eitaa logo
شهید گمنام🇵🇸
9.8هزار دنبال‌کننده
11.5هزار عکس
5.7هزار ویدیو
94 فایل
ادمین ثبت خاطرات @Mahdis1234 کانال دوم ما مسیر بهشت https://eitaa.com/joinchat/3022192798C43e1b256ae تبلیغات شما پذیرفته میشود https://eitaa.com/joinchat/4173332642Cacf0e5f1fb
مشاهده در ایتا
دانلود
عجیبی ست!! برای کسی میجنگی که تو را می‌نامد...! از روی تو نازنین هزینه امنیت ما تو است... 🍃🌸الّلهُمَّ صَلِّ عَلے مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌸 🍃شبتون شهدایی و مملو از دلتنگی برای شهدا 💔 🦋🦋🦋🦋
۱ شوهرم عاشق من بود و با خواست خودش منو گرفت خانواده ش هم راضی بودن شب عروسی پدرم در‌گوشم اروم‌گفت دخترم سفید رفتی سفید برگرد توقع داشتم مثل همه پدرها برام حرفهای خوب بزنه و بگه که من حمایتت میکنم اگر اذیتت کرد نترس و در خونه به روت بازه، اما نگفت. زندگیم رو با شوهرم اغاز کردیم زندگیمون خوب بود و باهام سازگاری داشتیم اما همیشه ی حرفی میزد که حسابی ازارم میداد و میگفت بالاخره ی روز زن دوم‌ میگیرم من فکر میکردم از این شوخی زشت های مردونه هست که همه شون میگن تا اینکه ی روز دیدم رفتارهاش عجیب شده هر چی پرسیدم چی شده هیچی نگفت و گفت خیالاتی شدم، من همش میگفتم بچه دار بشیم اما شوهرم مخالف بود بالاخره راضی شد و من باردار شدم رو ابرا بودم‌ اما شوهرم بی تفاوت بود دارد ❌کپی حرام
۲ تا اینکه ی روز دیدم نیومد و برام پیام داد: من با ی زن ده سال از خودم بزرگتر رفتم‌ ترکیه میخوای طلاق بگیر میخوای نگیر دیگه برنمیگردم پولای تو خونه هم صدقه سلامتی عشقم وا رفته به پیامش نگاه کردم چند روزی هر جا تونستم دنبالش گشتم اما نبود که نبود تا اینکه کم کم پولهام تموم شد همه رو خرج شیرخشک و پوشک میکردم صاحبخونه اجاره میخواست و نداشتم که بدم بابامم پیغام داد بی بچه بیا خونه من، خونه رو عوض کردم و رفتم ی محله پایین تر توی ی زیر زمین که بچه م تب کرد هرچی بردم دکتر میاوردم خوب شد اما باز حالش بد میشد تمام دارو ندارم و خرج بچه کردم و اونم تموم شد ی روز از شدت بی پولی رفتم خونه پدر شوهرم اونا یکم پول بهم دادن و اومدم اما با این همه خرج درمان بچه و چیزهای دیگه اون پولم زود تموم شد دوباره رفتم در خونه شون که گفتن پسرمون این بچه رو نخواسته حالا ما بخوایم برو دیگه نیا، به هر دری تونستم زدم
۳ ی مدت گدایی میکردم که مامورای شهرداری هم دنبالم کردن و از ترس دیگه نرفتم تا اینکه ی روز نشستم توی ی پارک و گریه کردم گفتم خدایا من بنده ت نیستم؟ منو نمیخوای؟ به هر دری میزنم بسته هست با این بچه کسی بهم کار نمیده هر چی لوازم خونگی داشتم فروختم خرج بچه کردم دیگه هیچی ندارم تا اینکه ی زن کنارم نشست و گفت پول نداری؟ گفتم نه و ی بچه کوچیک مریض دارم اروم‌ گفت ی کار‌ سراغ دارم خیلی خوبه در ازای یک ساعت پول خوبی میگیری اولش گفتم نه اما بعد گفت خونه هم من دارم و کسی نمیفهمه نمیدونم چرا شماره ش رو گرفتم و برگشتم‌خونه قرار گذاشتیم برای فردا، شب تا صبح نخوابیدم همش با خودم کلنجار میرفتم از طرفی میگفتم‌ کار بدیه اما وقتی حال بچه م رو میدیدم خودم و توجیه میکردم که بخاطر سلامت بچه م هست زمان گذشت و نیم ساعت به موقع رفتنم مونده بود از ناراحتی دلم مرگ میخواست که مجبورم این کارو بکنم دارد ❌کپی حرام ❌
۴ یهو چند تقه خورد به شیشه اتاقم رفتم دیدم صاحبخونه هست گفت که ی نفر سفره حضرت ابالفضل انداخته و دونفر و میخواد برای کار از خداخواسته قبول کردم و رفتم. چه خونه بزرگ و چه وسایلی ی پیرزن اونجا بود که گفت این خونه دخترمه و ما هم مشغول تمیز کاری باورم‌نمیشد اینهمه مواد غذایی و تجملات برای ی سفره، بالاخره صاحبخونه با قیافه ناراحت اومد و گفت دیزاینر غذا ها نمیاد و کار داره میگفت که بهش ی جا گرونتر گفتن و رفته به خانمه گفتم من انجام میدم فقط عکس ها رو نشونم بدید، اول قبول نکرد بعد عکس خارو داد و منم حلوا و خرما رو شابلون زدم و عین عکس دراوردم اعتماد کرد و همه چیزو داد دستم بعدم ی دست لباس شیک بهم داد و گفت که به هیچ کس نگم کی هستم و اگر کسی پرسید بگو شغلته، مهمانها که اومدن تعجب کردم این‌همه‌تجملات بدای سی چهل نفر موقع خوندن دعا به سفره خیره شدم گفتم یا حضدت ابوالفضل کمکم کن من نمیخوام به راه خطا برم تو کمکم کن با ی بچه شیرخواره صدقه خور مردم‌نشم ❌کپی حرام
۵ مراسم‌که تموم شد صاحبخونخ گفت من دیزاینر جدیدم و همه از کارم تعریف کردن و شماره م و گرفتن‌مبلغ قابل توجهی بهم داد خوشحال اومدم خونه که چند روز بعدش باهام تماس گرفتن و کارم حسابی گرفت انقدی که چند نفر برام کار‌میکردن و همه وسایلم رو دوباره خریدم پس اندازم داشتم بعلاوه هزینه های درمانی بچه م یهو خبر اومد‌پدرشوهرم فوت شده منم سریع مهریه م رو گذاشتم اجرا و ارث شوهرمو گرفتم ی خونه نقلی و کوچیک بود مادرشوهرم گفت که میخواستم اینو بدیم شما، گفتم پس چرا ما مستاجر بودیم؟ گفت پسدم میخواد برگرده و دخترشو ازت بگیره خوب میدونم چرا اینو میگفت تا قید باقی مهریه م رو بزنم منم‌گفتم بیاد بسلامتی بیاد بقیه مهریه منم بده شوهرمم یکم تلفنی تهدیدم کرد و گفت میخوام بیام بهش اهمیت ندادم میدونم همش بخاطر اینه که قید باقی مهریه م رو بزنم کارم رو توسعه دادم ی خونه حیاط دار اجاره کردم و چمد نفرم زیر دستم بودن دیگه سبزی خورد کرده و پیاز داغم میفروختم چون کم پول میگرفتم و کارم تمیز بود مشتری زیاد داشتم
کم کم اسمم همه جا در رفت و ی مرد خیلی خوب تو میدون تره بار چندتا مغازه داشت اومد‌ خواستگاریم گفت که زنش دختر خاله ش بوده و فوت شده اونم ی دختر همسن دختر من داشت وقتی دیدم شرایطمون یک سانه قبول کردم خداروشکر میکنم حضرت ابالفضل نجاتم داد هم به گناه نیوفتادم هم چند نفرو بردم سرکار شوهرمم بعد ازدواج کاری بهم نداشت و منم شغلم و نگه داشتم الانم دوتا پسر دیگه دارم خداروشکر میکنم از شرایطم میخوام بگم خانما تو شرایط سخت خودتونو نبازید و تن به هر چیزی ندید خدا مراقب همه ماست . ❌کپی حرام ⛔️ _______________ عزیزان همراه پوزش مارو بخاطر جاافتادن آخرین قسمت داستان پذیرا باشید🙏🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
﷽یاد خاطرات عاشقان خدا ﷽ ✨ ؟! چه حکایت قشنگیست را وادار به فــکـر کــردن به آنـهـایــی مــیکـنــد کـه عـزیـزنـد…💔 Ghasedake par par shodeh 🖤 🦋🦋🦋
﷽یاد خاطرات عاشقان خدا ﷽ با گمنام هارو بیشتر از شلوغی مشھور ها دوست دارم❤️:) • مےگفٺ: ⇐یه جورێ زندگے کن که اگه خواستے گوشیٺ رو بدے دستِ امامٺ دستاٺ نلرزه از شرم✋🏻... • همین الان مےتونے گوشیٺ رو بد؁⁉️ Ghasedake par par shodeh 🖤 🦋🦋🦋
به گفته این ، و و اینکه همیشه را دارند و تبدیل به و بیت(ع)🌷 در مراسم‌ باعث می‌شود کمتر به فکر کند. 🍃🌷🍃 رحیمی، قربانعلی ترک‌فرخانی در ابتدای سخنان خود در رابطه با با لبخندی بر لب و از صمیم قلب، گفت: پسرم، کسی که همواره در دوران زندگی خود و را داشته و از هیچ ک به آنان خودداری نکرده، بود.  که همواره با و بر لب می‌آورم. 🍃🌷🍃 فرزند ترک‌فرخانی و رحیمی است که با توجه به حمله ناجوانمردانه رژیم بعث به خاک ایران اسلامی همانند دیگر ، حضور در را برای از و اش بر خود دانست و با وارد میدان حق علیه باطل شد. 🍃🌷🍃 به گفته ، که در زمان فقط ۱۶ بود با و  برای به از طرف با حضور در احوال را در شناسنامه سال کرد. 🍃🌷🍃 ادامه دارد👇👇