eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.4هزار دنبال‌کننده
29.7هزار عکس
7.8هزار ویدیو
211 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @MA_Chemistry
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷شهید نظرزاده 🌷
🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂 #کلام.شهید   🔰می روم تا #انتقام سیلی #مادرم رابگیرم. 🔰#همسرعزیزم خودت میدانی که چقدر #دوس
#سیره_شهید 📖🔎 پدر شهید می گفتند: زمانی که شهید بزرگوار قرار بود به جبهه مقاومت #اعزام شود، در پاسخ به این سوال که هنوز رهبری #فتوای_جهاد نداده است، گفت: «مگر حتما باید عرصه #تنگ شود تا آقا اذن جهاد بدهد، قبل از آنکه عرصه تنگ شود باید برویم تا آقا #اطمینان_خاطر یابند.» #شهید_حسین_هریری🌷 #آتش_به_اختیار✌️ 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
💢هیچ وقت مانع رفتنش نشدم، #دلتنگش بودم اما ته دلم راضی بودم به شهادتش، واقعا #حقش بود. 💢خودشم همیشه
🔺‌آخرین عکس خانوادگی😔 وقتي مي‌رفت مأموريت مي‌گفت از همه بيشتر دلم براي تنگ مي‌شود. آخر همه شما را مي‌شنوم و با شما صحبت مي‌كنم، اما محمد امين كه صحبت كند. دلم برايش مي‌شود. ‌ سفارشش به من هميشه و هميشه اول اول وقت و دوم حفظ به بهترين شكل و سوم تابع محض ماندن بود. ‌ 🌷 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#شهادت❤️ حکایت عاشقانه آنانے است🌷 ڪہ دانستند دنیا جاے #ماندن نیست باید #پرواز کرد تاخدا🕊 #شهیدمدافع
8⃣5⃣9⃣ 🌷 ✍ به روایت دوست شهید 🔰شهید آقاعبداللهی صدای داشت و حرفی که می‌زد به دل همه می‌نشست، می‌توانم بگویم تنها صدایی که دلم برای شنیدنش شده و دوست دارم هرطور که می‌شود یک بار دیگر آن را بشنوم همین صدای شهید آقاعبداللهی است. 🔰او بسیار بود و هرگز عصبانیت او را ندیدم، اهل دل‌خور شدن و از کسی نبود. بسیار دوستدار بود و می‌شد این را از صحبت‌ها و رفتارش فهمید. 🔰او بسیار پایبند اعتقادات و بود و با توجه به سن کمش با شجاعتی که داشت همواره در اتفاقات مختلف حضور بود. 🔰در ساله ۱۳۸۸ او را در بین بسیجیان دیدم و پرسیدم علی اینجا چه می‌کنی؟ نترسیدی که کشته شوی؟ پاسخ داد من فقط به خاطر آقا آمدم و هرگز از موضع خود نمی‌آیم و دست از انقلاب نمیکشم. 🔰حدود ۱۰ روز قبل از اعزامش به سوریه او را دیدم و گفت قصد رفتن به را دارم، گفتم می‌روی تا شوی؟ گفت نه مدافع حرم نمی‌شوم می‌روم تا شوم. گفتم پس فرزندت چه می‌شود؟ گفت خداوند بزرگ است. با توجه به اینکه پیکر علی بازنگشت من حس می‌کنم واقعاً او شده است. 🌷 شادی روحش 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
صبح شد باز دلم تـــو... از دور تــــو نیاز و ضــــربان دلمے خــتم ڪلام... 🌺 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
♦️هر دو «سردارزاده» بودند و هم‌ دانشگاهی. درسشون که تموم شد، شدند #همکار دست تقدیر #همرزمشون هم کرد👥
✍ #خاطره_شهدا🌷 🌸دستش را گرفتم و نگاهش کردم، چشمانش از خوشحالی برق می زد. با شوخی و خنده بهش گفتم: طوری با ولع داری جمع می کنی که داره به #سوریه حسودیم می شه! 🌸 وقتی آمد لباس های نظامی و پوتینش را بگذارد داخل کوله، سعی کردم کمی حالت اعتراض به خود بگیرم . بهش گفتم: اونجا خیلی خوش می گذره یا اینجا خیلی بد گذشته که این قدر ذوق زده ای؟ انگشتانم را فشار داد و شروع کرد به خواندن: ما بی خیال مرقد زینب نمی شویم / روی تمام سینه زنانت حساب کن! 🌸دلم نمی آمد در را پشت سرش ببندم، نمیخواستم باور کنم که رفت. دلم برایش #تنگ شد. برای خنده هایش، برای دیوانه بازی هایش، برای گریه هایش، برای روضه خواندن هایش. 🌸صدای زنگ موبایلم بلند شد. محمد حسین بود، به نظرم هنوز به نگهبانی شهرکمان نرسیده بود. تا جواب دادم گفت: دلم برات تنگ شده! تا برسد فرودگاه، چند دفعه زنگ زد. حتی پای پرواز که الان سوار می شم و گوشی رو خاموش می کنم! می گفت: می خوام تا #لحظه_یآخر باهات حرف بزنم! #شهید_محمدحسین_محمدخانی به روایت همسر شهید 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
⇜وقتی دلت براش #تنگ میشه و نمی تونی بپری تو بغلش💕 ⇜وقتی دلت میخواد کنارش بخوابی و #نمیتونی... ⇜وقتی یه اسباب بازی🏍 جدید گرفتی و حالا...😔😔 ↵جواب همه ی اینها رو. بجای نشستن در آغوشش💞 باید با نشستن رو #سنگ_مزارش بگیری .... این موقع شب دلــ💔ـش تنگ شده میگه خونه نریم🚷 پیش #بابایی بخوابیم😔 برگرد تنها یک بغل بابای من باش #محمدامین نازدانه ی شهید #شهید_علیرضا_بریری #شبتون_شهدایی🌙 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#عاشق_شهید_همت_بود. 🔸یکبار در جلسه خواهران #بسیج، دیدم خواهران در یک طرف میز نشسته اند او هم همان ط
یادت بخیر نازنینم خوبی⁉️ خبری نیست ز دل من میخواهد، که بدانی دل منـ❤️ اندازه ی دنیا تنگ است ای دوست یادگار دیروز.. دل من سیر برایت است💔 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
✓خوب است نوکر "آخرش" بمیرد ✓خوب است بین نوکرى بمیرد... سه ماه گذشت ســ♥️ـردار دلمان هر لحظه برایت تر میشود برایمان دعا کن🤲 🌺 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🎥فیلم شهیدان #شهید_محسن_حججی #شهید_محمدحسین_محمدخانی #شهید_مصطفی_صدرزاده #شهید_سیاح_طاهری در مسج
یادت بخیر نازنینم خوبی⁉️ خبری نیست ز دل من میخواهد که بدانی دل منـ♥️ اندازه ی دنیا تنگ است ای دوست یادگار دیروز دل من سیر برایت است💔 🌷 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
‍ ⚜دلم 💕حسابی بود. حال خسته ام را با خودم بردم تا شفا گیرد. پس از خواهر شاه خراسان و دو رکعت نماز، دل آشفته ام پرکشید سوی 🌸. سوار تاکسی شدم و آدرس امامزاده علی بن جعفر را به راننده دادم. 🖇آرام آرام گلزار قدم برداشتم. بطری های کنار درب ورودی، نشان از قرار همیشگی خسته دلانی بود که برای خلوت به این گلزار می آیند. فضای مسقف پیچیده در چپ و راست که متشکل از شهداست و نورهای سبز🍃 و سرخ، که حاصل تابش نور☀️ خورشید به سقف های رنگ شده شیروانی بود حال خاصی را به انسان هدیه می داد. ⚜ناگهان دستور داد و پایم به سمت راست قدم برداشت.تعدادی دور تا دور مزار نشسته بودند.در ظاهر فضا پر از سکوت بود اما، این سکوت شاهد حرف های دلشان با زین الدین بود. 🖇شهید فرمانده لشکر علی بن ابی طالب و برادرش ، فرمانده اطلاعات و عملیات تیپ ۲ لشکر علی بن ابی طالب، در کنار هم آرام گرفته بودند.مهدی، فرمانده ای که همیشه خودش اولین نفر بود برای . می گفت: ⚜ «اگر فرمانده نیم خیز راه بره،نیروها سینه خیز راه میرن .اگه تو که بقیه میرن خونه هاشون» آرزوی داشت. عکس دخترش در جیب لباسش بود اما از ترس قرار شد بعد از عملیات آن را ببیند. 🖇به رسم حضرت نمازهای اول وقتش حتی در جاده های جنگ هم ترک نشد. نمازهایش به نیت پیروزی در عملیات ها ،نماز شب هایش، حال خوشش و گریه 😢هایش در باخدا، هنوز هم از خاطرات زیبای به جا مانده در ذهن و رزمنده هاست.خوش به حالش که خدا را شناخت و چه زیبا🌸 او را خرید. ⚜لبانم معطر به خواندن ای، چشمانم خیس از اشکِ حسرت و صدای که مرا به خود آورد و خدایی که در این است... 🌷 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
فرزانه سیاهکالی مرادی، همسر شهید: 🌸 ساعات آخر ٍ، همسرم گفت:🗣 «دوری از تو برایم سخت است😔، من آنجا در کنار دوستانم و پشت نمی توانم بگویم دوستت دارم❤️، نمی توانم بگویم دلم برایت تنگ شده، چه کنم؟». یاد همسر یکی از شهدا افتادم، به حمید گفتم: «هر زمان دلت شد بگو یادت باشه و من هم خواهم گفت یادم هست…» این طرح را پسندید و با هنگام پایین رفتن از پله های خانه بلندبلند می گفت: «یادت باشه، یادت باشه😇» و من هم با لبخند درحالی که اشک می ریختم و آخرین لحظات بودن با را در ذهن حک می کردم پاسخ می دادم «یادم هست …یادم هست …» و حمیدم رفت…💔 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh