✨ بسم الله الرحمن الرحیم ✨
#خاطره_ای_از_شهدا ✍🏻
#شهیده_مریم_فرهانیان 🌷
#تولد : آبادان ۱۳۴۲
#شهادت : آبادان ۱۳۶۳
#مزار : گلزار شهدای آبادان
💢 #خودسازی را قبل از انقلاب و با برنامه خودسازی #امام_خمینی (ره) شروع کرد.
💢 #سکوت جزء برنامه اش بود و برای #ترک_گناه می بایست حرف زدنش را به حداقل میرساند.👌🏻
💢 با خودش خلوت می کرد و سکوت و خلوتش را هم دوست داشت . البته ذاتا هم آدم کمحرفی بود، اگر هم حرفی میزد ، بوی #دروغ و #غیبت نداشت. 👌🏻
💢 حرفش حرف خود سازی بود .عاشق کتاب های #شهید_دستغیب بود، از همه بیشتر کتاب عجب و ریای شهید. شاید بیشتر از ده بار خوانده بود. شیفته #سوره_قیامت هم بود .حظ میکردم وقتی می نشست و با صوت قشنگش برایم میخواند.📚
💢 یک بار به شوخی بهش گفتم تو که اسمت مریم است باید سوره مریم را دوست داشته باشی.☺️
گفت: دوست دارم هر کجای دنیا بودم این سوره را برام هدیه کنی.
همیشه برایم سوال بود چه ربطی بین کتاب عجب و ریای شهید دستغیب و سوره قیامت است که مریم اول سوره قیامت را می خواند و بعد کتاب را. 🤔
💢 توی هوای گرم و شرجی آبادان و در فصل خرماپزان روزه اش ترک نمی شد. افطار و سحری اش یک تکه نان و خرما بود .
چشمان گود رفته و رنگ پریده اش نشان بیداری های شبانه و روزه داری روزش بود.✨
💢 به حالش غبطه میخوردم میگفتم : آنقدر نگران نباش برادر شهیدت ازت شفاعت می کند.
میگفت: نه می خوام تو اون دنیا چراغ دست خودم باشه به امید کسی نمی شه نشست .✨
📚 دختری کنار شط
📗 #خودسازی_به_سبک_شهدا
هدیه به روح #شهدا صلوات ✨
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💥روایتگری شهدا
✅ @shahidabad313
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
#پسرک_فلافل_فروش
#داستان_زندگی_شهید_مدافع_حرم
#شهید_هادی_ذوالفقاری
#انتشارات_شهید_ابراهیم_هادی
#قسمت_نهم
💚هميشه روي لبش#لبخند بود❤️
💕 #شوخ_طبعي۱🍃
✔️راوی:جمعي از دوستان شهيد
⏺هميشه روي لبش#لبخند بود.نه از اين بابت كه مشكلي ندارد.من خبر داشتم كه او با#كوهي_از_مشكلات#دست_و_پنجه نرم ميكرد كه اينجا نميتوانم به آنها بپردازم.
٭٭٭
💎اما🌷#هادي مصداق واقعي همان حديثي بود كه ميفرمايد:☀️#مؤمن شاديهايش
در چهره اش و#حزن و اندوهش در درونش ميباشد.
⚘@pmsh313
💎همه ي رفقاي ما او را به همين#خصلت ميشناختند. اولين چيزي كه از🌷#هادي در #ذهن_دوستان#نقش بسته، چهره اي بود كه با🤗#لبخند آراسته شده.
💎از طرفي بسيار هم#بذله_گو و#اهل_شوخي و#خنده😀بود.#رفاقت با او هيچ كس را#خسته نميكرد.در اين شوخيها نيز#دقت مي كرد كه#گناهي از او سر نزند.
💎يادم هست هر وقت#خسته ميشديم،🌷#هادي با كارها و شيطنت هاي مخصوص به خود#خستگي را از جمع ما خارج ميكرد.
٭٭٭
💎بار اولي كه🌷#هادي را ديدم،قبل از حركت براي#اردوي_جهادي بود. وارد🕌#مسجد شدم و ديدم#جواني سرش را روي پاي يكي از بچه ها گذاشته و#خوابيده.رفتم جلو و#تذكر دادم كه اينجا🕌#مسجد است بلند شو.
⚘@pmsh313
💎ديدم اين#جوان بلند شد و شروع كرد با من صحبت كردن. اما خيلي حالم گرفته شد. بنده ي خدا لال بود و با اَده اَده كردن با من حرف زد.
💎#خيلي دلم برايش سوخت. معذرت خواهي كردم و رفتم سراغ ديگر رفقا،بقيه ي بچه هاي🕌#مسجد از ديدن اين صحنه خنديدند!
💎چند دقيقه بعد يكي ديگر از دوستان وارد شد و اين جوان لال با او همانگونه صحبت كرد. آن شخص هم خيلي دلش براي اين#پسر سوخت.
💎ساعتي بعد سوار اتوبوس شديم و آماده ي حركت، يك نفر از انتهاي ماشين با صداي بلند گفت: نابودي همه ي علماي اس...بعد از لحظه اي#سكوت ادامه داد: نابودي همه علماي اسرائيل#صلوات،همه#صلوات فرستاديم. وقتي برگشتم، با تعجب ديدم آقايي كه شعار#صلوات فرستاد همان#جوان_لال در🕌#مسجد بود!
⚘@pmsh313
💎به دوستم گفتم: مگه اين جوان#لال نبود!؟ 😳
دوستم خنديد و گفت: فكر كردي براي چي توي 🕌#مسجد ميخنديديم.اين🌷#هادي_ذوالفقاري از بچه هاي جديد🕌#مسجد ماست كه پسر خيلي خوبيه، خيلي فعال و در عين حال#دلسوز و#شوخ_طبع و دوست داشتني است. شما رو سر كار گذاشته بود...
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💥روایتگری شهدا
✅ @shahidabad313
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
#پسرک_فلافل_فروش
#داستان_زندگی_شهید_مدافع_حرم
#شهید_هادی_ذوالفقاری
#انتشارات_شهید_ابراهیم_هادی
#قسمت_سی_و_نهم
💚مسائل معنوی❤️
✨ #عرفان ۲🍃
✔️راوی:از دوستان شهید
👈خانه اي وسيع و قديمي در☀️#نجف به🌷#هادي سپرده شده بود تا از آن نگهداري کند.او در يکي از اتاق هاي کوچک و محقر آن#سکونت داشت.بيشتر وقتش را در🏠#خانه به#عبادت و📚#مطالعه اختصاص داده بود.او از صاحب🏡#خانه اجازه گرفته بود تا زائران تهي دستي که پولي ندارند را به آن🏕#خانه بياورد و در آنجا به آن ها#اسکان دهد.
🌷@shahidabad313
♦️براي زائران غذا درست مي کرد. در بيشتر کارها کمک حالشان بود. اگر زائري هم نبود، به تهي دستان اطراف🏠#خانه#سکونت مي داد و در هيچ حالي از کمک دادن دريغ نمي کرد.آن🏚#خانه حدود صد سال قدمت داشت و بسيار وسيع بود، شايد هر کسي جرئت نمي کرد در آن#زندگي کند.
⚘@pmsh313
💥بعد از🌷#شهادت_هادي آن را به طلبه ي ديگري سپردند، اما آن#طلبه نتوانست با#ظلمت و#وحشت آن🏚#خانه کنار بيايد!#اربعين که نزديک مي شد🌷#هادي اتاق ها را به#زائران و#مهمانان مي داد و خودش يک گوشه مي خوابيد.گاهي پتوي خودش را هم به آنها مي بخشيد. او#عادت کرده بود که بدون بالش و لوازم گرمايشي بخوابد.
🌷@shahidabad313
☘يک بار#مريض شده بود خودش در#سرما در راهروي🏠#خانه خوابيد اما اتاق را که گرم بود در اختيار زائران راهپيمايي#اربعين قرار داد.او در اين مدت با#پيرمرد نابينايي آشنا شده بود و کمک هاي زيادي به او کرده بود. حتي آن#پيرمرد نابينا را براي#زيارت به☀️#کربلا هم برده بود.
⚘@pmsh313
🌷#هادي زماني كه مشغول كارهاي عرفاني و#ذكر و#خلوت شده بود، كمتر با ديگران#حرف مي زد.اين هم از توصيه هاي بزرگان است كه انسان در ابتداي راه#سكوت را بر هر كاري مقدم بدارد.
🌷@shahidabad313
🌷#هادي مي دانست بسياري از معاشرت ها تأثير منفي در#رشد_معنوي#انسان دارد، لذا#ارتباط خود را با بيشتر#دوستان در حد يك#سلام_و_عليك پايين آورده بود.اين اواخر بسيار#كتوم شده بود. يعني خيلي از#مسائل_معنوي را#پنهان مي كرد.از طرفي تا آنجا كه امكان داشت در راه خدا#زحمت مي كشيد.هر زائري كه به☀️#نجف مي آمد، به خانه ي خودش مي برد و از آنها پذيرايي مي كرد.
🌱هيچ وقت دوست نداشت كه ديگران#فكر كنند كه آدم خوبي است. اين سال آخر روزه داري و ديگر مراقبت هاي#معنوي را بيشتر كرده بود.تا اينكه ماجراي#مبارزه_با_داعش پيش آمد،🌷#هادي آنجا بود كه از#خلوت_معنوي خود بيرون آمد.او به قول خودش#مرد_ميدان_جهاد بود شجاعتش را هم قبلاً اثبات كرد. حالا هم#ميدان_مبارزه ايجاد شده بود.
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💥روایتگری شهدا
✅ @shahidabad313
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
#پسرک_فلافل_فروش
#داستان_زندگی_شهید_مدافع_حرم
#شهید_هادی_ذوالفقاری
#انتشارات_شهید_ابراهیم_هادی
#قسمت_چهل_و_هفتم
💚سعادت با کتاب#معراج_السعاده❤️
✔️راوی: خواهر شهید
👈سال هاي آخر☀️#ماه_رمضان را به#ايران مي آمد.هميشه با ورود به#ايران ابتدا به☀️#مشهد مي رفت و موقع بازگشت به☀️#نجف هم به☀️#مشهد مي رفت.
🌷@shahidabad313
💢در شب هاي☀️#ماه_رمضان با هم به🕌#مسجد_الشهدا و#مجلس دعاي#حاج_مهدي_سماواتي مي رفتيم.برخي شبها نيز با هم به🕌#مسجد_ارك و#مجلس دعاي#حاج_منصور مي رفتيم. چه شبها و روزهايي بود. ديگر تكرار نمي شود.
⚘@pmsh313
🌷#هادي در كنار كارهاي#حوزه و#تحصيل به كارهاي هنري هم مشغول شده بود.يادم هست كه در رايانه ي شخصي او تصاوير بسيار زيبايي ديدم كه توسط خود🌷#هادي كار شده بود؛ تصاوير🌷#شهدا كه توسط فتوشاپ آماده شده بود.
🌷@shahidabad313
💢بودن در آن روزها كنار🌷#هادي براي ما دنيايي از#معرفت بود.در اين آخرين#سفر#رفتار و#اخلاق او خيلي تغيير كرده بود؛ معنوي تر شده بود.يك شب از برادرم سؤال كردم چطور اين قدر#تغيير كردي؟
⚘@pmsh313
🌟گفت: كتابي هست به نام#معراج_السعاده واقعاً اگر كسي مي خواهد به#معراج يا به_سعادت برسد، بايد هر#شب يك#صفحه از اين#كتاب را بخواند.بعد #كتاب خودش را آورد و از روي#كتاب براي ما مي خواند و مي گفت به اين توصيه ها#عمل كنيد تا به#سعادت برسيد.
🌷@shahidabad313
📌مثلاً، يك#شب مي گفت: سعي كنيد#سكوت شما بيشتر از حرف زدن باشد.هر حرفي مي خواهيد بزنيد#فكر كنيد كه آيا#ضرورت دارد يا نه؟! بي دليل#حرف نزنيد كه خيلي از صحبت هاي ما به#گناه و#دروغ و ...#ختم مي شود.
⚘@pmsh313
🍁شب بعد درباره ي#شوخي و#خنده_زياد#حرف زد.اينكه در شوخي ها كسي را#مسخره نكنيم. افراد را به خاطر#لهجه و ... مورد#تمسخر قرار ندهيم.البته خودش هم قبل از همه اين موارد را#رعايت مي كرد.
🌷@shahidabad313
🍁شب ديگر درباره ي اين#صحبت كرد كه در#كوچه و#خيابان سرتان را بالا نگيريد. با صداي بلند در جلوي#نامحرم#حرف نزنيد.سعي كنيد سر به زير باشيد. اگر با#نامحرم زياد و بي دليل#صحبت كند،#حيا و#عفت او از دست مي رود.#گوهر يك#زن در#حيا و#عفت اوست.
⚘@pmsh313
🍀روز بعد به#ميدان_انقلاب و#پاساژ_مهستان رفت تا مقداري وسايل لازم براي#عراق را تهيه كند.آن#شب وقتي به#خانه آمد يك#هديه براي ما آورده بود.#كتاب_معراج_السعاده را به ما#هديه داد.
هنوز اين#كتاب را داريم و به توصيه ي🌷#هادي آن را مي خوانيم و سعي در#عمل كردن آن داريم.
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💥روایتگری شهدا
✅ @shahidabad313
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
#سلام_بر_ابراهیم
#داستان_زندگی_شهید_پهلوان_بی_مزار
#شهید_ابراهیم_هادی
#انتشارات_شهید_ابراهیم_هادی
#قسمت_اول
💚چرا ابراهيم هادي؟❤️
💚چرا سلام بر ابراهیم را نوشتم!❤️
💚شهیدابراهيم الگــوي#اخلاق_عملي❤️
👈#تابستان سال۱۳۸۶بود.در🕌#مسجد_امين_الدوله تهران مشغول#نماز_جماعت مغرب و عشاء بودم. حالت عجيبي بود! تمام نمازگزاران از علماء و بزرگان بودند. من در گوشه سمت راست صف دوم جماعت ايستاده بودم.بعد از نماز مغرب، وقتي به اطراف خود نگاه كردم، با#کمال_تعجب ديدم
⬅️اطراف محل نماز جماعت را آب فرا گرفته!درست مثل اينكه#مسجد، جزيره اي در ميان درياست!امــام جماعت پيرمردي نوراني با عمامه اي ســفيد بود. از جا برخاســت و رو به ســمت جمعيت شــروع به صحبت كرد.
⬅️از پيرمردي كه در كنارم بود پرسيدم:#امام_جماعت را ميشناسي؟ جواب داد: حاج شــيخ محمد حســين زاهد(ره)هستند. اســتاد حاج آقا حق شناس(ره)و حاج آقا مجتهدي(ره)
⬅️من كه از عظمت روحي و بزرگواري شيخ حسين زاهد(ره)بسيار شنيده بودم،با دقت تمام به سخنانش گوش ميكردم.#سكوت عجيبي بود. همه به ايشان نگاه ميكردند.
⬅️ايشان ضمن بيان مطالبي در مورد عرفان و اخلاق فرمودند:
دوســتان، رفقا، مردم ما را بزرگان عرفان و اخلاق ميدانند و... اما رفقاي عزيز، بزرگان اخلاق و عرفان عملي اينها هستند،بعد تصوير بزرگي را در دست گرفت. از جاي خود نيم خيز شدم تا بتوانم خوب نگاه کنم.
⬅️تصوير، چهره مردي با محاسن بلند را نشان ميداد كه بلوز قهوه اي بر تنش بود.خوب به عكس خيره شدم. كامل او را شناختم. من چهره او را بارها ديده بودم. شك نداشتم كه خودش است. ابراهيم بود، 🌷#ابراهيم_هادي!!
⬅️سخنان او براي من بسيار عجيب بود. شيخ حسين زاهد(ره)استاد عرفان و اخلاق كه علماي بسياري در محضرش شاگردي كرده اند چنين سخني ميگويد!؟او ابراهيم را استاد#اخلاق_عملي معرفي كرد!؟
⬅️در همين حال با خودم گفتم: شــيخ حسين زاهد(ره)كه... او كه سالها قبل از دنيا رفته!!هيجان زده ازخواب پريدم. ســاعت ســه بامداد روز بيســتم مرداد 1386مطابق با بيست و هفتم ماه رجب و ☀️#مبعث حضرت رسول اكرم(ص)بود.
⬅️اين خــواب روياي صادقه اي بود کــه لرزه بر اندامــم انداخت. كاغذي برداشتم و به سرعت آنچه را ديده وشنيده بودم نوشتم. ديگر خواب به چشمانم نمي آمد. در ذهن، خاطراتي كه از🌷#ابراهيم_هادي شنيده بودم مرور كردم.
⬅️فراموش نميكنم. آخرين شــب ماه رمضان سال 1373 در🕌#مسجدالشهداء بودم. به همراه بچه هاي قديمي جنگ به منزل🌷#شهيد_ابراهيم_هادي رفتيم. مراســم بخاطر فوت مادر اين شــهيد بود. منزلشان پشــت🕌#مسجد، داخل كوچه🌷#شهيد_موافق قرار داشت.
⬅️#حاج_حسين_الله_كرم در مورد شهيد هادي شروع به صحبت كرد. خاطرات ايشان عجيب بود. من تا آن زمان از هيچكس شبيه آن را نشنيده بودم!آن شب لطف خدا شــامل حال من شد. من كه#جنگ را نديده بودم. من كه در زمان شــهادت ايشان فقط هفت سال داشتم، اما خدا خواست در آن جلسه حضور داشته باشم تا يكي از بندگان خالصش را بشناسم.
⬅️اين صحبتها ســالها ذهن مرا به خود مشغول كرد. باورم نميشد، يك#رزمنده اينقدر حماسه آفريده و تا اين اندازه#گمنام باشد! عجيبتر آنكه خودش از خدا خواســته بود که#گمنام بماند! و با گذشت سالها هنوز هم پيكرش پيدا نشده و مطلبي هم از او نقل نگرديده! و من در همه كلاسهاي درس و براي همه بچه ها از او ميگفتم.
⬅️هنوز تا☀️#اذان_صبح فرصت باقي است. خواب از چشمانم پريده. خيلي دوست دارم بدانم چرا شــيخ زاهد، ابراهيم را الگــوي#اخلاق_عملي معرفي كرده فرداي آن روز بر سر مزار شــيخ حسين زاهد(ره)در🌟#قبرستان_ابن_بابويه رفتم.
⬅️با ديدن چهره او كاملا بر صدق رويائي كه ديده بودم اطمينان پيدا كردم. ديگر شک نداشتم که#عارفان را نه درکوهها و نه در پستوخانه هاي#خانقاه بايد جست ، بلکه آنان در کنار ما و از ما هستند. همان روز به سراغ يكي از رفقاي شهيد هادي رفتم. آدرس و تلفن دوستان نزديك شهيد را از او گرفتم.
⬅️تصميم خودم را گرفتم. بايد بهتر و كاملتر از قبل ابراهيم را بشناســم. از خدا هم#توفيق خواستم.شــايد اين رســالتي اســت که حضرت حق براي شناخته شــدن#بندگان مخلصش بر عهده ما نهاده است.
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷
☀️روایتگری شهدا
✅ @shahidabad313
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷
💦🌸💦🌸💦🌸💦🌸💦🌸💦
#زندگینامه_شهید_محسن_حججی
#قسمت_سوم
#ماجرای_آشنایی_شهیدحججی_باهمسرش😍
💢از زبان همسر شهید💢
💦🌸💦🌸💦🌸💦🌸💦🌸💦
…تا اینکه یک روز به سرم زد و زنگ زدم ۱۱۸😯
به هر طریقی بود شماره #منزل بابای محسن را ازشان گرفتم.
بعد بدون آن که فکر کنم این کار خوب است یا نه تماس گرفتم منزلشان. 😮
#مادر_محسن گوشی را جواب داد. 😌
گفتم: " آقا محسن هست؟"
گفت: "نه شما؟"
گفتم: "عباسی هستم. از #خواهران_نمایشگاه. لطفاً بهشون بگید با من تماس بگیرن! "
یک ساعت بعد محسن تماس گرفت.
صدایش را که شنیدم پشت تلفن #بغضم_ترکید و شروع کردم به #گریه😭
.
♦️ پرسیدم:"خوبی؟"😢
گفت: "بله."
گفتم: "همین برام مهم بود. دیگه به من زنگ نزن! "
گوشی را #قطع_کردم.
یک لحظه با خودم گفتم: "وای خدایا!من چی کردم!! 😲 ‼️
چه کار اشتباهی انجام دادم!
با این وجود،بیش از هر موقع دلم برایش لک می زد.😭
محسن شروع کرد به زنگ زدن به من.
گوشی را جواب نمی دادم.
پیام داد: "زهرا خانم تورو خدا بردارین."
آنقدر زنگ زد و زنگ زد که بالاخره گوشی را برداشتم🙂
.
#بی_مقدمه گفت: "حقیقتش من حس می کنم این تماس های ما داره #گناه_آلود میشه. "
.
لحظه ای #سکوت کرد و گفت: "برای همین می خوام بیام خواستگاری تون. "😌
.
اشک و خنده هام توی هم قاطی شده بود.
از خوشحالی داشتم بال درمیآوردم داشتم از ذوق می مردم می خواستم داد بزنم. 😭😍
#ادامه_دارد...
🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
☜【 روایتگری_شهدا】
✅ @shahidabad313
🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💦🌸💦🌸💦🌸💦🌸💦🌸💦
#زندگینامه_شهید_محسن_حججی
#قسمت_ششم
#ماجرای_آشنایی_شهیدحججی_باهمسرش😍
💢از زبان همسر شهید💢
💦🌸💦🌸💦🌸💦🌸💦🌸💦
💟جلسه #خواستگاری و #عقدشهیدحججی
💎توی جلسه خواستگاری یک لحظه نگاهم کرد
و معنادار گفت:
"ببینید من توی زندگیم دارم مسیری رو طی می کنم که همه #دل_خوشیم تو این دنیاست.😌 میخواهم ببینم شما میتونید تو این مسیر کمکم کنید؟"🤔
گفتم: "چه مسیری? "😯
گفت: "اول #سعادت بعد هم #شهادت."😇😌
♦️جا خوردم. چند لحظه #سکوت کردم. زبانم برای چند لحظه بند آمد.
ادامه داد: "نگفتید. می تونید کمکم کنید؟"
سرم را انداختم پایین و آرام گفتم: "بله."😌
گفت: "پس مبارکه ان شاءلله."😊
💢#شهید #شهادت #کشته_شدن_در_راه_خدا💢 اینها حرفهای ما بود حرفهای شب خواستگاری مان!
•••••••
سر سفره عقد هم که نشستیم مدام توی گوشم میگفت: "زهرا خانوم، الان هر دعایی بکنیم که خدا اجابت میکنه. 😌 یادت نره برای شهادتم دعا کنی. "😊
آخر سر بهش گفتم: "چی میگی محسن?
امشب بهترین شب زندگیمه. دارم به تو میرسم. بیام دعا کنم که شهید بشی?! مگه میتونم?! "😯
اما او دست بردار نبود. 😔
آن شب آنقدر بهم گفت تا بلاخره دلم رضا داد.
همان شب سر سفره عقد دعا کردم خدا #شهادت نصیبش بکند! 🌹🌷
🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
☜【 روایتگری_شهدا】
✅ @shahidabad313
🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
🎐 #مرد_میدان|#سردار_دلها|#مکتب_نامه
۲۵. لبخند پیروزی
🔹️یک جهان حرف توی این عکس است. خانه هرکدامشان باشد سادگی حیرت آوری دارد. از زیلوی زیر پاشان بگیر تا قفسههای کتابخانهای که توی دورترین شهرها دیگر پیدا نمیشود.
🔹️سه مرد قوی جهان توی این قابند. نمیشود چیزی نوشت. به لبخندها نگاه کنید#لذت ببرید.
💢گاهی فقط باید#سکوت کرد.
┏━━━🍃🌷🕊━━━┓
🌷 @shahidabad313 🌷
┗━━━🕊🌷🍃━━━┛
💢هر کس در هر کجای عالم مظلوم باشد ما طرفدارش هستیم.
💠 چه شرم آور است سکوت در مقابل این فاجعه بزرگ تاریخ
⬅️چه ننگ است برای دولتهای #اسلامی که با در دست داشتن #شریان_حیاتی ابرقدرتهای جهان بنشینند و تماشاگر باشند که آمریکا #ابرجنایتکار_تاریخ، یک عنصر فاسد بی ارزش را در مقابل آنان علم کند و با عده ای ناچیز عبادتگاه مقدس و #قبله_گاه_اول آنان را از آنان غصب نموده و با کمال وقاحت در مقابل همه آنان قدرت نمائی کند. و چه شرم آور است #سکوت در مقابل این #فاجعه_بزرگ_تاریخ.
🔸️صحیفه نور،جلد 16،صفحه 128
🔸️پیام امام خمینی(ره) به مناسبت قیام مردم فلسطین در سرزمین های اشغالی
🔹️مورخ:1361/01/25
#امام_خمینی ره
#صحیفه_امام
#خیزش_دانشجویان_آمریکا
#غرب_بدون_روتوش
#حقوق_بشر
#طوفان_الاقصی🇵🇸
#طوفان_الاحرار
#جهاد_مقدس
#وعده_صادق
#تنبیه_متجاوز
#اسرائیل_کودک_کش
#فلسطین
#غزه
#مقاومت
#سپاه_جهانی_آزادیبخش_اسلامی
#ارتش_جهانی_آزادیبخش_اسلامی
#یمن_قهرمان
#كلنا_اليمن
☀️#نسال_الله_منازل_الشهدا
@shahidabad313
╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯