاج اصغر پاشاپور و حاج محمد پورهنگ
#بدون_تو_هرگز #خون_و_ناموس #قسمت_چهلم آتیش برگشت سنگین تر بود، فقط معجزه مستقیم خدا ما رو تا بیمارس
#بدون_تو_هرگز
#که_عشق_آسان_نمود_اول
#قسمت_چهل_و_یکم
نه دلی برای برگشتن داشتم نه قدرتی. همون جا توی منطقه موندم. ده روز نشده بود، باهام تماس گرفتن.
- سریع برگردید موقعیت خاصی پیش اومده. رفتم پایگاه نیرو هوایی و با پرواز انتقال مجروحین برگشتم تهران. دل توی دلم نبود. نغمه و اسماعیل بیرون فرودگاه با چهره های داغون و پریشان منتظرم بودن. انگار یکی خاک غم و درد روی صورت شون پاشیده بود.
سکوت مطلق توی ماشین حاکم بود دست های اسماعیل می لرزید. لب ها و چشم های نغمه. هر چیدصبر کردم، احدی چیزی نمی گفت.
- به سلامتی ماشین خریدی آقا اسماعیل؟
- نه زن داداش.
صداش لرزید.
-امانته.
با شنیدن "زن داداش" نفسم بند اومد و چشم هام گر گرفت. بغضم رو به زحمت کنترل کردم.
- چی شده؟ این خبر فوری چیه که ماشین امانت گرفتید و اینطوری دو تایی اومدید دنبالم؟
صورت اسماعیل شروع کرد به پریدن. زیرچشمی به نغمه نگاه می کرد. چشم هاش پر از التماس بود. فهمیدم هر خبری شده.
اسماعیل دیگه قدرت حرف زدن نداره. دوباره سکوت، ماشین رو پر کرد.
- حال زینب اصلا خوب نیست.
بغض نغمه شکست....😞
- خبر شهادت علی آقا رو که شنید تب کرد. به خدا نمی خواستیم بهش بگیم گفتیم تا تو برنگردی بهش خبر نمیدیم. باور کن نمی دونیم چطوری فهمید.
جملات آخرش توی سرم می پیچید. نفسم آتیش گرفته بود و صدای گریه ی نغمه حالم رو بدتر می کرد. چشم دوختم به اسماعیل. گریه امان حرف زدن به نغمه نمی داد.
- یعنی چقدر حالش بده؟
بغض اسماعیل هم شکست …
- تبش از ۴۰ پایین تر نمیاد. سه روزه بیمارستانه.
صداش بریده بریده شد.
- ازش قطع امید کردن، گفتن با این وضع....
دنیا روی سرم خراب شد. اول علی حالا هم زینبم…
ادامه دارد...
---------------------------
✍زندگی شهید #دفاع_مقدس #طلبه_شهید_سیدعلی_حسینی
به قلم سید طاها ایمانی (اسم مستعار - شهید مدافع حرم)
@shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 آشپزی شهید پورهنگ در روز #تاسوعا
حاج محمد بسیاری از اوقات عبا و عمامه نمیگذاشت که بتواند در هر جایی راحتتر خدمت کند. حاجی خوب آشپزی میکرد. وقتی میشنید هیئتی آشپز ندارد، میگفت : من غذای هیئت را میپزم.
میگفتیم : حاجی شما روحانی هستی، نباید پای دیگ بایستی.
میگفت : در مجلس عزای سیدالشهدا (ع) هر خدمتی افتخار است.
بعد لباسش را درمیآورد و با خنده میگفت : عمامه و عبا را هم درمی آورم که دیگران ناراحت نباشند.
#شهید_حاج_محمد_پورهنگ
#روایت_پدر_معزز_حاج_اصغر (پدرخانم حاج محمد)
@shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
آسمان شب دهم #محرم
اذان مغرب
هیئت عاشورائیان - حسینیه شهدای بسیج
شب عاشورا....
شب ارباب بی کفن....🏴💔