eitaa logo
کانال جوانترین شهید مدافع حرم سید مصطفی موسوی
337 دنبال‌کننده
19.7هزار عکس
13.6هزار ویدیو
193 فایل
کانالهای @shahidmostafamousavi کانال استیگر.عکس.شهدا @shahidaghseyedmostafamousavi گروه https://eitaa.com/joinchat/2436431883C549b63c545 شهدا را باید خیلی جدّی گرفت. ما برای شهدا همان ارزشهایی را باید قائل باشیم که خدای متعال برای اینها قائل است.
مشاهده در ایتا
دانلود
‍ ‍ 🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹 ‍ ‍ ‍ 🔸‍ در محضـــــر شهیــــ‌‌‌ــد‌‌‌‌‌‌.... 📔 💖 مـےکنـم ✍روزهاے قبل از رفتنتش گوشه اے از اتاق نشسته بود، از من پرسید: «مامان از چه چیزی می‌خواهی؟» 🍁گفتم: «خواسته خاصی ندارم و و دنیا را با تـو مے‌خواهم و دنیاے بدون تو برایم معنایی ندارد»، 🍂گفت: «زمانی ڪه من چه ڪسی را داشتی؟» گفتم: «خدا را داشتم» ڪه در جوابم گفت:👌«خدا همان خداست، هیچ فرقـے ندارد، من هم ڪه نباشم را دارے.» ناراحت شدم و گفتم: «از این حرف‌ها نزن.» 🍁بعد از این حرفم، مصطفی گفت: «مامان سعی ڪن و تا دل نڪنی به معرفت نمی‌رسی، از دنیا و بگذر. 🍂 یڪ روز، روز عاشورا است، یعنی روزی ڪه امام حسین نداے "هل من ناصر" را داد و ڪسانی ڪه رفتند و با امام ماندند، و رستگار شدند، ولی ڪسانی ڪه نرفتند چه چیزی از آن‌ها ماند، تا دنیا باقیست، می‌شوند.» 🍁در جواب حرف‌هایش با خنده گفتم: « "هل من ناصر" شنیدے» ڪه جوابم داد: «دوست دارے چه چیزی از من بشنوی؟» 🍂گفت: «مامان مے خواهم یڪ مژده بدهم، اگر از تـه قلـب شوے ڪه به سوریه بروم، و دنیاے زیبایی برایـت مے‌سازم ڪه در خواب هم نمی‌توانی ببینی» 🥀 🕊 ✨ @shahidmostafamousavi
○°●•○•°♡◇♡°○°●°○ "بر اساس داستان واقعی چهل و یکم: که عشق آسان نمود اول… . ❤️نه دلی برای برگشتن داشتم نه قدرتی… همون جا توی منطقه موندم… ده روز نشده بود، باهام تماس گرفتن… . – سریع برگردید… موقعیت خاصی پیش اومده… 🦋رفتم پایگاه نیرو هوایی و با پرواز انتقال مجروحین برگشتم تهران… دل توی دلم نبود… نغمه و اسماعیل بیرون فرودگاه با چهره های داغون و پریشان منتظرم بودن… انگار یکی خاک غم و درد روی صورت شون پاشیده بود… . ❤️سکوت مطلق توی ماشین حاکم بود… دست های اسماعیل می لرزید… لب ها و چشم های نغمه… هر چی صبر کردم، احدی چیزی نمی گفت… .– به سلامتی ماشین خریدی آقا اسماعیل؟ – نه زن داداش … صداش لرزید … امانته! با شنیدن “زن داداش” نفسم بند اومد و چشم هام گر گرفت… بغضم رو به زحمت کنترل کردم… 🦋– چی شده؟ این خبر فوری چیه که ماشین امانت گرفتید و اینطوری دو تایی اومدید دنبالم؟ صورت اسماعیل شروع کرد به پریدن… زیرچشمی به نغمه نگاه می کرد… چشم هاش پر از التماس بود… فهمیدم هر خبری شده اسماعیل دیگه قدرت حرف زدن نداره. دوباره سکوت، ماشین رو پر کرد… . – حال زینب اصلا خوب نیست… بغض نغمه شکست… ❤️خبر شهادت علی آقا رو که شنید تب کرد… به خدا نمی خواستیم بهش بگیم… گفتیم تا تو برنگردی بهش خبر نمیدیم… باور کن نمی دونیم چطوری فهمید… جملات آخرش توی سرم می پیچید… نفسم آتیش گرفته بود و صدای گریه ی نغمه حالم رو بدتر می کرد… چشم دوختم به اسماعیل… گریه امان حرف زدن به نغمه نمی داد… . – یعنی چقدر حالش بده؟ 🦋بغض اسماعیل هم شکست… . – تبش از ۴۰ پایین تر نمیاد… سه روزه بیمارستانه… صداش بریده بریده شد ازش قطع امید کردن، گفتن با این وضع… روی سرم خراب شد… اول علی ،حالا هم زینبم … ○°●•○•°♡◇♡°○°●°○ "بر اساس داستان واقعی چهل و دوم: بیا زینبت را ببر! . ❤️تا بیمارستان، هزار بار مردم و زنده شدم چشم هام رو بسته بودم و فقط صلوات می فرستادم از در اتاق که رفتم تو ،مادر علی داشت بالای سر زینب دعا می خوند. مادرم هم اون طرفش، صلوات می فرستاد. چشم شون که بهم افتاد حال شون منقلب شد، بی امان، گریه می کردن 🦋مثل مرده ها شده بودم بی توجه بهشون رفتم سمت زینب صورتش گر گرفته بود چشم هاش کاسه خون بود از شدت تب، من رو تشخیص نمی داد حتی زبانش درست کار نمی کرد اشک مثل سیل از چشمم فرو ریخت دست کشیدم روی سرش ❤️– زینبم! دخترم! هیچ واکنشی نداشت… – تو رو قرآن نگام کن… ببین مامان اومده پیشت… زینب مامان … تو رو قرآن! دکترش، من رو کشید کنار توی وجودم قیامت بود با زبان بی زبانی بهم فهموند کار زینبم به امروز و فرداست 🦋دو روز دیگه هم توی اون شرایط بودمن با همون لباس منطقه، بدون اینکه لحظه ای چشم روی هم بزارم یا استراحت کنم، پرستار زینبم شدم… اون تشنج می کرد، من باهاش جون می دادم ❤️دیگه طاقت نداشتم… زنگ زدم به نغمه بیاد جای من. اون که رسید از بیمارستان زدم بیرون رفتم خونه، وضو گرفتم و ایستادم به نماز… دو رکعت نماز خوندم، سلام که دادم، همون طور نشسته، 🦋اشک بی اختیار از چشم هام فرو می ریخت. – علی جان… هیچ وقت توی زندگی نگفتم خسته شدم… هیچ وقت ازت چیزی نخواستم… هیچ وقت، حتی زیر شکنجه شکایت نکردم… .اما دیگه طاقت ندارم، زجرکش شدن بچه ام رو نمی تونم ببینم، ❤️یا تا امروز ظهر، میای زینب رو با خودت می بری… یا کامل شفاش میدی! و الا به ولای علی، شکایتت رو به جدت، پسر فاطمه_زهرا می کنم… زینب، از اول هم فقط بچه تو بود، روز و شبش تو بودی، نفس و شاهرگش تو بودی، چه ببریش، چه بزاریش، 🦋دیگه مسئولیتش با من نیست! اشکم دیگه اشک نبود… ناله و درد از چشم هام پایین می اومد… تمام سجاده و لباسم خیس شده بود ○°●○°•°♡◇♡°○°●°○
‍ ‍ 🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹 ‍ ‍ ‍ 🔸‍ در محضـــــر شهیــــ‌‌‌ــد‌‌‌‌‌‌.... 📔 💖 مـےکنـم ✍روزهاے قبل از رفتنتش گوشه اے از اتاق نشسته بود، از من پرسید: «مامان از چه چیزی می‌خواهی؟» 🍁گفتم: «خواسته خاصی ندارم و و دنیا را با تـو مے‌خواهم و دنیاے بدون تو برایم معنایی ندارد»، 🍂گفت: «زمانی ڪه من چه ڪسی را داشتی؟» گفتم: «خدا را داشتم» ڪه در جوابم گفت:👌«خدا همان خداست، هیچ فرقـے ندارد، من هم ڪه نباشم را دارے.» ناراحت شدم و گفتم: «از این حرف‌ها نزن.» 🍁بعد از این حرفم، مصطفی گفت: «مامان سعی ڪن و تا دل نڪنی به معرفت نمی‌رسی، از دنیا و بگذر. 🍂 یڪ روز، روز عاشورا است، یعنی روزی ڪه امام حسین نداے "هل من ناصر" را داد و ڪسانی ڪه رفتند و با امام ماندند، و رستگار شدند، ولی ڪسانی ڪه نرفتند چه چیزی از آن‌ها ماند، تا دنیا باقیست، می‌شوند.» 🍁در جواب حرف‌هایش با خنده گفتم: « "هل من ناصر" شنیدے» ڪه جوابم داد: «دوست دارے چه چیزی از من بشنوی؟» 🍂گفت: «مامان مے خواهم یڪ مژده بدهم، اگر از تـه قلـب شوے ڪه به سوریه بروم، و دنیاے زیبایی برایـت مے‌سازم ڪه در خواب هم نمی‌توانی ببینی» 🥀 🕊 @shahidmostafamousavi
‍ ‍ 🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹 ‍ ‍ ‍ 🔸‍ در محضـــــر شهیــــ‌‌‌ــد‌‌‌‌‌‌.... 📔 💖 مـےکنـم ✍روزهاے قبل از رفتنتش گوشه اے از اتاق نشسته بود، از من پرسید: «مامان از چه چیزی می‌خواهی؟» 🍁گفتم: «خواسته خاصی ندارم و و دنیا را با تـو مے‌خواهم و دنیاے بدون تو برایم معنایی ندارد»، 🍂گفت: «زمانی ڪه من چه ڪسی را داشتی؟» گفتم: «خدا را داشتم» ڪه در جوابم گفت:👌«خدا همان خداست، هیچ فرقـے ندارد، من هم ڪه نباشم را دارے.» ناراحت شدم و گفتم: «از این حرف‌ها نزن.» 🍁بعد از این حرفم، مصطفی گفت: «مامان سعی ڪن و تا دل نڪنی به معرفت نمی‌رسی، از دنیا و بگذر. 🍂 یڪ روز، روز عاشورا است، یعنی روزی ڪه امام حسین نداے "هل من ناصر" را داد و ڪسانی ڪه رفتند و با امام ماندند، و رستگار شدند، ولی ڪسانی ڪه نرفتند چه چیزی از آن‌ها ماند، تا دنیا باقیست، می‌شوند.» 🍁در جواب حرف‌هایش با خنده گفتم: « "هل من ناصر" شنیدے» ڪه جوابم داد: «دوست دارے چه چیزی از من بشنوی؟» 🍂گفت: «مامان مے خواهم یڪ مژده بدهم، اگر از تـه قلـب شوے ڪه به سوریه بروم، و دنیاے زیبایی برایـت مے‌سازم ڪه در خواب هم نمی‌توانی ببینی» 🥀 🕊 ✨ @shahidmostafamousavi
🌸🍃🌸🍃🌸 💠شهید مظلوم....، شرمنده ڪه یا قاتل نبودی ،ڪه برایت هشتگ ترند ڪنند و تقاضای ڪنند 🌀ساسان امیرخانی ، عصر روز حین خدمت برای امنیت ڪشور در مرزهای غربی به دست گروه‌های به شهادت رسید.... ساسان جان ، آسوده زیرا در این سرزمین مردمانش برای قاتلین ترند میڪنند . 💠برای یڪ پیرمرد هشتاد ساله ڪه به مرگ طبیعی از رفته غمگین میشوند و نوحه سر میدهند . اینجا ڪسی نیست ڪه رشادت و شما باشد . 🌀ننگ بر جامعه زده امروز ما ،ڪه سلبریتی هایش فقط دلواپس مادران هستند، ....،💔 ••••┈┄┅═✾💞✾═┅┄┈•••• ‌‌امروزفضیلت زنده نگه داشتن یاد شهدا کمتر از شهادت نیست مقام معظم رهبری ادمین تبادلات.ایتا @mousavi515 کانال @shahidmostafamousavi کانال استیگر.عکس نوشته ها @shahidaghseyedmostafamousavi گروه https://eitaa.com/joinchat/2436431883C549b63c545
🌸☘🌸☘🌸☘🌸☘🌸 ☘ 🌸 👌 ✍عجیب است گاهی ما به کسی که در پُست و یا ثروت از ما پیشی گرفته میورزیم اما هنگامی که کسی: در نماز یا در ازما پیشی گرفته، نمیخوریم. 👈 علت آن بسیار واضح است و آن عشق به و فراموش نمودن آخرت است.👇 📖{ بَلْ تُؤْثِرُونَ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا وَالْآخِرَةُ خَيْرٌ وَأَبْقَى} بلکه شما زندگی دنیا را بر آخرت ترجیح میدهید، در حالی که بهتر و پایندتر است. 📚:سوره الأعلى۱۷_۱۶ 🌸 ☘ @shahidmostafamousavi🌸☘🌸☘🌸☘🌸☘
☀️☄☀️☄☀️☄☀️☄☀️ ☄ ⭕️ محدود در اين چيست؟ چرا خداوند عمر طولانی‌تری به انسان نميدهد؟ 🔷همانطور كه در تعبيرات دينی آمده است، صرفا و پلی برای و آن حيات، است. اين زندگی اگر فقط به ظواهرش بسنده شود، لهو، لعب، زينت، تفاخر و تكاثر است، اما آن است؛ سعادتمندانه يا شقاوتمندانه: «اعلموا أنما الحيوة الدنيا لعب و لهو و زينة و تفاخر بينكم و تكاثر فی الأموال و الأولاد كمثل غيث أعجب الكفار نباته ثم يهيج فتراه مصفرا ثم يكون حطاما و في الآخرة عذاب شديد و مغفرة من الله رضوان و ما الحيوة الدنيا إلا متاع الغرور»؛ 🔷آنچه اين دنيايی است، از بين ميرود، و فقط آن چيزی باقی ميماند كه رنگ و بوی الهی پيدا كرده باشد: «ما عندكم ينفد و ما عندالله ‌باق - و كل شیء هالك إلا وجهه». اگر به اين نگرش در زندگی برسيم، و درك كنيم كه ، همان است، نه زندگی دنيوی، خواهيم پذيرفت كه اين زندگی بايد محدود باشد، نه بی نهايت؛ زيرا كه صرفا است و غايت و هدف نيست. اگر اصل محدوديت را بپذيريم، ديگر مناقشه در مقدار آن روا نيست؛ زيرا هر مقداری كه باشد، باز جای اين سؤال باقی ميماند كه: «چرا اين قدر؟!». 🔷قرآن كريم نقل میكند كه چنان شده‌ اند كه آرزو ميكنند هزار سال زندگی كنند، و اگر حتی اين قدر زندگی كنند، اما باز راضی نميشوند و بيشتر ميخواهند. در هر صورت، اين زندگي موجب نجات آن‌ها از آتش نخواهد شد؛ يعنی اگر انسان را غايت خود قرار دهد، به هيچ حدی راضی نميشود، اما اگر اصل محدوديت را پذيرفتيم، ديگر مقدار آن مهم نيست و مصلحتش را به خداوند واگذار ميكنيم. 🔷حقيقت اين است كه ، تمام شدن زودتر و رسيدن سريعتر به را طلب ميكنند: «و لو لا أجل الله التی كتب الله عليهم لم تستقر أرواحهم فی أجسادهم طرفة عين خوفا من العقاب و شوقا إلي الثواب»؛ زيرا كه آنان خود را بهبود بخشيده ‌اند، و ديگر دلبستگی كميت آن نيستند و چون با و ، آخرت خود را آباد ساخته‌ اند، شوقشان به و ورود به ، بيش از شوق طفل به پستان مادر است: «و الله لابن ابيطالب آنس بالموت من الطفل بثدی أمه». 📕زندگی پس از مرگ،‌ ج ۴، حسين سوزنچی، ص ۵۰ منبع: وبسایت راسخون @tabyinchannel
۳۷۶ 🌼 امام علی علیه‌السّلام: 🌾 ای مردم! آرزومندان و خواهان خود را می‌دهد، برای شیفتگان خود ارزشی قائل نیست، و آن كس را كه بر دنیا پیروز شود مغلوب گرداند. به خدا سوگند! هرگز ملّتی از ناز و نعمت زندگی گرفته نشدند، مگر به كیفر گناهانی كه انجام داده اند، «زیرا خداوند بر بندگان خود ستم روا نمی‌دارد.» 📚نهج‌البلاغه، خطبه ۱۷۸ ۱۷۸ علیه‌السلام ‏‏‏‏‏‏‏‏‏ ‏‏‏‏💠🌸🍃🌺🍃🌸💠 💠مهم‌ترین موانع تولید، بیش از موانع عملیّاتی و مادّی و مانند اینها، موانع فرهنگی است؛ یعنی احساس ناامیدی. ۱۴۰۰/۰۸/۲۶ ☀️⁦⁦⁦⁦ ————————— 🇮🇷 🇮🇷
🌸☄🌸☄🌸☄🌸☄🌸 ☄ ⭕️ (ع) در نامه ۳۱ ، درباره اعتدال و میانه روی در چه سفارشی كرده است؟ 🔷 (ع) در بخشی از نامه ۳۱ - که به امام حسن (ع) نوشته شده - به عنوان مقدمه مى فرمايد: «وَ اعْلَمْ يَقِيناً أَنَّكَ لَنْ تَبْلُغَ أَمَلَكَ، وَ لَنْ تَعْدُوَ أَجَلَكَ؛ (و بدان به يقين هرگز به دست نخواهى يافت و [نيز بدان] هرگز از تجاوز نخواهى كرد [و بيش از آنچه مقرر شده نمى كنى] و تو در همان مسيرى هستى كه تو بودند [آنها رفتند و تو هم خواهى رفت]». آنگاه چنين نتيجه مى گيرد: «فَخَفِّضْ [۱] فِي الطَّلَبِ وَ أَجْمِلْ [۲] فِی الْمُكْتَسَبِ؛ حال كه چنين است در به دست آوردن مكن و در كسب و كار باش». جمله «لَنْ تَبْلُغَ أَمَلَكَ» بيان واقعيّتى روشن است كه هيچ انسانى در اين جهان به خود نخواهد رسيد، بنابراين چرا در باشد؟ 🔷جمله «وَ لَنْ تَعْدُوَ أَجَلَكَ» اشاره به اين است كه به هر حال است و هيچ كس نمى تواند بيش از وقت مقرر در اين جهان بماند. حال كه چنين است چرا براى به دست آوردن ، بيش از حد دست و پا بزند؟ تعبير به «خَفِّضْ»؛ (آرام باش و فرو نِه) و «أَجْمِلْ»؛ (راه پيش بگير) هر دو اشاره به يك حقيقت دارد و آن براى جلب روزى بيشتر است. البته اين تعبير هرگز تلاش و براى به دست آوردن را نفى نمى كند. امام (ع) در ادامه اين سخن به استدلال پرمعنايى توسل مى جويد و مى فرمايد: «فَإِنَّهُ رُبَّ طَلَبٍ قَدْ جَرَّ إِلَى حَرَبٍ [۳]؛ فَلَيْسَ كُلُّ طَالِبٍ بِمَرْزُوقٍ، وَ لَا كُلُّ مُجْمِلٍ بِمَحْرُومٍ؛ زيرا بسيار شده كه تلاش فراوان [در راه دنيا] منجر به نابودى [اموال] گرديده [اضافه بر اين] نه هر به روزى رسيده و نه هر شخص محروم گشته است». 🔷شبيه اين مضمون در حديثى از (ص) آمده است، حضرت مى فرمايد: «اَجْمِلُوا فِی طَلَبِ الدُّنْيا فَإنَّ كُلَّا مُيَسَّرٌ لِما خُلِقَ لَهُ؛ در باشيد؛ چرا كه به هركس آنچه شده است داده مى شود». [۴] جمله «رُبَّ طَلَبٍ قَدْ جَرَّ إلَى حَرَبٍ؛ چه بسيار تلاش فراوانى كه منجر به نابودى شده»، به گفته بعضى از نويسندگان، ضرب المثلى در لسان العرب است كه مضمون آن را در فارسى، سعدى در ضمن دو بيت آورده است: "شد غلامى كه آب جوى آورد / آب جوى آمد و غلام ببرد / دام، هر بار ماهى آوردى / ماهى اين بار رفت و دام ببرد" 🔷دو جمله «فَلَيْسَ كُلُّ طَالِبٍ ... وَ لَا كُلُّ مُجْمِلٍ ...» در واقع به منزله دليل است براى آنچه در جمله هاى قبل درباره و در آمده است و اشاره به اين حقيقت است كه دست و پاى زياد زدن، هميشه درآمد بيشتر، و رعايت اعتدال و ميانه روى هميشه درآمد كمتر را در پى ندارد؛ بلكه بر اين قرار گرفته آنها كه بر او كنند و و آز و را كنار بگذارند، و به صورت براى روزى تلاش نمايند، و توأم با داشته باشند و در ضمن، ديگران نيز اجازه پيدا كنند كه از تلاش خود براى روزى بهره گيرند و حريصان جاى را بر آنها تنگ نكنند. نوشت: [۱] «خفّض» از ريشه «خفض» به معناى پايين آوردن، در مقابل رفع به معناى بالا بردن است و در اينجا به معناى كم كردن و دست از زياده روی برداشتن است. [۲] «اجمل» از ريشه «اجمال» به معناى اعتدال در كار و عدم افراط است. [۳] «حَرَب» به معناى غارت كردن است و در اينجا معناى فعل مجهول دارد؛ يعنى غارت شدن. [۴] سنن ابن ماجه، أبو عبدالله القزويني، محمد بن يزيد، تحقيق: محمد فؤاد عبد الباقي، دار الفكر، بيروت، بی تا، ج ۲، ص ۷۲۵ 📕پيام امام اميرالمؤمنين(ع)‏، مكارم شيرازى، ناصر، تهيه و تنظيم: جمعى از فضلاء، دار الكتب الاسلامية‏، تهران‏، ۱۳۸۶ ش، چ اول‏، ج ۹، ص ۶۲۰ منبع: وبسایت آیت الله العظمی مکارم شیرازی (بخش آئین رحمت)