eitaa logo
شهید گمنام🇵🇸
9.8هزار دنبال‌کننده
11.5هزار عکس
5.7هزار ویدیو
94 فایل
ادمین ثبت خاطرات @Mahdis1234 کانال دوم ما مسیر بهشت https://eitaa.com/joinchat/3022192798C43e1b256ae تبلیغات شما پذیرفته میشود https://eitaa.com/joinchat/4173332642Cacf0e5f1fb
مشاهده در ایتا
دانلود
بعد از التحصیلی در سال 57# در اوایل شهریور برای انجام دوره به تهران آمد و در عباس آباد مشغول شد. 🍃🌷🍃 بعد از گذراندن دو ماه آموزشی، افراد به جاهای مختلف انتقال یافتند. ایشان هم در اواخر مهر ماه به عنوان بهداشت به شهرستان آبادان جهت در شد. 🍃🌷🍃 در مجموع مدت 7 (4 ماه قبل از پیروزی انقلاب و 3 ماه بعد از پیروزی انقلاب) سربازی را در بودم و ماه را در گذراند. 🍃🌷🍃 ایشان مدتی در و مشغول به شد. 🍃🌷🍃 باشروع تحمیلی، ایشان برای و لازم در و با داشت. 🍃🌷🍃 با همسرش نسبت فامیلی دارند و از یک طایفه هستند. در 1360# ازدواج کردند که ایشان برای این بود که بیشتر سنخ و سنگ خودش باشند. 🍃🌷🍃 ایشان تصمیم گرفت ابتدا در رشته کودکان تخصص بگیرد و بعد از آن بالینی را ادامه بدهد. 🍃🌷🍃
ایشان را فردی با و دانست و گفت: تنها ۶ مانده به گرفتن در رشته بعد از حضور در حق علیه باطل در به رسید، 🍃🌷🍃 به گفته در تمام تحصیل در می‌گرفت و حتی در برخی مواقع  در هم می‌داد. 🍃🌷🍃 به گفته ، شدن بود که با شدنش به این شیرینش و چند ماه بعد از ، نیز که از را نداشت و به فرزند پیوست. 🍃🌷🍃 و الان ۳۰ است که به آنان با این را اندازی کردم تا آن هم به آنان و بعد از مرگ به من برسد. 🍃🌷🍃 سرانجام ترک‌فرخانی متولد ۱۶ ۴۳# که از طرف به حق علیه باطل شده بود ۲۱ سال ۶۱ بر اثر به به درجه رفیع نائل آمد و در  گلزار یحیی بن زید (ع)🌷 گنبدکاووس به خاک سپرده شد. 🍃🌷🍃 ___________________________ شادی ارواح طیبه ی شهدا،امام شهدا،شهدای انقلاب، شهدای دفاع مقدس،شهدای مدافع حرم، شهدای مدافع امنیت، شهدای مدافع سلامت،شهدای هسته ای و علی الخصوص شهید سرفراز    💠 شهید قربانعلی ترک فرخانی💠                            🌷  صلوات 🌷‌ ✨ التماس دعای فرج وشهادت✨ یاعلی مدد پایان
قسمت_۳ هرچه گفتم شغل من است و چاه در هیچ جای دنیا نیست کسی به حرفم گوش نداد. و متأسفانه بعضی از اهالی روستا هم که در آن روزها تحت تأثیر سوء قرار گرفته بودند گروهك‌ها را به اين قبيل كارها تشويق می‌كردند😔 من در كه در تصرف ضدانقلاب بود و سپس در روستاهای از جمله دوله تو و آلواتان سال به درازا کشید و در مدت سال بارها تصمیم به من گرفتند😔 ولی هر بار به دلایلی که من از آن‌ها خبر نداشتم از اقدام خود منصرف می‌شدند. در آن ‌اول اسدی، بسیار کرد تا مرا آ کند ولی موفق نشد😔 🍃🌷🍃 و یک بار هم با مبلغ هزار تومان که در آن ‌سال‌ها مبلغ توجهی بود برای من اقدام می‌کند ولی چون نتیجه نمی‌گیرد به صورت با گروهک‌های ضد انقلاب گیر می‌شود😔 🍃🌷🍃 و آن‌ها را که در آن سال‌ها و دو سال بیشتر نداشت به می‌رسانند و را در روستای نرگسله به خاک می‌سپارند.😔 🍃🌷🍃 ادامه دارد👇👇
قسمت سوم به روایت از مادر: راه و ساختمان بود و که در آن ساکن هستیم را حسن ، دیگرم تنها سال داشت که به رفت و در "خیبر" به درجه نائل شد.😭 🍃🌷🍃 هم استان فارس بود، پس از به رسیدن خود آرام و قرار نداشت اما به ایشان  اجازه  نمی‌دادند به همین دلیل مجبور شد به خود بگوید اگر اجازه# حضور در به ایشان ندهند از می‌دهد.😔 🍃🌷🍃 برای کردن مسئولان خود برای در 9 طول کشید و در نهایت مسئولان وی با شرط اینکه فقط در پ حاضر شود رضایت دادند و در "کربلای 5" به رسید. 🍃🌷🍃 راه و ساختمان بود در فاصله تعطیلی دانشگاه‌ها و انقلاب فرهنگی حسن نیز ساخت منزل مسکونی‌مان را آغاز کرد. 🍃🌷🍃 ادامه دارد👇👇
قسمت اول ترین فرمانده شهید دفاع مقدس، پیش بهار 🍃🌷🍃 در ۱۶ ۱۳۴۱# در شهرستان بهبهان در خانواده ای متدین ومذهبی متولدشد. هنگام شروع تحمیلی ۱۸ بیشتر نداشت که راهی شد، زمان نوجوانی‌اش با زمان انقلاب  گره خورده بود، هیچ‌گاه سنگر و را ترک نکرد. 🍃🌷🍃 ایشان را با معدل ۱۸ هنرستان آیت‌الله سعیدی گرفت که رشته خیلی سختی هم بود و تعداد بسیار کمی می‌توانستند در این رشته درس بخوانند. 🍃🌷🍃 درحالی که بعضی وقت‌ها سر کلاس درس حاضر نمی‌شد و کسی آنگونه که باید، ایشان را در حال درس خواندن نمی‌دید، اما چون آدم بسیار و با بود با نمرات خوبی هم می‌شد. 🍃🌷🍃 با مقدس جزو نفراتی بود که را به رساند.  در ۱۳۵۹# برای گذراندن نظامی به مراجعه کرد. 🍃🌷🍃 یک دوره و را طی کرد و نبرد شد و بعد از چند در به پاسداران انقلاب اسلامی درآمد. 🍃🌷🍃 ادامه دارد👇👇
قسمت چهارم مسعود پیش‌بهار، جوانی که می‌توانست بسیار درخشانی داشته باشد و مهمی در باشد اما مدتی بعد به رسید.😭😭 🍃🌷🍃 سرانجام مسعود پیش بهار  هم  بعد از ۱۸ در در بیت‌المقدس در تاریخ ۲۱ /۲ / در به آرزویش که همانا در راه 🤍 بود رسید. 🍃🌷🍃 : گلزار شهرستان بهبهان. 🍃🌷🍃 ادامه دارد👇👇
قسمت سوم با شروع جسارت به بی زینب سلام الله علیها🌷، همسرم گفتند که:دوستانم همه رفتند و من هم باید برم.😭😭 🍃🌷🍃 بهشون گفتم نرو😭  با دو تا کوچیک برام سخته😭 زمستون ها این جا خیلی سرده،وبدون شما خیلی سختی می کشیم.😭😭 🍃🌷🍃 بالاخره رفتند😭 ۲ ، بودند و ۲۰# روز می اومدن، وقتی بودند، هر یا ، بار می زدند و دقیقه می کردیم.😭😭 🍃🌷🍃 ۳_۴ سال می رفتند ، بهشون گفتم دیگه برای ما نرید😭 ۲ نرفتن . 🍃🌷🍃 سال   ۱۳۹۴#  فرزند سوم مون  احمدرضا متولد شد، ۱ قبل از تولد احمدرضا رفتن ،خیلی نگران بودم، احمدرضا متولد شد، وقتی  ۴۰ شد دوباره گفت میرم .😭😭 🍃🌷🍃 حالش شده بود😭 نمی تونست از بکنه😭 بهم کرد، خیلی گریه کردم، گفت به خاطر زینب (س)🌷 باید برم.😭😭 🍃🌷🍃 می گفت اگر زینب و رقیه سلام الله علیها🌷 رو ببینی خودت با دست خودت منو می فرستی.😭😭 🍃🌷🍃 ادامه دارد👇👇