🌷شهید نظرزاده 🌷
🌷 #داستان_یک_تفحص ☜ (7) 💠شهدایی که در #فتنه_تیرماه_78 خودشان را برای یاری #رهبرشان رساندند 🌷تیر م
🌷 #داستان_یک_تفحص ☜ (8)
💠 راز انگشتی که سالم مانده بود
🔹چنــــد روزے مے شد ڪه در اطراف ڪانے مانگا واقع در #غـرب ڪشور ڪار مے ڪردیم؛ شهداے عملیات #والفجــر چهار را پیدا مے ڪردیم. اواسط سال ۷۱ بود.
🔸از دور متوجه پیڪر #شهیدے داخــل یڪے از #سنگــرها شدیم.سریع رفتیم جلــو.همان طـور ڪه داخل سنگــر نشسته بود،ظاهرا˝ تیر یا #ترڪش به او اصابت ڪرده وشهید شده بود.
🔹خواستیم ڪه بدنش را جمـع ڪنیم و داخــل ڪیسه بگذاریم، در ڪمـال حیــرت دیدیم در انگشت وسط دست راست او #انگشتــرے است؛ از آن جالب تر این ڪه تمام بدن ڪاملا˝ #اسڪلت شده بود ولے انگشتے ڪه انگشتر در آن بود، ڪاملا˝ #سالم و گوشتے مانده بود.
🔸همه ے بچه ها دورش جمع شدند. خاڪ هاے روے #عقیق انگشتر را پاڪ ڪردیم. .اشڪ همه مان در آمد،روے آن نوشته شده بود: #حسیـــــن_جانم.
📚 ڪتاب تفحص
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
هیچوقت از مرتضی نشنیدیم که #غیبت🚫 کسی را کند. حتی دوست نداشت اطرافیانش پشت سر کسی صحبت کنند. اگر
💠قلبی به وسعت دریا
از مشهد #انگشتری خریده بود که خیلی آن را دوست داشت، یک بار یکی از همکاران به او گفت:《چه قدر انگشتر #قشنگی داری مرتضی،از کجا گرفتیش؟》
انگشتر را از #دستش در آورد و گفت:《از مشهد،بیا برا تو》
و بدون هیچ حرفی، انگشتر را #بخشید، به او گفتم:《حالا یه ذره صبر کن شاید بعدا #پشیمون بشی》
گفت:《دیگه اونو بخشیدمش》
می دانستم که از #صمیم_قلب این کار را کرده است.
#شهید_مرتضی_حسین_پور🌷
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
⭕️ ماجرای عجیب دست و #انگشتری که از بدن حاج قاسم سالم ماند/سردار یک ریال یا یک دلار حق ماموریت نگرفت❌
🔺سردار سرلشکر محمدعلی جعفری فرمانده سابق سپاه در برنامهای تلویزیونی اظهار داشت: #دست نازنین حاج قاسم سلیمانی که ظاهرا از بدن مطهرشان سالم مانده در عملیات طریقالقدس ترکش💥 خورده بود.
🔹حجّتالاسلام علی شیرازی، نماینده ولی فقیه در نیروی قدس سپاه، با اشاره به سادهزیستی شهید سلیمانی گفت: تاکنون این را نگفتهام اما اکنون که ایشان #شهید شدهاند میگویم که سردار سلیمانی یک ریال یا یک دلار #حق_ماموریت نگرفت؛ گاهی به من میگفت که من در خرج زندگی زن و بچه خود میمانم.
#شهید_قاسم_سلیمانی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
▪️از مراسم سالگرد #ارتحال_امام خسته و کوفته😪 و با زبون #روزه برگشته بود خونه، لباساشو عوض کرده بود و
#خاطرات_شهدا
ایشون دوتا خواهر بزرگتر از خودش داشت و بهشون درحدی احترام میگذاشت که هرگز حتی به #اسم صداشون نکرد.
"آبجی جون" و "خواهرجون" #صداشون میکرد.
وقتی هم متوجه بارداریشون شد گفت هرکی بچه اش دختر باشه هدیه ویژه داره و برای "ریحان" یک #انگشتری طلا خرید.
بچه ام که بود،با #دخترای فامیل که هم سن و سالش بودن هیچوقت دعوا نمیکرد یا درگیر #نمیشد.
یکمم که بزرگ شده بود گاهی تذکرای رفتاری خیلی محدود به دختر بچه ها میداد و خیلی با آرامش و متانت باهاشون #برخورد میکرد.
راوی:پدر شهید
پ ن : تصویر متعلق به شهید و خواهرزاده ایشان است که در نهمین ماه تولد؛ تنها دایی خود را تقدیم راه سرخ حسینی کرد.
#شهید_حسین_معزغلامی
#شهید_مدافع_حرم
🍃🌹🍃🌹
@ShahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
📚#رمان_واقعی_مفهومی_بصیرتی ⛅️#افتاب_در_حجاب 1⃣4⃣#قسمت_چهل_ویکم 💢بلند شو #عزیزکم ! هوا دارد تاریک مى
📚#رمان_واقعی_مفهومی_بصیرتی
⛅️#افتاب_در_حجاب
2⃣4⃣#قسمت_چهل_دوم
🏴#پرتوسیزدهم🏴
💢غروب کن خورشید! ☀️
بگذار شب🌙، آفتابى شود و بر روى غمها و اشکها 😭و #خستگیها سایه بیندازد!زمین، دم کرده است....
بگذار #وقت_نماز فرا رسد و درهاى آسمان گشوده شود....خورشید، شرمزده خود را فرو مى کشد و تو شتابناك، #کودك_جانباخته را بغل مى زنى، ...
به #سکینه نگاه مى کنى و به سمت #خیمه راه مى افتى.
🖤#بى_اشارت این نگاه هم سکینه خوب مى فهمد... که #خبرمرگ این کودك باید از زنان و کودکان دیگر #پنهان بماند
و #جگرهاى_زخم_خورده را به این نمک نیازارد.وقتى به خیمه 🏕مى رسى،...
مى بینى که #دشمن، #آب را #آزاد کرده است.یعنى به #فرزندان_زهرا هم اجازه داده است که از #مهریه_مادرشان ، سهمى داشته باشند....
💢بچه ها را #مى بینى که با رنگ روى زرد، با لبهاى چاك چاك و گلوهاى عطشناك ، مقابل ظرفهاى آب💧 نشسته اند اما هیچ کدام لب به آب نمى زنند....
#فقط_گریه_مى_کنند... به آب نگاه مى کنند و گریه مى کنند.. یکى عطش #عباس را به یاد مى آورد،..
یکى تشنگى #على_اکبر را تداعى مى کند،...
🖤یکى به یاد #قاسم مى افتد،...
یکى از بى تابى #على_اصغر مى گوید و...در این میانه ، لحن #سکینه از همه #جانسوزتر است که با خود #مویه مى کند:_✨هل سقى ابى ام قتل عطشانا؟(19)#تاب_دیدن این منظره #طاقت_سوز، بى مدد از #غیب ، ممکن نیست.پرده را کنار مى زنى و چشم به دور #دستهاى مى دوزى؛...
به ازل ، به پیش از خلقت ، به لوح ، به قلم ، به نقش آفرینى خامه تکوین ،
به معمارى آفرینش و...
💢مى بینى که #آب به اشارت #زهراست که راه به #جهان پیدا مى کند و در رگهاى #خلقت جارى مى شود....
#همان_آبى که #دشمن🐲 تا دمى پیش به روى #فرزندان_زهرا بسته بود...
و هم اکنون #بامنت به رویشان گشوده است.... باز مى گردى.دانستن این #رازهاى_سربه_مهرخلقت و مرورشان ، بار مصیبت را #سنگین_تر مى کند....
باید به هر زبان که هست آب را به بچه ها بنوشانى تا #حسرت و #عطش ، از سپاه تو #قربانى دیگرى نگیرد....
🖤چه شبى🌟 تا بدین پایه فرود آمده است یا زمین زیر پاى تو تا جایگاه خدا اوج گرفته است؟#حسین ، این خطه را با خود تا عرش بالا برده است... یا عرش به زیر پیکر حسین بال گسترده است ؟
🌸الرحمن على العرش استوى🌸
#اینجاکربلاست_یاعرش_خداست؟!
اگر چه خسته و #شکسته اى زینب !
اما نمازت را ایستاده بخوان ! پیش روى خدا منشین!
💢آدمى به #سر، شناخته مى شود یا #لباس؟ 👕کشته اى را اگر بخواهند شناسایى کنند، به #چهره_اش مى نگرند یا به #لباسى که پیش از رزم بر تن کرده است؟ اما اگر دشمن 👹آنقدر #پلید باشد که #سرها را از بدن جدا کرده و برده باشد، چه باید کرد؟... اگر دشمن ، #کهنه_ترین پیراهن را هم به غنیمت برده باشد، چه باید کرد؟...
لابد به دنبال علامتى
،
🖤نشانه اى ، #انگشترى ، چیزى باید گشت.اما اگر #پست_ترین سپاهى دشمن در سیاهى شب ، به #بهانه بردن انگشتر، #انگشت را هم بریده باشد و هر دو را با هم برده باشد، #به_چه_علامت نشانه اى کشته خویش را باز مى توانشناخت ؟... البته نیاز به این علائم و نشانه ها مخصوص #غریبه_هاست....
#ادامه_دارد....
🍃🌹🍃🌹
@ShahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
روایت همسر شهید مدافع امنیت #سجاد_فراهانی از توهین یک نفر به چادرش و واکنش شهید به این اتفاق:
چند روز قبل از شهادتش🌷 بیرون رفته بودم که یک ماشین به چادر من توهین کرد، زنگ زدم به #شهید و گفتم چرا نیستی از من دفاع کنی⁉️
از شدت عصبانیت موشتشو👊 محکم کوبید تو دیوار. گفت خانم نگین #انگشتری برای تولدم خریده بودی شکست ... من چیکار کنم نیستم مواظب تو باشم😭
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh