فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 شعرخوانی #ناصر_فیض در دومین شب از #شب_های_شعر_اعتراض، ویژه #شعر_طنز
#شعر_اعتراض
☑️ @ShahrestanAdab
🔻غریبتر
(شعری از #مهدی_رحیمی به مناسبت فرارسیدن سالروز شهادت #امام_حسن_عسکری علیهالسلام)
▪️حسن شدی که کریمان فقط دوتا باشند
دوتا کریم در عالم برای ما باشند
حسن شدی که اگر از بقیع برگشتند
کبوتران همه راهی سامرا باشند
دلیل خوشۀ انگور عسکری این است
که تاکها ننشینند، روی پا باشند
حسن شدی که میان مُضیف چشمانت
تمام شهر به عشق شما گدا باشند
حسن شدی که به هنگام بردن نامت
بقیع آمدهها یاد مجتبی باشند
حسن شدی که شبیه بقیع اینجا هم
همیشه گنبد و گلدسته سر جدا باشند
حسن شدی که شبیه بقیع، خُدامت
به دور قبر تو ذراتِ در هوا باشند
حسن شدی که غریبی غریبتر باشد
که زائران تو در بین کوچهها باشند
حسن شدی که غریبی به اوج خود برسد
که خادمان تو در شهر کربلا باشند
#شعر_آیینی
☑️ @ShahrestanAdab
🔻سرجوخه
(داستانی کوتاه از #ریچارد براتیگان با ترجمۀ #اسدالله_امرایی)
▪️«روزگاری دلم میخواست ژنرال شوم. سالهای اول جنگ جهانی دوم که در تاکوما به مدرسه ابتدایی میرفتم، بسیج عمومی بازیافت کاغذ راه انداخته بودند که همهچیزش به ارتش شباهت داشت.
خیلی جالب بود و کارها را اینطور تقسیم کرده بودند: اگر بیستوپنجکیلو کاغذ تحویل میدادی سرباز میشدی، با حدود سیوپنجکیلو کاغذ سرجوخه. پنجاهکیلو کاغذ به نوار سرگروهبانی ختم میشد. هرچه وزن کاغذ بالا میرفت درجه اعطایی ارتقاء مییافت، تا آنکه به ژنرالی میرسید. گمانم برای ژنرال شدن یکتن کاغذ لازم بود، نمیدانم شاید هم نیمتن. مقدارش را دقیقاً نمیدانم اما اول کار جمع کردن کاغذ لازم برای ژنرال شدن سخت به نظر نمیرسید.
از کاغذهای ولوی زیر دستوپا شروع کردم. همهاش شد یکیدوکیلو. راستش ناامید شدم. نمیدانم از کجا به سرم زده بود که خانه پر از کاغذ است...»
🔗 ادامۀ این داستان را در سایت شهرستان ادب بخوانید:
shahrestanadab.com/Content/ID/11724
#داستان_کوتاه
☑️ @ShahrestanAdab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 شعرخوانی #امید_مهدی_نژاد در دومین شب از #شب_های_شعر_اعتراض، ویژه #شعر_طنز
#شعر_اعتراض
☑️ @ShahrestanAdab
🔻خاتم
(شعری از #علیرضا_سمیعی تقدیم به پیامبر اسلام #حضرت_محمد صلیاللهعلیهوآلهوسلم)
▪️روی هر صدایی نام تو را مینویسم
به خاطر سنگریزههای صدات
وقتی كه قرنهاست سخن میگویی
به خاطر هر تكه ماه
كه روی نجوای شبانهات یافتم
به هوای زیبایی
كه در چشمهات مرور میشد
برای كودكانی كه در نامت چشم گذاشتند
به خاطر حسرت
كه از جای خالیت برخاست
گذشتی و گلهای از قدیم دوباره شدند
رودخانه تعبیر چشم آدم شد
ابراهیم شعله کشید
موسی شنید
عیسی کلام شد
این ستارهبازی از روبهروی شما آغاز گشته است
اكنون سلام
كه در كنار هر جوابت تمدنی به راه میافتد
تنی كه بر تو نماز میبرد
حرفبهحرف
شراب میشود
🔗 #صدای_بهتر_زخم را از فروشگاه اینترنتی #ادب_بوک تهیه نمایید:
adabbook.com/صدای-بهتر-زخم
#شعر_آیینی
☑️ @ShahrestanAdab
🔻از کشتهخانه تا پست طهران
(یادداشت #پروانه_حیدری بر رمان #پست_طهران در پروندهپرترۀ #هادی_حکیمیان)
▪️«..."پست تهران" از کودتای ۲۸مرداد آغاز می شود و به قیام ۱۵خرداد ختم میشود. از افسر ناسیونالیسمی که چیزی به سرهنگ شدنش نمانده تا همین مردی که نشسته در حجره و در انتظار رفقایش است تا بیایند و از هر دری حرف بزنند، غزلی بخوانند، شیر و شکری بنوشند و باز بروند سراغ کار خودشان. رفقایی که از هر دسته و تباری هستند، مسلمان، ارمنی، عباپوش و کرواتزن. خوبی سرهنگ این است که با هر آدمی توانایی برقراری ارتباط دارد جز خانوادهاش. این اعتماد به نفس نهفته در حرکات و رفتارهایش شاید ماحصل شغلی باشد که در گذشته داشته. سرهنگ یدالله صفری هیچوقت سرهنگ نشد. یعنی نشد که بشود. از همان روزی که تانک را سپرد به تظاهرکنندگان، سردوشیهایش را کند و در خیل عظیم جمعیت گم شد. مخالفان مصدق هیچکس را بینصیب نگذاشتند، خیابان به خیابان میرفتند و همه چیز را آوار میکردند...»
🔗 متن کامل این یادداشت را در سایت شهرستان ادب بخوانید:
shahrestanadab.com/Content/ID/11729/
🔗 آثار «هادی حکیمیان» را از فروشگاه اینترنتی #ادب_بوک تهیه نمایید:
www.adabbook.com
☑️ @ShahrestanAdab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 #یادگاری_ها
▪️شعرخوانیِ زندهیاد #قیصر_امین_پور در رثا و ستایش حماسهٔ حضرت زینب سلاماللهعلیها
(پروندهپرترهٔ قیصر امینپور و پروندهٔ #ادبیات_عاشورایی)
☑️ @Shahrestanadab
🔻هوای بودنت
(شعری از #علی_قربان_نژاد)
▪️باید کنارِ چشم تو دریا کنم خود را
یا غرق در آغوش تو حاشا کنم خود را
با بوسهای آتش بکش بر پیکر سردم
تا در میان شعلهات معنا کنم خود را
در چشمهای تو به دنبال خودم هستم
بانو کمی مهلت بده پیدا کنم خود را
بانو کمی مهلت بده، در خود گره خوردم
آیینه بر تن کن که از خود وا کنم خود را
من خیمهای خالی، اسیر گردباد شک
باید بیایم در دلت بر پا کنم خود را
ویرانهام با هر چه بادا باد میآیم
تا در هوای بودنت زیبا کنم خود را
وقتی که هستی هم هراس رفتنت اینجاست
باید میان لحظههایت جا کنم خود را
☑️ @ShahrestanAdab
🔻قطار لرزان
(داستانی کوتاه از کتاب #قم_رو_بیشتر_دوست_داری_یا_نیویورک؟ اثر #راضیه_مهدی_زاده در پروندۀ #ادبیات_ضدآمریکایی)
▪️«با خودم میگویم امکان ندارد در آمریکا بروم دکتر. این فکر را باید از کلهام خارج کنم. سرم را از زیر پتو بیرون میآورم تا خنکای نسیم ماه مارس به صورتم بخورد. لرزم میگیرد و دوباره میروم زیر پتو تا لابهلای رطوبت و بخار دستگاه بخور نفس بکشم. چند بار سرفه میکنم و با خودم میگویم حتی اگر یک درصد هم قرار باشد دکتر بروم کجا را بلدم؟ ششماه بیشتر نیست که اینجا آمدهام.
سعی میکنم حواسم را از سرماخوردگی و گلودرد پرت کنم و خودم را با عکسهای اینستاگرام مشغول کنم. دخترخالهها و دخترعمهها و دوستهای قدیمیام را میبینم و عکسهای دورهمی و میهمانیها و جشن تولدهایشان را. وقتی دقت میکنم میبینم همگی بینیهای ظریف و بقاعده دارند، که در بعضیهایشان اگر دقیق شوی جای عمل جراحی مشخص است و در بعضی دیگر بسیار دقیق و بیعیب در آمده...»
🔗 ادامۀ این داستان را در سایت شهرستان ادب بخوانید:
shahrestanadab.com/Content/ID/11731
#داستان_کوتاه
☑️ @ShahrestanAdab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 شعرخوانی #سیدعلی_موسوی_گرمارودی در شب شعر #پیامبر_رحمت، بهمن ۱۳۹۱
(به مناسبت سالروز میلاد پیامبر اسلام #حضرت_محمد صلیاللهعلیهوآلهوسلم)
#شعر_آیینی
☑️ @ShahrestanAdab
🔻شعرهای صادقانه
(شعری از #محمدمهدی_خانمحمدی به مناسبت میلاد #امام_صادق علیهالسلام)
▪️با نگاه روشنت پلک سحر وا میشود
تا تبسم میکنی خورشید پیدا میشود
خط به خطّ صفحۀ پیشانیات اشراقی است
صبح صادق در همین تصویر معنا میشود
فیلسوفان را اشارات تو عاشق میکند
آرزومند شفایت ابنسینا میشود
مست از یاقوت سرشار کلامت میشویم
با جواهرهای نابت فقه پویا میشود
از حدیثت عالمان اعجاز را آموختند
هر که یک دم با تو بنشیند مسیحا میشود
احسنالصدق است هر بیتی که در وصف شماست
شعرهای صادقانه بهترینها میشود
🔗 #هیاهو را از فروشگاه اینترنتی #ادب_بوک تهیه نمایید:
adabbook.com/هیاهو
#شعر_آیینی
☑️ @ShahrestanAdab
🔻عشق و جنگ و دیگر هیچ
(یادداشت #مرضیه_خنجری بر رمان #وضعیت_بی_عاری اثر #حامد_جلالی)
▪️«ادبیات همیشه آینهای برای انعکاس دغدغههای مشترک ملتها و راهی برای همدردی و گاه به وجود آوردن جریانها یا ضدجریانها بوده است. یکی از جریانهای مهمی که در اثر وجه اشتراک ملتها به وجود آمده "ادبیات جنگ" است. اگر بخواهیم پیشینه "جنگ" را بررسی کنیم شاید به پیدایش بشر نخستین و کتب دینی و قصص پیامبران و جنگهایی ملموستر مانند جنگهای صلیبی و حملات پادشاهان برای کشورگشایی و غیره برسیم اما برای بررسی سیر "ادبیات جنگ" بدون شک میتوان از جنگ جهانی اول و دوم و تمامی وقایع هولناکی که در آن زمان اتفاق افتاده است نام برد، که رفتهرفته "ادبیات جنگ" را جزء لاینفکی از ادبیات و تاریخ ملتها قرار داده...»
🔗 متن کامل این یادداشت را در سایت شهرستان ادب بخوانید:
shahrestanadab.com/Content/ID/11733
🔗 این اثر را از فروشگاه اینترنتی #ادب_بوک تهیه نمایید:
adabbook.com/وضعیت-بی-عاری
#ادبیات_جنگ_و_دفاع_مقدس
☑️ @ShahrestanAdab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 شعرخوانی #محمدحسین_ملکیان در دومین شب شعر #هرچه_فریاد، آبان ۱۳۹۷
(پروندۀ #ادبیات_ضدآمریکایی)
☑️ @ShahrestanAdab
🔻پیام تسلیت مؤسسۀ شهرستان ادب خدمت جناب آقای «علیاصغر عزتیپاک»
▪️برادر عزیزمان آقای #علی_اصغر_عزتی_پاک، دوستان و همکاران شما در موسسۀ شهرستان ادب، مصیبت وارده و درگذشت ناگهان خواهر گرامیتان را تسلیت میگویند.
انشاءالله خداوند ایشان را قرین رحمت خود قرار دهد و به شما و بازماندگان صبر عنایت فرماید.
☑️ @ShahrestanAdab
🔻کودک هیروشیما
(شعری از #ناظم_حکمت با ترجمۀ #المیرا_مرادی در پروندۀ #ادبیات_ضدآمریکایی)
▪️در کنار هر دری میایستم و آنرا میکوبم
اما هیچکس نمیتواند فریاد در گلوی خفۀ من را بشنود
همچنان درها را میزنم و همچنان از دید دیگران نامرئیام
منی که مردهام، منی که مردهام
من هنوز هفتسالهام،
گرچه دهسال پیش هم، وقتی که در هیروشیما میمُردم
هفتساله بودم
چرا که کودکان مرده رشد نمیکنند
اول از همه موهایم در شعلههای آتش سوختند
دید چشمهایم رو به تاریکی رفت، کور شدم
سرانجام، مرگ سررسید و استخوانهایم را تبدیل به خاکستر کرد
سپس باد خاکسترم را پراکند
اینک من نه میوهای میخواهم، نه غذایی
نه نانی میخواهم نه آب نباتی
من برای خود هیچ نمیخواهم
برای کسی که مرده است هیچکدام از اینها لازم نیست
این منم که درها را میزنم
با شمایم! لطفا کاری کنید که جنگ نباشد،
کاری کنید که بچهها کشته نشوند
لطفا کاری کنید که بچهها بتوانند بازی کنند، بخندند و رشد کنند
لطفا کاری کنید که بچهها بتوانند آب نبات بخورند…
☑️ @ShahrestanAdab
🔻ارمُولای و زن آسیابان
(داستانی کوتاه از #ایوان_تورگینف با ترجمۀ #حسن_افشار)
▪️«هنگام غروب، ارمولای شکارچی و من رهسپار یک «کمین شبانه» شدیم... ولی بسیار محتمل است که همه خوانندگان من ندانند کمین شبانه چیست. پس گوش فرا دهید، بزرگواران.
ربع ساعتی پیش از غروب آفتاب در فصل بهار، با یک تفنگ اما بدون سگ وارد بیشه میشوید، مکانی در نزدیکی کناره جنگل برای خود میجویید، به اطراف مینگرید، ساچمه تفنگتان را وارسی میکنید و با همراهتان چشمکی رد و بدل میکنید. یک ربع ساعت گذشته است. آفتاب غروب کرده اما جنگل هنوز روشن است. هوا پاک و آسمان صاف است. پرندگان با شتاب چهچه میزنند. علف نورس با برق فرحانگیز یک قطعه زمرد میدرخشد، شما انتظار میکشید. اعماق عمیقتر جنگل اندکاندک تاریک میشود. نور یاقوتی آفتاب غروب آهسته بر ریشهها و تنۀ درختان میلغزد و بالا میرود و از شاخههای پایینتر، که هنوز بیش و کم برهنهاند، به ستیغ ساکن درختان میرسد که کمکم به خواب میروند. بنگرید، اکنون حتى ستيغ درختان نیز تاریک است...»
🔗 ادامۀ این داستان را در سایت شهرستان ادب بخوانید:
shahrestanadab.com/Content/ID/11736/
#داستان_کوتاه
☑️ @ShahrestanAdab
🔻 دومین نشست از سلسله گفتگوهای «ادبیات جهان» با موضوع «نیهیلیسم» و «داستایفسکی» با حضور #محمد_شمس_الدینی و #محمدقائم_خانی، سهشنبه ۲۰ آبان ساعت ۲۰، از حساب رسمی اینستاگرام موسسه شهرستان ادب برگزار میشود.
🔗 instagram.com/shahrestanadab
#فئودور_داستایفسکی
☑️ @ShahrestanAdab
🔻ققنوس
(بازخوانی شعری از #نیما_یوشیج به مناسبت زادروز این شاعر بزرگ نوگرا)
▪️«ققنوس، مرغ خوشخوان، آوازۀ جهان،
آواره مانده از وزش بادهای سرد،
بر شاخ خیزران،
بنشسته است فرد.
بر گرد او به هر سر شاخی پرندگان.
او نالههای گمشده ترکیب میکند،
از رشتههای پارۀ صدها صدای دور،
در ابرهای مثل خطی تیره روی کوه،
دیوار یک بنای خیالی میسازد.
از آن زمان که زردی خورشید روی موج
کمرنگ مانده است و به ساحل گرفته اوج
بانگ شغال، و مرد دهاتی
کردهست روشن آتش پنهان خانه را
قرمز به چشم، شعلۀ خردی
خط میکشد به زیر دو چشم درشت شب
وندر نقاط دور،
خلقاند در عبور...
او، آن نوای نادره، پنهان چنان که هست،
از آن مکان که جای گزیدهست میپرد
در بین چیزها که گره خورده میشود
یا روشنی و تیرگی این شب دراز
میگذرد.
یک شعله را به پیش
مینگرد.
جایی که نه گیاه در آنجاست، نه دمی
ترکیده آفتاب سمج روی سنگهاش،
نه این زمین و زندگیاش چیز دلکش است
حس میکند که آرزوی مرغها چو او
تیرهست همچو دود، اگر چند امیدشان
چون خرمنی ز آتش
در چشم مینماید و صبح سپیدشان.
حس میکند که زندگی او چنان
مرغان دیگر ار بسر آید
در خواب و خورد
رنجی بود کز آن نتوانند نام برد.
آن مرغ نغزخوان،
در آن مکان ز آتش تجلیل یافته،
اکنون، به یک جهنم تبدیل یافته،
بستهست دمبدم نظر و میدهد تکان
چشمان تیزبین.
وز روی تپه،
ناگاه، چون بجای پر و بال میزند
بانگی برآرد از ته دل سوزناک و تلخ،
که معنیش نداند هر مرغ رهگذر...»
🔗 ادامۀ این شعر را در سایت شهرستان ادب بخوانید:
shahrestanadab.com/Content/ID/11739
#شعر_نیمایی
☑️ @ShahrestanAdab
🔻رمان ایران
(دربارۀ #ایرانشهر اثر تازۀ #محمدحسن_شهسواری به قلم #محمدصالح_سلطانی)
▪️«...رمان سترگِ آقای شهسواری، مثل یک فرش دستباف، چشمنواز است و ظریف. حاصلِ آمیختگیِ تکنیک و تعهد، چیزی شده که با خیال راحت میتوانیم آن را "هنر متعهد" بنامیم. دستکم تا اینجا، یعنی انتهای جلد سومِ کتاب که منتشر شده و به بازار آمده، خیالمان از خواندنِ یک رمان خوب راحت است. اینکه در ادامه چه اتفاقی برای ایرانشهر میافتد و به چند جلد میرسد را هنوز هیچکس نمیداند. اما این را خوب میدانیم که «ایرانشهر» تا همینجا هم یک رمان خطشکن است و نشاندهندهی ظرفیتِ بزرگی که سالهای دفاع مقدس برای ادبیات ایران آفریده. ظرفیتی که تنها روایتِ پنج-شش روز از آن، سه جلد رمان میشود.
رمان ایرانشهر، روح دارد. روحِ سرزمینی که برای روایتِ حماسههایش کلمه، و برای گفتن از قهرمانانش قصه کم داریم. کاش کارگردانی پیدا شود و کیمیای این رمانِ هنوز ناتمام را در قالب یک سریال ۱۰۰ قسمتی، نشانِ مردمِ ایران دهد. ایرانشهر، ادای دِینِ کلمههاست به قهرمانها؛ و یک درخششِ خیرهکننده از ادبیاتِ ایرانی. یا به بیان بهتر: ادبیاتِ متعهدِ ایرانی.»
🔗 متن کامل این یادداشت را در سایت شهرستان ادب بخوانید:
shahrestanadab.com/Content/ID/11740
🔗 این اثر را از فروشگاه اینترنتی #ادب_بوک تهیه نمایید:
adabbook.com
☑️ @ShahrestanAdab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 شعرخوانی #محمود_اکرامی_فر در نخستین شب از #شب_های_شعر_عاشقانه، آذر ۱۳۹۶
🔗 #اجازه_هست_بگویم_که_دوستت_دارم؟ را از فروشگاه اینترنتی #ادب_بوک تهیه نمایید:
adabbook.com/اجازه-هست-بگویم-که-دوستت-دارم
☑️ @ShahrestanAdab
🔻عاشقان، گياهانند
(شعری از زندهیاد #بیژن_نجدی به مناسبت زادروز ایشان)
▪️عاشقان، گياهانند
كه میرویند
میمیرند
سبز میشوند
میریزند
باران كه میبارد، چتر نمیخواهند
زمستانها
بیكلاه و پالتو نپوشیده
میایستند روی در روی و نگاه برف
چشم در چشم یخبندان
بیشرمساری اندام برهنهشان از برگ
عاشقان گياهانند كه ریشههایشان فرو رفته است.
در كف دست من
در استخوان كتف تو
در جمجمه شكسته من
و این خاطرات من و توست
كه توت میشود يک روز
انار میشود گاهی
كه دیروز انگور شده بود
كه فردا زيتون
و تلخ.
☑️ @ShahrestanAdab
🔻«طغیان ملت بر ضد خودش» به روایت #ویکتور_هوگو | از کتاب #بینوایان
(کتاب «بینوایان» حماسۀ جمهوریت و گرفتن حق مردم از حاکمیت است – به نام علم و محض خاطر آینده -. با این حال وقتی «ویکتور هوگو» میخواهد از شورش در پاریس سخن بگوید، جنبۀ سهمناک آن را نشان میدهد و در مقدمۀ همان فصل زبان به گفتن حقایقی میگشاید که شنیدن و درک آن از تحمل مردمان عادی خارج است. این فقره از رمان چنان عمیق است که میتوان بارها آن را خواند. باشد که گوشمان نیوشای دردناکترین رازهای هستی شود، رازهایی که در خلال انقلابات مردمی رخ میدهد.)
▪️«دو قابل تذکارترین سنگری که یک ناظر دقیق بیماریهای اجتماعی بتواند ذکری از آنها به میان آورد، به آن دوره از تاریخ که محل وقوع حوادث این کتاب است مربوط نیست. این دوسنگر، که هردو مظهر کاملی بودند، با دو منظرۀ مختلف، با وضعی وخیم و به هنگام شورش شوم ژوئن ۱۸۴۸، یعنی بزرگترین جنگ کوچهها که تاریخ تاکنون دیده است، از زمین بیرون آمدند...»
🔗 متن کامل این صفحه را در سایت شهرستان ادب بخوانید:
shahrestanadab.com/Content/ID/11743
چهلوششمین صفحه از #یک_صفحه_خوب_از_یک_رمان_خوب
☑️ @ShahrestanAdab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 معرفی رمان «تاریخ غیرت» اثر «شیخ موسی نثری»
🔹#تاریخ_غیرت رمانی ۱۲۰ساله با مضمون عاشقانه - تاریخی که آقا #شیخ_موسی_نثری آن را در سال ۱۲۷۶ هـ.ش. یعنی زمانی که کمتر از بیستسال داشته است، طی یک سال نوشته است و نیز مصمم بوده که در آینده جلد دوم و سومی هم در ادامه آن بنویسد؛ اما گویا بنا به مسائل سیاسی از نوشتن و حتی انتشار آن یک جلد هم امتناع کرده است. این رمان را پیش از جنگ جهانی اول به اتمام رسانده است.
🔹همچنین وقایع رمان مربوط به سال ۱۲۷۶هـ.ش. یعنی زمانی که لشکر عظیم عثمانی به رهبری احمدپاشا از بغداد به طرف غرب ایران هجوم آورد و گروه وسیعی از مردم بیدفاع همدان را قتل عام کردند؛ اگرچه مردم دلیر این شهر با شجاعت و دلاوری که کمتر دیدهشده، سعی کردند جلو اعمال وحشیانۀ آنان را بگیرند.
🔸این رمان توسط حوزه هنری استان همدان منتشر و بعدها با همکاری انتشارات شهرستان ادب به چاپ دوم رسید.
💠 این اثر را از فروشگاه اینترنتی ادب بوک تهیه نمایید:
adabbook.com/تاریخ-عبرت
#معرفی_کتاب
☑️ @ShahrestanAdab
🔸درخت خسته
(شعری از زندهیاد #منوچهر_آتشی)
🔹حلاج
انگور بود
پس از درخت دارش چیدند
تا وعدهاش شراب فراهم شود
تاریخ عشق و شورش اندیشه را
در عصر جهل هار...
عینالقضات
سیب سرخ جوانی بود
پس از درخت دارش چیدند
تا قصۀ گناه
- آمیزش تلخی و شیرینی -
در چرخههای شعر بگردد... تا ما...
امروز نیز
با هر فشار ماشه
حلاج و عین القضاتها
مانند برگ پاییزی
از شاخسار مصرعها
میافتند
تا...
آه ای درخت خسته
همسایۀ قدیم سبز
تو باز میوه میدهی؟
☑️ @ShahrestanAdab