eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.4هزار دنبال‌کننده
29.7هزار عکس
7.8هزار ویدیو
211 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @MA_Chemistry
مشاهده در ایتا
دانلود
Page257.mp3
965.1K
🔻طرح تلاوت روزانه قرآن کریم ✨سوره مبارکه ابراهیم✨ 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
نه پرواز🕊 بلدم، نه #بال و پرش را دارم دامهای #دنیایی اسیرم کرده اند.. 💥ولی من‌ میخواهم.... اسیر #نگ
📖 گفت: «من قبل از ازدواج، که درس می‌خواندم، خواب عجیبی دیدم. رفتم خدمت ناصری و خواب را برای ایشان تعریف کردم. 💠 ایشان از من خواستند که درمحضر بهجت حاضر شوم و خواب را برای وی تعریف کنم. وقتی به حضور آیت‌الله بهجت رسیدم، را از ایشان گرفتم.» ...🌼🍃 ...🌼🍃 ...🌼🍃 🥀 اینجا با یاد شهدا زندگی میکنیم 💠 زمان معطل من و تو نمےماند اگر شهید نشوی ، لاجرم خواهی مُـرد‼️ 🔹 بَرجان وَ دِلِ صبورِ صلوات . 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
📖 #عبدالمهدی گفت: «من قبل از ازدواج، #زمانی که درس #طلبگی می‌خواندم، خواب عجیبی دیدم. رفتم خدمت #آیت
4⃣7⃣2⃣1⃣💐 💍 👈ازدواج شهید مدافع حرم و همسرش به واسطه 🌷 💠 شهدا حاجت میدن👇👇 🔹سوم دبیرستان بودم و به واسطه علاقه ای که به شهید سید مجتبی داشتم، در خصوص زندگی ایشان مطالعه📖 می کردم. این مطالعات به شکل کلی من را با ، آرمان ها و اعتقاداتشان بیش از پیش آشنا می کرد👌. 🔸شهید علمدار گفته بود به همه مردم بگویید اگر دارید، در خانه شهدا🌷 را زیاد بزنید. وقتی این مطلب را شنیدم🎧 به شهید سید مجتبی علمدار گفتم: حالا که این را می گویید، می خواهم دعا کنم خدا یک مردی را قسمت من کند که از سربازان (عج) و از اولیا باشد. 🔹حاجتی که با عنایت ادا شد و با دیدن خواب ایشان، باهمسرم که بعدها در زمره شهدا🕊 قرار گرفت، آشنا شدم. 🔸یک شب خواب را دیدم که از داخل کوچه ای به سمت من می آمد و یک جوانی همراهشان بود👥. شهید لبخندی زد😊 و به من گفت (ع) حاجت شما را داده است و این جوان هفته دیگر به تان می آید. نذرتان را ادا کنید✅. 🔹وقتی از خواب بیدار شدم زیاد به خوابم اعتماد نکردم🚫. با خودم گفتم من بزرگ تر دارم و غیرممکن است📛 که پدرم اجازه بدهد من هفته دیگر کنم. غافل از اینکه شدنی خواهد بود👌. 🔸فردا شب سید مجتبی به خواب آمده و در خواب به مادرم گفته بود : جوانی هفته دیگر به خواستگاری می آید. مادرم در خواب گفته بود نمی شود، من دختر بزرگ تر دارم پدرشان اجازه نمی دهند❌. شهید علمدار گفته بود که این کارها را آسان می کنیم☺️. 🔹خواستگاری درست هفته بعد انجام شد. طبق حدسی که زده بودم مقاومت کرد اما وقتی همسرم در جلسه خواستگاری شروع به صحبت کرد🗣، پدرم دیگر حرفی نزد🚫 و کرد و شب خواستگاری قباله من را گرفت✔️. 🔸پدر بدون هیچ رضایت داد✅ و درنهایت در دو روز این وصلت جور شد و به یکدیگر درآمدیم. همان شب خواستگاری قرار شد با صحبت کنم. وقتی چشمم به ایشان افتاد تعجب کردم و حتی ترسیدم😨! طوری که یادم رفت سلام بدهم. 🔸یاد خوابم افتادم. او همان بود که شهید علمدار در خواب😴 به من نشان داده بود. 💕 وقتی با آن حال نشستم، ایشان پرسید اتفاقی افتاده است⁉️ گفتم شما را در خواب همراه دیده ام. 🔹خواب را که تعریف کردم شروع کرد به گریه کردن😭. گفتم چرا گریه می کنید؟ در کمال تعجب او هم از خودش به شهید علمدار برای پیدا کردن و متدین برایم گفت☺️.💞 راوی:همسر شهید 💗 ♥️ ♥ 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
💢بہ نقل از یکی از دوستان شهید: 🔸شبی که #خبر_شهادت میثم اومد، مسئول خیریه زنگ زد و گفت: "آقای فلانی،
✨نگاه کن خوب کن با تمام ِقوایت نگاه کن ⁉️ می بینی چقدر است❓ ولی ثابت کرده اینجا کوفه نیست که تنها بماند❗️ 🌷 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
✨نگاه کن خوب #نگاه کن با تمام ِقوایت نگاه کن #دیدی⁉️ می بینی چقدر #جوان است❓ ولی ثابت کرده اینجا ک
شـهـدا🌷 از خۅاب ۅ خۅراک افتادند تا دنیا نکند...💔 ۅ این است معناے ... ای کاش مردانه قدر مردانگی هایشاه را بدانیم...✋🏻 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🕊 #افلاکیان_خاکی 15 📖 وقتی از کنار مزار شهیدان می گذشتیم رو به من کرد و گفت: خدا کند جنازه من به د
🕊 16 📖 حمید رضا از پوشیدن لباس نو به شدت ابا داشت. اگر هم مجبورش میکردند، حتما باید یکبار لباس را می شست و بعد میپوشید تا لباس تازه بنظر نرسد. می گفت: شاید بچه های ... 📚 کتاب (ص/۵۷) 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷شهید نظرزاده 🌷
📚 #سه_دقیقه_در_قیامت 7⃣ #قسمت_هفتم 💢بعد از سقوط صدام در دهه هشتاد چندبار به کربلا رفته بودم. دریکی
📚 8⃣ ☘اینجا بود که یاد حدیث امام صادق علیه السلام افتادم:حرمت مومن از کعبه بالاتر است. 💥در لابلای صفحات اعمال خودم به یک ماجرای دیگر از آزار مومنین برخوردم، کسی از دوستانم بود که خیلی با هم شوخی داشتیم و همدیگر را سرکار می گذاشتیم. یکبار در یک جمع رسمی با او شوخی کردم و بدجوری ضایعش کردم. موقع خداحافظی از او عذرخواهی کردم او هم چیزی نگفت. 🔅روز آخر که می خواستم برای عمل جراحی به بیمارستان بروم دوباره به او زنگ زدم و گفتم: فلانی به تو خیلی بد کردم تو را یک بار ضایع کردم .بعد در مورد عمل جراحی گفتم تا گفت: حلال کردم،ان شاالله که سالم برمیگردی. آن روز در نامه عمل همان ماجرا را دیدم. ✅ جوان پشت میز گفت: این دوست شما همین دیشب از شما راضی شد، اگر رضایتش را نمی گرفتی باید تمام اعمال خوب خودت را می دادی تا رضایتش را کسب کنی. مگر شوخی است آبروی یک مومن را بردی!! ♨️می خواستم همانجا زارزار گریه کنم.برای یک شوخی بی مورد دو سال عبادت هایم را دادم. برای یک غیبت بی‌مورد بهترین اعمال خوب من محو می‌شد... 🔘چقدر حساب خدا دقیق است،چقدر کارهای ناشایست را به حساب شوخی انجام دادیم و حالا باید افسوس بخوریم. در این زمان جوان پشت میز گفت: شخصی اینجاست که ۴ سال منتظر شماست، این شخص اعمال خوبی داشته و باید به بهشت برزخی برود اما معطل شماست. با تعجب گفتم: از کی حرف میزنی؟ 🔶ناگهان یکی از پیرمرد های مسجد مان را دیدم که در مقابل هم و در کنار همان جوان ایستاد. خیلی ابراز ارادت کردو گفت: کجایی، چند سال منتظر تو هستم. بعد از کمی صحبت پیرمرد ادامه داد: زمانی که شما در مسجد و بسیج مشغول فعالیت فرهنگی بودید تهمتی را در جمع به شما زدم، برای همین آمدم که حلالم کنید. 📙آن صحنه برایم یادآوری شد که مشغول فعالیت در مسجد بودم،کارهای فرهنگی بسیج‌ و... این پیرمرد و چند نفر دیگر در گوشه ای نشسته بودند و پشت سر من حرف می زدند که واقعیت نداشت. به من تهمت بدی زد و نیت ما را زیر سوال برد... 🔆آدم خوبی بود،اما من نامه اعمالم خیلی خالی شده بود. به جوان پشت میز گفتم: درسته ایشان آدم خوبی بوده اما من همینطوری از ایشان نمی گذرم ،دست من خالیست هرچه می توانی ازش بگیر. 🌺تازه معنای آیه ۳۷ سوره عبس را فهمیدم: "هر کسی در روز جزا برای خودش گرفتاری دارد و همان گرفتاری خودش برایش بس است و مجال این نیست که به فکر کس دیگری باشد." 🌹جوان هم رو به من کرد و گفت:این بنده خدا یک انجام داده که خیلی با برکت بوده و ثواب زیادی برایش می‌آید. یک حسینیه را در شهرستان شما خالصانه برای رضای خدا ساخته که مردم از آنجا استفاده می کنند. 🍃اگر بخواهی ثواب کل حسینیه اش را از اومی گیرم و در نامه عمل شما می گذارم تو او را ببخشی. با خودم گفتم: ثواب ساخت یک حسینیه به خاطر یک تهمت؟؟خیلی خوبه. بنده خدا پیرمرد خیلی ناراحت و افسرده شد اما چاره‌ای نداشتیم. ☘ثواب یک وقف بزرگ را به خاطر یک تهمت داد و رفت به سمت بهشت برزخی. تمام حواس من در آن لحظه به این بود که وقتی کسی به خاطر تهمت به یک نوجوان یک چنین خیراتی را از دست می دهد پس ما که هر روز و هر شب پشت سر دیگران مشغول قضاوت کردن و حرف زدن هستیم چه عاقبتی خواهیم داشت.. 💥ما که به راحتی پشت سر افراد جامعه و دوستان و آشنایان خود هر چه می خواهیم می گوییم. باز جوان پشت میز به عظمت آبروی مومن اشاره کرد و آیه ۱۹ سوره نور را خواند: کسانی که دوست دارند زشتیها در میان مردم با ایمان رواج یابد برای آنان در دنیا و آخرت عذاب دردناکی است. ✨امام صادق علیه السلام در تفسیر آیه میفرمایند: هرکس آنچه را درباره مومنی ببیند یا بشنود برای دیگران بازگو کند از مصادیق این آیه است. 🍁ایستاده بودم و مات و مبهوت به کتاب اعمالم نگاه میکردم. یکی آمد و دو سال نمازهای من را برد. دیگری آمد و قسمتی از کارهای خیر مرا برداشت. بعدی.... بلاتشبیه شبیه یک گوسفند که هیچ اراده ای ندارد و فقط نگاه می کند من هم نگاه می‌کردم. چون هیچ گونه دفاعی در مقابل دیگران نمی شد کرد. 🌾در دنیا انسان در دادگاه از خود دفاع می‌کند و خود را تا حدودی از اتهامات تبرئه می‌کند. اما اینجا مگر می‌شود چیزی گفت؟ حتی آنچه در فکر انسان بوده برای همه نمایان است چه برسد به اعمال... ... 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
چگونه عبادت کنم_34.mp3
11.4M
❓ ۳۴ 🤲 💢عبادت، فقط یه ابزاره ؛ که آروم آروم، طعم آغوشِ خدا 🕋بیاد زیر زبونِ قلب ❤️ما.... تا آروم آروم عاشق این خدایی بشیم که داریم وقت عبادت، حسش می‌کنیم! تا آروم آروم عاشقانه، باهاش زندگی کنیم❗️ پس عبادت 📿و گذاشتن؛ تا عاشقمون کنند. 👆 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا