#چالش_هفته
سلام دوستان لطفا با استفاده از کلمات زیر داستان بنویسید.
✅کهکشان
✅یخچال
✅سوت
آیدی جهت ارسال داستان و داستانک
@Faran239
@shahrzade_dastan
انواع شخصیتها در داستان
🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻
شخصیتهای داستانی را طور دیگری هم میتوان تقسیم بندی کرد:
الف) شخصیت های ایستا
ب) شخصیتهای پویا
شخصیت ایستا شخصیتی است که از اول تا آخر داستان تحولی در رفتارش روی نمیدهد یعنی همانطور میماند که در ابتدای داستان بود.
ولی شخصیت ،پویا در برخی از ابعاد شخصیتش تحولی دائمی و ماندنی روی داده این تحول نوع نگرش یا رفتارش را تغییر میدهد این تغییر و تحول ممکن است خیلی زیاد یا خیلی کم باشد. همچنین ممکن است رو به خوبی و یا بدی ،باشد اما باید حتماً مهم و بنیادی باشد. این را هم بگوییم که تغییر اوضاع ظاهری شخصیت و یا کوچکترین تغییر عقیدهٔ شخصیت اصلی داستان را نمیتوان تحولی اساسی و بنیادی نامید.
سیندرلا اگرچه دختری است که از بدبختی و کلفتی به شاهزادگی میرسد اما شخصیتی ایستاست.
ولی ،فردریک شخصیت پسر در داستان «اشکها، اشکهای بیهوده شخصیتی ،پویاست، زیرا در انتهای داستان از آب قوره گرفتنهای دائم و بی معنی خود دست برمی دارد.
پل نیز در داستان «قضیۀ «پل» شخصیتی پویاست؛ چون نیازش به فرار از واقعیات روزمره رفته رفته تشدید میشود.
در اینجا هم مانند قبل از هر داستان کوتاه نمیتوان شخصیتهای پویای زیادی را انتظار داشت. هر داستانکوتاه معمولاً جا برای بیش از یک شخصیت پویا ندارد. کم نبودهاند داستانهایی که در طرح کلی شان همواره شخصیتی اصلی بوده که در شرایطی طاقت فرسا میخواسته تصمیم حساس و قاطعی بگیرد؛ و بعد که تصمیمش را گرفته به یکباره تحولی عمیق در زندگیاش روی داده است. این تحول اغلب در داستانهای تحلیلی از نظر رساندن مفهوم ،داستان اهمیتی کلیدی دارد؛ یعنی در واقع بهترین راه برای فهمیدن حرف اصلی ،داستان تشریح و توضیح همین تغییر است.
در داستانهای ،تفریحی تغییر و تحول شخصیت ها در اکثر موارد ابتدایی است و هدف از آن فقط دست و پا کردن پایان خوش برای داستان است. در نتیجه خوانندگان این تغییر و تحولها را کمتر باور میکنند.
📚تاملی دیگر در باب داستان
✍لارنس پرین
#شخصیت
#شخصیتهای_ایستا
#شخصیت_پویا
@shahrzade_dastan
جمعبندی معادل یابی کلمه گفتن
🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻
هدف از این تمرین پیدا کردن مترادف و واژههایی است که معادل کلمه گفتن باشند. با استفادا از این کلمات میتوان از تکرار واژه در متن جلوگیری کرد. ممنونم از مشارکت همه دوستان.
شرح داد.
تفسیر کرد.
بیان کرد.
نالید.
غرغرکرد.
فهماند.
داد زد.
شیرفهم کرد.
اظهار کرد.
خاطرنشان کرد.
نقل کرد.
آسمون ریسمون بافت.
شکوِه کرد.
جواب داد.
مِن مِن کرد.
پچپچ کرد.
کلامش منعقد شد
دهان باز کرد.
لبهایش بالا و پایین رفت
زبان در دهانش چرخید
صدایش بلند شد.
️بیان کردن
ابراز کردن
️اعلام کردن
️اظهار داشتن
️اقرار کردن
️به عرض رساندن
️سخن راندن
️صحبت کردن
️معروض داشتن
️نقل کردن
️فرمودن
️گپ زدن
️نقل کردن
️گفتگو کردن
حرف زدن
عشق خود را ابراز کرد
موضع خود را روشن نمود
برای کارش دلیل آورد.
به او پیغام داد
بانگ برآورد
با او به گفتگو نشست
نجوا کرد
غرو لند کرد
لب جنباند
گلایه کرد
توپید
هوار زد
زار زد
خروشید
وراجی کرد
ور زد
نق زد
صدایش را رها کرد
نالید
فک زد
زبان باز کرد
اطلاع داد
خبر داد
اظهار کرد
حرف را مزه مزه کرد
زیرلب حرف زد
حرف از دهانش پرید
خبر را جارزد
رویم توپید
-او به کاری که کرده بود اقرار کرد.
- این خبر را چه کسی اعلام کرد.
-متن این نامه را به عرض شما رساندم.
- استاد خیلی واضح درس امروز را بیان کرد.
- احسان به راحتی در جمع صحبت کرد.
- او در مورد مسائل ضروری حرف زد.
- دوستم را دیدم و او از دلتنگی هایش گپ زد.
شرح مطالب
حالی کردن.
بهش می فهمونم
خرفهم کرد
سخنرانی کرد
درد دل کردن
عقده هاش را بیرون ریخت
هرچی توی دلش بود خالی کرد
به زبان آورد.
_ من به تو گوشزد کرده بودم.
_ ما به آنها ساعت شروع برنامه را اعلام کردهایم.
_ به عرضتان رساندم.
_ در محفل ادبی امروز نویسندگان از هر
دری سخن راندند.
#چالش_جمعه
@shahrzade_dastan
#علیرضا_مسرتی
#داستان_اربعین
#چالش_اربعین
🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻
ایام اربعین بود. توی مسیر یه چادری پیدا کردیم و از گرما به سایه اون پناه بردیم.
بی مقدمه سر صحبت را باز کرد و گفت:اگر الآن از توی فضا به دنیا نگاه کنی، دو نوار می بینی، یه نوار سبز و یه نوار سرخ.
توی نوار سبز همه میگن خوش اومدی، قدمت به چشم ما، توی نوار سرخ از خونه خودت بیرونت می کنن.
اگه توی شهر و خونه و خیابون خودت راه بری، تو رو به رگبار می بندن.
توی نوار سبز پاهای خسته و تاول زده را روغن می مالن و نوازش می کنن. توی نوار سرخ پاها را مجروح و قطع می کنن.
توی نوار سبز دستهات رو پر از نون و خرما و آب می کنن، توی نوار سرخ دستهایت رو پر از خاک و خون می کنن.
توی نوار سبز مشامت را پر از عطر و عود می کنن، توی مسیر سرخ پر از دود و خاک و خاکستر.
توی نوار سبز آدمها التماست می کنن که به خونه اونها بری و لقمه ای از سفره اونها برداری، توی نوار سرخ آب و نون را آتش می زنن تا مبادا به آدمها برسه.
توی نوار سبز سایه و سایبان روی سرت میارن، توی نوار سبز بمب و موشک روی سرت می بارن.
توی نوار سبز با دختر بچه ها و پسر بچه ها خیلی مهربونن، توی نوار سرخ دوربین تفنگها به دنبال شکار دختر بچه ها و پسر بچه هان.
میگن یه روز یه آقایی میاد و همه خیابونای دنیا رو نوار سبز می کنه. حتی اون نوار سرخ را، نوار غزه را، یعنی اون روز میاد؟
#موج_تنها
@shahrzde_dastan
#چالش_هفته
خالی
نوشته صدیقه بادسار
🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻
سوت زنان به سمت یخچال رفتم تا شاید یه چیزی باشه که به درد شکم صاحب مرده ام بخوره.
در یخچال رو که باز کردم درست عین کهکشان بود.
کیکی وسط وخوراکیهای دیگر به دورش،چشمام
با دیدنشون می چرخید وگرد شده بود.
خواستم ناخنک بزنم یهو خواهرم جیغی زد نه به اون دست نزن.
از ترس پریدم ودر یخچال رو بستم،رو به او کردم وگفتم:
چته دختره روانی؟
گفت:به کیک دست نزن،اصلا بیا برو بیرون هر چی میخوای بگو برات بیارم.
گفتم :گشنمه؛
یه نگاهی به یخچال انداخت وگفت: خودت بیا ویه چیزی برا خوردن پیدا کن! من رفتم سر درس ومشقم.
@shahrzade_dastan