eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.3هزار دنبال‌کننده
27.9هزار عکس
6.3هزار ویدیو
204 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @Ma_chem
مشاهده در ایتا
دانلود
3⃣6⃣3⃣ 🌷 🔰در مصطفی شدنِ مصطفی، مال خیلی مؤثر بود. یک روز با بابای مصطفی داشتیم با هم می رفتیم. بعد از 🌷 بود. 🔰 حاج آقا رحیم به شوخی به من گفت☺️: مصطفی را تو شهید کردی😟. گفتم: چرا؟ گفت: دوره بلوغ مصطفی تحت تاثیر شکل گرفت. گفتم: حاج آقا آن که شما در کیسه داشتید مصطفی را شهید🕊 کرد. 🔰خیلی حاج رحیم ناراحت شد😔، ناراحت که نه امّا رفت توی فکر💭، سکوتی کرد و بعد به حرف آمد. از یک زاویه پنهان زندگی مصطفی به من داد. 🔰گفت: فلانی حالا که این موضوع را گفتی چیزی به تو بگویم که شاید نداند. بعد گفت: توی مینی بوس🚌 دوتا دخل داشتم. 🔰 همدان یک شهر کوچک است، خیلی ها همدیگر را می شناسند👥. گفت: آن موقعی که من توی شهر کار می کردم یعنی مسافر جابجا می کردم، ها را توی دخل می ریختم. 🔰از آن آدمهایی که می شناختم آدم های چندان نیستند، کرایه که می گرفتم جداگانه می گذاشتم توی یک دخل😊. کرایه آدم های را توی یک دخل دیگر می ریختم 🔰 دخل اولی را همیشه می دادم، دخل دوم را برای رزق خانه🏡 خرج می کردم. ❤️ 🌷 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🔹تو آموزشی تیراندازیش💥 محشر بود #هیچ_کس نمیتوانست وسط سیبل🎯 بزنه ولی محمدحسین میزد #تو_خال 🔹تو عمرم جوانی به پاکی✨ و نجابتش ندیده بودم🚫 به جای بچه ها #نگهبانی میداد، اگر کسی سیر نمیشد سهم غذاش🍝 رو میداد.... 📜برشی از #وصیت_نامه یک لحظه از فرهنگ جهاد و #شهادت و امر به معروف و نهی از منکر غافل نباشید❌ که اگر #خون_شهدای کربلا و پیام زینب(س) نبود امروز اسلام و #قرآن در عالم پیشرفت نمیکرد⛔️ #شهید_جاویدالاثر_محمدحسین_مومنی 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
📚 ⛅️ 3⃣ 🏴پرتودوم🏴 💢 بایست بر سر زینب! که این هنوز اول 💘 است. سال ششم هجرت بود که تو پا به عرصه وجود گذاشتى اى! بیش از هر کس ، از آمدنت شد.... دوید به سوى پدر و با خوشحالى فریاد کشید: 🖤پدرجان! پدرجان! خدا یک به من داده است!زهراى مرضیه گفت: على جان! دخترمان را چه بگذاریم ⁉️حضرت مرتضى پاسخ داد: نامگذارى فرزندانمان پدر شماست. من سبقت نمى گیرم از پیامبر در نامگذارى این دختر. 💢 پیامبر در بود... وقتى که بازگشت، یکراست به خانه🏡 وارد شد، حتى پیش از ستردن گرد و غبار سفر، از دست و پا و صورت و سر.پدر و گفتند که براى نامگذارى عزیزمان چشم انتظار بازگشت شما بوده ایم. 🖤پیامبر تو را چون جان شیرین ، در آغوش فشرد، بر گوشه خندان☺️ بوسه زد و گفت:نامگذارى این عزیز، کار خود . من اسم آسمانى او مى مانم. 💢 بلافاصله آمد و در حالیکه 😢 در چشمهایش حلقه زده بود، اسم را براى تو از آسمان آورد، اى زینت پدر! اى درخت زیباى معطر! 🌸 از جبرئیل سؤ ال کرد که این غصه و گریه😭 چیست ⁉️ عرضه داشت:همه عمر در اندوه این دختر مى گریم که در همه عمر جز و اندوه نخواهد دید. 🖤پیامبر گریست. و على گریستند. دوبرادرت حسن و حسین گریه کردند و تو هم کردى و لب برچیدى.همچنانکه اکنون بغض، راه گلویت را بسته است.. و منتظر بهانه اى تا رهایش کنى و قدرى آرام بگیرى. و این بهانه را چه زود به دست مى دهد 💢یا دهر اف لک من خلیل کم لک بالاشراق و الاءصیل محرم باشد،.. 🌙 تو بر بالین ، به تیمار نشسته باشى ، سنگینى کند و زمین چون جنین ، بى تاب در خویش بپیچد،جون_غلام_ابوذر، در کار تیز کردن شمشیر🗡 برادر باشد،.. 💢 و برادر در گوشه ، زانو در بغل ، از فراق بگوید و از دست روزگار بنالد.چه بهانه اى بهتر از این براى اینکه تو ات را رها کنى و بغض فرو خفته چند ده ساله را به این خیمه 🏕کوچک بریزى. 🖤نمى خواهى حسین را ازاین درآورى. حالى که چشم به ابدیت دوخته است و غبار لباسش👕 را براى رفتن مى تکاند. اما چاره نیست.... پناه اشکهاى تو، همیشه آغوش حسین بوده است و تا هنوز این آغوش گشوده است باید در سار آن پناه گرفت... 💢 این قصه، قصه اکنون نیست. به برمى گردد که در آرام نمى گرفتى جز در بغل_حسین . و در مقابل حیرت دیگران از مادر مى شنیدى که:بى تابى اش همه از حسین است. در آغوش حسین،چه جاى گریستن ⁉️ 🖤اما اکنون فقط این است که جان مى دهد براى و تو آنقدر گریه مى کنى که از هوش مى روى و حسین را نگران هستى خویش مى کنى.حسین به صورتت مى پاشد... و پیشانى ات را لبهاى خویش مى کند. 💢 زنده مى شوى و آرام بخش حسین را با گوش جانت مى شنوى که: آرام باش خواهرم ! صبورى کن تمام دلم!💗 ، سرنوشت محتوم اهل زمین است . حتى هم مى میرند. بقا و قرار فقط از آن و جز خدا قرار نیست کسى زنده بماند. اوست که مى آفریند، مى میراند و دوباره زنده مى کند.... ..... 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh