❀چگونه خوب و مفهومی درس بخوانیم؟
۷_سبک یادگیری مناسب خود را پیدا کنید📖
●ما آدمها علیرغم تمام شباهتهایی که به یکدیگر داریم، تفاوتهای بسیاری هم با هم داریم.
یکی از این تفاوتها در نحوه یادگیری مطالب است.🗒
جالب است بدانید که تقریبا هر فرد با استفاده از ابزارهای مختلفی مطالب را میآموزد.🖇
از فیلم و آهنگ گرفته، تا شعر و ادبیات و داستان سرایی.📝
همه این موارد میتوانند ابزار مناسبی باشند برای یادگیری بهتر شما.
پس قبل از هرچیز بهتر است که با سبک های یادگیری آشنا شوید و بهترین آنها را برای خود انتخاب کنید.🗞
انتخاب سبک یادگیری مناسب، هم میل شما به درس خواندن را افزایش میدهد و هم درس خواندن را برای شما به امری ساده تبدیل میکند. چرا که دیگر لازم نیست برای یادگیری هر نکته با خود کلنجار بروید.📚
#جهاد_علمی
#چگونه_درس_بخوانیم
#قسمت_هفتم
کانال شهیده راضیه کشاورز🌱
♡@shahideRaziehkeshavarz♡
●چگونه خوب و مفهومی درس بخوانیم؟📚
①#قسمت_اول
②#قسمت_دوم
③#قسمت_سوم
④#قسمت_چهارم
⑤#قسمت_پنجم
⑥#قسمت_ششم
⑥#قسمت_هفتم
⑦#قسمت_هشتم
کانال شهیده راضیه کشاورز🌱
♡@shahideRaziehkeshavarz♡
•• 🫀🪐
.
.
•| کتاب راض بابا |•
#قسمت_هفتم / صفحه ۱۴
من هم نزدیک در حسینیه شدم. مرد پایش را بالا برد و با لگد به در کوبید.
- همه رو بیرون کردیم. از خواهرا کسی طوریش نشده.
تا صدا را از پشت در بسته شنید، چهرهاش از خشم سرخ شد و نعره زد: «یه مشت آدم دیوونه و علاف دور هم جمع شدن. شاید خودتون کاری کردین و مردم رو به کشتن دادین!
چند قدم عقب کشید و با تمام توان خود را به در زد. در باز و وارد شد. یکی از مسئولان حسینیه که کنار در ایستاده بود مقابل انتظامات ایستاد.
- بذارین بیاد داخل.
یک آن که در باز شد، چهره گریان راضیه پشت درِ اتاقش در نظرم آمد. همان صبح جمعه ای که خودش را قایم کرده بود. من در سالن، مقابل تلویزیون نشسته و منتظر شروع شدن دعا بودم. راضیه را صدا زدم و کتاب نیمه بازم را گشودم. دو صفحه ای خواندم اما خبری از راضیه نشد. نگاهم را سمت اتاق بردم و دوباره صدایش زدم. باز جوابی نیامد. با خودم فکر کردم، راضیه که خیلی دوست داشت دعای ندبه را گوش بدهد، حتماً خسته بوده و گرفته خوابیده. انگشتم را حایل صفحات قرار دادم و برخاستم دستگیره در را به داخل کشاندم. با نگاه اتاق را کاویدم مرضیه روی تختش خوابیده بود، اما تخت راضیه خالی بود. دستگیره را رها کردم و به اتاق کناری رفتم. به آشپزخانه، حمام و توالت هم نگاهی انداختم اما اثری از راضیه نبود. دوباره به اتاقشان برگشتم. تخت راضیه رو به در اتاق بود و اجازه باز شدنش را تا آخر نمی داد و پشت در فضای خالی مثلثی شکلی را درست کرده بود. سرم را جلو بردم و نیم نگاهی به پشت در انداختم. همان جا میخکوب شدم. زانوهایش را بغل گرفته بود و روی صورتش پر از ردّ اشک بود. صدای دعا از آن جا هم شنیده میشد. در و راضیه را به حال خودشان رها کردم و با قدمهای سنگین به طرف تلویزیون رفتم.
ادامه دارد...
کپی اکیدا ممنوع!!!!🚫
#کتاب_راض_بابا
#شهیده_راضیه_کشاورز
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
🍃اللهم صل علی محمد و آل محمد🍃
• کانالِ شهیده راضیه کشاورز :)
🌱| @shahideRaziehkeshavarz