eitaa logo
شهید صیاد شیرازی
131 دنبال‌کننده
4.9هزار عکس
1.8هزار ویدیو
9 فایل
👈به ڪانال#شهید_صیاد_شیرازی خوش آمدید @Shahidsayaad @esmaili422
مشاهده در ایتا
دانلود
شدن سال پیش برای دفاع و جنگ با به رفته بود. با و خیلی رفاقت نزدیکی داشت. قرار بود با هم اعزام شوند. زمان اعزام‌شان تا صبح فرودگاه بودند، اما اعزام نشد و برگشت. وقتی برگشت را تا باز نکرد. خبر را که شنید بیقراری‌اش بیشتر شد و دو هفته گرفت تا به مشکلی نخورد. چند روز بعد از اعزام ‌شد. شبی که سجاد زنگ زد و ‌گفت: رفت دیگر نمی‌توانم بمانم. می‌گفت: لازم باشد مستقیم می‌روم از اجازه رفتن می‌گیرم. آن‌قدر بی‌تاب رفتن بود که اصرار می‌کرد منزل باشیم تا برای اعزام تماس گرفتند فاصله نزدیک باشد و زود برود. وقتی پیام‌هایی را که در مدت داده بود، می‌خوانم می‌فهمم که می‌خواسته مرا برای امروز آماده کند. گفته‌ بود هر موقع دلت تنگ شد بخوان. هرموقع بی‌تاب شدی بخوان. دلت را با یاد آرام کن او کوه صبر است خودش دلت را آرام می‌کند. می‌گفت را هم به خانم (س) سفارش کردم تا او را آرام کند. می‌گفت: سعیده‌جان خیلی می‌دهد تا نروم نشوم متوجه نمی‌شوی. اگر تفاوت را احساس می‌کنی که بیشتر با شما هستم! خیلی خوشحالم که به ، از او خواستم برایم کند. شبی از برمی‌گشتیم. گفت: برایت چیزهایی نوشته‌ام اگر بخوانی دلت می‌خواهد تو هم شوی. شوخی کردم مگر هم می‌برند؟ گفت: هنگام ، و در این راه سبقت می‌گیرند. قبل از اعزامش به رفتیم. اشاره به کنار کرد و گفت: این آن‌قدر تا و پایین نمی‌آید تا بالا برود. یک شب در خواب، تب شدیدی کرده بود و اشک می‌ریخت. می‌گفت: من نبودم شما را بردید الان هستم و نمی‌گذارم را ببرید. در روز در با بود که او و شد! •❥ @shahidsayaad ═‌‌‌═‌══‌═‌‌‌‌ೋ❅🦋❅ೋ═‌═‌═‌═‌‌‌═‌‌‌
شب قبلی که به به همه‌ ما پیام داد. تعریف می‌کرد که آن شب با همسر سجاد بودند، به تک‌تک از طریق تلگرام پیام داد. به خواهرش سفارش کرده بود مواظب و ما باشد. دخترخاله‌ام به گفته بود: چرا این‌طوری صحبت می‌کنی؟ نگران‌مان کردی. یعنی شب قبل از با همه کرده بود. ‌═‌══‌ ‌ೋ❅ೋ═‌═‌═‌‌‌‌‌ گویا آن شب درگیری شدیدی می‌شود. تماس می‌گیرد و از می‌خواهد که به کمکش برود. و به اسم مستعار بود و به اسم مستعار . آنها خیلی به خرج می‌دهند و خیلی از بچه‌ها را از نجات می‌دهند و بسیار پیش‌روی می‌کنند، اما در آن درگیری می‌کنند. یک تیر به اصابت می‌کند که به می‌رسد. یکی از دوستانش می‌گفت: هنگام خواست تا را بلند کنم تا به سلام دهد. سرش را که بلند کردم گفت: « » یکی از دوستانش می‌گفت چند روز قبل از ، ‌وقتی از (س) بیرون آمد، انگار یک متر از بالاتر بود و دیگر مال این نبود. واقعاً به رفته بود. ❥↬ @shahidsayaad •❥ ═‌‌‌═‌══‌═‌‌‌‌ೋ❅🦋❅ೋ═‌═‌═‌═‌‌‌═‌‌‌