🏴
خوش به حال آن کسانی که پیاده، اربعین
از نجف رفتند تا صحن و سرای کربلا...
احسان نرگسی🖌
#به_تو_از_دور_سلام✋
#السَلامُعَلَيَڪيااباعَبدالله
#روزتون_حسینی
@shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
🍃آخرین دیدار موقع اعزام ایشان به سوریه بود. با اینکه اینقدر ما عاشقانه زندگی کردیم حتی با من هم خداحافظی نکرد و همان موقع فهمیدم که میخواهد دل بکند و میخواهد آن وابستگی عاطفی پیش نیاید و اطرافیان وقتی این حالت را دیدند گفتند شهید میشود.
📞آخرین تماس ما دو روز قبل از شهادت بود که منتظر تاکسی در ایستگاه بودم تا از دانشگاه به خانه برگردم که وقتی متوجه شد گفت شرمنده تو هستم اگه خانه بودم میآمدم دنبالت تا به زحمت نیفتی. گفتم من به شما افتخار میکنم که به دفاع از حرم رفتی، فقط شهید نشو، بگذار در رکاب امام زمان (عج) و زمان ظهور شهید شوی که خندید و گفت بچههایی که اینجا شهید میشوند در رکاب #امام_زمان (عج) هستند.
#شهید_مهدی_اسحاقیان
#روایت_همسر_شهید
@shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
💔🍂
باباجونم؛
آغوش تو
آرامترین جای زمین است...
@shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
🌷 مراسم پنجمین سالگرد شهادت مدافع حرم #شهید_مهدی_حسینی، شهید محرم
مکان : تهران، گلزارشهدا، قطعه۲۶
زمان : پنجشنبه #هشتم مهرماه از ساعت۱۶
@shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
🌟یادمان باشد
🌷هزاران شهید
👈خرج من و تو شده...
#تلنگر✨
@shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
🖤🍂
حسینجان
تو کیستی
که از غم از دست دادنت..
مردان ما شبیه زنان گریه میکنند..
#به_تو_از_دور_سلام✋
#السَلامُعَلَيَڪيااباعَبدالله
#عصرتون_حسینی
@shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
🌱
بابا رفت!
و دیگر
کودکانه هایش،
پای قاب عکسِ بابا،
بزرگ می شود...
@shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹ببینید|
روایت جالب #حاج_قاسم از ۶ سال انتظار برای هدیه گرفتن و انگشتر رهبر انقلاب
@shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
شهیدان حاج اصغر پاشاپور و حاج محمد پورهنگ
💠 #جان_شیعه_اهل_سنت| #فصل_چهارم #قسمت_بیست_و_سوم به گمانم فهمید این همه مقدمه چینی میخواهد به #کجا
💠 #جان_شیعه_اهل_سنت| #فصل_چهارم
#قسمت_بیست_و_چهارم
من این خانه را برایشان ضمانت کرده بودم که از این همه #قاطعیتش ته دلم لرزید و با #دلخوری سؤال کردم: "پس نمیخوای امشب #دل امام جواد (ع) رو شاد کنی؟"
بلکه به پای میز محاکمه #مذهب تشیع تسلیم شود، ولی حرفش، #حدیث دل #نگرانی برای من و دخترم بود که باز هم در برابرم مقاومت کرد: "الهه جان! همون امام جواد هم میگه اول هوای #زن و بچه خودت رو داشته باش، بعد به فکر مردم باش! این چه #ایثاریه که من به خاطرش، جون زن و بچه ام رو به خطر بندازم؟"
از اینکه نمیتوانستم #متقاعدش کنم، کاسه #سرم از درد سرریز شد و باز قلبم به تپش افتاد و دیگر حرفی برای گفتن نداشتم که سنگین از جا بلند شدم. #دستم را به کمرم گرفتم تا به اتاق خواب بروم، ولی هنوز حرفی روی #دلم سنگینی میکرد که سر پا ایستادم. با نگاهی که دیگر به گرداب #ناامیدی افتاده بود، به چشمان کشیده و مهربانش پناه بُردم و تنها یک جمله گفتم: "بهم گفت به جان جواد الائمه (ع) در حق دخترش خواهری کنم!"
و دیگر ندیدم آسمان چشمانش چطور به هم ریخت که با قدمهای کُند و کوتاهم به سمت اتاق خواب رفتم. خیالم پیش #حبیبه خانم و دخترش بود که نتوانسته بودم برایشان کاری کنم که صدای #مهربان مجید در گوشم نشست: "یعنی تو به خاطر امام جواد (ع) قبول کردی که از این خونه بری؟"
در پاشنه در اتاق #ایستاده و تکیه اش را به چهارچوب داده بود تا ببیند در #دل همسر اهل #سنتش چه میگذرد که بغضم را فرو خوردم و صادقانه پاسخ دادم: "من مثل شماها به امام جواد اعتقاد ندارم، یعنی #فقط میدونم یه آدم خوبی بوده و از اولاد پیغمبر (ص) و اولیای خداست، ولی نمیتونم مثل شماها باهاش ارتباط برقرار کنم. ولی وقتی از ته دلش منو به جان امام جواد (ع) قسم داد، دهنم بسته شد."
و نمیدانستم با بیان این #احساس غریبم، با دست خودم دریای عشقش به #تشیع را طوفانی میکنم که #چشمانش درخشید و با لحنی لبریز ایمان زمزمه کرد: "دهن منم بسته شد!"
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
@shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊