eitaa logo
شهیدان حاج اصغر پاشاپور و حاج محمد پورهنگ
237 دنبال‌کننده
4.8هزار عکس
1.3هزار ویدیو
5 فایل
حاج اصغر : ت ۱۳۵۸.۰۶.۳۱، ش ۱۳۹۸.۱۱.۱۳ - حلب رجعت پیکر حاج اصغر به تهران: ۱۳۹۸.۱۲.۰۴ حاج محمد (همسر خواهر حاج اصغر) : ت ۱۳۵۶.۰۶.۱۵، ش ۱۳۹۵.۰۶.۳۱، مسمومیت بر اثر زهر دشمنان 🕊ساکن قطعه ۴۰ بهشت زهرا (س) تهران ناشناس پیام بده👇🌹 ✉️daigo.ir/secret/6145971794
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃🌺بسم رب الشهدا و الصدیقین
🏴 خوش به حال آن کسانی که پیاده، اربعین از نجف رفتند تا صحن و سرای کربلا... احسان نرگسی🖌 @shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
🍃آخرین دیدار موقع اعزام ایشان به سوریه بود. با اینکه اینقدر ما عاشقانه زندگی کردیم حتی با من هم خداحافظی نکرد و همان موقع فهمیدم که می‌خواهد دل بکند و می‌خواهد آن وابستگی عاطفی پیش نیاید و اطرافیان وقتی این حالت را دیدند گفتند شهید می‌شود. 📞آخرین تماس ما دو روز قبل از شهادت بود که منتظر تاکسی در ایستگاه بودم تا از دانشگاه به خانه برگردم که وقتی متوجه شد گفت شرمنده تو هستم اگه خانه بودم می‌آمدم دنبالت تا به زحمت نیفتی. گفتم من به شما افتخار می‌کنم که به دفاع از حرم رفتی، فقط شهید نشو، بگذار در رکاب امام زمان (عج) و زمان ظهور شهید شوی که خندید و گفت بچه‌هایی که اینجا شهید می‌شوند در رکاب (عج) هستند. @shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
💔🍂 باباجونم؛ آغوش تو آرام‌ترین جای زمین است... @shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
🌷 مراسم پنجمین سالگرد شهادت مدافع حرم ، شهید محرم مکان : تهران، گلزارشهدا، قطعه۲۶ زمان : پنجشنبه مهرماه از ساعت۱۶ @shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
کاش میشد که منم مثل تو روسفید بشم... پنج شنبه شب، مزار شهیدان پاشاپور و پورهنگ یادتون هستم. ۱۴۰۰.۰۷.۰۸ التماس دعا🥀
🌟یادمان باشد 🌷هزاران شهید 👈خرج من و تو شده...  @shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
🍃🌺بسم رب الشهدا و الصدیقین
🖤🍂 حسین‌جان تو کیستی که از غم از دست دادنت.. مردان ما شبیه زنان گریه میکنند.. @shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
🌱 بابا رفت! و دیگر کودکانه هایش، پای قاب عکسِ بابا، بزرگ می شود...  @shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
شهیدان حاج اصغر پاشاپور و حاج محمد پورهنگ
💠 #جان_شیعه_اهل_سنت| #فصل_چهارم #قسمت_بیست_و_سوم به گمانم فهمید این همه مقدمه چینی میخواهد به #کجا
💠 | من این خانه را برایشان ضمانت کرده بودم که از این همه ته دلم لرزید و با سؤال کردم: "پس نمیخوای امشب امام جواد (ع) رو شاد کنی؟" بلکه به پای میز محاکمه تشیع تسلیم شود، ولی حرفش، دل برای من و دخترم بود که باز هم در برابرم مقاومت کرد: "الهه جان! همون امام جواد هم میگه اول هوای و بچه خودت رو داشته باش، بعد به فکر مردم باش! این چه که من به خاطرش، جون زن و بچه ام رو به خطر بندازم؟" از اینکه نمیتوانستم کنم، کاسه از درد سرریز شد و باز قلبم به تپش افتاد و دیگر حرفی برای گفتن نداشتم که سنگین از جا بلند شدم. را به کمرم گرفتم تا به اتاق خواب بروم، ولی هنوز حرفی روی سنگینی میکرد که سر پا ایستادم. با نگاهی که دیگر به گرداب افتاده بود، به چشمان کشیده و مهربانش پناه بُردم و تنها یک جمله گفتم: "بهم گفت به جان جواد الائمه (ع) در حق دخترش خواهری کنم!" و دیگر ندیدم آسمان چشمانش چطور به هم ریخت که با قدمهای کُند و کوتاهم به سمت اتاق خواب رفتم. خیالم پیش خانم و دخترش بود که نتوانسته بودم برایشان کاری کنم که صدای مجید در گوشم نشست: "یعنی تو به خاطر امام جواد (ع) قبول کردی که از این خونه بری؟" در پاشنه در اتاق و تکیه اش را به چهارچوب داده بود تا ببیند در همسر اهل چه میگذرد که بغضم را فرو خوردم و صادقانه پاسخ دادم: "من مثل شماها به امام جواد اعتقاد ندارم، یعنی میدونم یه آدم خوبی بوده و از اولاد پیغمبر (ص) و اولیای خداست، ولی نمیتونم مثل شماها باهاش ارتباط برقرار کنم. ولی وقتی از ته دلش منو به جان امام جواد (ع) قسم داد، دهنم بسته شد." و نمیدانستم با بیان این غریبم، با دست خودم دریای عشقش به را طوفانی میکنم که درخشید و با لحنی لبریز ایمان زمزمه کرد: "دهن منم بسته شد!" ✍️نویسنده: @shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊