دوباره با دل و رویی سیاه آمده ام
رواق گمشدگانت کجاست ؟ گم شده ام
"مِن الّذین أرادوا لقائَکم" بودم
"مِن الّذین _ولی_ ضَلَّ سعیُهم" شده ام
بیا و زائر کشتی شکسته را دریاب
ز راهِ رفته به بیراهه خسته را دریاب
به دخل خالی و بی رونقم بیا بنگر
تو این سفیه ، تو این ورشکسته را دریاب
امیدوارم و امید من نگاه شماست
به اینکه زائر دل خسته در پناه شماست
منی که گم شده ام عاجزم که برگردم
خودت مرا ببر آنجا که راه راه شماست...
#امام_رضا_علیه_السلام
#گمشده
#شعری
#محمد_امین_زاده
@sheari
در کوی میگساران ، میخانه را نبندید
یا لا اقل بیایید مردانه را نبندید 😄
در پیله بوده یک سال پروانه ی خمارم
دیگر شما که بال پروانه را نبندید ! 😐
چایش چونان دوا و ماهم که مبتلاییم
از این به بعد شب دا
روخانه را نبندید🤨 گویم به اولیای دیوانگان چایش : بستند اگر ، شماهم دیوانه را نبندید🤫 "فیش غذاست روح" و "ریحانِ چای حضرت" روحی که ما ندیدیم ، ریحانه را نبندید😩 فیش غذا که مالید ، چایی که پاره وقت است یک وقت بعد از این ووضوخانه را نبندید!😏 یا با کبوترانش مانند ما نباشید ! گر آب و دان ندادید کاشانه را نبندید😊 ما که مزاح کردیم اما خدا وکیلی شبها خمار میشیم ، میخانه را نبندید 😁 #چایخانه_حضرت_رضا #طنز #محمد_امینزاده #شعری @sheari
تو کیستی که نشد سرد داغ رفتن تو ؟
گذشت اینهمه از روز جان سپردن تو
محال نیست که نامم شود فراموشم
محال باشد عزیزم ، زِ یاد بردن تو
برای سوختنش حاجتی به مقتل نیست
بس است بر جگرم صرف تشنه ماندن تو
کجاست آن جگری که نسوخت اما دید ؟
کنار نعش برادر عزا گرفتن تو
کنار پیکر اکبر که میزدی فریاد
کدام سنگ نشد آب از شکستن تو ؟
ولی مصیبت عظمی ست اینکه فاطمه هم
کنار خواهر تو آمده به دیدن تو
و خاک بر دهنم بیش از این نمیگویم :
نداشت سابقه آیین سر بریدن تو ...
هزار سال چو زنها گریستیم ، حسین...
چه ها گذشت در آن ازدحام بر تن تو
#صلی_الله_علیک_یااباعبدالله
#توکیستی
@sheari
حتی تحمل عطشش را نداشتیم
لب تشنه بود ، دل نگران هم شهید شد...
#صلی_الله_علیک_ایها_الشهید_المضطر
#السلام_علی_النسوة_البارزات
@sheari
ما مانده ایم تشنه و ساقی نمانده است
شب سر رسید و هیچ چراغی نمانده است
جا مانده ایم از تو و وا مانده ایم ما
ما را دگر دلی و دماغی نمانده است
دل کاروانسرا شد و هر کس رسید ماند
اما برای یار اتاقی نمانده است
دردا که با فراق تو ما خو گرفته ایم
در سینه هیچ درد فراقی نمانده است
مانند کوفیان دلمان در هوای توست
اما چنان امید وفاقی نمانده است
جرئت نمیکنم که بگویم بیا ، ولی
راهی به جز ظهور تو باقی نمانده است
باشد که با نگاه تو گویند قدسیان
یاغی شفا گرفته و یاغی نمانده است
من را بیا و مثل زهیر بن قین بخر
تا خیمه ام بیا و مرا با خودت ببر
#السلام_علیک_یا_بقیةالله
#راهی_به_جز_ظهور_تو_باقی_نماندهاست
#شعری
#محمد_امینزاده
@sheari
عاشق هجران معشوقم ، وصالی نیستم
ثابتم در عشق خود حالی به حالی نیستم
دوست دارم دور باشم تا نظر بازی کنم
من نظر بازم ولیکن لااوبالی نیستم
من به استمرار حال "خوب" هجران راضیم
عاشق یارم ولی دنبال "عالی" نیستم!
مثل یک لیوان بی آب به ظاهر خالی ام
از عطش لبریزم و لیوان خالی نیستم
عشق بی پایان به من میسازد و میخواهمش
من مرید" شیخ رشد"م من کمالی نیستم
پیر ما هم در وصالش قاب قوسینی بماند
ور نه من اهل شعار و خوش خیالی نیستم
گر بیفتد ره به کوی دوست روزی از قضا
پشت در میمانم ، آخر من وصالی نیستم!!
#نظرباز
#کنایی
#شعری
#محمد_امینزاده
@sheari
ما "قصد رژیم" ، بعدِ سیری داریم 😐
تصمیم خطیری ست که دیری داریم😑
اما چه کنیم ؟ ارتباطی ویژه
با بستنی و نان حصیری داریم😅
البته تمام ماجرا هم این نیست...
ما شهوت هات داگ پنیری داریم😃
حرفم سر چاق و لاغری نیست ، مگر ...
ما با تُپُلا گرفت و گیری داریم ؟😶🌫
مشکل سرِ گول خوردن از خویشتن است
در کاخ خیالات سریری داریم 😏
تصمیم گرفته ایم بعداً شاید...
امروز ولی معرکه گیری داریم!
امروز نه ، از شنبه ولی میجنگیم
به به ، چه دل نترس و شیری داریم !
در رزم نجنگیده اسیریم ولی
در بزم عجب دل دلیری داریم!
امروز در اوج غفلت و غرق گناه
تصمیم به توبه وقت پیری داریم!
اینها همه لاف در غریبی زدن است
در واقعیت به چلّه تیری داریم ؟
سربازِ پیاده "خارج از صفحه" ، ولی
سودای رسیدن به وزیری داریم ؟
برنامه نوشتیم و به خود بالیدیم؟
حقّا که عجب عزم حقیری داریم !
گر مثل منی بدان ، حقیقت این است
ما نفس گرفتار و اسیری داریم
تقویم چه شنبه ها که رد کرده و ما
امید به شنبه های زیری داریم
صد شنبه شد امروز ولی ما کلّاً
امروز تِمِ بهانه گیری داریم
امروز بجنگ و از عمل طفره نرو …
فردا اگر آهنگ امیری داریم
برنامه ی بی عمل همان آمال است
بی مایه فقط نان فطیر ی داریم !
#تصمیم_بهتوبه_وقتپیری_داریم
#شعری
#محمد_امینزاده
@sheari
باز دوری تو من را بی خود از خود کرده است
من خودم گفتم برو ، "من" باز بیخود کرده است
دل ز دست عقل شاکی بود شاکی تر شده
عقلم از حکم دلم گویا تمرّد کرده است
گفت با عقلم : حسابِ درد دوری را بکن
گفت عقلم : باشد ، و دل گفت: لابد کرده است !
پس تعهد داد و دل را برد و بعد از ساعتی
باز کم آورده و نقص تعهد کرده است
در نمازم یاد ابرویت "نرفت" از خاطرم
خواندم از سر ، چون دل از روی تعمّد کرده است
رکعت اول چرا اینقدر طولانی شده ؟
دل به جای سجده ها گویا تشهد کرده است
سجده ها طولانی و اذکار نا مفهوم بود
عقل میپنداشت کلی هم تعبد کرده است !
الغرض ، دل را ببخش و عقل را توبیخ کن
دل برای ماندنش هر کار میشد کرده است
#عاشقانه
#بیخود_از_خود
#شعری
#محمد_امینزاده
@sheari
پرسید هاتفی، که فلانی تورا چه سود...
زین سالها که رفت و درش کربلا نبود؟
گیریم زنده بودی و صاحب نفس ! ولی
تا آب نیست، فایده اش چیست "جای رود"؟
خاموش باد آتش عشقی که حاصلش...
در سالهای نم زده بوده ست دود و دود !
حقا که راست گفت که بازار ما نداشت
این سالها، به غیر کسادی ، به جز رکود
از او که غیب نیست، چه پنهان ز دوستان
ما لاف میزدیم و زمان لاف ما گشود
ماهی برون از آب به ساعت نمیکشد
بر من سه سال رفت، چه آسان! چقدر زود!
ما را ببخش، ما خودمان در تحیریم
" ما را به سخت جانی خود این گمان نبود"
بعد از سه سال عزم سفر کرده ایم ما
از ماست بی وفایی و از توست جود و جود...
پ.ن : شعر مربوط به قبل از ایام اربعین سال گذشته و بعد از دوسال همه گیری کرونا می باشد
#اربعین
#مارا_بهسختجانیخود_اینگماننبود
#شعری
#محمد_امینزاده
@sheari
من دل خود را پس از عمری به راه آورده ام
"بر امام مهربان خود پناه آورده ام "
گفته بودم بار دیگر دست پر خواهم رسید
باز اما دست خالی ، اشک و آه آورده
کاش با دستان خالی سوی تو می آمدم
توشه ای سنگین ز انواع گناه آورده ام
خرمن من را بسوزان ، حاصل عمر مرا
گندمِ خیری نه ، از شر کوهِ کاه آورده ام
روی صحبت هم ندارم ، شرمسار و رو سیاه
من فقط سوی ضریح تو نگاه آورده ام
دلخوشم اما اگرچه من فقیر و خسته ام
رو به هر سویی نکردم ، رو به شاه آورده ام
گرچه امشب زائرت در بارگاهت نیستم
در خیالم خویش را در بارگاه آورده ام
#سوی_ضریحتو_نگاه_آوردهام
#شعری
#محمد_امینزاده
@sheari
به یاد کودکی ام ؛ "دوست میشوی با من؟"
بگو که میشوم آری قبول کن تا من...
تو را به خانه برم در اتاق بنشینیم
فقط بگو که چه خواهی بقیه اش با من
تو امر کن که چه بازی کنیم دوست من
تو باش سرور و آقا ، غلام آقا من
تو نقش هر که بخواهی ، بیا تو بابا باش
و نوکر همه ی بچه های بابا من
بیا تو شاه شو و من گدای درگه تو
کرم نما مکش از دستهای من دامن
طلای ناب تویی گرد و خاک صحرا من
تو درّ نابی و کف های روی دریا من
تو دلبری و عزیزی و پر طرفداری
غریب و بی کس و بی مشتری و تنها من
چقدر حیف که با چون منی رفیق شدی
چه نسبتی است میان ندیم تو با من؟
ولی تو با کرمت باز هم رفیق بمان
اگرچه سود نبردی تو از من اما من...
چو خار ، از گل روی تو میخرند مرا
به خار ورنه کسی رو نداشت حتی من
مرا مران ز درت کین حکایت من و توست :
عزیز مصر تویی, پیری زلیخا من
#به_یاد_کودکی
#شعری
#محمد_امینزاده
@sheari