eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.3هزار دنبال‌کننده
28.2هزار عکس
6.5هزار ویدیو
204 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @Ma_chem
مشاهده در ایتا
دانلود
3⃣1⃣4⃣ 🌷 💠پرهیز از اسراف 💢 زندگي نامه هاي را كه مي خواني مي بيني چقدر حساس بوده اند👌 به رعايت ،به ♨️عدم اسراف و ...؛ از اسراف نكردن عمر و جانشان بگير تا دورريختن چند حبه قند و تكه هاي نان و ... 🔹در زندگی هیچوقت اسراف جایگاهی نداشت🚫.باقیمانده غذا🍲 را دور نمیریخت.دریخچال نگهداری میکرد تا با وعده ی بعدی کند. 🔸درمصرف آب💦 بینهایت صرفه جویی میکرد.از زمانی که کم آبی جدی شد و با خشکسالی و کمبود بارندگی🌧 مواجه شدیم ، در مصرف خیلی محتاط بود. 🔹آبی که بعداز استحمام علی اکبرمان در وان حمامش🛁 جمع شده بود را در چاه نمیریخت،با اینکه طبقه ی دوم یک آپارتمان🏢 زندگی می کردیم ،ولی آب وان را پایین ساختمان میبرد و آب را پای درختان🌳 میریخت. 🔸هیچوقت باآب آشامیدنی🚰 قالی یا پتو .میگفت:" حیفه که آب آشامیدنی مردم صرف شستن و قالی شود و با این وضع کمبود آب🚱 باید این کار را انجام بده.و اینقدر این مساله براشون مهم بود که به دیگران هم ♨️تذکر میدادند. 🔹گاهي شايد بگوييد اين ديگر خيلي سخت مي گرفتند! ⚡️اما حقيقت اين است كه آنها 👈 «اشد حبا لله» ها - از « لايحب» هاي الله سخت مي هراسيدند 💢《لا تسرفوا انه لایحب المسرفین》 📣 صرفه جویی و پرهیز از اسراف است 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
2⃣2⃣5⃣ 🌷 🔹یه روز نگاه کردم تو چشمای گفتم ابراهیم چشمات چقدر قشنگن 😍،گفتم تو خیلی زیبان و خدا چیزای زیبا رو برای ما نمی ذاره🚫 تو این دنیا برای خودش بر می داره 🔸مطمئنم حاجی تو وقتی بشی سرت جدا می شه خدا می بره😔. حاج ابراهیم همت می گه چشمای ابراهیم من بخاطر این قشنگ بود👇 🔹یکی بخاطر اینکه این چشم ها به گناه🔞 باز نشد 🔸دوم اینکه هر وقت خونه بود پا می شدم می دیدم چشمای قشنگ حاج ابراهیم دارن در خونه چه اشکی می ریزن😭 🔹گفتم من مطمئنم این چشما رو خاطر خواه شده چشمات نمی مونه.آخرش هم تو از بالای دهانش و لبهاش رفت چشما رو خدا با قابش برداشت و برد😔. 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
6⃣4⃣8⃣ 🌷 💠یک رویا اما واقعیت ⚜«الذین ءامنوا و هاجروا و جهدوا فی‌ سبیل‌الله باموالهم و انفسهم اعظم درجة عندالله و اولئک هم الفائزون» 💢«کسانی که ایمان آورده و هجرت کرده و در راه خدا با مال و جانشان به جهاد پرداخته‌اند، نزد خدا مقامی هر چه والاتر دارند و اینان همان رستگارانند.» ✔️ 💠خوابی که همرزم شهید؛ ابو زینب بعد از برگشتن از دید 🔰چند روزی بود که از سوریه برگشته بودم. عجیب دلم هوای به خصوص ✓سجاد مرادی و ✓عبدالمهدی کاظمی رو کرده بود. شب دوباره اعزام شدم سوریه🚌 نزدیک ظهر بود که رفتم تو حرم 🕌 سلام دادم و زیارت کردم. 🔰از خوشحالی تو پوست خودم نمی گنجیدم. موقع نهار🍲 شده بود رفتیم تو یک سفره یکبار مصرف انداخته بودند و بچه ها نشسته بودند یک جای خالی برای خودم پیدا کردم و نشستم👤 ناگهان دیدم شهیدعبدالمهدی کاظمی🌷 با اون 😍 آمد و درست مقابل من نشست. از نگاهم رو ازش برنداشتم❌ 🔰به من گفت چیه چی دیدی ماتت برده⁉️ بهش گفتم پس تو که موشک خورد کنارت💥 و ، اینجا چکار می کنی؟ با خنده گفت : من زنده ام والان روبروت نشستم صحیح وسالم 🔰بهش گفتم من خودم شنیدم که با بدنت چه کرد. با خنده گفت:😄 یه خراش ساده بود و خوب شد👌 بهش گفتم من خودم تو شهدا🌷 مزارت رو دیدم ، بازم خندید و گفت بابا و الان روبروت هستم باور نداری بیا بغلم کن💞 🔰پریدم تو بغلش و با هم کلی گریه کردیم😭همدیگر را محکم فشار می دادیم. شد که از خواب بیدار شدم. دوست داشتم از اون خواب بیدار نمی شدم😔 یادم اومد که خدا تو میگه زنده اند 🔰 هنوز زنده است و هنوز داره تو سوریه در دفاع ازحرم می جنگه👊 چند شب بعدش هم خواب رو دیدم که اونم هنوز داشت تو سوریه می جنگید. 🌷 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
6⃣7⃣8⃣ 🌷 💞با حضرت معصومه(س) معامله کردم 🔰امین قبل به حرم🕌 حضرت معصومه (سلام الله علیها) رفته بود. آنجا گفته بود «خدایا، تو می‌دانی که و عفت دختر برای من خیلی مهم است👌 کسی را می‌خواهم که این را داشته باشد...» 🔰بعد رو به (سلام الله) ادامه داده بود « ؛ هر کس این مشخصات را دارد📝 نشانه‌ای داشته باشد و آن هم اینکه اسم او مادرت حضرت زهرا (سلام الله علیها) باشد✅» 🔰امین می‌گفت: « اینطور دعا نکرده بودم❌ اما نمی‌دانم چرا قبل خواستگاری شما، چنین درخواستی کردم!» 🔰مادرش که موضوع مرا با مطرح کرد، فوراً اسم مرا پرسیده بود. تا نام را شنید، گفته بود موافقم✅!‌به خواستگاری برویم!☺️ می‌گفت «با معامله کرده‌ام.» 🌷 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
#وصیتنامه📜 🔰اینجانب مصطفی شیخ الاسلامی فرزند و #سرباز کوچک حضرت #زینب وظیفه خود دیدم که به کسانی که به حضرت زینب بی احترامی💥 کردند، جواب دندان شکنی دهم و به #جهادی که رهبر انقلاب اسلامی اعلام کرده اند #لبیک گویم و برای دفاع از حرم به عنوان #مدافع_حرم به سوریه بروم. 🔰از شما مردم عزیز میخواهم که همیشه کنار #رهبر انقلاب بوده و #هیچوقت نگذارید تنها باشد❌ و اجازه ندهید کسی به این انقلاب با چشمان بد نگاه اندازد👊 همیشه کنار دین و قرآن📖 باشید و #هرگز آن را ترک نکنید که تمام شیعیان امیدشان به خدا و ائمه اطهار می باشد. امیدوارم روزی برسد که تمام مستکبران👹 #نابود و اسلام پیروز شود✌️ ✍مصطفی شیخ الاسلامی ۹۴/۸/۲۲ #شهید_مصطفی_شیخ_الاسلامی 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🔸میثم آن قدر خوب و مظلوم بود☺️ که حیف بود غیر از #شهادت از دنیا برود. #لیاقت شهادت را داشت. 🔹از بچگی👦 حرف‌گوش‌کن بود. خیلی کمک حالم بود. بچه فعالی بود. بزرگ‌تر که شد تا #من جلوتر از او وارد اتاق نمی‌شدم قدم برنمی‌داشت🚷 🔸 #هیچوقت به من نمی‌گفت برایش فلان کار انجام بدهم. همیشه با #وضو بود. نمازش را اول وقت می‌خواند. یک جوری معلم اخلاق بود و با ایمانش برای همه #الگو بود.  راوی: مادر شهید #شهید_میثم_علیجانی🌷 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
خبرنگـ🎤ــار پرسید: تکلیف #اسلحه برادرتون چی میشه که الان رو زمین موند⁉️ جواد(برادرشهیدسالخورده): اسلحه #برادرم تفنگ نبود❌ که روی زمین بمونه، اسلحه ش #ایمانش بود، که #هیچوقت رو زمین نمی مونه⛔️ #شهید_محمدتقی_سالخورده #شهید_مدافع_حرم 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
#خاطره 🔸چندتایی بودیم که خیلی باهم #رفیق بودیم. توی ماموریت ها، موقع #نماز_شب که می شد، با هر ترفندی که بود می آمد و ما چند تا را بیدار میکرد و میگفت: " پاشید، وقت نماز شبه."♥️ 🔹گاهی هم که خسته بودیم😪 و در خواب عمیق بودیم، بی خیال ما نمی شد. می ایستاد بالای سر ما و با هر ترفندی بود، #بیدارمان می کرد. #هیچوقت در رفاقت کم نمی گذاشت❌ 🔻نقل از آقای حمید عالیشاه همرزم شهید طاهر 📚 برگرفته از کتاب #طاهر_خانطومان #شهید_سیدرضا_طاهر 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
7⃣0⃣2⃣1⃣ 🌷 💞با حضرت معصومه(س) معامله کردم 🔰امین قبل به حرم🕌 حضرت معصومه (سلام الله علیها) رفته بود. آنجا گفته بود «خدایا، تو می‌دانی که و عفت دختر برای من خیلی مهم است👌 کسی را می‌خواهم که این را داشته باشد...» 🔰بعد رو به (سلام الله) ادامه داده بود « ؛ هر کس این مشخصات را دارد📝 نشانه‌ای داشته باشد و آن هم اینکه اسم او مادرت حضرت زهرا (سلام الله علیها) باشد✅» 🔰امین می‌گفت: « اینطور دعا نکرده بودم❌ اما نمی‌دانم چرا قبل خواستگاری شما، چنین درخواستی کردم!» 🔰مادرش که موضوع مرا با مطرح کرد، فوراً اسم مرا پرسیده بود. تا نام را شنید، گفته بود موافقم✅!‌به خواستگاری برویم!☺️ می‌گفت «با (س) معامله کرده‌ام.» 🌷 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
5⃣3⃣2⃣1⃣ 🌷 🔰به (س) و حضرت ابوالفضل(ع) علاقه خاصی داشت به من گفت: می‌خواهم به دوره سوریه بروم. از اینکه یک دفعه چنین تصمیمی گرفته بهت زده شدم😟 او از هدف🎯 و آرمان اصلی‌اش گفت منم مانع رفتنش نشدم. 🔰به گفته همرزمانش در اول حرم "حضرت زینب(س)" و رقیه(س) را زیارت می‌کنند. گویا هاشم رجزی آماده کرده بود که در بخواند اما می‌گوید: اول در عملیات شرکت کنم وقتی انتقام👊 گرفتیم در برگشت رجز خوانده و عزاداری خواهیم کرد. 🔰شب روز 7 اسفند ماه📆 به خط مقدم اعزام می‌شوند تا ده صبح با می‌جنگند. آنجا هاشم رشادت‌های خوبی نشان می‌دهد و چندین نفر👥 را از معرض تیر دشمن نجات می‌دهد و اسلحه و مهمات را به سمت خودی می‌اندازد تا به دست دشمن نیفتد، در این لحظات مجروح💔 می‌شود. 🔰به دلیل شرایط سختی که در منطقه حاکم بود و به دلیل محاصره پیکرش در آن سمت می‌ماند. تا معلوم نبوده که هاشم شهید شده یا نه😔 13 روز طول می‌کشد از دست مسئولان و نظامی نیز به دلیل شرایط بد منطقه کاری برنمی‌آمد❌ 🔰تا اینکه شب آقا علی اکبر (ع) 40 نفر از افراد قرارگاه یک عملیات انجام می‌دهند. نزدیک صبح🌥 با ظرافت خاص و با "عنایت خداوند" پیکر هاشم🌷 را انتقال می‌دهند. 🔰بعد از آخرین زمان تماس📞 خبری از او نداشتیم به نگرانی ما افزوده می‌شد و به غیر از کاری از دستمان برنم‌ آمد. روزی که پیکر شهید⚰ را انتقال می‌دهند به من پیامک آمد که پیکر هاشم در است. هر کدام از ما تا آن موقع خواب‌های متفاوتی از آمدنش می‌دیدیم. حتی بارها برای شهادتش عیان شده بود. 🔰هاشم دو بارز داشت که در کمتر کسی پیدا می‌شود، دلسوزی♥️ و ؛ اگر کسی چیزی از او می‌خواست تمام سعی و تلاشش را می‌کرد تا او را به خواسته‌اش برساند👌 هر کس هر کاری و مشکلی داشت وی اولین کسی بود که پیش قدم می‌شد. خودش را دست بالا نمی‌گرفت اگر مجلس ترحیم برای فردی از اطرافیان برگزار می‌شد او در صف کمک رسانی✋ حاضر می‌شد. از پخش اعلامیه در کوچه پس کوچه ها گرفته تا پذیرایی از مهمانان انجام می‌داد. راوی: برادر شهید 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🔹یکبار با حرف می زدیم. میون حرف هامون گفتم: من که می‌دونم هستم ،ما که جامون آخر جهنمه😢 🔸یک دفعه چهره آقا روح‌الله عوض شد. اخم هایش در هم رفت😠 و ازم روبرگردوند! چند ساعتی با من . 🔹خیلی از دستم شده بود. انگار به بخشندگی خدا توهین کرده بودم🚫 و به او برخورده بود. بعد از کلی منت کشی برای آشتی کردن بهم گفت: دیگه این‌ حرف رو نزن. "خدا خیلی بخشنده است خیلی..." به روایت همسر محترمه شهید 🌷 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh