کتاب تاریخ قرآن آیت الله محمد هادی معرفت.pdf
298.8K
کتاب تاریخ قرآن آیت الله محمد هادی معرفت
بحث اختلاف قرائات
ایشان قائل به وحدت قرائت هستند و قرائت حفص از عاصم را ترجیح میدهند.
در منابعی که تا اینجا آوردهام بحث ایشان ظاهرا کاملتر و دقیقتر از بقیه است.
https://eitaa.com/joinchat/133890353Cd3c93c899d
دائرة المعارف فقه مقارن.docx
14.8K
دو نمونه از تاثیر بحث اختلاف قرائات در فقه.
مورد اول مسح پا یا شستن آن در وضو که بر یک وجه اصلا امکان مطرح کردن شستن پا هم جایی ندارد ولی بر یک وجه امکان دارد مطرح شود ولی خلاف ظاهر است.
مورد دیگرش در بحث حکم فقهی نزدیکی با خانم بعد از پاکی یا بعد از غسل کردن، اگر یطهُرن باشد یعنی پاک شوند و قبل از غسل هم میشود نزدیکی کرد ولی اگر یطّهرن باشد یعنی خانم غسل کند و پاکی بجوید و باید بعد از غسل باشد.
https://eitaa.com/joinchat/133890353Cd3c93c899d
دائرة المعارف فقه مقارن.pdf
54.8K
دو نمونه از تاثیر بحث اختلاف قرائات در فقه.
مورد اول مسح پا یا شستن آن در وضو که بر یک وجه اصلا امکان مطرح کردن شستن پا هم جایی ندارد ولی بر یک وجه امکان دارد مطرح شود ولی خلاف ظاهر است.
مورد دیگرش در بحث حکم فقهی نزدیکی با خانم بعد از پاکی یا بعد از غسل کردن، اگر یطهُرن باشد یعنی پاک شوند و قبل از غسل هم میشود نزدیکی کرد ولی اگر یطّهرن باشد یعنی خانم غسل کند و پاکی بجوید و باید بعد از غسل باشد.
https://eitaa.com/joinchat/133890353Cd3c93c899d
✍ اختلاف قرائات (بخش اول: اقسام اختلاف قرائات)
🔻 شاید به گوش خیلیها نخورده باشد که در برخی کشورهای اسلامی مثل «مغرب» قرآنی که میخوانند با قرآن ما تفاوتهایی دارد:
📌گاهی تفاوتها در حروف و حرکات یک کلمه است و تفاوت در معنا را دنبال دارد، مانند:
👈 «مالک یوم الدین» که در قرائت دیگری «مَلِک یوم الدین» آمده است، در معنای اول «مالک یوم الدین» به معنای صاحب و اختیاردار مردم در روز آخرت است و در معنای دوم «ملک یوم الدین» به معنای رئیس و قانون گذار روز آخرت است.
👈 و یا اين آيه: «وَ إِذا رَأَيْتَ ثَمَّ رَأَيْتَ نَعِيماً وَ مُلْكاً كَبِيراً» كه در وصف بهشت و بهشتيان است. در اين قرائت لفظ ملك با ضم ميم و سكون لام خوانده شده است؛ اما در قرائت ديگر با فتح ميم و كسر لام « مَلِكاً كَبِيراً» خواندهاند و در قرائت دوم کسانی که قائل به امکان روئیت خداوند هستند، آیه مذکور را مورد استناد خود قرار میدهند. (اگرچه پاسخهای عقلی و فلسفی به آنها در نفی این معنا وجود دارد.)
👈 یا «فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ وَ أَيْدِيَكُمْ إِلَى الْمَرافِقِ وَ امْسَحُوا بِرُؤُسِكُمْ وَ أَرْجُلَكُمْ» که در قرائت دیگری «وَ امْسَحُوا بِرُؤُسِكُمْ وَ أَرْجُلِكُمْ» آمده است، در قرائت اول «ارجلکم» به فتح لام است و اختلاف شده که «ارجلکم» به «وجوهکم» سابق عطف شده، پس پاها باید مانند آن شسته شود یا به محل «رُؤُسِكُمْ» عطف شده است، پس باید پاها مسح شود؟
اما در قرائتی که «ارجلکم» به کسر لام است، دیگر هیچ اختلافی نیست که عطف حتما به ظاهر «رُؤُسِكُمْ» است و پاها باید مسح شود.
👈 یا «فَاعْتَزِلُوا النِّساءَ فِي الْمَحِيضِ وَ لا تَقْرَبُوهُنَّ حَتَّى يَطْهُرْنَ» که در قرائت حفص از عاصم «يَطْهُرْنَ» است و معنای آن چنین میشود که غایت لزوم دوری از زنان تا زمان پاک شدن طبیعی زنان است اما اگر «يَطَّهَرْنَ» باشد اختلاف است که آیا معنای آن باید اضافهای داشته باشد و پاک شدن زنان با غسل کردن است یا همان حالت پاکی طبیعی آنان منظور است؟
📌 گاهی تفاوت در اضافه و نقصانی است که معنا را مقید میکند، مانند:
👈 «فَكَفَّارَتُهُ إِطْعامُ عَشَرَةِ مَساكِينَ مِنْ أَوْسَطِ ما تُطْعِمُونَ أَهْلِيكُمْ أَوْ كِسْوَتُهُمْ أَوْ تَحْرِيرُ رَقَبَةٍ.» كه در قرائتى ديگر: «أو تحرير رقبة مؤمنة» قرائت شده است.
👈 و یا «وَ إِنْ كانَ رَجُلٌ يُورَثُ كَلالَةً أَوِ امْرَأَةٌ وَ لَهُ أَخٌ أَوْ أُخْتٌ فَلِكُلِّ واحِدٍ مِنْهُمَا السُّدُسُ» که در قرائت دیگری چنين خوانده شده است: «و له أخ أو أخت من أم» و در این قرائت معلوم میشود، منظور از اخوت در اين حكم اخوت از ناحيه مادر است نه پدر.
📌 گاهی اساسا دو کلمه مختلف در یک آیه آمده است، مانند:
👈 «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذا نُودِيَ لِلصَّلاةِ مِنْ يَوْمِ الْجُمُعَةِ فَاسْعَوْا إِلى ذِكْرِ اللَّهِ» كه بنا بر قرائت ديگرى «فامضوا إلى ذكر اللّه» خوانده شده است و در قرائت اول در حركت به سمت نماز جمعه سرعت و شتاب کردن خواسته شده است، اما در قرائت دوم چنين احتمالى را منتفى مىكند زيرا واژه مضى دلالت بر شتاب کردن ندارد.
👈 و یا «وَ تَكُونُ الْجِبالُ كَالْعِهْنِ الْمَنْفُوشِ» كه بنا بر قرائت ديگر «كالصوف المنفوش» خوانده شده و هردو به یک معنا هستند.
✅ در مجموع برخی از کسانی که در علم قرائت کار کردهاند مدعی هستند حداکثر اختلاف قرائات نسبت به مشترکات همه قرائات بیش از ۲ درصد از قرآن نمیشود و اختلافات فقهی گفته شده برای قرائات نیز همگی با کمک روایات برطرف شده است و ثمره فقهی خاصی بر اطلاع از اختلاف قرائات مترتب نمیباشد اما ثمرات اعتقادی و کلامی در دفاع از برخی شبهات وارد شده در مورد قرآن بر بحث اختلاف قرائات مترتب است.
📌ادامه دارد...
https://eitaa.com/joinchat/133890353Cd3c93c899d
شرح حالی از حوزه
✍ اختلاف قرائات (بخش اول: اقسام اختلاف قرائات) 🔻 شاید به گوش خیلیها نخورده باشد که در برخی کشورهای
پینوشت: در برخی قرائات ممکن است زیادات و نواقص قابل توجهی نسبت به قرآن موجود گفته شده باشد، اما از این جهت که این قرائات و ادعاها خیلی شاذ هستند و در تاریخ اسلام مورد اعتنا واقع نشدهاند آنها را جزو موارد اختلاف قرائات ذکر نکردم.
مثلا در مصحف ابن مسعود ادعا شده است که سورههای فلق و ناس اصلا جزو قرآن نیستند بلکه برای مورد خاص بیماری حسنین و دفع سحر از آنها از سوی خداوند نازل شده است و مثل احادیث قدسی است که اگرچه مانند قرآن منزل از سوی خداوند هستند اما به عنوان کتابالله و با ویژگیهای خاص قرآن نیستند.
اما این اقوال را قابل اعتنا ندانستم و با توضیحات پستهای آتی این مطلب روشنتر میشود.
https://eitaa.com/joinchat/133890353Cd3c93c899d
اگرچه تلاش دارم در بحث اختلاف قرائات به جمع بندی برسم اما بحث بسیار بسیار مفصلی است و مطالب بسیار زیادی باید دیده شود .
✍ اختلاف قرائات (قسمت دوم: محل اختلاف اصلی)
🔻 در قرائات مختلف از قرآن، همه متفق هستند که قسمتهای مشترک بین قرائات مختلف (که بنا به قولی قریب به ۹۸ درصد از قرآن است) متواتر است و همانی است که از ملک وحی بر پیامبر اکرم(صلی الله علیه و اله) نازل شده است.
🔻 اختلاف نظر اصلی در این است که برخی معتقدند همه قرائتهای موجود متواتر و نازل شده توسط ملک وحی است و برخی دیگر معتقدند فقط یک قرائت حقیقتا از سوی خداوند نازل شده است.
📌 پس باید دقت شود که اختلاف اصلی در صدور همه قرائات یا یکی از آنها است و نه حجیت قرائت و عمل بر اساس قرائتهای مختلف.
🔻 آنچه از روایات بر میآید، صدور صرفا یک قرائت و البته حجیت همه قرائتها به معنای منجزیت عند الاصابه به واقع و معذریت عند الخطاء است.
✅ به طور مثال سَالِمِ بْنِ سَلَمَةَ از اصحاب امام صادق (علیه السلام) نقل میکند مردی نزد امام صادق (ع) قرآن قرائت کرد و من دیدم قرائت برخی حروف او، آنطور که عموم مردم میخوانند نیست.
👈 «وَ أَنَا أَسْتَمِعُ حُرُوفاً مِنَ الْقُرْآنِ لَيْسَ عَلَى مَا يَقْرَؤُهَا النَّاسُ»
پس امام صادق (علیه السلام) فرمودند: «كُفَّ عَنْ هَذِهِ الْقِرَاءَةِ اقْرَأْ كَمَا يَقْرَأُ النَّاسُ حَتَّى يَقُومَ الْقَائِمُ ع فَإِذَا قَامَ الْقَائِمُ ع قَرَأَ كِتَابَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَى حَدِّهِ وَ أَخْرَجَ الْمُصْحَفَ الَّذِي كَتَبَهُ عَلِيٌّ ع»
📖 (الكافي (ط - الإسلامية)، ج ۲، ص: ۶۳۳)
دست از این قرآئت بردارید و همانطور که مردم قرائت میکنند، شما نیز قرائت کنید تا وقتی که قائم ما قیام کند و قرآن را همانطور که حقیقتا هست بخواند و خارج کند قرآنی که علی (علیه السلام) نوشته بود.
🔻این روایت در عین اینکه دلالت دارد بر حجیت قرائت قرآن همانگونه که ناس آن را قرائت میکردند، صدور همه قرائات از سوی خداوند را نفی میکند.
🔻 در روایت دیگری در تایید نزول یک قرائت، زُرَارَة از امام صادق (علیه السلام) نقل میکند: «إِنَّ الْقُرْآنَ وَاحِدٌ نَزَلَ مِنْ عِنْدِ وَاحِدٍ وَ لَكِنَّ الِاخْتِلَافَ يَجِيءُ مِنْ قِبَلِ الرُّوَاةِ» قرآن یکی بیشتر نیست و از سوی خدای واحد نازل شده است اما اختلاف در قرائت آن از سوی روایت کنندگان آن پیش آمده است. (همان، ص ۶۳۰)
✅ در روایت دیگری فُضَيْلِ بْنِ يَسَار میگوید به امام صادق (علیه السلام)
عرض کردم:
👈 «إِنَّ النَّاسَ يَقُولُونَ إِنَّ الْقُرْآنَ نَزَلَ عَلَى سَبْعَةِ أَحْرُفٍ»
عامه میگویند قرآن به هفت حرف (لهجه) نازل شده است و همه این لهجههای مختلف قرآن نازل شده هستند. حضرت جواب دادند:
👈 «كَذَبُوا أَعْدَاءُ اللَّهِ وَ لَكِنَّهُ نَزَلَ عَلَى حَرْفٍ وَاحِدٍ مِنْ عِنْدِ الْوَاحِدِ»
دروغ میگویند این دشمنان خدا اما قرآن نازل شده است بر یک لهجه و از سوی خدای واحد. (همان)
🔻برخی از کسانی که قائل به تواتر همه قرائات هستند، این روایت که از نظر سند در آن خدشهای ندارند را به نحو دیگری ترجمه و تفسیر میکنند. آنها میگویند که در میان اهل سنت در آن زمان چنین رایج بود که هرکس به خود اجازه میداد در خواندن قرآن به اختیار خود هر کلمهای را معنای مشترکی داشت با کلمات نقل شده به عنوان آیات، عوض کنند یا حتی آیات را به زبانهای دیگر بخواند، مثلا نقل میکنند شافعی جایز میدانسته است در نماز سوره حمد را به فارسی بخوانند و بنابراین عبارت: «إِنَّ النَّاسَ يَقُولُونَ إِنَّ الْقُرْآنَ نَزَلَ عَلَى سَبْعَةِ أَحْرُفٍ» یعنی عامه میگویند جایز است قرآن را به زبان و عبارات مختلفی که خودمان میخواهیم بخوانیم و اهل بیت مقابل این نحو از مواجه با قرآن ایستادهاند و نه خواندن قرآن به قرائات مختلف.
⁉️ اما باید از این عزیزان پرسید چطور چنین چیزی با حساسیت بسیار زیاد مسلمانان بر حفظ و نگهداری قرآن و تکیه آنها بر عبارات برای فهم و بیان احکام اسلام، جمع میشود؟ حتی اگر قبول کنیم آن فتوای شافعی متاثر از چنین فضایی بوده است چرا با وجود آن فضا این فتوای شافعی باقی نماند و شاگردانش آن را رد کردند؟
علاوه بر آن در روایت مورد استناد، راوی نمیپرسد که عامه میگویند کلمات معادل یا به زبان دیگر بیاوریم بلکه میپرسد که عامه میگویند به احرف مختلف نازل شده است و این ظاهر است که سوال از چیزی که از ابتدا نازل شده است، بوده، نه کلمهای که جایگزینی کلمه دیگر شود.
🔻در روایات دیگر هم تصریح شده است که عامه برخی حروفی از حروف کلمات قرآن را متفاوت از آنچه مشهور بوده است میخواندهاند نه خود کلمات و اهل بیت از آن نهی کردهاند.
👈 «وَ أَنَا أَسْتَمِعُ حُرُوفاً مِنَ الْقُرْآنِ لَيْسَ عَلَى مَا يَقْرَؤُهَا النَّاسُ»
و ظاهر «احرف» دخل و تصرف در حروف قرآن است نه کل کلمه یا حتی زبان آن! دخل و تصرف در حرف در عین حفظ کلمه نیز یعنی حرکات آن و با منظور بودن لهجه هماهنگ است.
https://eitaa.com/joinchat/133890353Cd3c93c899d
✍ اختلاف قرائات (قسمت سوم: بررسی برخی شواهد روایی در مورد صدور یا فقط جواز همه قرائات)
🔻 با توجه به اهمیت زیاد ادعای صدور همه قرائات از جانب ملک وحی، جا داشت که روایاتی ولو ضعیف در تایید اصل صدور قرائات مختلف بیاید و حفظ شود (چرا که داعی خاصی بر تحریف و یا حذف چنین روایاتی از منابع وجود ندارد) اما بر خلاف آن روایاتی دال بر صدور یک قرائت و البته حجیت قرائات مشهور وارد شده است.
🔻 در روایتی از امام کاظم یا رضا (علیهما السلام) سوال شد:
👈 «جُعِلْتُ فِدَاكَ إِنَّا نَسْمَعُ الْآيَاتِ مِنَ الْقُرْآنِ- لَيْسَ هِيَ عِنْدَنَا كَمَا نَسْمَعُهَا وَ لَا نُحْسِنُ أَنْ نَقْرَأَهَا كَمَا بَلَغَنَا عَنْكُمْ قُلْتُ لَهُ فَهَلْ نَأْثَمُ؟» فدایت شوم ما آیات قرآن را گاهی میشنویم به گونهای که متفاوت از آن طور که نزد ما است و خواندن قرآن بر اساس آنچه از شما به ما رسیده است، را صحیح نمیدانیم آیا مرتکب خطا و گناه شدهایم؟ حضرت پاسخ میدهند:
👈 «لَا، اقْرَءُوا كَمَا تَعَلَّمْتُمْ فَسَيَجِيئُكُمْ مَنْ يُعَلِّمُكُمْ» نه چنین نخوانید و آنگونه که آموختهاید بخوانید و خواهد آمد آن کسی که به شما آموزش دهد چطور بخوانید. (وسائل الشيعة ؛ ج ۶؛ ص ۱۶۳)
🔻 ظاهر عبارت «فَسَيَجِيئُكُمْ مَنْ يُعَلِّمُكُمْ» چنین است که حضرات میگویند: قرائت صحیحی از میان قرائتها وجود دارد که به وقتش کسی که معیار و ملاک باشد خواهد آمد و آن را مشخص میکند، کما اینکه در روایات پیشین هم آمده بود:
👈 «فَإِذَا قَامَ الْقَائِمُ ع قَرَأَ كِتَابَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَى حَدِّهِ»
ظاهر بقیه فرازهای روایت هم چنین است که قرائتهایی به نقل از اهل بیت غیر از قرائتهای مشهور به گوش شیعیان میخورده است چراکه راوی میگوید این قرائتها مطابق آنچه شنیدهایم نیست و خواندن آن را صحیح نمیدانیم، آیا گناه کاریم؟ معلوم میشود «بلغنا عنکم» یعنی این قرائتهایی بوده است که به نقل از اهل بیت به آنها میرسیده است و مطابق قرائت مشهور نبوده است و اینها چون با قرآن مشهور مطابق نبوده آن را صحیح نمیدانستهاند و حال میپرسد آیا گناهکاریم؟ و حضرات هم خواندن بر اساس همان قرائات مشهور را امضاء میکنند در عین اینکه صدور آنها را رد میکنند.
🔻در روایت دیگری از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) روایت شده است:
👈 «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص أَتَانِي آتٍ مِنَ اللَّهِ فَقَالَ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَأْمُرُكَ أَنْ تَقْرَأَ الْقُرْآنَ عَلَى حَرْفٍ وَاحِدٍ»
فرستادهای از سوی خداوند نزد من آمد و گفت خداوند امر میکند که قرآن را فقط بر یک حرف واحد (لهجه) بخوانی. حضرت از خداوند میخواهد که بر امت راحت گرفته شود، (چراکه خواندن قرآن برای کسانی که لهجه متفاوت داشتند به همان لهجه اصلی سخت بود) حضرت سه بار این درخواست را تکرار میکنند تا در بار سوم جواز قرائت قرآن به هفت حرف (لهجه) صادر شده است.
👈 «فَقُلْتُ يَا رَبِّ وَسِّعْ عَلَى أُمَّتِي فَقَالَ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَأْمُرُكَ أَنْ تَقْرَأَ الْقُرْآنَ عَلَى حَرْفٍ وَاحِدٍ فَقُلْتُ يَا رَبِّ وَسِّعْ عَلَى أُمَّتِي فَقَالَ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَأْمُرُكَ أَنْ تَقْرَأَ الْقُرْآنَ عَلَى حَرْفٍ وَاحِدٍ فَقُلْتُ يَا رَبِّ وَسِّعْ عَلَى أُمَّتِي فَقَالَ إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُكَ أَنْ تَقْرَأَ الْقُرْآنَ عَلَى سَبْعَةِ أَحْرُفٍ.» (الخصال ؛ ج ۲؛ ص ۳۵۸)
این روایت با اغماض از ضعف سندی آن، اگر بخواهد محل اعتنا باشد، فقط قرائت قرآن به قرائات مختلف از جانب نبی مکرم اسلام را ثابت میکند نه صدور همه آنها از جانب ملک وحی، در روایات قبل نزول غیر واحد نفی شد و اینجا قرائت غیر واحد جایز و تصریح شد که یک فقط یک قرائت جایز بوده است اما از باب آسانگیری بر ناس جواز قرائات مختلف نیز داده شده است. جایز بودن یک قرائت دلالت بر صادر بودن فقط یک قرائت دارد اما جایز بودن قرائات دلالت بر صدور قرائات ندارد.
🔻 اگر هم در روایات دیگری در مورد دو قرائت مختلف حضرات معصومین حکم به جواز یا حق بودن قرائات دادهاند، همه فقط جواز قرائات مختلف را ثابت میکند نه صدور آنها را.
مثلا در روایتی در مورد آیه ۵ فصلت: «وَ قالُوا قُلُوبُنا غُلْفٌ» در قرائت مشهور «غُلْفٌ» بسكون اللّام، به معنی در پوشش و غلاف بودن است اما در قرائت دیگری بضمّ اللّام «غُلُفٌ» خوانده شده است و به معنی ظرف است و از امام حسن عسکری در مورد اینکه کدام قرائت درست است، سوال میشود و حضرت پاسخ میدهند: «كِلَا الْقِرَاءَتَيْنِ حَقٌ، وَ قَدْ قَالُوا بِهَذَا وَ بِهَذَا جَمِيعاً.» (التفسير المنسوب إلى الإمام الحسن العسكري عليه السلام، ص ۳۹۰)
با توجه به معنای واسع حق این پاسخ حضرت حتی اگر روایت صحیح السند میبود دلالتی بر صدور هر دو قرائت ندارد و فقط جواز را ثابت میکند.
https://eitaa.com/joinchat/133890353Cd3c93c899d
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نمونهای از اختلاف قرائات که عبدالباسط به همه قرائتها فراز مربوط به آمادگی زلیخا برای یوسف علیه السلام را میخواند.
.....
فیلم را از کانال گروه پژوهشی آرتا گرفتم.
https://eitaa.com/joinchat/2525560832C7caee8d264
هدایت شده از کانال عمومی مدرسه فقهی امام حسن عسکری (علیه السلام)
📚سلسله نشستهای علمی پژوهشی مدرسه حضرت امام حسن عسکری (علیه السلام)(نشست علمی دوم)
📖ارزیابی مقالات
📝موضوع مقاله: حکم بازاریابی شبکه ای از منظر فقه امامیه
🔺دبیر نشست: حجةالاسلام محمد مهدی ابراهیمی
✍️ارائه دهنده: حجةالاسلام سید علی هاشمی
🧐ناقدین:
حجةالاسلام حمید رضا باقری
برادر بزرگوار محمد جواد خودستانی
🕰زمان: سه شنبه 1402/02/19
ساعت: ۸:۴۵
🏫مکان: سالاریه، نسترن 8، پلاک ۱۸۱، سالن اجتماعات
🌹حضور طلاب (سطح_خارج )الزامی است
امسال در ایام نوروز فرصتی شد که روایات مختلف مربوط به نوروز را بررسی کردم و مطالبی در مورد آن منعکس کردم.👇
https://eitaa.com/ayat_va_revayat/151
https://eitaa.com/ayat_va_revayat/150
https://eitaa.com/ayat_va_revayat/149
https://eitaa.com/ayat_va_revayat/148
https://eitaa.com/ayat_va_revayat/147
https://eitaa.com/ayat_va_revayat/146
یکی از مقالاتی که در این زمینه به نظرم خیلی خوب و درست آمد مقاله زیر است که پیشنهاد می کنم اگر در این موضوع علاقه داشتید روایات را بررسی کنید به آن نگاهی بیاندازید.👇
✍ شناخت ارکان مساله فقهی
🔻هر مساله فقهی ارکانی دارد که اگر درست آنها را بشناسیم، در فرآیندهای استنباط خیلی بکار میآید.
🔻رکن اول هر مساله فقهی، حکم است که یا وضعی یا تکلیفی است. حکم تکلیفی اقسام ۵ گانه (حرام- مکروه – مباح – مستحب و واجب) را دارد اما احکام وضعی اقسام بیشتری دارد: حلال، نجس، صحیح و... فرق اصلی آنها در تعلق گرفتن یا نگرفتن حکم به فعل مکلف است. مثلا: «الخمر نجس» حکم وضعی و «شرب الخمر حرام» که یک حکم تکلیفی به نحو قضیه حقیقیه است و مخاطب فرد خاصی نیست بلکه هرکس بخواهد خمر را بنوشد، مخاطب آن قرار میگیرد و یا مثلا: «یا زید لاتشرب الخمر» که یک حکم تکلیفی به نحو قضیه خارجیه است که مخاطب فرد خاصی است و نهی زید از شرب خمر ظهور در حرمت آن برای زید خارجی دارد.
🔻هر مساله فقهی چه تکلیفی و چه وضعی یک موضوع هم دارد یعنی حکم برای یک چیزی باید آمده باشد که بدون آن صدور حکم معنا ندارد و اصلا نمیتواند محقق شود.
مثلا در «الخمر نجس»، حکم: نجاست و موضوع: خمر است.
در «شرب الخمر حرام»، حکم: حرمت است و موضوع حکم: خمر است.
🔻 سومین رکن در هر مساله علت است که در غالب موارد برای ما ناشناخته است اما بودنش یا اثباتا یا ثبوتا لازم است.
مثلا: «الخمر حرام لأنه مسکر».
🔻 بعد از این سه رکن، حکم و موضوع میتوانند متعلقاتی هم داشته باشند که بودن آنها در احکام وضعی الزامی نیست ولی در احکام تکلیفی حتما بودن متعلقی برای حکم ضروری است.
مثلا در «شرب الخمر حرام» برای حکم حرمت حتما باید یک فعلی به عنوان متعلق آن وجود داشته باشد.
چه چیزی برای موضوع خمر حرام است؟ نگاه کردن به آن؟ نگهداشتن آن؟ یا خوردن آن؟!
«شرب الخمر حرام» یعنی متعلق حرمت برای خمر، شرب آن است.
👌توجه: برخلاف حکم تکلیفی که حتما نیاز به متعلق دارد، وجود متعلق یا متعلق متعلق برای موضوع، نه در حکم تکلیفی و نه وضعی ضرورتی ندارد.
مثلا: «شرب کثیر» که در آن کثیر متعلق متعلق حکم است و یا «الخمر با ویژگی کذا» که «ویژگی کذا» متعلق موضوع است.
👈 تطبیق: در مثال «شرب کثیر من خمر العنب حرام لانه مسکر»
حکم: حرمت، متعلق حکم: شرب، متعلق متعلق حکم: کثیر، موضوع حکم: خمر و متعلق موضوع: العنب و علت: اسکار است.
👌 اولین نکته در استنباط: متعلق موضوع و متعلق متعلق حکم وقتی قابل تصور است که از آن الغاء خصوصیت در تعلق حکم کرده باشیم؛ مثلا اگر حکم حرمت شرب برای خصوص «خمر العنب» باشد دیگر موضوع همان «خمر العنب» است نه «الخمر» و همینطور اگر «کثیر» در «شرب کثیر» موضوعیت داشته باشد متعلق حکم «شرب کثیر» است، نه شرب.
👌 نکته دوم: الغاء خصوصیت فقط نسبت به متعلق حکم یا موضوع یا متعلقات آنها صورت میگیرد نه نسبت به علت یا حکم. مثلا: در مثال قبل شما از «شرب» که متعلق حکم است، الغاء خصوصیت میکنید و میگویید قورت دادن خمر درون کپسول یا با لوله وارد معده کردن خمر هم اگرچه شرب نیست ولی شرب بودن موضوعیتی ندارد و چیزی که اعم از همه اینهاست متعلق حکم حرمت است.
👌 نکته سوم: تنقیح مناط همیشه در جانب علت است و فرض کنید در دلیل نگفته بود: «شرب الخمر حرام لانه مسکر» که در این صورت «منصوص العله» بود بلکه گفته بود: «شرب الخمر حرام لعاقبة الخمر»
در اینجا شما میگویید: عاقبت خمر چیست؟ فلان فایده که در بدن دارد؟! سیراب شدن؟! اسکار؟! سپس از برهان «سبر و تقسیم» ثابت میکنید که آن نیست، آن نیست و فقط اسکار میتواند باشد و این چنین به مناط دست مییابید.
حالا که به مناط دست یافتید بحث «العلة تعمم و تخصص» پیش میآید. علت چه چیزی را تعمیم و تخصیص میدهد؟ موضوع حکم را تعمیم و تخصیص میدهد. در مثال مذکور بعد از کشف علت، دیگر موضوع شما خمر نیست، بلکه «هرآنچه مسکر باشد» است و مساله ما میشود: «شرب کل ما یوجب الاسکار حرام»
این تعمیم به اینجا ختم نمیشود، بلکه متعلق حکم نیز تعمیم مییابد و هر کاری که موجب اسکار شما شود، چه شرب باشد، چه تزریق «ما یوجب الاسکار» با آمپول حرام است.
پس با وجود امکان تنقیح مناط دیگر نیازی به الغاء خصوصیت از موضوع یا متعلق حکم یا متعلقات آنها نیست چون علت را داریم و خود علت هم موضوع و هم متعلق حکم را تعمیم میدهد.
📌همین مسیر را خودتان در دیگر فرآیندهای استنباط تطبیق دهید.
👈 با شرح حالی از حوزه همراه شوید.
@sharhehal_hoze
✍ بررسی وثاثت نوفلی
👈 «الحسين بن يزيد بن محمد بن عبدالملک» ملقب به «النوفلي» و «النخعی»
🔻از وی مجموعا بیش از ۳۳۳۷ روایت در کتب روایی مطرح ما روایت نقل شده است که با حذف تکرارها بنا به قولی قریب به ۸۶۷ روایت در کتب اربعه از اهل بیت از طریق نوفلی به دست ما رسیده است.
🔻از وی به عنوان اصحاب امام رضا(ع) نام برده شده است. مرحوم نجاشی و شیخ طوسی در کتب خود ایشان را معرفی میکنند ولی مدح یا ذمی نسبت به ایشان نمیآورند، در ذم ایشان توسط برخی از قمیها فقط اتهام غلو در آخر عمرشان مطرح شده است که مرحوم نجاشی به نحوی ایشان را از این اتهام مبرا میکنند و مینویسند:
«قال قوم من القميين إنه غلا في آخر عمره و الله أعلم، و ما رأينا له رواية تدل على هذا».
🔻 برخی از فضلای قم این سیاق کلام مرحوم نجاشی را دلالت کننده بر توثیق نوفلی توسط نجاشی میگیرند و میفرمایند وقتی در مورد یک راوی قدحی جز اتهام غلو مطرح نباشد و این اتهام توسط اعلام رجال نفی شود، این سیاق دلالت بر توثیق راوی توسط آن اعلام دارد.
ایشان به عنوان تایید این فهم از این سیاق، فهم علامه حلی و مرحوم خوئی در توثیق «أحمد بن حسين بن سعيد» را شاهد میآورند که با چنین سیاقی اتهام غلو نسبت به وی نفی شده است و این دو بزرگوار از این نفی غلو توثیق وی را برداشت کردهاند.
🔻 ممکن است کسی اشکال کند که اگر به تعبیر مرحوم نجاشی برگردیم خود ایشان اتهام غلو را به نحو قطعی رد نمیکنند و میگویند: «و الله أعلم» و اگر میخواستند با چنین تعبیری وثاقت را برسانند حداقل این بود که این عبارت را نمیآوردند! اما در جواب این اشکال میفرمایند: این تعبیر در کلمات علما صرفا جهت احترام به قول دیگران و بلکه تاکید بر اطمینان فرد بر مطلب خود است و دلالتی بر مردد بودن ایشان بر مطلبی که بیان میکنند ندارد.
🔻طریق دیگر بر اثبات وثاقت نوفلی وجود نام ایشان در اسناد کامل الزیارات و تفسیر علی بن ابراهیم قمی است که برخی ممکن است این طریق اثبات وثاقت را قبول داشته باشند.
🔻طریق سوم: عدم اثبات قدحی نسبت به ایشان، در کنار اعتماد اصحاب به ایشان است.
به طور مثال از اعتماد اصحاب، مرحوم کلینی در کتاب کافی ۴۹۲ روایت که در سند آن نوفلی وجود دارد را نقل میکنند و مرحوم صدوق در من لایحضره الفقیه ۱۳۳ روایت که نوفلی در آن وجود دارد را مبنای فتوای خود قرار دادهاند. این اعتماد مرحوم کلینی و صدوق بر روایات نوفلی، در کنار نبود قدحی نسبت به ایشان، موجب اطمینان به وثاقت نوفلی میشود.
🔻 طریق چهارم که شباهتهایی به طریق قبل دارد «اکثار روایت اجلاء» از نوفلی است.
به طور مثال از ابراهیم بن هاشم که از اجلاء ثقات است، فقط در کتاب کافی ۴۶۴ حدیث از نوفلی آمده است و در کتاب تهذیب ۸۱۷ حدیث از طریق وی روایت شده است.
علاوه بر ابراهیم بن هاشم، از جمله از دیگر اجلاء ثقات مانند: «محمد بن خالد برقی» ۱۵۴ روایت در کتاب تهذیب از نوفیلی نقل شده است.
البته در بحث اکثار روایت اجلاء نیاز نیست، حتما جمعی از اجلاء باشند بلکه یک شخص جلیل که طعنی به وثاقت او وارد نشده است نیز اکثار روایت از فردی داشته باشد، این اکثار در حکم شهادت عملی او بر وثاقت راوی است. همچنین نیاز هم نیست ثابت شود فرد ثقه مثل «ابن ابی عمیر و صفار و بزنطی» که همیشه فقط از ثقات روایت میکردهاند از فرد مد نظر روایت کرده باشند بلکه اینجا تکیه بر خود کثرت نقل است ولو بدانیم راوی از ضعفا هم روایت نقل میکند.
اکثار روایت بدون طعن و انتقاد از یک راوی ملازمه دارد با شهادت عملی بر وثاقت راوی چراکه اکثار روایت با رفت و آمد زیاد ملازم است و در این صورت ثابت میشود فرد با وجود رفت و آمد زیاد به راوی اعتماد داشته است و در عین اینکه احوال راوی برای او مجهول نبوده است از وی روایات زیادی نقل کرده است.
البته اکثار روایت بایست در روایات عملی در واجبات و محرمات باشد چون اکثار روایت در امور اعتقادی یا مکروهات و مستحبات و اموری که عقلا یا وجدانا واضح و صحیح است، دلالتی بر وثاقت فرد ندارد چون ضرورتی و اهتمامی جدی در صحت سند برای نقل اینچنین روایات وجود ندارد.
اگر اشکال شود ممکن است کتاب یک راوی به دست فرد ثقه رسیده است و او بدون رفت و آمد زیادی که موجب کشف وثاقت باشد از کتاب یک فرد مجهول روایت کثیر نقل کرده است! گفته میشود خود این نقل روایت کثیر در ابواب فقهی الزامی از یک صاحب کتاب که مجهول باشد یا وثاقتش معلوم نبوده با سیره اصحاب سازگار نیست.
پاسخ میدهند: اگر هم از واسطههایی مجهول که صاحب اجازه بین راوی و کتاب بودهاند کتابی اخذ میشده است جایی بوده است که وثاقت صاحب کتاب و مستند بودن کتاب وی از طرق دیگر، مشخص بوده و فقط برای علو سند به معمرین صاحب اجازه مراجعه میشده است.
ادامه👇
ادامه از متن بررسی وثاقت «نوفلی»👇
به نظر میرسد پاسخ قبل قابل مناقشه است، چون ممکن است مثلا راوی اول به کتاب راوی سوم با ۳ واسطه سند دارد و فردی مجهول (راوی ۲) را واسطه نقل از کتاب قرار میدهد تا فقط یک واسطه به کتاب داشته باشد.
اینجا دیگر اکثار روایت از فرد مجهول موجب حکم به وثاقت او نیست. همچنین برای خود راوی فقط صحت سند از طریق دیگر معلوم است اما برای نفرات بعد که معلوم نیست این راوی از طریق دیگر به آن کتاب دسترسی داشته است! پس در واقع تعویض سند برای علو در چنین فرضی ضعیف کردن روایت برای آیندگان است. در واقع تعویض سند برای علو آن درجایی منطقی است که واسطه ثقه و مطرح باشد.
بله ممکن است این فرد ثقه و مطرح بعدا مجهول شده باشد ولی آن زمان و برای او و کسانی که میخواسته حدیث را بدستشان برساند فردی معلوم و ثقه بوده است.
🔻 اشکال دیگری که ممکن است به طریق اثبات وثاقت با «اکثار روایت اجلاء» وارد شود این است که گفته شود برخی از روات ثقه از افراد ضعیف روایت کثیر دارند پس نمیشود به هر اکثار روایتی اعتماد کرد، بله فی الجمله این اشکال خوبی است اما باید دید این اکثار روایت در چه موضوعاتی بوده است؟ موضوعات عقلی؟! موضوعات اعتقادی؟! مستحبات؟! یا موضوعات فقهی الزامی؟! از چه کسی؟!
مثلا وقتی موارد اکثار روایت از سوی «ابراهیم بن هاشم» بررسی میشود وی فقط از دو راوی بیشتر از نوفلی روایت دارد، یکی «محمد بن ابی عمیر» و دیگری «حسن بن محبوب» که در وثاقت آنها شکی نیست.
از دیگر رواتی نیز که اکثار روایت دارد، «حماد بن عیسی» و «عبدالله بن مغیره البجلی» و «احمد بن محمد بن ابی نصر» و «حسن بن علی بن فضل التیمی» همگی از اصحاب اجماع به حساب میآیند.
دیگر افرادی که ابراهیم بن هاشم از آنها اکثار روایت دارد، افراد زیر همه ثقه هستند: «عبدالرحمن بن ابی نجران»، «صفوان بن یحی البجلی»، «عمرو بن عثمان الخزاز»، «صالح بن السندی»، «عثمان بن عیسی الکلابی»
دو نفر هم مانند نوفلی هستند که اکثار روایت ابراهیم بن هاشم از آنها ثابت است اما وثاقت یا ذم آنها اثبات نشده است و مجهول هستند و میتوان گفت با اکثار روایت ابراهیم بن هاشم راه برای اثبات وثاقت آنها باز است: «صالح بن سعید الراشدی» و «علی بن معبد».
البته دراین میان نام «قاسم بن محمد الاصفهانی» نیز وجود دارد که ممکن است ادعای اکثار روایت ابراهیم بن هاشم از وی شود و فردی ضعیف است، چراکه از طریق وی مجموعا ۶۶ روایت در کتاب کافی و ۱۱ روایت در کتاب تهذیب الاحکام نقل شده است اما با بررسی ۶۶ روایت موجود در کافی ۵۶ روایت آن در موضوعات اخلاقی و اعتقادی و یا مستحبات است و ۱۰ روایت فقهی وجود دارد که اکثار روایت با آن ثابت نمیشود.
🔻افراد دیگری هم هستند که ابراهیم بن هاشم از آنها روایت زیاد دارد اما به حدی باشد که بشود به آن اکثار روایت گفت محل تردید است و باید بررسی بیشتر شود.
«محمد بن حفص شیخ ابراهیم بن هاشم القمی» مجهول است، «عبدالرحمن بن حماد کوفی» رمی به غلو شده است، «حنان بن سدیر الصیرفی» ثقه، «نوح بن شعیب النیشابوری» ثقه، «عبدالله بن میمون القداح» ثقه، «الحسن بن أبی الحسین الفارسی» مجهول، «علی بن الحکم الأنباری» ثقه، «عبد السلام بن الصالح الهروی» ثقه، «محمد بن سنان الزهری» آراء مختلف فیه، «علی بن أسباط بن سالم» ثقه.
@sharhehal_hoze