eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.4هزار دنبال‌کننده
28.6هزار عکس
6.8هزار ویدیو
206 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @MA_Chemistry
مشاهده در ایتا
دانلود
✿شـ⭐️ـبــ هنگام نفس پشتِ نفس هایت برایم تڪرار مےشود😔 ✿از اینکہ برایم چه کردے و برایتـــ چہ⁉️ 🌙 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❣ 🌻باران که میبارد🌧 برایت تنگ تر میشود💔 🌻راه میوفتم در خیابان بدون چتر⛱ من میکنم و آسمان گریه😭 🌸🍃 🌹🍃🌹🍃 @ShahidNazarzadeh
🌷پرنده🕊 احساساتم در این حنجره اش پر از صوت دلتنگی💔 توست … 🌷من به همراه نسیمـ🍃 اشتیاق را خواهم خواند … 🌺 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
مداحی آنلاین - فراق یار - حجت الاسلام عالی.mp3
838K
♨️فراق یار بسیار شنیدنی👌 🎙حجت الاسلام 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🕊 💢رزمنده حمیدرضا بابل خانی با نام جهادی اعزامی از منطقه "جی اصفهان" 🔸دو روز پیش بر اثر حملات‌ موشکی💥 در حلب به فیض نائل آمد. 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
4_5848177510621119097.mp3
8.08M
🍂این گل🌷 را به رسم هدیه 🍃تقدیم کردیم 🍂حاشا اینکه از 🍃حتی لحظه ای برگردیم 😔 🎤 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🔴روضه هفتگی🔴 💺سخنران: حجت الاسلام نظری 🎤مداح: کربلایی حسین شیرمحمدی 📆زمان: پنجشنبه(یک اسفند)-ساعت۱۹ 🚪مکان: -حجاب۲۱ (علامت پرچم) خواهران برادران (علیه السلام) 🍃🌷🍃🌷 @ShahidNazarzadeh
خداوند؛ هر دو را به شهید سلیمانی🌷 داد به هر دو "حُسنیَین" رسید ⇜هم پیروز میدان✌️ منطقه بود ⇜هم شد .... 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
♨️جوانان فکر‌ نکنید یعنی زود پر زدن🕊 👈شهادت یعنی برای دین فدا♥️ شدن همانند عالمِ شهیدِ ۶۰ ساله همانند یکی در سنگر علم دیگری در سنگر جهاد 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
Quran_Page (185).mp3
910.5K
🔻طرح تلاوت روزانه قرآن کریم ✨سوره مبارکه انفال✨ 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
"همچو عباس علیه السلام" 🌷دوره های آموزش غواصی ما در مردادماه در بندر انزلی برگزار می شد. 🌷هوا به ش
🔹یک بار بعد از خواب دیدم در هیات هستیم و صحبت می کنیم. از اکبر پرسیدم: چی آن طرف به درد می خوره⁉️ گفت: خیلی این طرف به درد می خور. 🔸اکبر خودش قرآن بود و هر چه به شهادتش🌷 نزدیک تر می شد انسش با قرآن💞 بیشتر می شد. شب های هر وقت بیکار بودیم، اکبر به سراغ قرآن جیبی اش می رفت. 🔹پرسیدم: آن لحظه آخر که شدی چی شد؟ گفت: آن لحظه آخر شیطان👹 می خواست من را نسبت به ناامید کند 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
در نبود شناسنامه پشت مُهر انتخابات زده می‌شد و به نیروهایی که به هر دلیلی کارت پلاک نداشتند، اجازه‌ی دادن داده نمی‌شد❌ جمعه ۲۵ مرداد ۱۳۶۴ اردوگاه کوزران کرمانشاه رزمندگان لشکر ۲۷ حضرت رسول ﷺ 📸عکاس: حمید داوودآبادی 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🎤| #شهیدابراهیم‌هادے | 🎼 صوت‌شهیدابراهیم‌هادے‌کہ‌یک‌شب قبل‌ازعملیات‌وپنج‌روز‌قبل‌از‌شهادتــ ضبط‌شده
🔸نامش را فراموش كردم🗯 اما پسري سيزده ساله بودكه راننده بود و در يك سانحه💥 از دنيا رفت. خيلي مراقب اين پسر بود. برايش خرج مي كرد، او را باشگاه برد🏋‍♂ و وقتش را پر كرد. بعد متوجه شد كه اينها هستند و چند ماهي است اجاره منزلشان عقب افتاده ... 🔹روز بعد همان پسر در جمع ما گفت: خدا اين همسايه روبرويي ما🏘 رو حفظ كن. تموم هاي عقب افتاده را پرداخت كرد و به صاحبخانه ما گفته كه از اين به بعد اجاره ها را او پرداخت💸 مي كند. 🔸او خوشحال بود و هم ساكت. اما من مي دانستم كه ابراهيم با همسايه صحبت كرده👌 و هزينه ها را پرداخت كرده!! ⚜خدای ابراهیم فرموده است: فَأَمَّا الْيَتيمَ فَلا تَقْهَرْ. و اما (به شکرانه این همه نعمت كه خدا به داده) "یتیم" را خوار و رانده و تحقیر مکن. (ضحي/9) 📚برشی از کتاب خدای خوب ابراهیم 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷شهید نظرزاده 🌷
#سبک_زندگی_مؤثرتر_از_آگاهی_و_ایمان 4⃣ #استاد_پناهیان 🔻 ⭕️ اشتباه اولِ ما-دربارۀ عمل- این است که تصو
5⃣ 🔻 ⭕️ معمولاً مشکلات و موانع و سختی‌های زندگی را به بچه‌ها نشان نمی‌دهیم، لذا وقتی دین می‌گوید: «بیا راه عبور از موانع را به تو نشان دهم» او نمی‌پذیرد، چون متوهمانه تصور می‌کند هیچ مانعی وجود ندارد! متاسفانه تنبلی و راحت‌طلبی و توهم، به بچه‌ها تزریق می‌شود و بچه‌ها فکر می‌کنند که زندگی بدون مشکل و سختی، ممکن است! ⭕️ خیلی از مادرها نمی‌گذارند بچه‌شان، سختی و تلخی زندگی را بچشد، مثلاً نمی‌گذارند گاهی زحمت و سختیِ غذا پختن را تحمل کند! به حدّی که بعضی‌ها وقتی می‌خواهند دخترشان را شوهر بدهند، می‌گویند: «بچۀ ما بلد نیست غذا درست کند!» ⭕️ مادری که وقتی ناراحت می‌شود، داد و فریاد سر می‌دهد، او دارد بچۀ خود را متوهم بار می‌آورد، یعنی دارد می‌گوید: «زندگی بدون مشکلات، می‌شود!» اما مادری که سختی کشید و لبخند زد و به بچه‌ها گفت: «زندگی همین است، سختی دارد!» بچه‌هایش ظرفیت پیدا می‌کنند که بندگی را بفهمند و بپذیرند. ⭕️ بندگی‌کردن مثل یک نرمش و ورزش است برای واردشدن به بازیِ اصلی زندگی! اما بچه‌های ما معمولاً نمی‌دانند در بازی اصلی زندگی باید دوید و زحمت کشید، لذا انجامِ این نرمش و ورزش را لازم نمی‌دانند و نمی‌پذیرند! حالا چطوری باید ورزش کنیم؟ قرآن می‌فرماید: «اسْتَعينُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاةِ وَ إِنَّها لَكَبيرَةٌ إِلاَّ عَلَى الْخاشِعين» (بقره/45) از صبر و نماز کمک بگیرد، و این سخت است مگر برای کسانی که خاشع هستند. (کسی خاشع می‌شود که تلخی و سختی زندگی را درک کرده باشد) ⭕️ چرا قبل از اینکه یک‌سلسله اعمال و رفتار و سبک‌زندگی‌ را به بچه‌های خودمان داده باشیم، می‌خواهیم دین را به آنها ارائه دهیم؟! چرا قبل از اینکه سختی و تلخی زندگی را-از هفت‌سالگی به بعد- به بچه‌ها یاد بدهیم، دین را یاد می‌دهیم؟! ⭕️ چقدر در دوران دبستان، برای بچه‌ها درس‌ِ دینی می‌گذارند؟ بنده به‌عنوان یک طلبه خواهش می‌کنم اینها را از کتاب‌های درسی حذف کنید؛ در عوض به بچه‌ها زندگی را یاد بدهید، تا بچه در این هفت‌سال بفهمد که «لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ في كَبَد» (بلد/4) یعنی زندگی درگیری با رنج است(رنج‌های اجتناب‌ناپذیر) و برای کم‌کردن رنج باید بخشی از رنج‌ها را به استقبالش بروی! این واقعیت را به بچه‌ یاد بدهید. ⭕️ قرآن می‌فرماید: «مَنْ كانَ يُريدُ الْعِزَّةَ فَلِلَّهِ الْعِزَّةُ جَميعاً» (فاطر/10) کسی که عزت می‌خواهد عزت برای خداست. (عزت انگار یک رفعت مقام، برتری و بزرگواری است) و بعد می‌فرماید: «إِلَيْهِ يَصْعَدُ الْكَلِمُ الطَّيِّبُ» کلمات طیّب به سوی خدا می‌رود. علامه طباطبایی می‌فرماید: کلمات طیّب، همان عقاید خوب(ایمان)، اندیشه و فکر خوب و آگاهی خوب است. «وَ الْعَمَلُ الصَّالِحُ يَرْفَعُهُ» این عشق و ایمان و کلمات خوب را عمل صالح، بالا می‌برد. یعنی اینها را باید به‌وسیلۀ عمل خوب، به‌سوی خدا ببریم. ⭕️ امیرالمؤمنین(ع) دربارۀ آیۀ فوق می‌فرماید: یعنی اگر عملش صالح باشد، قول و کلامِ او (عقیده و اندیشۀ خوب او) بالا می‌رود «يَعْنِي إِذَا كَانَ عَمَلُهُ صَالِحاً ارْتَفَعَ قَوْلُهُ وَ كَلَامُه» (احتجاج طبرسی/1/260) پس اگر بخواهم به خدا برسم، چه‌کار باید کنم؟ ایمانت را به‌وسیلۀ «عمل صالح» افزایش بده و بالا ببر. یعنی عمل صالح(کارِ خوب) تو را به خدا نزدیک می‌کند. ⭕️ روز قیامت در قرآن کریم، «یوم‌الحسره» نامیده شده است. اما چرا ما الان (در دنیا) این حسرت را نمی‌خوریم؟ چون فکر می‌کنیم که ما نمی‌توانستیم مانند خوبان و بزرگان(مثلاً آیت‌الله بهجت و...) بشویم! منتها روز قیامت پروندۀ تو را باز می‌کنند و به تو نشان می‌دهند برای اینکه مثل آیت‌الله بهجت بشوی، خیلی کمتر از این چیزهایی که الان داری، سرمایه نیاز داشتی! فقط از فرصت‌های خودت استفاده نکردی! نه اینکه نمی‌توانستی، بلکه می‌توانستی اما غفلت کردی و عمل نکردی و دقت نکردی! اینجاست که حسرت، وجود ما را آتش می‌زند! ... 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
روی پای خدا_3.mp3
8.43M
3 👣 💢فقط اونایی می‌تونن کنند که؛ به این شهود رسیدن که خداوند ربّ (مربی) اونهاست. 💢پس اگر چیزی رو ازشون گرفت، و یا چیزی رو بهشون نداد؛ از دریچه‌ی مربی‌گری می‌بینند! و دنبال حکمتش می‌گردند تا بهش برسند. 👆 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🌱🥀🌱🥀🌱🥀 🌸محسن در سوریه با شهید روح‌الله قربانی آشنا شده بود و یک مدت باهم بودند. وقتی روح‌الله قربان
اخلاق روح‌الله خیلی شبیه بود، از همون اول. معاون مدرسه مون وقتی کارهای رو می دید بهش می گفت: تو چند سال دیر به دنیا اومدی، باید چند سال به دنیا میومدی، میرفتی جنگ شهید🌷 می شدی. روحیه ات و اخلاقات شبیه شهداس👌 غافل از اینکه شهید رو به آسمون پیدا میکنه🕊 حتی اگر جنگ ایران🇮🇷 و عراق تموم شده باشه. درست مثل "روح الله" که راه آسمون رو پیدا کرد. خاطره از: یکی از دوستان شهید 🌷 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
: باشد که ما بر سرشان بریزیم👊 همچون عقابان تیز پروازی که شب و روز برایشان ندارد....❌ 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷شهید نظرزاده 🌷
‌ ‌#رمان #نخل_سوخته 📚 📖قسمت 8⃣2⃣ 📚📖یک نمونه از سختی هایی که بچه‌های اطلاعات متحمل می شدن.مربوط به ش
‌‌‌ 📚 📖قسمت 9⃣2⃣ 📚📖زمان عملیات خیبر بود.بچه های اطلاعات در قرارگاه زرهی مستقر بودند.حسین به همراه تعدادی از مجاهد های عراقی برای شناسایی به عراق می رفتن. 🔴یکی از این مجاهدها یه لباس بلند عربی به حسین داده بود تا وقتی که به مأموریت می روند راحت شناسایی نشه.حسین وقتی اون لباس رو پوشیده بود به شوخی می گفت: ببینین بلاخره عرب هم شدیم. 🔴صبح زود بود،همه مشغول کاری بودن.اون روز من و محمد شرفعلی پور مشغول آماده کردن صبحانه بودیم،که ناگهان هشت هواپیمای عراقی بالای سرمون ظاهر شد.تا اومدیم به خودمون بجنبیم و کاری بکنیم،هواپیما ها بمباشون رو ریخته بودن.بیشتر انفجارات پشت خاکریز جفیر بود. ☠اما با همیشه فرق داشت.سروصدای انفجارات قبلی رو نداشت و مثه همیشه آتش و ترکش زیادی هم به اطراف پراکنده نکرد. خیلی عجیب بود،درهمین موقع اکبر شجره-یکی از بچه‌های اطلاعات -رو دیدم که به سرعت می دوید و فریاد می زد... شیمیایی، شیمیایی.... بچه‌ها فرار کنین شیمیایی زدن. ☠تا اون روز با چنین موردی برخورد نکرده بودیم،برای اولین بار بود که عراق از سلاح های شیمیایی استفاده می کرد.و بچه‌ها هنوز آشنایی زیادی با اونا نداشتن.وسایل رو رها کردیم و به داخل محوطه ی باز قرارگاه دویدیم. ⁉️همین موقع حسین رو دیدم با همون لباس عربی،مشغول هدایت بچه‌ها بود.پشت لندکروز ایستاده بود و بچه‌ها رو صدا می کرد تا سوار بشن.می خواست نیروها رو تا اونجا که امکان داره از محدوده ی آلوده دور کنه. ‼️همه بچه‌ها لباس نظامی داشتن و با پوتین بودن،اما حسین با لباس گشاد عربی و این باعث می شد بیشتر در معرض مواد شیمیایی قرار بگیره. ☠گاز به سرعت در منطقه منتشر شده و همه رو آلوده کرده بود.وقتی بچه‌ها عقب اومدن اکثرا شیمیایی شده بودن.اما وضعیت حسین به خاطر همون لباس،بدتر از همه بود.خصوصا پاهاش که تا کشاله ی ران به شدت سوخته بود. ✔️به روایت از تاجعلی آقا مولایی 🔻 🌷 ... 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
‌‌ ‌ 📚 📖قسمت 0⃣3⃣ 📚📖همراه با حسین برای انجام کاری می رفتیم ، بدلیل شتاب در کارمون از لندکروز استفاده می کردیم.حسین پشت فرمون بود و با سرعت صد وسی تا در جاده می رفتیم.یه دفعه وانتی آبی رنگ با یه راننده ی عرب از سمت راست وارد جاده شد.ودر مقابلمون توقف کرد. ‼️جاده باریک بود و نمی شد اون رو رد داد،حسین ترمز کرد اما سرعت ماشین زیاد بود ومتوقف نشد هر لحظه به ماشین نزدیکتر می شدیم.فکر کردم الانه که تصادف کنیم سرم رو بین دستانم گرفتم وهمونطور که فریاد می زدم یا اباالفضل (ع)روی پاهام خم شدم.چشمانم رو بستم ومنتظر تصادف شدم. 🌟اما اتفاقی نیافتاد و ماشین توقف کرد آهسته سرم رو بلند کردم با کمال تعجب دیدم کسی وسط جاده نیست،هر چه اطراف رو نگاه کردم کسی نبود،منطقه کفی وصاف بود اگه کسی به ما نزدیک یا دور می شد تا چند دقیقه اون رو می دیدیم. 🌟پرسیدم:پس اون عرب کجا رفت.-حسین گفت:او دیگه باید می رفت.متوجه حرفش نشدم خواستم دوباره سوال کنم که از ماشین پیاده شد و رفت کنار جاده دو رکعت نماز شکر بجا آورد. وقتی برگشت پرسیدم:باید بگی اون عرب کجا رفت. 🌟-گفت:خب رفت دیگه.گفتم:آخه کجا رفت که ما ندیدیم.توی این دشت حداقل نیم ساعت طول می کشید تا از دیدمون خارج بشه،اون وقت چطور در عرض چند ثانیه غیبش زد. 🌟کمی اخم کرد و گفت:یه جمله میگم و دیگه هم سوال نکن.گفتم:باشه قبوله.گفت:ببین معجزه توی منطقه شامل حال همه میشه،اینم معجزه‌ای بود که امروز شامل حال ما شد.خواستم سؤالی بپرسم که وسط حرفم پرید و گفت:قرار شد دیگه چیزی نپرسی. ✨نمی تونستم سؤال کنم،یعنی حسین دیگه حرف نمی زد ، اما مسئله برایم لاینحل ماند،اصلا نفهمیدم اون اتفاق چه بود،و اون ماشین چطور آمد و چطور رفت.!!! ✔️به روایت از حمید شفیعی 🔻 🌷 ... 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh