eitaa logo
امام زادگان عشق
98 دنبال‌کننده
14.2هزار عکس
3.7هزار ویدیو
313 فایل
خانواده های معظم شهداء و ایثارگران محله مسجد حضرت زینب علیها سلام . ستاد یادواره امام زادگان عشق ارتباط با مدیر کانال @ya110s تاریخ تاسیس ۱۳۹۷/۱۰/۱۶
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 مالكوم ايكس، شهيدی كه رهبرانقلاب برای او فاتحه خواندند 🏴 انتشار به مناسبت سالگرد شهادت مالکوم ایکس با ذکر 🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷 @shahidanemasjedehazratezeynab 🌷〰〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
37 ❇️ ما آدم ها در دنیایی زندگی میکنیم که پر از قوانین مختلف هست. 🔹 اگه کسی بخواد بدون توجه به این قوانین زندگی کنه واقعا زندگی سخت و تلخی خواهد داشت. ⭕️ قوانینی مثل زمان، بیماری، مرگ، رنج، رزق و روزی معین و ... همگی نشون دهنده منظم و با حساب و کتاب بودن دنیاست. ☢️ اما بین همه این قوانین، یه قانونی هست که کمتر بهش توجه میشه. با اینکه از همه قوانین مهم تر هست. 👈🏼 اون قانون مهم، امتحانات الهی هست... 🌺 دنیا جایی هست که ما انسان ها در هر لحظه خواهیم شد. در دنیا تک تک اتفاقات و حوادث کوچک و بزرگ همگی امتحان هستند. ✔️ همون طور که در زمان مدرسه، دانش آموزان از معلمشون در مورد روش امتحان آخر سال سوال میکنند، ما آدم ها هم باید از روش های امتحانات الهی از خداوند متعال سوال کنیم. راستی! خدا چجوری ما آدما رو امتحان میکنه؟! 😌☺️ در موردش فکر کنیم... 🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷 @shahidanemasjedehazratezeynab 🌷〰〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
🌷〰🌷〰🇮🇷〰🌷〰🌷〰 💠 قرار شبانه روایت است که : هر زمان جوانی دعای فرج مهدی (عج) را زمزمه کند، همزمان امام زمان دستهای مبارکشان را به سوی آسمان بلند می کنند و برای آن جوان دعا می فرمایند . پس زمزمه می کنیم دعای فرج را به نیابت از تمام 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 🌸بسم الله الرحمن الرحيم🌸 🌸الـهي عَظُمَ الْبَلاءُ 🌸 وبَرِحَ الْخَفاءُ 🌸وانْكَشَفَ الْغِطاءُ 🌸 وانْقَطَعَ الرَّجاءُ 🌸وضاقَتِ الاْرْضُ 🌸ومُنِعَتِ السَّماءُ 🌸واَنْتَ الْمُسْتَعانُ 🌸 واِلَيْكَ الْمُشْتَكى 🌸 وعَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِ والرَّخاءِ 🌸اللّـهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد 🌸اولِي الاْمْرِ الَّذينَ فَرَضْتَ عَلَيْنا طاعَتَهُمْ 🌸 وعَرَّفْتَنا بِذلِكَ مَنْزِلَتَهُم 🌸ففَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلاً قَريبا 🌸 كلَمْحِ الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ 🌸يا مُحَمَّدُ يا عَلِيُّ يا عَلِيُّ يا مُحَمَّدُ 🌸اكْفِياني فَاِنَّكُما كافِيانِ 🌸وانْصُراني فَاِنَّكُما ناصِرانِ 🌸يا مَوْلانا يا صاحِبَ الزَّمانِ 🌸الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ 🌸ادْرِكْني اَدْرِكْني اَدْرِكْني 🌸السّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ 🌸 الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَل 🌸يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ 🌸بحَقِّ مُحَمَّد وَآلِهِ الطّاهِرين دعا 🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷 @shahidanemasjedehazratezeynab 🌷〰〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⚡﷽⚡ 🔹️ یعنی: ⚡متفاوت به آخر رسیدن وگرنه مرگ پایان همه قصه هاست .... سلام ✋ 🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷 @shahidanemasjedehazratezeynab 🌷〰〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
80.Abasa.33-42.mp3
2.72M
🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷 🌺 🌺 🌸 تفسیر قطره ای🌸 💐 💐 استاد گرانقدر حجت الاسلام و المسلمین 🌸- عبس🌸 💐-33-42💐 💐 💐 🌿ثواب این تفسیر هدیه به ارواح طیبه شهداء بویژه سردار حاج قاسم سلیمانی و همرزمانش - امام شهداء و اموات🌿 هر روز با تفسیر یکی از سوره های جزء ۳۰قرآن کریم توسط استاد حجه الاسلام والمسلمین قرائتی در 👇👇👇👇👇 🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷 @shahidanemasjedehazratezeynab🇮🇷〰〰〰〰🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷〰🌷〰🇮🇷〰🌷〰🌷 🔹🔹 تلنگرِ شهید: بی‌نمازها از شفاعت محرومند! شهداء ذکر 🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷 @shahidanemasjedehazratezeynab 🌷〰〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
💠متن که ‼️ خواندن آن را به مردم توصیه کردند:‼️ 🔸و كَانَ مِنْ دُعَائِهِ عَلَيْهِ السَّلَامُ إِذَا عَرَضَتْ لَهُ مُهِمَّةٌ أَوْ نَزَلَتْ بِهِ، مُلِمَّةٌ وَ عِنْدَ الْكَرْبِ : 👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻 يَا مَنْ تُحَلُّ بِهِ عُقَدُ الْمَكَارِهِ، وَ يَا مَنْ يَفْثَأُ بِهِ حَدُّ الشَّدَائِدِ، وَ يَا مَنْ يُلْتَمَسُ مِنْهُ الْمَخْرَجُ إِلَى رَوْحِ الْفَرَجِ. ذَلَّتْ لِقُدْرَتِكَ الصِّعَابُ، وَ تَسَبَّبَتْ بِلُطْفِكَ الْأَسْبَابُ، وَ جَرَى بِقُدرَتِكَ الْقَضَاءُ، وَ مَضَتْ عَلَى إِرَادَتِكَ الْأَشْيَاءُ. فَهِيَ بِمَشِيَّتِكَ دُونَ قَوْلِكَ مُؤْتَمِرَةٌ، وَ بِإِرَادَتِكَ دُونَ نَهْيِكَ مُنْزَجِرَةٌ. أَنْتَ الْمَدْعُوُّ لِلْمُهِمَّاتِ، وَ أَنْتَ الْمَفْزَعُ فِي الْمُلِمَّاتِ، لَا يَنْدَفِعُ مِنْهَا إِلَّا مَا دَفَعْتَ، وَ لَا يَنْكَشِفُ مِنْهَا إِلَّا مَا كَشَفْتَ وَ قَدْ نَزَلَ بِي يَا رَبِّ مَا قَدْ تَكَأَّدَنِي ثِقْلُهُ، وَ أَلَمَّ بِي مَا قَدْ بَهَظَنِي حَمْلُهُ. وَ بِقُدْرَتِكَ أَوْرَدْتَهُ عَلَيَّ وَ بِسُلْطَانِكَ وَجَّهْتَهُ إِلَيَّ. فَلَا مُصْدِرَ لِمَا أَوْرَدْتَ، وَ لَا صَارِفَ لِمَا وَجَّهْتَ، وَ لَا فَاتِحَ لِمَا أَغْلَقْتَ، وَ لَا مُغْلِقَ لِمَا فَتَحْتَ، وَ لَا مُيَسِّرَ لِمَا عَسَّرْتَ، وَ لَا نَاصِرَ لِمَنْ خَذَلْتَ. فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ افْتَحْ لِي يَا رَبِّ بَابَ الْفَرَجِ بِطَوْلِكَ، وَ اكْسِرْ عَنِّي سُلْطَانَ الْهَمِّ بِحَوْلِكَ، وَ أَنِلْنِي حُسْنَ النَّظَرِ فِيمَا شَكَوْتُ، وَ أَذِقْنِي حَلَاوَةَ الصُّنْعِ فِيمَا سَأَلْتُ، وَ هَبْ لِي مِنْ لَدُنْكَ رَحْمَةً وَ فَرَجاً هَنِيئاً، وَ اجْعَلْ لِي مِنْ عِنْدِكَ مَخْرَجاً وَحِيّاً. وَ لَا تَشْغَلْنِي بِالِاهْتِمَامِ عَنْ تَعَاهُدِ فُرُوضِكَ، وَ اسْتِعْمَالِ سُنَّتِكَ. فَقَدْ ضِقْتُ لِمَا نَزَلَ بِي يَا رَبِّ ذَرْعاً، وَ امْتَلَأْتُ بِحَمْلِ مَا حَدَثَ عَلَيَّ هَمّاً، وَ أَنْتَ الْقَادِرُ عَلَى كَشْفِ مَا مُنِيتُ بِهِ، وَ دَفْعِ مَا وَقَعْتُ فِيهِ، فَافْعَلْ بِي ذَلِكَ وَ إِنْ لَمْ أَسْتَوْجِبْهُ مِنْكَ، يَا ذَا الْعَرْشِ الْعَظِيمِ. 🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷 @shahidanemasjedehazratezeynab 🌷〰〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 پیشاپیش میلاد با سعادت اختر تابناک آسمان امامت و ولایت امام محمد تقی/ جواد الائمه "علیه السلام" را به تمامی شیعیان به ویژه شما سروران گرامی تبریک و شادباش می گوییم . 🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷 @shahidanemasjedehazratezeynab 🌷〰〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 پدرت شاه خراسان و خودت گنج مقامی پدرت حضرت خورشید و خودت گنج تمامی غنچه ای نیست که عطر نفست را نشناسد تو که ذکر صلواتی و درودی و سلامی ولادت امام جواد (علیه السلام) بر عاشقان اهل بیت عصمت و طهارت مبارک باد.🌸🍃🌸🍃🌸🍃 🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷 @shahidanemasjedehazratezeynab 🌷〰〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 😊 بین ما یکی بود که چهره ی سیاهی داشت!اسمش عزیز بود. توی یه عملیات عزیز ترکش به پایش خورد و  فرستادنش عقب. بعد از عملیات یهو یاد عزیز افتادیم. قصد کردیم به عیادتش برویم. با هزار مصیبت آدرسش را در بیمارستانی پیدا کردیم و چند کمپوت گرفتیم و رفتیم سراغش. پرستار گفت که توی اتاق ١١٠ است. اما در اتاق ١١٠ سه مجروح بستری بودند که دو تایشان غریبه بودند و سومی سر تا پایش پانسمان شده بود و فقط چشمانش پیدا بود. دوستم گفت: «اینجا که نیست ، برویم شاید اتاق بغلی باشد!» یک هو مجروح باند پیچی شده شروع کرد به وول وول خوردن و سر و صدا کردن. گفتم: «بچه‌ها این چرا این طوری می‌کند. نکنه موجیه؟» یکی از بچه‌ها با دلسوزی گفت: «بندۀ خدا حتماً زیر تانک مانده که این قدر درب و داغان شده!» پرستار از راه رسید و گفت: «عزیز را دیدید؟» همگی گفتیم: «نه کجاست؟» پرستار به مجروح باند پیچی شده اشاره کرد و گفت: «مگر دنبال ایشان نمی‌گردید؟» همگی با هم گفتیم: «چی؟ این عزیزه!؟» رفتیم سر تخت. عزیز بدبخت به پایش وزنه آویزان بود و دو دست و سر و کله و بدنش زیر باندهای سفید گم شده بود. با صدای گرفته و غصه‌دار گفت: «خاک تو سرتان. حالا مرا نمی‌شناسید؟» یهو همه زدیم زیر خنده. گفتم: «تو چرا این طوری شدی؟ یک ترکش به پا خوردن که این قدر دستک و دمبک نمی‌خواد!» عزیز سر تکان داد و گفت: «ترکش خوردن پیشکش. بعدش چنان بلایی سرم آمد که ترکش خوردن پیش آن ناز کشیدن است!» بچه‌ها خندیدند. آنقدر به عزیز اصرار کردیم تا ماجرای بعد از مجروحیتش را تعریف کرد:  - وقتی ترکش به پام خورد مرا بردند عقب و تو یک سنگر کمی پانسمانم کردند و رفتند بیرون تا آمبولانس خبر کنند. تو همین هیس و بیس یک سرباز موجی را آوردند انداختند تو سنگر. سرباز چند دقیقه‌ای با چشمان خون‌گرفته بر و بر نگاهم کرد. راستش من هم حسابی ترسیده بودم و ماستهایم را کیسه کرده بودم. سرباز یهو بلند شد و نعره زد: «عراقی پست فطرت می‌کشمت!» چشمتان روز بد نبیند، حمله کرد بهم و تا جان داشتم کتکم زد. به خدا جوری کتکم زد که تا عمر دارم فراموش نمی‌کنم. حالا من هر چه نعره می‌زدم و کمک می‌خواستم کسی نمی‌آمد. سربازه آن قدر زد تا خودش خسته شد و افتاد گوشه‌ای و از حال رفت. من فقط گریه می‌کردم و از خدا می‌خواستم که به من رحم کند و او را هر چه زودتر شفا بدهد. بس که خندیده بودیم داشتیم از حال می‌رفتیم. دو مجروح دیگر هم روی تختهایشان دست و پا می‌زدند و کِرکِر می‌کردند. عزیز ناله‌کنان گفت: «کوفت و زهر مار هرهر کنان؟ خنده دار ِ؟ تازه بعدش را بگویم. یک ساعت بعد به جای آمبولانس یک وانت آوردند و من و سرباز موجی را انداختند عقبش. تا رسیدن به اهواز؛ یک گله گوسفند نذر کردم که او دوباره قاطی نکند. تا رسیدیم به بیمارستان اهواز دوباره حال سرباز خراب شد. مردم گوش تا گوش بیمارستان بودند و شعار می‌دادند و صلوات می‌فرستادند. سرباز موجی نعره زد: «مردم این مزدور عراقیه. دوستان مرا کشته!» و باز افتاد به جانم. این دفعه چند تا قلچماق دیگر هم آمدند کمکش و دیگر جای سالم در بدنم نماند. یک لحظه گریه کنان فریاد زدم: «بابا من ایرانی ام، رحم کنید.» یک پیرمرد با لهجۀ عربی گفت: «آی بی‌پدر، ایرانی هم بلدی، جوانها این منافق را بیشتر بزنید!» دیگر لَشَم را نجات دادند و اینجا آوردند. حالا هم که حال و روز مرا می‌بینید.» پرستار آمد تو و با اخم و تَخم گفت: «چه خبره؟ آمده‌اید عیادت یا هِرهِر کردن. ملاقات تمامه. برید بیرون!» خواستیم با عزیز خداحافظی کنیم که ناگهان یک نفر با لباس بیمارستان پرید تو و نعره زد: «عراقی مزدور، می‌کشمت!» عزیز ضجه زد: «یا امام حسین. بچه‌ها خودشه. جان مادرتان مرا از اینجا نجات بدهید!» همه رزمندگان اسلام 🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷 @shahidanemasjedehazratezeynab 🌷〰〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷〰🌷〰🇮🇷〰🌷〰🌷 ۸ گفتم: «برای من ایمان و چشم‌پاکی مرد مهمه، نه دارایش!» مادرم با تأسف گفت: «تو برای درک این چیزها هنوز خیلی جوونی.» شب بعد آقامصطفی و لیلاخانم آمدند؛ بدون گل، بدون شیرینی. من آن‌قدر در رؤیاهایم سیر می‌کردم که در جواب طعنه‌های شب بعد آقامصطفی و لیلاخانم آمدند؛ بدون گل، بدون شیرینی. من آن‌قدر در رؤیاهایم سیر می‌کردم که در جواب طعنه‌های دیگران گفتم: «این تشریفات مال بیگانه‌هاست. ما که فامیلیم!» خیلی دوست داشتم بروم پیش آنها بنشینم و در رقم‌خوردن سرنوشتم سهیم باشم، اما مادرم اجازه نداد. شنیدم بعد از خوش و بش‌های معمول، لیلاخانم پرسید: «عمو شرایط‌تون رو بگین لطفاً.» پدرم گفت: «برای دخترای دیگه‌ام که خیلی طلب کردیم، برای شما کمتر طلب می‌کنیم. یخچال و ماشین‌لباس‌شویی و سرویس چوب با شما، بقیه با ما!» یلاخانم خندید: «عمو شما که غریبه نیستین. می‌دونین پدرم بنایی دارن، زیر قرض و قسط هستن، مصطفی الان که نمی‌تونه، ن‌شاء‌الله بعدها می‌خره.» پدرم سکوت کرد. لیلاخانم گفت: «مهریه چقدر مَدّ نظرتونه؟» پدرم باقاطعیت گفت: «اندازۀ خواهراش! پونصد سکۀ تمام‌بهار آزادی. برای همۀ دخترام پونصدتا گذاشتم برای زینب هم پونصدتا.» یلاخانم و آقامصطفی به هم نگاه کردند و با ایما و اشاره کلماتی رد و بدل شد. لیلاخانم گفت: «زیاده عمو! مهریه دِینی‌یه به گردن مرد.» پدرم گفت: «پنج‌تا دختر عروس کردم. همه‌شون پونصد تا بوده، ولی تا حالا نشده مطالبه کنن. مهریه‌شون زیاد بوده، اما به شوهرهاشون بخشیدن. من نمیگم که این دخترم هم می‌بخشه، ولی نمی‌خوام کمتر از بقیۀ خواهرهاش باشه. تصمیم‌تون رو بگیرین.» روز بعد آقامصطفی آمد. تنها بود. حتی لیلاخانم هم نیامده بود. مادرم با نگرانی پرسید: «پدر و مادرتون کی تشریف میارن؟» آقامصطفی گفت: «درگیرن، میان انشاءلله!» ادرم بیش از حد به رسم و رسوم اهمیت می‌داد و به‌شدت از سنت‌شکنی‌ها پرهیز می‌کرد. زیر لب گفت: «خدا آخر و عاقبت‌مون رو بخیر کنه.» آقامصطفی به پدرم گفت: «عمو! اومدم با زینب‌خانم صحبت کنم.» آقام با دل‌خوری گفت: «امروز جمعه ‌است، خونۀ ما هم رفت و آمد زیاده، رسم هم نداریم. زابل که مثل مشهد نیست. نمی‌شه عموجان!» آقامصطفی گفت: «از امام صادق روایت داریم که قبل از ازدواج باید پسر و دختر همدیگه رو ببینن و با هم صحبت کنن!» من درحالی‌که کمی دست‌پاچه شده بودم به مادرم گفتم: «خُب راست میگه بندۀ خدا. شاید صحبت کردیم از هم خوش‌مون نیومد. شاید اعتقادات‌مون با هم جور نباشه.» مادرم گفت: «شما که از دیشب داری میگی این همون شرایطی رو داره که من می‌خوام!» گفتم: «مامان اون از نظر ظاهری بود. تو رو خدا اجازه بدین دیگه.» مادرم گفت: «توی پذیرایی صحبت کنین.» ⬅️ ادامه دارد .... 🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷 @shahidanemasjedehazratezeynab 🌷〰〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
امروز یکشنبه در تقویم روز اهمیت دادن به عنوان شده است. در کلیپ فوق 🔻تعامل آقا با این بچه بسیار جالبه😍 🔺همچنین اهمیت آقا به یاد دادن زبان مادری ( ترکی و ....) به بچه‌ها قابل تامله به را دهیم. 🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷 @shahidanemasjedehazratezeynab 🌷〰〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
38 قانون امتحان 🔶 گفته شد که ما در دنیایی زندگی میکنیم که یک قانون بسیار مهم در اون حاکم هست: ✔️ قانون امتحان. 👈🏼 در واقع هر اتفاقی در دنیا میفته همش خداست. اصلا "خداوند متعال با ما کاری غیر از امتحان نداره". 🔵 همونطور که ما وظیفه داریم که خدا رو بکنیم و عبد او بشیم، خداوند متعال هم کاری که با ما داره اینه که ما رو کنه. ❇️ اما خب در درجه اول ما باید ذهنیت و نگاه خودمون رو راجع به امتحان عوض کنیم. چون متاسفانه امتحانات مدرسه باعث شده که ماها کلا نگاه خوبی به امتحان نداشته باشیم!😒 💢 معمولا اسم امتحان همراه شده با استرس! تا به طرف میگیم داری امتحان سریع استرس میگیره! ✔️ نه عزیزم نترس! امتحانای خدا با امتحانای مدرسه خیلی فرق داره! اصلا اون سختگیری هایی که در امتحانات مدرسه هست توی امتحانات الهی نیست. در مورد سایر تفاوت های امتحانات مدرسه با امتحانات الهی صحبت خواهیم کرد. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷 @shahidanemasjedehazratezeynab 🌷〰〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
🌷〰🌷〰🇮🇷〰🌷〰🌷 💠پیشگویی ۱۴ سال پیش رهبر انقلاب از قدرت شفاعت حاج قاسم داماد بزرگ خانواده، جواد روح اللهی، از رهبرانقلاب درخواست میکند که ان شاءالله فردای قیامت همه ی مارا که اینجاهستیم شفاعت کنید . امام خامنه ای میگویند: ماچه کاره ایم که شما را شفاعت کنیم؟ پدرو مادرشهید باید من و شما را شفاعت کند. ما سعادتمان به این است و آرزویمان به این است مشمول شفاعت خوبانی ازقبیل این شهدا و امثال اینها باشیم . بعد رهبر انقلاب خم میشوند و با نگاهی به حاج قاسم سلیمانی می گویند : این آقای حاج قاسم هم از آنهاییست که شفاعت می کند ان شاءالله . حاج قاسم سلیمانی سر پایین می اندازد و با دو دست صورتش را می پوشاند . بله! از ایشان قول بگیرید، به شرطی که زیر قول شان نزنند ! همه می خندند ، همه به جز سردار سلیمانی که خجالت زده سر به زیر انداخته . رهبر انقلاب ادامه می دهند : چون امکانات ایشان، امکانات قول دادن و شفاعت کردنشان، الان خیلی خوب است یعنی حالت مجاهدت او در جهاد اصغر و اکبر . اگر همین را بتوانند نگه بدارند، مثل همین چهل ، پنجاه سالی که نگه داشته اند ؛ خیلی خوب است . "این هم یک هنری است که ایشان دارند ..." بعضی ها خیال می کنند که در دوره ی پیشرفت و سازندگی و توسعه و نمی دانم دیگر باید آن قید و بندهایی که اول کار داشت را رها کنند . نفهمیدندکه هر دوره ای که عوض می شود ، تکلیفها و نوع مجاهدت عوض می شود ؛ اما روحیه مجاهدتی که آن روز بوده ، آن نباید عوض بشود . روحیه مجاهدت اگر عوض شد، آدم می شود مثل آدمهایی که وقتی جنگ بود، در خانه هایشان پای تلویزیون نشسته بودند فیلم خارجی تماشا می کردند. لحظاتی سکوت می شود و جمعیت حاضر به فکر می روند . جواد روح اللهی (داماد خانواده) می گوید: چند ماه بعد از آن دیدار، ماه رمضان، در مراسم افطاری هرساله حاج قاسم به بچه های جبهه و جنگ همان جلوی در از ایشان قول شفاعت خواستم . حاجی می خواست دست به سرم کند، که گفتم : حاجی! والله اگر قول ندهی، داد می زنم و به همه ی مهمانها می گویم آقا درباره ی تو آن روزچه گفتند.حاج قاسم که دیداوضاع ناجور می شود ؛ گفت : باشد، قول می دهم ؛ فقط صدایش را در نیاور! 💢روایتی از دیدار رهبری درمنزل شهید محمدرضا عظیم پور در سال ۱۳۸۴ 💢منبع ؛ کتاب "کریمانه" روایت حضور مقام معظم رهبری در منازل شهدای استان کرمان انتشارات صهبا نشر ۱۳ 📚من هستم ... 🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷 @shahidanemasjedehazratezeynab 🌷〰〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا