eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.2هزار دنبال‌کننده
27.7هزار عکس
6.1هزار ویدیو
204 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @Ma_chem زیارت نیابتی @Shahid_nazarzade
مشاهده در ایتا
دانلود
9⃣1⃣2⃣ 🌷 ❤️🕊 🌷میخواستم همونجوری باشم که دلش میخواست... قرص و ... سعی میکردم گریه و زاری راه نندازم... تموم مدت هم بالا سرش بودم... وقتی تو خاک میذاشتنش...😔 وقتی میخوندن... وقتی روش خاک میریختن...😢 گاهی وقتا... خدا آدمو پوست کلفت میکنه... بچه های و لشکرش... میزدن تو سر و صورتشون... نمیدونستم که ایییین همهههه آدم دوسش داشتن...❤️ 🌷حرم بی بی (س)... پر شده بود از سینه زن و نوحه خون... بهت زده بودم... مدام با خود میگفتم... آخه چرا نفهمیدم که میشه...!😞 خیلیا میگفتن... "چرا نمیکنه....😕 چرا به سر و صورتش نمیزنه...؟!" یه مدت تو خونه ی آقا مهدی موندم... بعدش برگشتم پیش و ... حالا منم شده بودم مثه اونا... دیگه منتظر کسی و چیزی نبودم... اتفاقی که نباید،اتفاق افتاده بود...💔 🌷خیلی داشتن و... تجربه هاشونو بهم میگفتن... بعد یه مدت اومد سراغم و آرومتر شدم... میشِستیم و از خاطرات میگفتیم... اون روزا اونقده ریخته بود... که گریه کردن کار خنده داری به نظر میرسید... 🌷یادگاریهای زندگی باهاش...💕 همین ریز و درشتیه که... گاهی وقتا یادم میان و... یه مرجان بزرگ و... یه و هم که بهم داده بود...💕 از دوستش گرفته بود که شهید شده... 🌷بازم انگار ذهنم دو قسمت شده و... داره پشت اون دیوار میخونه... باورتون میشه... صدای کمیل خوندشو میشنوم...؟😔💚 🌸 شادی روحش 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
برنمیگردے #عزیزم بسکه #محکم بسته ام بادعای دستهایم بند #پوتین تورا حرف #ناموس خداوندست، وقتی #‌جان دهی حضرت سقا بخواند ذکر #تلقین تو را 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
0⃣3⃣6⃣ 🌷 💠تا آخر بخوانید (هو الحَقُّ المُبین) همیشه روضه شنیده ایم ⚡️اما هم عالمی دارد... 💢صحنه اول: محمدرضا از تماس گرفته☎️؛ پشت تلفن التماس میکند: -مامان! توروخدا دعا کن بشم. +تو شو، شهید میشی... -به خدا دیگه خالص شدم. دیگه یه ذره ناخالصی تو دلم نیست🚫. +پس شهید میشی🕊. _ حالا که راضی شدی، دعا کن برگردم. 💢صحنه دوم: مهمان شدیم. قرار است بدنِ پاره جگرمان را تحویل بگیریم و وداع کنیم😢. بعد از روز دلتنگی، با خودم گفتم محکم در آغوشش می گیرم💞 و التماسش میکنم سلام و ارادت و دلتنگی مرا به برساند. اما... ⇜ به سینه اش دست نزن🚫. ⇜نمی شود در آغوشش بگیری. ⇜صورتش را آرام ببوس و اذیتش نکن. ⇜به زیاد دست نزن. مضطر به روی ماهش نگاه کردم و پرسیدم: ! چه کردی با خودت⁉️😭 💢صحنه سوم: شب قبل از است. مادر بی تاب شده، قرار ندارد. دست به دامان شهدای شدیم . مادر با همرزم 👥محمدرضا در کهف خلوت کرده: _ بگو محمد چطور شهید شد؟ +بگذرید... _ خودش گفت دوست دارد بی سر برگردد. +همانطور که دوست داشت شد؛ و ... 💢صحنه چهارم: برای بدرقه اش نشسته ایم کنار منزل جدیدش بی ترس و بی درد و آرام😌. متحیر ایستاده و این پا و آن پا می کند، _ پس چرا نمیخوانی⁉️ _ نیست که تکان دهم و تلقین بخوانم... 🔸حالا میدانیم ⇜اربا اربا یعنی چه ⇜ یعنی چه، ⇜ یعنی چه، ⇜ یعنی چه 🔹از تو ممنونیم که به اندازه بال مگسی، سیدالشهدا را به ما چشاندی، گوارای وجودت نازنینم. 🌾آسان و سختِ عشق، سوا كردنى نبود! 🌾ما نيز مهر و قهر تو در هم خريده ايم 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
💠شهیدی که بعد از 16 سال پیکرش سالم ماند، آری #محمدرضا_شفیعی را میگویم... مادر محمدرضا، #عقیقی به من می‌دهد و سفارش می‌کند آن را زیر زبانش بگذارم. لب، زبان و دندان‌هایش هیچ تغییری نکرده‌اند! شانه‌هایش را که برای #تلقین خواندن، در دست می‌گیرم، تمام گوشت‌هایش را حس می‌کنم. بعد از ۱۶ سال! گویی #تازه، روح از بدنش جدا شده است. محمدرضا از موقعیت صفا و #اشک‌هایی که بعد از هر گریه برای سیدالشهدا به‌صورت و بدنش می‌مالید، ارث زیبا و ماندگاری برد. راوی: حاج حسین کاجی #شهید_محمدرضا_شفیعی🌷 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh