فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 شعرخوانی #سیدعلی_موسوی_گرمارودی در شب شعر #پیامبر_رحمت، بهمن ۱۳۹۱
(به مناسبت سالروز میلاد پیامبر اسلام #حضرت_محمد صلیاللهعلیهوآلهوسلم)
#شعر_آیینی
☑️ @ShahrestanAdab
🔻شعرهای صادقانه
(شعری از #محمدمهدی_خانمحمدی به مناسبت میلاد #امام_صادق علیهالسلام)
▪️با نگاه روشنت پلک سحر وا میشود
تا تبسم میکنی خورشید پیدا میشود
خط به خطّ صفحۀ پیشانیات اشراقی است
صبح صادق در همین تصویر معنا میشود
فیلسوفان را اشارات تو عاشق میکند
آرزومند شفایت ابنسینا میشود
مست از یاقوت سرشار کلامت میشویم
با جواهرهای نابت فقه پویا میشود
از حدیثت عالمان اعجاز را آموختند
هر که یک دم با تو بنشیند مسیحا میشود
احسنالصدق است هر بیتی که در وصف شماست
شعرهای صادقانه بهترینها میشود
🔗 #هیاهو را از فروشگاه اینترنتی #ادب_بوک تهیه نمایید:
adabbook.com/هیاهو
#شعر_آیینی
☑️ @ShahrestanAdab
🔻عشق و جنگ و دیگر هیچ
(یادداشت #مرضیه_خنجری بر رمان #وضعیت_بی_عاری اثر #حامد_جلالی)
▪️«ادبیات همیشه آینهای برای انعکاس دغدغههای مشترک ملتها و راهی برای همدردی و گاه به وجود آوردن جریانها یا ضدجریانها بوده است. یکی از جریانهای مهمی که در اثر وجه اشتراک ملتها به وجود آمده "ادبیات جنگ" است. اگر بخواهیم پیشینه "جنگ" را بررسی کنیم شاید به پیدایش بشر نخستین و کتب دینی و قصص پیامبران و جنگهایی ملموستر مانند جنگهای صلیبی و حملات پادشاهان برای کشورگشایی و غیره برسیم اما برای بررسی سیر "ادبیات جنگ" بدون شک میتوان از جنگ جهانی اول و دوم و تمامی وقایع هولناکی که در آن زمان اتفاق افتاده است نام برد، که رفتهرفته "ادبیات جنگ" را جزء لاینفکی از ادبیات و تاریخ ملتها قرار داده...»
🔗 متن کامل این یادداشت را در سایت شهرستان ادب بخوانید:
shahrestanadab.com/Content/ID/11733
🔗 این اثر را از فروشگاه اینترنتی #ادب_بوک تهیه نمایید:
adabbook.com/وضعیت-بی-عاری
#ادبیات_جنگ_و_دفاع_مقدس
☑️ @ShahrestanAdab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 شعرخوانی #محمدحسین_ملکیان در دومین شب شعر #هرچه_فریاد، آبان ۱۳۹۷
(پروندۀ #ادبیات_ضدآمریکایی)
☑️ @ShahrestanAdab
🔻پیام تسلیت مؤسسۀ شهرستان ادب خدمت جناب آقای «علیاصغر عزتیپاک»
▪️برادر عزیزمان آقای #علی_اصغر_عزتی_پاک، دوستان و همکاران شما در موسسۀ شهرستان ادب، مصیبت وارده و درگذشت ناگهان خواهر گرامیتان را تسلیت میگویند.
انشاءالله خداوند ایشان را قرین رحمت خود قرار دهد و به شما و بازماندگان صبر عنایت فرماید.
☑️ @ShahrestanAdab
🔻کودک هیروشیما
(شعری از #ناظم_حکمت با ترجمۀ #المیرا_مرادی در پروندۀ #ادبیات_ضدآمریکایی)
▪️در کنار هر دری میایستم و آنرا میکوبم
اما هیچکس نمیتواند فریاد در گلوی خفۀ من را بشنود
همچنان درها را میزنم و همچنان از دید دیگران نامرئیام
منی که مردهام، منی که مردهام
من هنوز هفتسالهام،
گرچه دهسال پیش هم، وقتی که در هیروشیما میمُردم
هفتساله بودم
چرا که کودکان مرده رشد نمیکنند
اول از همه موهایم در شعلههای آتش سوختند
دید چشمهایم رو به تاریکی رفت، کور شدم
سرانجام، مرگ سررسید و استخوانهایم را تبدیل به خاکستر کرد
سپس باد خاکسترم را پراکند
اینک من نه میوهای میخواهم، نه غذایی
نه نانی میخواهم نه آب نباتی
من برای خود هیچ نمیخواهم
برای کسی که مرده است هیچکدام از اینها لازم نیست
این منم که درها را میزنم
با شمایم! لطفا کاری کنید که جنگ نباشد،
کاری کنید که بچهها کشته نشوند
لطفا کاری کنید که بچهها بتوانند بازی کنند، بخندند و رشد کنند
لطفا کاری کنید که بچهها بتوانند آب نبات بخورند…
☑️ @ShahrestanAdab
🔻ارمُولای و زن آسیابان
(داستانی کوتاه از #ایوان_تورگینف با ترجمۀ #حسن_افشار)
▪️«هنگام غروب، ارمولای شکارچی و من رهسپار یک «کمین شبانه» شدیم... ولی بسیار محتمل است که همه خوانندگان من ندانند کمین شبانه چیست. پس گوش فرا دهید، بزرگواران.
ربع ساعتی پیش از غروب آفتاب در فصل بهار، با یک تفنگ اما بدون سگ وارد بیشه میشوید، مکانی در نزدیکی کناره جنگل برای خود میجویید، به اطراف مینگرید، ساچمه تفنگتان را وارسی میکنید و با همراهتان چشمکی رد و بدل میکنید. یک ربع ساعت گذشته است. آفتاب غروب کرده اما جنگل هنوز روشن است. هوا پاک و آسمان صاف است. پرندگان با شتاب چهچه میزنند. علف نورس با برق فرحانگیز یک قطعه زمرد میدرخشد، شما انتظار میکشید. اعماق عمیقتر جنگل اندکاندک تاریک میشود. نور یاقوتی آفتاب غروب آهسته بر ریشهها و تنۀ درختان میلغزد و بالا میرود و از شاخههای پایینتر، که هنوز بیش و کم برهنهاند، به ستیغ ساکن درختان میرسد که کمکم به خواب میروند. بنگرید، اکنون حتى ستيغ درختان نیز تاریک است...»
🔗 ادامۀ این داستان را در سایت شهرستان ادب بخوانید:
shahrestanadab.com/Content/ID/11736/
#داستان_کوتاه
☑️ @ShahrestanAdab
🔻 دومین نشست از سلسله گفتگوهای «ادبیات جهان» با موضوع «نیهیلیسم» و «داستایفسکی» با حضور #محمد_شمس_الدینی و #محمدقائم_خانی، سهشنبه ۲۰ آبان ساعت ۲۰، از حساب رسمی اینستاگرام موسسه شهرستان ادب برگزار میشود.
🔗 instagram.com/shahrestanadab
#فئودور_داستایفسکی
☑️ @ShahrestanAdab
🔻ققنوس
(بازخوانی شعری از #نیما_یوشیج به مناسبت زادروز این شاعر بزرگ نوگرا)
▪️«ققنوس، مرغ خوشخوان، آوازۀ جهان،
آواره مانده از وزش بادهای سرد،
بر شاخ خیزران،
بنشسته است فرد.
بر گرد او به هر سر شاخی پرندگان.
او نالههای گمشده ترکیب میکند،
از رشتههای پارۀ صدها صدای دور،
در ابرهای مثل خطی تیره روی کوه،
دیوار یک بنای خیالی میسازد.
از آن زمان که زردی خورشید روی موج
کمرنگ مانده است و به ساحل گرفته اوج
بانگ شغال، و مرد دهاتی
کردهست روشن آتش پنهان خانه را
قرمز به چشم، شعلۀ خردی
خط میکشد به زیر دو چشم درشت شب
وندر نقاط دور،
خلقاند در عبور...
او، آن نوای نادره، پنهان چنان که هست،
از آن مکان که جای گزیدهست میپرد
در بین چیزها که گره خورده میشود
یا روشنی و تیرگی این شب دراز
میگذرد.
یک شعله را به پیش
مینگرد.
جایی که نه گیاه در آنجاست، نه دمی
ترکیده آفتاب سمج روی سنگهاش،
نه این زمین و زندگیاش چیز دلکش است
حس میکند که آرزوی مرغها چو او
تیرهست همچو دود، اگر چند امیدشان
چون خرمنی ز آتش
در چشم مینماید و صبح سپیدشان.
حس میکند که زندگی او چنان
مرغان دیگر ار بسر آید
در خواب و خورد
رنجی بود کز آن نتوانند نام برد.
آن مرغ نغزخوان،
در آن مکان ز آتش تجلیل یافته،
اکنون، به یک جهنم تبدیل یافته،
بستهست دمبدم نظر و میدهد تکان
چشمان تیزبین.
وز روی تپه،
ناگاه، چون بجای پر و بال میزند
بانگی برآرد از ته دل سوزناک و تلخ،
که معنیش نداند هر مرغ رهگذر...»
🔗 ادامۀ این شعر را در سایت شهرستان ادب بخوانید:
shahrestanadab.com/Content/ID/11739
#شعر_نیمایی
☑️ @ShahrestanAdab
🔻رمان ایران
(دربارۀ #ایرانشهر اثر تازۀ #محمدحسن_شهسواری به قلم #محمدصالح_سلطانی)
▪️«...رمان سترگِ آقای شهسواری، مثل یک فرش دستباف، چشمنواز است و ظریف. حاصلِ آمیختگیِ تکنیک و تعهد، چیزی شده که با خیال راحت میتوانیم آن را "هنر متعهد" بنامیم. دستکم تا اینجا، یعنی انتهای جلد سومِ کتاب که منتشر شده و به بازار آمده، خیالمان از خواندنِ یک رمان خوب راحت است. اینکه در ادامه چه اتفاقی برای ایرانشهر میافتد و به چند جلد میرسد را هنوز هیچکس نمیداند. اما این را خوب میدانیم که «ایرانشهر» تا همینجا هم یک رمان خطشکن است و نشاندهندهی ظرفیتِ بزرگی که سالهای دفاع مقدس برای ادبیات ایران آفریده. ظرفیتی که تنها روایتِ پنج-شش روز از آن، سه جلد رمان میشود.
رمان ایرانشهر، روح دارد. روحِ سرزمینی که برای روایتِ حماسههایش کلمه، و برای گفتن از قهرمانانش قصه کم داریم. کاش کارگردانی پیدا شود و کیمیای این رمانِ هنوز ناتمام را در قالب یک سریال ۱۰۰ قسمتی، نشانِ مردمِ ایران دهد. ایرانشهر، ادای دِینِ کلمههاست به قهرمانها؛ و یک درخششِ خیرهکننده از ادبیاتِ ایرانی. یا به بیان بهتر: ادبیاتِ متعهدِ ایرانی.»
🔗 متن کامل این یادداشت را در سایت شهرستان ادب بخوانید:
shahrestanadab.com/Content/ID/11740
🔗 این اثر را از فروشگاه اینترنتی #ادب_بوک تهیه نمایید:
adabbook.com
☑️ @ShahrestanAdab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 شعرخوانی #محمود_اکرامی_فر در نخستین شب از #شب_های_شعر_عاشقانه، آذر ۱۳۹۶
🔗 #اجازه_هست_بگویم_که_دوستت_دارم؟ را از فروشگاه اینترنتی #ادب_بوک تهیه نمایید:
adabbook.com/اجازه-هست-بگویم-که-دوستت-دارم
☑️ @ShahrestanAdab
🔻عاشقان، گياهانند
(شعری از زندهیاد #بیژن_نجدی به مناسبت زادروز ایشان)
▪️عاشقان، گياهانند
كه میرویند
میمیرند
سبز میشوند
میریزند
باران كه میبارد، چتر نمیخواهند
زمستانها
بیكلاه و پالتو نپوشیده
میایستند روی در روی و نگاه برف
چشم در چشم یخبندان
بیشرمساری اندام برهنهشان از برگ
عاشقان گياهانند كه ریشههایشان فرو رفته است.
در كف دست من
در استخوان كتف تو
در جمجمه شكسته من
و این خاطرات من و توست
كه توت میشود يک روز
انار میشود گاهی
كه دیروز انگور شده بود
كه فردا زيتون
و تلخ.
☑️ @ShahrestanAdab
🔻«طغیان ملت بر ضد خودش» به روایت #ویکتور_هوگو | از کتاب #بینوایان
(کتاب «بینوایان» حماسۀ جمهوریت و گرفتن حق مردم از حاکمیت است – به نام علم و محض خاطر آینده -. با این حال وقتی «ویکتور هوگو» میخواهد از شورش در پاریس سخن بگوید، جنبۀ سهمناک آن را نشان میدهد و در مقدمۀ همان فصل زبان به گفتن حقایقی میگشاید که شنیدن و درک آن از تحمل مردمان عادی خارج است. این فقره از رمان چنان عمیق است که میتوان بارها آن را خواند. باشد که گوشمان نیوشای دردناکترین رازهای هستی شود، رازهایی که در خلال انقلابات مردمی رخ میدهد.)
▪️«دو قابل تذکارترین سنگری که یک ناظر دقیق بیماریهای اجتماعی بتواند ذکری از آنها به میان آورد، به آن دوره از تاریخ که محل وقوع حوادث این کتاب است مربوط نیست. این دوسنگر، که هردو مظهر کاملی بودند، با دو منظرۀ مختلف، با وضعی وخیم و به هنگام شورش شوم ژوئن ۱۸۴۸، یعنی بزرگترین جنگ کوچهها که تاریخ تاکنون دیده است، از زمین بیرون آمدند...»
🔗 متن کامل این صفحه را در سایت شهرستان ادب بخوانید:
shahrestanadab.com/Content/ID/11743
چهلوششمین صفحه از #یک_صفحه_خوب_از_یک_رمان_خوب
☑️ @ShahrestanAdab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 معرفی رمان «تاریخ غیرت» اثر «شیخ موسی نثری»
🔹#تاریخ_غیرت رمانی ۱۲۰ساله با مضمون عاشقانه - تاریخی که آقا #شیخ_موسی_نثری آن را در سال ۱۲۷۶ هـ.ش. یعنی زمانی که کمتر از بیستسال داشته است، طی یک سال نوشته است و نیز مصمم بوده که در آینده جلد دوم و سومی هم در ادامه آن بنویسد؛ اما گویا بنا به مسائل سیاسی از نوشتن و حتی انتشار آن یک جلد هم امتناع کرده است. این رمان را پیش از جنگ جهانی اول به اتمام رسانده است.
🔹همچنین وقایع رمان مربوط به سال ۱۲۷۶هـ.ش. یعنی زمانی که لشکر عظیم عثمانی به رهبری احمدپاشا از بغداد به طرف غرب ایران هجوم آورد و گروه وسیعی از مردم بیدفاع همدان را قتل عام کردند؛ اگرچه مردم دلیر این شهر با شجاعت و دلاوری که کمتر دیدهشده، سعی کردند جلو اعمال وحشیانۀ آنان را بگیرند.
🔸این رمان توسط حوزه هنری استان همدان منتشر و بعدها با همکاری انتشارات شهرستان ادب به چاپ دوم رسید.
💠 این اثر را از فروشگاه اینترنتی ادب بوک تهیه نمایید:
adabbook.com/تاریخ-عبرت
#معرفی_کتاب
☑️ @ShahrestanAdab
🔸درخت خسته
(شعری از زندهیاد #منوچهر_آتشی)
🔹حلاج
انگور بود
پس از درخت دارش چیدند
تا وعدهاش شراب فراهم شود
تاریخ عشق و شورش اندیشه را
در عصر جهل هار...
عینالقضات
سیب سرخ جوانی بود
پس از درخت دارش چیدند
تا قصۀ گناه
- آمیزش تلخی و شیرینی -
در چرخههای شعر بگردد... تا ما...
امروز نیز
با هر فشار ماشه
حلاج و عین القضاتها
مانند برگ پاییزی
از شاخسار مصرعها
میافتند
تا...
آه ای درخت خسته
همسایۀ قدیم سبز
تو باز میوه میدهی؟
☑️ @ShahrestanAdab
🔸دریغ است ایران که ویران شود
(نگاهی به رمان تاریخی #تاریخ_غیرت اثر #شیخ_موسی_نثری به قلم #آزاده_جهان_احمدی)
🔹«...نثری در هفده سالگی و در عهد قاجار اراده میکند در تاریخ یک گام بلند به عقب بردارد و مقطعی را روایت کند که در اواخر حکومت صفویه است و شاه سلطان حسین چون حاکمان پیش و پس از خود گرفتار فساد و ناکارآمدی است. مملکت گرفتار آشفتگی و فقر و خیانت است و در این میانه به مدد ضعف درونی است که اجنبی جرأت دستدرازی مییابد. لشکر عظیم عثمانی به رهبری احمدپاشا از بغداد بهطرف غرب ایران هجوم آوردند و گروه وسیعی از مردم و سکنه همدان را قتلعام کردند. هرچند واکنش مردم همدان در قبال این حمله مقاومت تا پای جان بوده؛ اما نویسنده قصه این مقاومت را هم در بستری عاشقانه نوشته است. شیخموسینثری با سبک نگارشی نادر (در نوع خودش) عشق و حماسه را به هم گره میزند...»
💠 متن کامل این یادداشت را در سایت شهرستان ادب بخوانید:
shahrestanadab.com/Content/ID/11748
💠 این اثر را از فروشگاه اینترنتی #ادب_بوک تهیه نمایید:
adabbook.com/تاریخ-عبرت
☑️ @ShahrestanAdab
🔸 «سپید دندان حس ششم دارد!» به روایت #جک_لندن | از کتاب #سپید_دندان
🔹 «گریبیور نمیخواست سگش را بفروشد. از راه تجارت به قدر کافی پول در آورده بود. برای همین احتیاجی به پول نداشت. درثانی سپید دندان حیوان با ارزشی بود. در تمام مکنزی و یوکان سگی مثل او پیدا نمیشد. سپید دندان حیوانی قوی بود و مثل آدمها که پشهها را میکشند، سگهای دیگر را میکشت.
با این همه بییوتی اسمیت با خلق و خوی سرخپوستها آشنا بود. این بود که بیشتر وقتها به چادر گریبیور سر میزد و برایش بطریبطری نوشیدنی میبرد، اما نوشیدنی عطش را زیاد میکند. گریبیور هم بدجوری به نوشیدنی عادت کرد. هر چه پول از راه فروش پالتوی پوست و دستکش و کفش چرمی به دست آورده بود خرج این راه کرد. برای همین روز به روز بداخلاقتر میشد...»
💠 متن کامل این صفحه را در سایت شهرستان ادب بخوانید:
shahrestanadab.com/Content/ID/11743
🔹چهلوهفتمین صفحه از #یک_صفحه_خوب_از_یک_رمان_خوب
☑️ @ShahrestanAdab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 شعر و تماشا
🔸شعرخوانی سید #حمیدرضا_برقعی در مدح #حضرت_معصومه سلاماللهعلیها
🔹اردوی #آفتابگردان_ها، اسفندماه ۱۳۹۷
🔹در آسمان ملائکهٔ خوش ذوق شهر بهشت را که بنا کردند
اول به سوی صحن و سرای تو چندین هزار پنجره وا کردند
مشتی ستاره از فلک آوردند در سفرههای ما نمک آوردند
بس که بهار از فدک آوردند در شهر قم مدینه به پا کردند
با چشمهای غرق عطش دیدیم گنبد درون آینهٔ حوض است
آن کاسههای پر از خورشید سیرابمان از آب طلا کردند
مُلاحسین مولویِ مداح همراه شمس و عاصی و خورشیدی
از بس که بودهاند نمکگیرت در هر مقام شور به پا کردند
صحن عتیق و جلوه دیرینش با چلچراغِ خوشه پروینش
اینها به اتفاق مضامینش پروانه را مدیحهسرا کردند
ما قاصریم وصف تو را وقتی امثال مرعشی و بروجردی
یک عمر روزههای معطر را با بوسه بر ضریح تو وا کردند
تکرار فاطمه است عبور تو، توصیف زینب است مرور تو
معصومه نام داشت حضور تو، اما تو را کریمه صدا کردند
ای تا همیشه کار تو کارستان اثبات کرده شوکت تو هر آن
هرگز نکردهاند همه مردان کاری چنان که فاطمهها کردند
☑️ @ShahrestanAdab
🔸کنگره بینالمللی شعر «انتقام سخت» با موضوع خونخواهی شهیدان #قاسم_سلیمانی و #ابومهدی_المهندس برگزار میشود
💠 shahrestanadab.com/Content/ID/11750
☑️ @ShahrestanAdab
🔸پروندۀ #برای_شهید_محسن_فخری_زاده در سایت شهرستان ادب گشایش یافت
🔹در تاریخ خرد ایران، علم، تصویری حماسی دارد. این هیبت در شعر «ناصرخسرو» خاصه در بیت «درخت تو گر بار دانش بگیرد / به زیر آوری چرخ نیلوفری را» هویداست. این ایده البته بارها تکرار شده است مثلاً در آغاز «مرزباننامه»، مقدمهای که بوذرجمهر بر «کلیه و دمنه» نوشته و فقره بردار کردن حسنک وزیر در «تاریخ بیهقی». فاجعهای که در آبسرد دماوند رخ داد، گذشته از زشتی و زبوناندیشی دشمن ایران، بار دیگر صورت حماسی علم را نشان داد. سایت شهرستان ادب با تسلیت این ضایعه به ملت ایران و جامعۀ علمی، برای ادای دین پروندهای در همین باره میگشاید تا تجربۀ ادبی ما از ماجرای رخ داده ثبت شود.
💠 برای مطالعۀ مطالب این پرونده به صفحۀ اختصاصی آن در سایت شهرستان ادب مراجعه کنید:
shahrestanadab.com/شهید-محسن-فخری-زاده
#محسن_فخری_زاده
☑️ @ShahrestanAdab
🔸داغ تازه
(شعری از #محمدمهدی_سیار در پروندۀ #برای_شهید_محسن_فخری_زاده)
🔹غروب بود که از ره رسید مرگی سرخ
در این زمانه مرگ سفید مرگی سرخ!
در این زمانۀ منع عبور و منع مرور
خوشا گشایش راهی چنین به قلعۀ نور
شکست صولت سرما... مگر بهار شدهست؟
که باز دامن البرز لالهزار شدهست
چه شعلهایست چنین پر شرر دماوندا!
چه آتشیست تو را در جگر دماوندا!
چقدر لاله دمیدهست... داغ تازۀ کیست؟
گدازههای پراکندۀ جنازۀ کیست؟!
چه سرخ میشکفد آتش سرازیرت
گدازههای تن آرش کمانگیرت
تو کوه نور شدی... تو حرا شدی کمکم
دهان گشوده به إقرأ و ربک الأکرم
«احد» شدی تو و رقصید «هند» و عصیانش
که بر کشد جگر حمزه را به دندانش
فغان اگر نرمانیم بدسگالان را
برادران سگ زرد را... شغالان را
به قاتل تو چه پیغامی و چه پسغامی؟!
سخن مباد مگر دشنهای و دشنامی
#محسن_فخری_زاده
☑️ @ShahrestanAdab
🔸ششمین نشست «از هندوکش تا البرز» به صورت مجازی برگزار میشود
🔹سهشنبه ۱۱ آذرماه ششمین برنامه از سلسله نشست های #از_هندوکش_تا_البرز با حضور داستان نویسان افغانستانی و ایرانی به صورت مجازی برگزار خواهد شد. در این نشست که با هدف همگرایی فرهنگی - ادبی دو ملت ایران و افغانستان برگزار میشود، سه داستاننویس افغانستانی (#معصومه_کوثری از کابل، #اعظم_عظیمی از مشهدمقدس و #فاطمه_موسوی_جاوید از مزارشریف) با حضور استاد #مجید_قیصری و #احمد_مدقق به قرائت آثار خود خواهند پرداخت. اجرای این جلسه نیز بر عهده جناب آقای #مجید_اسطیری خواهد بود.
💠 این نشست سهشنبه ۱۱ آذر ساعت
۱۶ به صورت مجازی به نشانی زیر برگزار خواهد شد:
class.shahrestanadab.com/ch/dastan
☑️ @ShahrestanAdab
🔸من زندهام
(شعری از #مجتبی_حاذق تقدیم به #میرزا_کوچک_خان_جنگلی در سالروز شهادت ایشان)
🔹در های و هوی باد و در آرامش باران
ریشه دواندم از گذشته تا همین الان
از گیسوی آشفتهام برگی نمیریزد
از پیکر من شاخهای نشکسته در طوفان
بر شانههای خستهام گنجشکها خوابند
من کیستم؟ نیمی درختم ، نیمهای انسان
حاشا اگر در گوشهای آرام بنشینم
فرقی ندارد کنج خانه، گوشۀ زندان
در سایهام همسایهها آرام میگیرند
آرام میگیرند از تبریز تا تهران
آنها که میگفتند میمانند، برگشتند
(تنها) به پایان میرسد این راه بیپایان
راه پس و پیش مرا بنبست میبینند
این سو به دریا میرسم آن سو به کوهستان
جمع تبرها، ارهها، ارابهها جمع است
این سالخورده سرو تنها مانده در میدان
آتش گرفته نیمی از من در تنور نان
آتش گرفته نیمی از من بر سر قلیان
من؛ جنگلی از سروهای چکمه پوشیده
من زندهام، امضا؛ ارادتمند؛ کوچکخان
☑️ @ShahrestanAdab
🔹«من بارها به تو گفتهام که اگر کسی ادعا کند جیبش پر از پول است خیلی ساده میتوان تحقیق کرد یا به اثبات رساند: کافی است که پولها را در جیبش به صدا دربیاورد – اگر سکه باشد- یا بیرون بکشد و نشان بدهد. اما آیا ممکن است که کسی قلبش را دربیاورد و به محبوبهاش ثابت کند که مالامال از عشق او است؟ برای محبوب گاهی اشارهای هم کافی است و دیگر لازم نیست عاشق زیاد قهرمان بازی دربیاورد.»
🔸#ملکوت، #بهرام_صادقی
#گفتاورد
☑️ @ShahrestanAdab