🌷شهید نظرزاده 🌷
روز عملیات نام کسانی را که قرار بوده است در #عملیات شرکت کنند خواندهاند و اسم حسین آقا در فهرست نبو
#ارادت خاصی به علی ابن موسی الرضا [عليه السلام] داشت ... آخرش هم #برات شهادتش رو از امام رضا(ع) گرفت طوری که شب شهادتش هم مصادف شد با #سالروز شهادت امام رضا [عليه السلام] ...
خیلی صاف و ساده بود و اهل #اشک و گریه. هر موقع با خودش #خلوت می کرد به یه جا خیره می شد و اشک می ریخت ...
#شهید_حسین_محرابی🌷
#شهید_مدافع_حرم
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
روز عملیات نام کسانی را که قرار بوده است در #عملیات شرکت کنند خواندهاند و اسم حسین آقا در فهرست نبو
💠زیارت ...
🔰داشتیم می رفتیم حرم #حضرت_زینب [سلام الله علیها ]. توی راه بودیم که حاج حسین شروع کرد از #شهادت گفتن. می گفت: اگه میخواین #شهید بشین باید #خالص بشین👌، به مادیات دنیوی دل نبندید☝️ که میان سینه ات را بو می کنند اگه بوی شهادت می دادی می برنت بالا ...🕊🍃
🔰اول باید از خود بی بی زینب و ائمه اطهار #طلب کنید و دوم اینکه از همه چی این دنیا ... پدر، مادر، زن و بچه و دارایی هایت #دل_بکنی. چون شهادت آسان نیست و شهادت رو به هر کسی نمی دهند. تنها کسانی به این درجه والا دست پیدا می کنند که سعادت و #لیاقت اش رو داشته باشند ...
🔰از ماشین پیاده شدیم #اشک تو چشماش حلقه زد😔. مسافت کمی را طی کردیم که رسیدیم به درب #ورودی حرم. از بازرسی که رد شدیم #تا چشمش به گنبد افتاد شروع کرد زار زار #گریه کردن😭😭.
🔰بعد اینکه #زیارت کردیم و می خواستیم برگردیم پاهایش شل شده بود. نمی تونست راه بره. می گفت: چجوری از این جا دل بکنم ...😭💔
آخرش هم #برات شهادتش رو همون شب از بی بی زینب کبری(س) گرفت.🍃🕊
#شهید_حسین_محرابی🌷
#شهید_مدافع_حرم
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🔰ماجرای خوابی که شهید میبیند
🔻به نقل از همسر شهید
🔸 #شهید_نظرزاده خیلی به بچه هاش علاقه داشت، از آنجا که خودش خواهر نداشت، #مادر و پدر هم نداشت❌ فقط دو تا برادر👥 داشت لذا خیلی به بچه هاش وابسته بود💞 جای بچه ها روی سینه اش بود.
🔹وقتی برای #بار_دوم میخواست عازم🚌 جبهه شود زمستان بود گفتم الان نرو🚷 صبر کن تابستان که شد برو، چون این #بچه ها بهت وابسته هستند و زمستان هم هست، بچه ها همه شون تو خونه اند🏡 بهانه گیری میکنن اگر هوا گرم بشه میرن تو حیاط بازی میکنن. گفت: نه من #خواب_دیدم باید برم
🔸گفتم: چه خوابی⁉️ گفت: خواب دیدم آقایی #سبز پوش سوار بر اسب بود، من رو با اسم صدا کرد، گفت #برات بیا بریم. دل به این دنیـ🌎ـا نبند، این دنیا ارزش نداره✘
🔹👍گفتم: شما چه کار کردی؟! گفت: من پشت سر آقا #سوار_شدم و با آقا رفتم لذا من باید برم و شما رو به #خدا می سپارم.
#شهید_براتعلی_نظرزاده🌷
#شهید_رمضان
#سالروز_شهادت
#یادشان_با_صلوات
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🍃🌺🍃🌺 ❣هرخانمـی که #چادر به سرکند و عفت ورزد🍃 ❣وهر #جوانی که #نماز_اول_وقت را در حد توان شروع کند ا
✿ارادت خاصی به علی ابن موسی #الرضا [عليه السلام] داشت ... آخرش هم #برات شهادتش رو از امام رضا(ع) گرفت طوری که شب شهادتش هم مصادف شد با #سالروز شهادت امام رضا [عليه السلام] ...😔
✿خیلی صاف و ساده بود و اهل #اشک و گریه هر موقع با خودش #خلوت می کرد به یه جا خیره می شد و اشک می ریخت😭
#شهید_حسین_محرابی🌷
#شهید_مدافع_حرم
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
گفته بودم
اسرارقلب #مادر_شهید
برکسی فاش نمی شود❌
حتی #فرزندش
اماوقتی
در #آغوش خداحافظی شان
یک لحظه #عطر_شهادت
بپیچد💫
به دل هر دو #برات می شود
هر دو👥 میفهمند که دیگر،
#شهادت
از آن بالا #حواله شده🕊
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🔰ماجرای خوابی که شهید میبیند
🔻به نقل از همسر شهید
🔸 #شهید_نظرزاده خیلی به بچه هاش علاقه داشت، از آنجا که خودش خواهر نداشت، #مادر و پدر هم نداشت❌ فقط دو تا برادر👥 داشت لذا خیلی به بچه هاش وابسته بود💞 جای بچه ها روی سینه اش بود.
🔹وقتی برای #بار_دوم میخواست عازم🚌 جبهه شود زمستان بود گفتم الان نرو🚷 صبر کن تابستان که شد برو، چون این #بچه ها بهت وابسته هستند و زمستان هم هست، بچه ها همه شون تو خونه اند🏡 بهانه گیری میکنن اگر هوا گرم بشه میرن تو حیاط بازی میکنن. گفت: نه من #خواب_دیدم باید برم
🔸گفتم: چه خوابی⁉️ گفت: خواب دیدم آقایی #سبز پوش سوار بر اسب بود، من رو با اسم صدا کرد، گفت #برات بیا بریم. دل به این دنیـ🌎ـا نبند، این دنیا ارزش نداره✘
🔹👍گفتم: شما چه کار کردی؟! گفت: من پشت سر آقا #سوار_شدم و با آقا رفتم لذا من باید برم و شما رو به #خدا می سپارم.
#شهید_براتعلی_نظرزاده🌷
#شهید_رمضان
#سالروز_شهادت
#یادشان_با_صلوات
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
☘♥️☘♥️☘♥️☘
🌤بابا #برات گل🌸🍃 گرفتم، از همون گلی که خیلی دوست داشتی و هر وقت از #عراق و سوریه و لبنان میومدی، وقتی پیروزی #نصیبتون میشد با گل🌷 میومدم پیشتون
🌤 و سریع #میذاشتمشون روی میزتون کنار سجاده نماز شبتون.🌟 الان کنار #عکستون 🖼گذاشتم که ببینیدشون. میدونم چقدر #عاشق گل 🌼و گیاهی...🌱🥀
🌾دلنوشته خانم فاطمه سلیمانی دختر #شهید_حاج_قاسم_سلیمانی 🌷
#سلام_صبحتون_شهدایی🌺
🍃🌹🍃🌹
@ShahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
💠داش #ابرام.. نذر لبخندت☺️ گناه نمیکنم...❌ 💠ت✨و هم حواست به #هوای دلم💞 باشه ها #برای_داش_ابرام #رف
8⃣4⃣3⃣1⃣#خاطرات_شهدا🌷
🔅راوی_یکی_از_دوستان
♻️ به همراه #چند نفر از دوستان نشسته بودیم و در مورد #ابراهیم صحبت می کردیم.یکی از دوستان که ابراهیم رو نمی شناخت تصویرش رو از من گرفت و نگاه کردبا #تعجب 😳گفت : شما مطمئن هستید اسم ایشون ابراهیمه⁉️
♻️با تعجب گفتم: خب بله ، #چطور مگه!؟ گفت : من قبلا تو بازار سلطانی مغازه داشتم.این آقا ابراهیم دو روز در هفته سر بازارمی ایستاد.یه کوله باربری هم می انداخت روی #دوشش و بار می برد.یه روز بهش گفتم : اسم شما چیه؟
گفت : من رو یدالله صدا کنید!
♻️ گذشت .... تا چند وقت بعد یکی از #دوستانم اومده بود بازار تا ایشون رو دیدبا تعجب گفت : این آقا رو می شناسی!؟گفتم: نه چطور مگه!گفت : ایشون #قهرمان والیبال و کشتیه، آدم خیلی با تقوائیه، برای شکستن نفسش این کارهارو می کنه.
♻️ این هم #برات بگم که آدم خیلی بزرگیه!بعد از آن ماجرا دیگه ایشون رو ندیدم!🌸صحبت های آن آقا خیلی من رو به فکر فرو برد.این ماجرا #خیلی برای من عجیب بود.💥
#شهید_ابراهیم_هادی🌷
🍃🌹🍃🌹
@ShahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#تلنــگـــــــ🔔ــــــر #شــهادت قسمت ما میشد ای کاش... ❌میتــرسم از خــودم زمـانی که؛ ⇜"دلِ مــاد
گفته بودم
اسرار قلب #مادر_شهید
بر کسی فاش نمی شود🚫
حتی #فرزندش!
💥اما وقتی
در #آغوش خداحافظی شان
یک لحظه #عطر_شهادت
بپیچد💫
به دل هر دو #برات می شود
هر دو می فهمند که دیگر،
#شهادت از آن بالا #حواله شده است✅
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🔰ماجرای خوابی که شهید میبیند
🔻به نقل از همسر شهید
🔸 #شهید_نظرزاده خیلی به بچه هاش علاقه داشت، از آنجا که خودش خواهر نداشت، #مادر و پدر هم نداشت❌ فقط دو تا برادر👥 داشت لذا خیلی به بچه هاش وابسته بود💞 جای بچه ها روی سینه اش بود.
🔹وقتی برای #بار_دوم میخواست عازم🚌 جبهه شود زمستان بود گفتم الان نرو🚷 صبر کن تابستان که شد برو، چون این #بچه ها بهت وابسته هستند و زمستان هم هست، بچه ها همه شون تو خونه اند🏡 بهانه گیری میکنن اگر هوا گرم بشه میرن تو حیاط بازی میکنن. گفت: نه من #خواب_دیدم باید برم
🔸گفتم: چه خوابی⁉️ گفت: خواب دیدم آقایی #سبز پوش سوار بر اسب بود، من رو با اسم صدا کرد، گفت #برات بیا بریم. دل به این دنیـ🌎ـا نبند، این دنیا ارزش نداره✘
🔹👍گفتم: شما چه کار کردی؟! گفت: من پشت سر آقا #سوار_شدم و با آقا رفتم لذا من باید برم و شما رو به #خدا می سپارم.
#شهید_براتعلی_نظرزاده🌷
#شهید_رمضان
#یکم_خرداد_شهادت
#یادشان_با_صلوات
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🔰ماجرای خوابی که شهید میبیند
🔻به نقل از همسر شهید
🔸 #شهید_نظرزاده خیلی به بچه هاش علاقه داشت، از آنجا که خودش خواهر نداشت، #مادر و پدر هم نداشت❌ فقط دو تا برادر👥 داشت لذا خیلی به بچه هاش وابسته بود💞 جای بچه ها روی سینه اش بود.
🔹وقتی برای #بار_دوم میخواست عازم🚌 جبهه شود زمستان بود گفتم الان نرو🚷 صبر کن تابستان که شد برو، چون این #بچه ها بهت وابسته هستند و زمستان هم هست، بچه ها همه شون تو خونه اند🏡 بهانه گیری میکنن اگر هوا گرم بشه میرن تو حیاط بازی میکنن. گفت: نه من #خواب_دیدم باید برم
🔸گفتم: چه خوابی⁉️ گفت: خواب دیدم آقایی #سبز پوش سوار بر اسب بود، من رو با اسم صدا کرد، گفت #برات بیا بریم. دل به این دنیـ🌎ـا نبند، این دنیا ارزش نداره✘
🔹👍گفتم: شما چه کار کردی؟! گفت: من پشت سر آقا #سوار_شدم و با آقا رفتم لذا من باید برم و شما رو به #خدا می سپارم.
#شهید_براتعلی_نظرزاده🌷
#شهید_رمضان
#یکم_خرداد_شهادت
#یادشان_با_صلوات
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh