🌺 #رمضــان عجب ماهی است...
✨خوابیدن مان #عبادت حساب می شود...
✨نفس کشیدن مان #تسبیح خداست...
✨یک آیه #ثواب یک ختم #قرآن دارد...
✨ #افطاری دادن به یک نفر ثواب آزاد کردن یک #اسیر دارد...
✨و تمام گناهان را به عبادت و #توبه
تو می بخشند....
🌸 وقتی #خـــدا میزبانِ مهمانی شود معلوم است سنگ تمام می گذارد...
#رمضان_را_قدر_بدانیم✨
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ اندکی تفکر
🕰رمضان را قدر بدانیم
💰ما تاجریم و اهل معامله
💎چه تجارتی پرسودتر از رمضان
🎁تلاش کن،عیدِ ابدی در پیش است
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🌿ابراهیم ارادت خاصی نسبت به #حضرت_زهرا(س) داشت و بیشتر خواسته هایش را از حضرت زهرا(س) می گرفت👌 🌿اب
این شعر، پراز برات ابرآهیمــ است
بے جسم و مزار، ذاتِ ابرآهیمــ است
تغییرِ مسیرِ خیلے از آدمهـــا !!
اینهاهمہ معجزات ابرآهیمــ است
#شهید_ابراهیم_هادی🌷
#رفیق_شهیدم
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
این شعر، پراز برات ابرآهیمــ است بے جسم و مزار، ذاتِ ابرآهیمــ است تغییرِ مسیرِ خیلے از آدمهـــا !
2⃣7⃣0⃣1⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
🔰یک روز #مدیر مدرسه راهنمائی پیش من آمد👥 با من صحبت کرد و گفت: تو رو خدا، شما که #برادر آقای هادی هستید با ایشان صحبت کنید که #برگردد مدرسه، گفتم: مگه چی شده⁉️
🔰کمی مکث کرد و گفت: حقیقتش، #آقا_ابراهیم از جیب خودش پول💰 می داد به یکی از شاگردها تا هر روز زنگ اول برای کلاس نان و پنیر🌯 بگیرد! آقای هادی نظرش این بود که این ها بچه های منطقه #محروم هستند، اکثرا سر کلاس گرسنه هستند، بچه #گرسنه هم درس نمی فهمد💬
🔰مدیر ادامه داد: من با آقای هادی برخورد کردم، گفتم: #نظم مدرسه ما را به هم ریختی، در صورتی که هیچ مشکلی برای نظم مدرسه پیش نیامده بود😔 بعد هم سر ایشان داد زدم🗣 و گفتم: دیگه حق نداری اینجا از این کارها بکنی❌
🔰آقای هادی از پیش ما رفت، بقیه ساعت هایش را در #مدرسه دیگری پر کرد، حالا هم بچه ها و اولیاء👤 از من خواستند که ایشان را برگردانم، همه از اخلاق و تدریس📚 ایشان تعریف می کنند، ایشان در همین مدت کم⏳ برای بسیاری از دانش آموزان بی بضاعت و #یتیم مدرسه، وسایل تهیه کرده بود که حتی من هم خبر نداشتم❌
🔰با #ابراهیم صحبت کردم، حرف های مدیر مدرسه به او را گفتم، اما فایده ای نداشت🚫 وقتش را جای دیگر پر کرده بود، ابراهیم در دبیرستان ا#بوریحان، نه تنها معلم ورزش♂ بلکه معلمی برای #اخلاق و رفتار بچه ها بود، دانش آموزان هم که از پهلوانی ها و قهرمانی ها معلم خودشان شنیده بودند شیفته💖 او بودند.
📚 کتاب "سلام بر ابراهیم"
#شهید_ابراهیم_هادی🌷
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
❣﷽❣ 📡 #خانواده_متعالی_در_قرن_21 خانواده موفق😍 💠✅✔️ #قسمت_سی_و_دوم:اخلاق خوب پنهان نمیمونه!😊 🔸🔹
❣﷽❣
📡
#خانواده_متعالی_در_قرن_21
خانواده موفق👏👏🌺
#قسمت_سی_و_سوم:یه نکته ی خیلی مهمممممم
✅💥💥💥💐
استاد پناهیان:
🔰الکی الکی
سر هیچی با هم دعوا میکنیم
هر کی هم این وسط خواست این دعوا ها رو صلح بده دیگه مزه نداره
😒
ببین خطرش اینجاست
❌👇
اگر خانواده دنبال این نباشن که محبت اکتساب کنن نسبت به یکدیگر و برنامه ریزی نکنن که من چگونه از اهل بیت خودم ،
خانواده خودم بیشتر لذت ببرم
👈"آدم ها کم حوصله خواهند شد "
⛔️⛔️
👈کم حوصلگیشون موجب میشه
که "کمترین بدی ها رو از همدیگه تحمل نمیکنن "
و "اخلاقشون بد میشه"⛔️
تند میشن...⛔️
کینه توز میشن...⛔️
افسرده میشن...⛔️
بچه ها نابود میشن...⛔️
🌱 بله رشد در روابط اجباری هست.✅
خودتو داغون نکن ..راهیه که باید بری!!!
چرا خدا بهشت رو گذاشته و جهنمم گذاشته؟!
🤔
👈چون "باید" بهشت رفت!
اجباریه!
...اگه نری باید جهنم بری!
بیرون بهشت داغه🔥
" اونجا حد وسط نداره"
یا میری بهشت یا پدر صاحب بچه رو میسوزونه خدا!
♨️♨️
✅یا روابط اجباریتو عالی میکنی
♨️ یا از دست هم دیگه خسته میشید و
"کارتون به کفر و گناه میرسه"
دیگه اینی که هست
چه کارش میشه کرد!
#ادامه_دارد...
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
امام زمان عج_۵۷.mp3
2.44M
#فایل_صوتي_امام_زمان 54
قلـ❤️ـب ما،
برای رسیدن به سلامتیِ کامل
که آرامش و نشاطِ دائمیه؛
اول باید بزرگ بشه،
و دغدغه های بزرگ سراغش بیاد.
قلبتو به قلبهای بزرگ گره بزن
تا بزرگش کنی👆👆
#اللّٰھـُــم_عجِّل_لِوَلیڪَ_الفَرَجـ 🌸
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#سیره_شهید💟 همسر شهید سیدرضاطاهر با اشاره به ویژگیهای بارز سید در #بردباری و #حلمی که داشت🍃🌺 ❗️تا
🍃❤️
کاسه صبرِ زمیـ🌎ـن، لبریز است...
شانه یِ کوه خمیــده سرِ #دلتنگی_تو!
عقل من، تا به دوتا کوچه🏘 جلوتر نرود...
#تو بگــو
تا عبورِ تو از این کوچه ی #سرد
چند تکرارِ #شب وروز، زمان لازم هست⁉️
#شهید_سیدرضا_طاهر
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#رمان_عاشقانه_مذهبی_مقتدا💖 #قسمت_دهم0⃣1⃣ 🍂ﺧﺎﻧﻢ ﻣﺤﻤﺪﯼ ﻋﺠﻠﻪ ﺩﺍﺷﺖ . ﺩﻋﻮﺗﻨﺎﻣﻪ ﺍﻡ ﺭﺍ ﺩﺍﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ : ﺑﯿﺎ !
📚#از_داستانهای_نازخاتون
#رمان_عاشقانه_مذهبی_مقتدا💖
#قسمت_یازدهم1⃣1⃣
🍂ﺁﻗﺎﺳﯿﺪ ﺑﺎ ﻣﺎ ﺳﻼﻡ ﻭ ﺍﺣﻮﺍﻝ ﭘﺮﺳﯽ ﮐﺮﺩ ﻭ ﻋﺒﺎﯾﺶ ﺭﺍ ﺩﺭﺁﻭﺭﺩ ﺗﺎ ﮐﻤﮑﻤﺎﻥ ﮐﻨﺪ . ﻓﮑﺮ ﻧﻤﯿﮑﺮﺩﻡ ﺍﻭﻝ ﺑﯿﺎﯾﺪ ﮐﻤﮏ ﻣﻦ ﻭ ﺳﺮ ﺟﻌﺒﻪ ﺭﺍ ﺑﮕﯿﺮﺩ. ﯾﮏ ﯾﺎﻋﻠﯽ ﻣﺤﮑﻢ ﮔﻔﺖ ﻭ ﺟﻌﺒﻪ ﺭﺍ ﺑﻠﻨﺪ ﮐﺮﺩ. ﮐﻢ ﮐﻢ ﺑﭽﻪ ﻫﺎ ﺁﻣﺪﻧﺪ ﻭ ﻭﺳﺎﯾﻞ ﺭﺍ ﺁﻣﺎﺩﻩ ﮐﺮﺩﯾﻢ. ﻫﻤﺎﻥ ﻣﻮﻗﻊ ﺗﻠﻔﻦ ﺧﺎﻧﻢ ﻣﺤﻤﺪﯼ ﺯﻧﮓ ﺧﻮﺭﺩ. ﮐﻤﯽ ﺑﺎ ﺗﻠﻔﻦ ﺻﺤﺒﺖ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺑﻌﺪ، ﭼﻬﺮﻩ ﺍﺵ ﺩﺭﻫﻢ ﺭﻓﺖ ﻭ ﮔﻮﺷﯽ ﺭﺍ ﻗﻄﻊ ﮐﺮﺩ .
🍁ﺑﭽﻪ ﻫﺎﯼ ﺑﺴﯿﺞ ﺭﺍ ﺟﻤﻊ ﮐﺮﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ : ﻣﺘﺎﺳﻔﺎﻧﻪ ﺭﺍﻫﻨﻤﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﻗﺮﺍﺭ ﺑﻮﺩ ﺩﻭﺳﺎﻋﺖ ﺍﻭﻝ ﺑﯿﺎﺩ ﺑﭽﻪ ﻫﺎ ﺭﻭ ﺗﻮﯼ ﮔﻠﺴﺘﺎﻥ ﺑﮕﺮﺩﻭﻧﻪ ﻭ ﺷﻬﺪﺍ ﺭﻭ ﻣﻌﺮﻓﯽ ﮐﻨﻪ ﻧﯿﻮﻣﺪﻩ ! ﺁﻗﺎﯼ ﺑﺬﺭﭘﺎﺵ ﺍﺯ ﻓﺮﻫﻨﮕﺴﺮﺍ ﺯﻧﮓ ﺯﺩﻥ ﮔﻔﺘﻦ ﺑﺮﺍﯼ ﺩﻭﺳﺎﻋﺖ ﺍﻭﻝ ﺑﺎﯾﺪ ﺧﻮﺩﻣﻮﻥ ﯾﻪ ﻓﮑﺮﯼ ﺑﮑﻨﯿﻢ ﭼﻮﻥ ﺑﺮﻧﺎﻣﻪ ﻫﺎ ﺑﻬﻢ ﺧﻮﺭﺩﻩ ! ﺑﯿﻦ ﺷﻤﺎ ﮐﺴﯽ ﻫﺴﺖ ﮐﻪ ﺷﻬﺪﺍﯼ ﻣﻌﺮﻭﻑ ﺭﻭ ﺑﺸﻨﺎﺳﻪ ﻭ ﺑﺘﻮﻧﻪ ﺑﻪ ﺑﭽﻪ ﻫﺎ ﻣﻌﺮﻓﯽ ﮐﻨﻪ؟
🍂ﺁﻗﺎﺳﯿﺪ ﺑﺎ ﺷﺮﻣﺴﺎﺭﯼ ﮔﻔﺖ: ﻣﺘﺎﺳﻔﻢ ﻣﻦ ﻧﻤﯿﺘﻮﻧﻢ. ﺍﻣﺎ ﺍﮔﻪ ﺯﻭﺩﺗﺮ ﮔﻔﺘﻪ ﺑﻮﺩﯾﺪ ﮐﻪ ﻣﻄﺎﻟﻌﻪ ﻣﯿﮑﺮﺩﻡ ﺷﺎﯾﺪ ﻣﯿﺘﻮﻧﺴﺘﻢ.
ﺑﻘﯿﻪ ﺑﻪ ﻫﻢ ﻧﮕﺎﻩ ﻣﯿﮑﺮﺩﻧﺪ. ﺁﺏ ﮔﻠﻮﯾﻢ ﺭﺍ ﻗﻮﺭﺕ ﺩﺍﺩﻡ ﻭ ﺩﺭ ﺩﻝ ﮔﻔﺘﻢ : « ﺍﻟﻬﯽ ﺑﻪ ﺍﻣﯿﺪ ﺗﻮ » ﻭ ﺑﻌﺪ ﮔﻔﺘﻢ : ﺧﺎﻧﻢ ﻣﻦ ﻣﯿﺘﻮﻧﻢ !
– ﻣﻄﻤﺌﻨﯽ ﺻﺒﻮﺭﯼ؟
– ﺑﻠﻪ ﺧﺎﻧﻮﻡ … ﺍﻥ ﺷﺎﺀﺍﻟﻠﻪ .
🍁ﺳﻮﺍﺭ ﺍﺗﻮﺑﻮﺱ ﺷﺪﯾﻢ . ﺧﺎﻧﻢ ﭘﻨﺎﻫﯽ ﺗﻮﺿﯿﺤﯽ ﮐﻠﯽ ﺩﺭﺑﺎﺭﻩ ﺑﺮﻧﺎﻣﻪ ﺍﺭﺩﻭ ﺩﺍﺩ ﻭ ﺗﻮﺻﯿﻪ ﻫﺎﯼ ﻻﺯﻡ ﺭﺍ ﮔﻮﺷﺰﺩ ﮐﺮﺩ. ﻭﻗﺘﯽ ﺭﺍﻩ ﺍﻓﺘﺎﺩﯾﻢ ﺁﻗﺎﺳﯿﺪ ﺑﻠﻨﺪ ﺷﺪ ﻭ ﭼﻨﺪ ﮐﻠﻤﻪ ﺍﯼ ﺩﺭﺑﺎﺭﻩ ﻣﻘﺎﻡ ﺷﻬﯿﺪ ﻭ ﺁﺩﺍﺏ ﺯﯾﺎﺭﺕ ﺷﻬﺪﺍ ﮔﻔﺖ ﻭ ﻧﺸﺴﺖ. ﺁﻗﺎﺳﯿﺪ ﺗﻨﻬﺎ ﮐﻨﺎﺭ ﮐﻠﻤﻦ ﺁﺏ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﻭ ﻣﻦ ﻭ ﺧﺎﻧﻢ ﻣﺤﻤﺪﯼ ﻫﻢ ﺭﺩﯾﻒ ﺁﻗﺎﺳﯿﺪ ﺑﻮﺩﯾﻢ. ﺧﺎﻧﻢ ﭘﻨﺎﻫﯽ ﺩﻭ ﺳﻪ ﺭﺩﯾﻒ ﻋﻘﺐ ﺗﺮ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩ. ﺑﭽﻪ ﻫﺎ ﺁﺧﺮ ﺍﺗﻮﺑﻮﺱ ﺑﺰﻥ ﻭ ﺑﺮﻗﺼﯽ ﺭﺍﻩ ﺍﻧﺪﺍﺧﺘﻪ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﮐﻪ ﻧﮕﻮ ! ﺁﻗﺎﺳﯿﺪ ﺯﯾﺮ ﭼﺸﻤﯽ ﻧﮕﺎﻫﯽ ﺑﻪ ﭘﺸﺖ ﺳﺮﺵ ﺍﻧﺪﺍﺧﺖ ﻭ ﺑﻌﺪ ﺑﻪ ﺗﺴﺒﯿﺢ ﻓﯿﺮﻭﺯﻩ ﺍﯼ ﺭﻧﮕﺶ ﺧﯿﺮﻩ ﺷﺪ ﻭ ﺁﺭﺍﻡ ﮔﻔﺖ: ﻻ ﺍﻟﻪ ﺍﻻ ﺍﻟﻠﻪ !
#ادامه_دارد...
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh