eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.4هزار دنبال‌کننده
28.6هزار عکس
6.9هزار ویدیو
206 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @MA_Chemistry
مشاهده در ایتا
دانلود
این تنها گوشه ای از خدمات *رضاشاه پدر نوین ایران* به میهن و ملت است، دشمنان ایران بدانند این خدمات را : 🔹1)جدایی رشته کوههای و بخشیدن آن به 🔸2)کشتار و تبعید بیش از 24 هزار نفر از مردم ایران 🔹3)اجبار تحقیرآمیز ایران به پوشیدن لباس یک شکل و کلاه شاپو (کلاه ژاندارمهای فرانسوی)! 🎩 🔸4) توهین به عفیف ایرانی و دستور و هتک حرمت وحشیانه میلیونها زن ایرانی در هر کوی و برزن 🔹5)امضای قرارداد ننگین و واگذاری بخشهای زیادی از ایران به 3 کشور ترکیه، عراق و افغانستان به فرمان انگلیسی ها 🔸6)بخشیدن کل 💧 به و زمینه سازی آغاز جنگ تحمیلی 8 ساله علیه ایران 🔹7) جدایی مناطق «بولاغ‌باشی»، «جوزر»، «قوری‌گل» ایران توسط ترکیه در زمان 🔸8) جدایی روستاهای «سیرو» و «سرتیک» و برخی مراتع متعلق به کردهای «جیکانلو» ایران توسط ترکیه در دوره رضاشاه 🔹9) جدایی دشت ناامید در و بخشیدن آن به به مساحت 3 هزار کیلومتر در سال 1317 🔸10) با جدایی دشت ناامید از ایران سرچشمه رود از سیستان و بلوچستان خارج و سیستان تبدیل به شد. 🔹11) جدایی دهکده توریستی فیروزه در خراسان شمالی 🔸12) موافقت با طرح انگلیسی راه آهن شمال به جنوب برای استفاده انگلیسی ها در جنگ (جهانی دوم) راه آهنی که برای استفاده مردم ایران نبود و از هیچ شهر بزرگی عبور نمیکرد 🔹13) غصب زورمندانه 2167 روستای شمال کشور و صدور 44هزار سند مالکیت این روستاها به نام خود و خاندان ! 🔸14)اعطای امکانات به باستان شناسان امریکایی و تاراج آثار توسط این باستان شناسان 🔹15) غارت سی هزار از الواح گلی دوره توسط باستان شناسان امریکایی از تخت جمشید در دوره رضاشاه برای مخفی کردن بخش مهمی از تاریخ و تمدن پیشرفته ایران قرنها پیش از 🔸16) قلع و قمع ایران و تبعید بسیاری از آنان و سیاست تخته قاپو برای خلع سلاح عشایر در برابر تجاوز بیگانگان 🔹17) قتل 25 تن از دلیران سران بختیاری و قشقایی و ممسنی و بویر احمدی توسط رضاشاه (هنوز لرستان، جنایات قصاب رضا شاه، سپهبد امیراحمدی را به یاد دارد) 🔸18)کشتن شعرا، روشنفکران، روحانیون و ادیبانی همچون ، میرزاده ، ، شهید و بسیاری از نویسندگان و روحانیون ایرانی به جرم انتقاد از اقدامات ضدانسانی رضاخان 🔹19)تبعید نامی ایرانی به بیابانهای نیشابور 🔸20)غارت آثار باستانی دوره ساسانی و اسلامی از جمله محراب 1400 ساله اصفهان (هم اکنون در موزه متروپولیتن) 🔹21) قلع و قمع تمامی جنبشهای ضدانگلیسی در گوشه گوشه ایران (میرزا کوچک خان در شمال، محمدتقی خان پسیان در مشهد و همدان، عشایر فارس و...) 🔸22)قتل عام و مجروح کردن بیش از 1500 تن از مردم عادی در مسجد به جرم اعتراض به بخشنامه‌ی اجباری شدن کلاه‌فرنگی برای ایرانیان 🔹23) ممنوعیت عزاداری سالار شهیدان در ماه و صفر برای نابودی فرهنگ ضدظلم 🔹24) مرگ هنر و علم و اندیشه در ایران بنحوی که ایران در دوران رضاشاه، یک هنرمند برجسته، دانشمند و .. به خود ندید (بجز چند زن آوازه خوان) 🔸25) نگهداشتن مردم ایران در غذا و بهداشتی (برخلاف تبلیغات) تا علیه او شورش نکنند 🔹26) تغییر پوشش گیاهی هزاران ساله ایران به تقلید از کشورهای غربی و جایگزینی بومی و بارور ایران با درختان سمی و بیفایده چون و چمن و مورت و.. 🔸27) ورود انگلیسیها به سیستم ایران (امیرکبیر آنها را بیرون رانده بود) و پایه گذاری نظام آموزشی تقلیدی و بی توجه به نیاز بومی کشور که در دوره پسرش ادامه یافت و هنوز تبعات آن در کشور ادامه دارد 🔹28) لغو تبلیغاتی قرارداد نفتی دارسی و سپس امضای سی ساله قرارداد استعماری با انگلیسی ها در سال 1312 (10درصد درآمد نفت از ایران، 90درصد از آن انگلیس) که نهضت ملی شدن علیه این قرارداد استعماری ایجاد شد. 🔸29)ایجاد اولین خانه ها در ایران و آغاز فساد جنسی در تاریخ همیشه عفیف ایرانی 🔹30) کشتن بیرحمانه بسیاری از نزدیکان خود به جرم کوچکترین انتقاد (قتل سردار اسعد بختیاری وزیر جنگ با آمپول هوا، قتل نصرت‌الدوله فیروز از مشاوران، به شکل فجیع در زندان سمنان، قتل علی‌اکبر داور معمار دادگستری نوین ایران که تأسیس «اداره‌ی ثبت احوال»، تدوین «قانون ثبت اسناد»، «قانون ثبت املاک»، «قانون ازدواج و طلاق» و تأسیس بیمه‌ ایران را در کارنامه خود داشت، قتل ناجوانمردانه‌ دکتر اسدی و..) 🔸31) ایران در مدت سه روز توسط و مقاومت نکردن حتی یک روز در برابر لشکر متفقین با آن همه تبلیغات پرهیاهو درباره رضاخانی! و...... آری پدرنوین ایران! چنین خدماتی را به انجام داد @کانال_روشنگری 👉 @roshangarii 🌹
🌷شهید نظرزاده 🌷
🍃🌺🍃🌺 چقدر دلتنگ نگاهت میشم هر روز،هر شب،هر لحظه.. و تو چقدر زیبا به قلب بیقرارم عشق و آرامش هدیه می
0⃣0⃣2⃣ 🌷 ❤️🕊 💠 نارنجک 🌷قبل از مطلع الفجر بود. جهت هماهنگی بهتر، بین فرماندهان سپاه و ارتش جلسه ای در محل برگزار شده بود. 🌷 بجز من و ، سه نفر از فرماندهان ارتش و سه نفر از فرماندهان سپاه حضور داشتند. تعدادی از بچه ها هم در داخل حیاط مشغول بودند. 🌷 اواسط جلسه بود. همه مشغول صحبت بودند. يك دفعه از پنجره اتاق یک به داخل پرت شد....! 🌷دقیقاً وسط اتاق افتاد. از ، رنگم پرید. همینطور که كنار اتاق نشسته بودم سرم را در بین دستانم قرار دادم و به سمت دیوار زدم! برای لحظاتی نفس در سینه ام شد. بقیه هم مانند من، هر یک به گوشه ای خزیده بودند. 🌷لحظات به سختی مى گذشت، اما صدای نیامد. خیلی آرام چشمانم را باز کردم. از لا به لای دستانم نگاه کردم. از صحنه ای که می دیدم خیلی کردم. آرام دستانم را از روی سرم برداشتم. سرم را بالا آوردم. با چشمانی که از تعجب بزرگ شده بود، گفتم: آقا !! بقیه هم یک یک از گوشه و کنار اتاق سرهایشان را بلند کردند. همه با رنگ پریده وسط اتاق را نگاه می کردند. 🌷صحنه بسیار بود. در حالی که همه ما به گوشه و کنار اتاق خزیده بودیم، ابراهیم روی خوابیده بود. در همین حین مسئول آموزش وارد اتاق شد. با کلی معذرت خواهی گفت: خیلی شرمنده ام، این نارنجک بود. افتاد داخل اتاق. 🌷....ابراهیم از روی نارنجک بلند شد. در حالی که تا آن موقع که سال اول جنگ بود چنین اتفاقی برای هیچ یک از بچه ها نیفتاده بود! بعد از آن، ماجرای نارنجک، به زبان بین بچه ها می چرخید. 📚 کتاب سلام بر ابراهیم 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
بهش گفتم دایی جون چیه هی میگی می خوام #شهید شم؟! بابا تو هم مثل بقیه جوونا بیا و تشکیل #خانواده بد
💢یادمه تو دوره #آموزشی بعد شامگاه همه خسته و کوفته اومدیم سمت #آسایشگاه. 💢از سیاهی پیشونی مون بعد اون همه #تمرینات سخت تازه باید مثل بچه ادم میرفتیم و #پوتین هامون رو هم #واکس می زدیم. 💢ما #نای ایستادن رو پاهامون رو هم نداشتیم. واکس زدن که جای خودش رو داشت. 💢تو اون حالت که منتهای آمال ما این بود که بچسبیم به زمین و #استراحت و... حسین پوتین همه بچه ها رو برد و واکس زد و اومد نشست رو برویمان. 💢آن لحظه احساس کردم #با_مرام ترین ادم روی زمین نشسته رو به رویم. [راوی: حسین کاید خورده] سال ١٣٩۵، دوره آموزشی تبریز #شهید_حسین_ولایتی_فر🌷 #شهید_ترور_اهواز شادی روحش #صلوات 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🍃✨🍃✨🍃✨ تا پیش از #سفر_کربلا خیلی پسر شری بود، همیشه چاقو در جیبش بود، خالکوبی هم داشت. وقتی از سفر
8⃣7⃣0⃣1⃣ 🌷 💠ماجرای خواب حضرت زهرای 🔰همه این‌ها بهانه‌های مجید بود و داشت دوران می‌گذراند. آن‌جا بهش گفته بودند باید سریع باشید👌 و خوب بتوانید بدوید🏃 چون تو می‌کشی، نفس کم‌ می‌آری. 🔰بعد از هشت روز به پدرش گفت: آقا دیدید قلیان نکشیدم🚭 بابایش هم خوشحال شد. به گفتم به خدا مجید کار‌هایی انجام می‌دهد که ما متوجه آن نشویم❌ پدرش هم گفت: نه، مجید می‌خواهد من باشم. 🔰کم‌کم دیدیم مجید شب‌ها🌙 نمی‌رود، اما خانه🏡 هم نیست، فکر می‌کردیم با دوست‌هایش سولقان و کن می‌رود، اما مجید تمام آن شب‌ها آموزشی برای می‌رفت. 🔰دو👥 یا سه نفر به ما گفتند مجید می‌خواهد برود، خیلی بهم ریختیم. چون آشنا داشتیم این پادگان و آن پادگان زنگ زدیم☎️ که راست است می‌خواهد سوریه برود؟! گفتند بله. 🔰به تک تک زنگ زدیم که اگر مجید قرار شد برود تمام مسیر‌ها به رویش بسته باشد⛔️ و ما اجازه ندادیم که برود. ولی به ما گفتند که حالا ایرادی ندارد حالا که را کنار گذاشته اجازه دهید در این دوره ها باشد✅ 🔰ولی کم کم جدی شد و به همه اطرافیان گفت هوای را داشته باشید من عازم هستم🚌 آن شب پای چپم گرفت و اصلا حرکت نکرد و خیلی جدی درد⚡️ گرفت و بیمارستان رفتیم. آن‌جا با هر آمپولی که به پای من زدند باز نمی‌شد🚫 🔰گفته بود خواب (س) را دیده است. به مجید گفتم، داداش بگو که نمی‌روم، اما نگفت که نگفت😔 هر شب یکی از به خانه می‌آمد تا من را راضی کند و برای رفتن مجید بدهم. 🔰بعد از این ماجرا‌ها همه می‌دانستیم مجید شب‌ها می‌رود، یک شب لباس‌هایش🛁 را خیس کردم و‌ گفتم اگر خانه آمد🏘 می‌گویم لباس‌ها است و بهت نمی‌دهم. 🔰یک روز آمد خانه و گفت: راحت شدید؛ همه رفتند. ما هم گفتیم خدا را شکر که . 💥اما مجید چیز دیگری بود و مجید قرار بود با پرواز بعدی🛫 به سوریه اعزام شود. 🔰متوجه شد که چاره‌ای نیست و هر بار که حرف از رفتن می‌زند من می‌شوم و هم رضایت نمی‌دهد❌ گذشت تا زمانی که یک روز سرخاک‌⚰ یکی از آشناهایمان رفته بودیم. همه بهش گفته بودند در بازار آهن تنهاست و تو تک پسر👱 خانه هستی، چه طوری دلت می‌آید بروی⁉️ 🔰گفته بود: حضرت زهرا(سلام الله علیها) را دیدم و بهم گفتند: یک بعد از اینکه بیای سوریه، میای پیش خودم💞 می‌دیدم که تا این اندازه شیطون و سرحال بود و می‌خندید، این هفته‌های آخر خیلی اشک می‌ریخت😭 🌷 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
💠《کار برای حــــــــوزه فرهـــــــنگ》 🌷براے ڪار در حوزہ فرهـنگ خستگے معنا ندارد. درخانہ هـرگز از ڪ
#حواس_جمع 🔸حامد هـمیشه حواسش بہ نزدیکان💕 و اطرافیانش بود طورے که مے شد رویش #حساب باز کرد هـواے هـمہ را داشت👌 از رفقاے هـم سن و سال گرفتہ تا #نوجوان هـایے که با او ارتباط داشتند👥 🔹وقتے برف سنگین🌨 در رشت سقف خیلے از خانہ هـا🏘 را پایین آورد حامد اول سقف خانہ #رفیقش را که در آموزشے بود پارو کرد بعد رفت سراغ خانہ #خودش 🔸یا وقتے قرار شد خودش بہ ماموریت #آموزشے برود در حالے که خودش متاهل💍 بود و وضع مالے اش خیلے هـم جالب نبود براے یکی از نوجوان هـایے که احساس مے کرد #نباید ارتباطش با او قطع شود یک سیم ڪارت💳 خرید و گفت #خودم شارژ مے کنم شما ارتباطت رو با من قطع نکن💞 حالا آن نوجوان شدہ یک #طلبہ موفق #شهید_حامد_کوچک_زاده 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
افتخار نسل ما... #حسین همیشه می گفت:از افتخارات نسل ما اینه که داریم تو #عصر و زمانی زندگی می کنیم
💠بامرام ترین آدم 🌴یادم هست، تو دوره بعد شامگاه همه خسته و کوفته اومدیم سمت آسایشگاه. بعد از اون همه تمرینات سخت😪 تازه باید مثل بچه آدم می رفتیم و پوتین هامون👞👞 را می زدیم 🌴ما نای رو به رو پاهامون رو هم نداشتیم❌ واکس زدن که جای خودش رو داشت تو اون حالت که منتهای آمال ما این بود که بچسبیم به زمین و و .... 🌴 پوتین همه بچه‌ها را برد و واکس زد👞 و اومد نشست روبرویمان👥 آن لحظه احساس کردم آدم روی زمین نشسته روبروی من😍 راوی: حسین کاید خورده سال ۱۳۹۵ دوره آموزشی تبریز 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🔻 مادر شهید 🔹یک روز با من تماس☎️ گرفت گفت مادر #حلالم_کنید به همین زودی می‌خواهم بروم "کربلا" همه ک
5⃣3⃣2⃣1⃣ 🌷 🔰به (س) و حضرت ابوالفضل(ع) علاقه خاصی داشت به من گفت: می‌خواهم به دوره سوریه بروم. از اینکه یک دفعه چنین تصمیمی گرفته بهت زده شدم😟 او از هدف🎯 و آرمان اصلی‌اش گفت منم مانع رفتنش نشدم. 🔰به گفته همرزمانش در اول حرم "حضرت زینب(س)" و رقیه(س) را زیارت می‌کنند. گویا هاشم رجزی آماده کرده بود که در بخواند اما می‌گوید: اول در عملیات شرکت کنم وقتی انتقام👊 گرفتیم در برگشت رجز خوانده و عزاداری خواهیم کرد. 🔰شب روز 7 اسفند ماه📆 به خط مقدم اعزام می‌شوند تا ده صبح با می‌جنگند. آنجا هاشم رشادت‌های خوبی نشان می‌دهد و چندین نفر👥 را از معرض تیر دشمن نجات می‌دهد و اسلحه و مهمات را به سمت خودی می‌اندازد تا به دست دشمن نیفتد، در این لحظات مجروح💔 می‌شود. 🔰به دلیل شرایط سختی که در منطقه حاکم بود و به دلیل محاصره پیکرش در آن سمت می‌ماند. تا معلوم نبوده که هاشم شهید شده یا نه😔 13 روز طول می‌کشد از دست مسئولان و نظامی نیز به دلیل شرایط بد منطقه کاری برنمی‌آمد❌ 🔰تا اینکه شب آقا علی اکبر (ع) 40 نفر از افراد قرارگاه یک عملیات انجام می‌دهند. نزدیک صبح🌥 با ظرافت خاص و با "عنایت خداوند" پیکر هاشم🌷 را انتقال می‌دهند. 🔰بعد از آخرین زمان تماس📞 خبری از او نداشتیم به نگرانی ما افزوده می‌شد و به غیر از کاری از دستمان برنم‌ آمد. روزی که پیکر شهید⚰ را انتقال می‌دهند به من پیامک آمد که پیکر هاشم در است. هر کدام از ما تا آن موقع خواب‌های متفاوتی از آمدنش می‌دیدیم. حتی بارها برای شهادتش عیان شده بود. 🔰هاشم دو بارز داشت که در کمتر کسی پیدا می‌شود، دلسوزی♥️ و ؛ اگر کسی چیزی از او می‌خواست تمام سعی و تلاشش را می‌کرد تا او را به خواسته‌اش برساند👌 هر کس هر کاری و مشکلی داشت وی اولین کسی بود که پیش قدم می‌شد. خودش را دست بالا نمی‌گرفت اگر مجلس ترحیم برای فردی از اطرافیان برگزار می‌شد او در صف کمک رسانی✋ حاضر می‌شد. از پخش اعلامیه در کوچه پس کوچه ها گرفته تا پذیرایی از مهمانان انجام می‌داد. راوی: برادر شهید 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷 🌻در دوره بسیج، یک شب رسول، من را کنار کشید، حالا آن موقع سیزده ساله بود، گفت: آقا شما آدم خوبی هستید و من به شما اعتماد دارم، یک چیزی می‌خواهم بگویم، فقط از شما می‌خواهم که به هیچ کس نگویید، تاکید کرد که به پدرم نگویید، 🌻به نگویید، به برادرم روح الله نگویید، من اول فکر می‌کردم یک کار خطایی کرده یا از او سر زده، گفتم: خوب بگو، گفت: آقا مرتضی شما آدم و مومنی هستید، دعایتان هم مستجاب می‌شود، دعا 🤲کنید ما بشویم، من همانجا چشمم پر اشک 😢شد، رفتم پشت چادرها و شروع کردم به گریه، که این بچه در این سن و سال چقدر از امثال ما گرفته. 🌷 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh