رنگ سال گذشته را دارد
همهی لحظههای امسالم
سیصد و شصت و پنج حسرت را
همچنان میکشم به دنبالم
قهوهات را بنوش و باور کن
من به فنجان تو نمیگنجم
دیدهام در جهان نما چشمی
که به تکرار میکشد فالم
یک نفر از غبار میآید
مژدهی تازهی تو تکراری است
یک نفر از غبار آمد و زد
زخمهای همیشه بر بالم
باز در جمع تازهی اضداد
حال و روزی نگفتنی دارم
هم نمیدانم از چه میخندم،
هم نمیدانم از چه مینالم
راستی در هوای شرجی هم
دیدن دوستان تماشاییست
به غریبی قسم نمیدانم
چه بگویم جز اینکه خوشحالم
دوستانی عمیق آمدهاند
چهرههایی که غرقشان شدهام
میوههای رسیدهای که هنوز
من به باغ کمالشان کالم
آه ... چندیست شعرهایم را
جز برای خودم نمی خوانم
شاید از بس صدایشان زدهام
دوست دارند دوستان لالم
#محمدعلیبهمنی
@shearvdastan
نه مرا طاقت غربت نه تو را خاطر قربت
دل نهادم به صبوری که جز این چاره ندانم
#سعدی
@shearvdastan
.
نسبت عشق به من، نسبت جان است به تن
تو بگو من به تو مشتاق تَرَم؟ یا تو به من؟!
زنده ام بی تو همین قدر که دارم نفسی
از جدایی نتوان گفت به جز آهِ سخن
بعد از این در دل من شوق رهایی هم نیست
این هم از عاقبت از قفس آزاد شدن
وای بر من که در این بازی بی سود و زیان
پیش پیمان شکنی چون تو شدم عهدشکن
باز با گریه به آغوش تو بر می گردم
چون غریبی که خودش را برساند به وطن
تو اگر یوسف خود را نشناسی عجب است
ای که بینا شده چشم تو ز یک پیراهن
فاضل_نظری
@shearvdastan
من از خود نیمهای را دیده بودم عاقل امّا تو
مرا با نیمهی دیوانهی من آشنا کردی ...
@shearvdastan
هر که راه گفتگو در پردهٔ اسرار یافت
چون کلیم از «لَن تَرانی» لذت دیدار یافت
از بلند و پست عالم شکوه «کافر نعمتی» است
تیغ، این همواری از سوهان ناهموار یافت
گر سَبُک سازی چو شبنم از علایق خویش را
میتوان در پیشگاه خاطر گل، بار یافت
گاه در آغوش گل، گه در کنار آفتاب
شبنمی بنگر چهها از دیدهٔ بیدار یافت!
صیقل آیینهٔ گردون صفای خاطر است
میشود تاریک عالم، سینه چون زنگار یافت
هر چه از عمر گرامی صرف در غفلت شود
میتوان یک صبحدم در مُلک «استغفار» یافت
شبنم از شبزندهداری بر سر بالین یافت
«صائب» از خورشید، شمع دولت بیدار یافت
#صائب_تبریزی
@shearvdastan
با ما چه کرده بغض؛که دور از تو سالهاست
لب باز میکنیم، سخن گریه می کند!
#حسین_دهلوی
@shearvdastan
#داستان_کوتاه
ضرب المثل چه کشکی چه پشمی 😁
چوپانی گوسفندان را به صحرا برد و به درخت گردوی تنومندی رسید.
از آن بالا رفت و به چیدن گردو مشغول شد که ناگهان طوفان سختی در گرفت. خواست فرود آید، ترسید. باد شاخهای را که چوپان روی آن بود به این طرف و آن طرف میبرد. دید نزدیک است که بیفتد و دست و پایش بشکند. مستاصل شد و صوتش را رو به بالا کرد و گفت: «ای خدا گلهام نذر تو برای اینکه از درخت سالم پایین بیایم.»
قدری باد ساکت شد و چوپان به شاخه قویتری دست زد و جای پایی پیدا کرد و خود را محکم گرفت. گفت: «ای خدا راضی نمیشوی که زن و بچه من بیچاره از تنگی و خواری بمیرند و تو همه گله را صاحب شوی. نصف گله را به تو میدهم و نصفی هم برای خودم.» قدری پایینتر آمد. وقتی که نزدیک تنه درخت رسید گفت: «ای خدا نصف گله را چطور نگهداری میکنی؟ آنها را خودم نگهداری میکنم در عوض کشک و پشم نصف گله را به تو میدهم.»
وقتی کمی پایینتر آمد گفت: «بالاخره چوپان هم که بیمزد نمیشود. کشکش مال تو، پشمش مال من به عنوان دستمزد.» وقتی باقی تنه را سُرخورد و پایش به زمین رسید نگاهی به آسمان کرد و گفت: «چه کشکی چه پشمی؟ ما از هول خودمان یک غلطی کردیم. غلط زیادی که جریمه ندارد.»
@shearvdastan
🍂پسرش نیست، که تا گریه کند بر پدرش
🍂پس شما گریه بر آن کشته بیداد کنید
🍂نگذارید که معصومه خبردار شود
🍂رحم بر حال دل دختر ناشاد کنید
شـــهادت حضــرت موســیبنجــعفر(ع) تسلیــت بــاد🥀🖤
@shearvdastan
صلوات خاصه امام کاظم(ع)
🤲اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى الْأَمِينِ الْمُؤْتَمَنِ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ الْبَرِّ الْوَفِيِّ الطَّاهِرِ الزَّكِيِ
🤲النُّورِ الْمُبِينِ (الْمُنِيرِ) الْمُجْتَهِدِ الْمُحْتَسِبِ الصَّابِرِ عَلَى الْأَذَى فِيكَ
🤲اللَّهُمَّ وَ كَمَا بَلَّغَ عَنْ آبَائِهِ مَا اسْتُودِعَ مِنْ أَمْرِكَ وَ نَهْيِكَ وَ حَمَلَ عَلَى الْمَحَجَّةِ
🤲وَ كَابَدَ أَهْلَ الْعِزَّةِ وَ الشِّدَّةِ فِيمَا كَانَ يَلْقَى مِنْ جُهَّالِ قَوْمِهِ
🤲رَبِّ فَصَلِّ عَلَيْهِ أَفْضَلَ وَ أَكْمَلَ مَا صَلَّيْتَ عَلَى أَحَدٍ مِمَّنْ أَطَاعَكَ وَ نَصَحَ لِعِبَادِكَ إِنَّكَ غَفُورٌ رَحِيمٌ
@shearvdastan
نپرس چرا #دلتنگ می شوم
#دست_خودم_نیست
دل است دیگر
فقط "تُ" را می شناسد ...
♥️.♥️
@shearvdastan
«خدا عمرت دهد» آهسته این را گفت و ترکم کرد
نفهمیدم که با حرفش دعایم کرد یا نفرین...
#مجید_ترکابادی
@shearvdastan
غنچهی دلتنگ امشب میزبان شبنم است
حرفْ بسیار است اما فرصت صحبت کم است
آنکه مدتهاست از من چشم میپوشد تویی
آنکه میگیرد سراغ از خلوتم هر دم غم است
جای حیرت نیست گر در پای عشقت سوختم
عاشقی میراث ما از دودمان آدم است
اشک میریزد مدام از چشمهایم، بعد تو
آنچه میبینم فقط تصویرهایی مبهم است
از دلیل رفتنت چیزی نمیگویم به غیر
دردِدل دارم ولی آیینه هم نامحرم است!
#مجید_ترکابادی
@shearvdastan
چون طفل سرتقی که کشد مادرش به خاک
دل خواسته تو را و برایم نمیخرند
#محمدرضا_ایرایی
@shearvdastan
قدر اهل درد صاحب درد میداند که چیست
مرد صاحبدرد، درد مرد، میداند که چیست
هرزمان در مجمعی گردی چه دانی حال ما
حال تنهاگرد، تنهاگرد، میداند که چیست
رنج آنهایی که تخم آرزویی کشتهاند
آنکه نخل حسرتی پرورد میداند که چیست
آتش سردی که بگدازد درون سنگ را
هرکه را بودست آه سرد، میداند که چیست
بازی عشقست کاینجا عاقلان در شش درند
عقل کی منصوبهٔ این نرد میداند که چیست
قطرهای از بادهی عشقست سد دریای زهر
هرکه یک پیمانه زین می خورد، میداند که چیست
وحشی آنکس را که خونی چند رفت از راه چشم
علت آثار روی زرد میداند که چیست
#وحشی_بافقی
@shearvdastan
زُلفیم پریشانی ما را بنویسید
بالیم پَر افشانیِ ما را بنویسید
ما سجده به اَبروی کجِ یار نمودیم
بد نیست مسلمانیِ ما را بنویسید
یک لحظه نشستیم سرِ کوچهی دنیا
یک عمر پشیمانیِ ما را بنویسید
از روزِ ازل عاشق آن زلفِ سیاهیم
این قصهی طولانیِ ما را بنویسید
یا شرحی از آن عطرِ خوشِ سیب بخوانید
یا قصهی ویرانیِ ما را بنویسید
یکبار بیایید به بینالحرمینش
تا سجدهی پیشانیِ ما را بنویسید
ما مستِ حسینیم حسینیم حسینیم
این نعرهی طوفانیِ ما را بنویسید
سودا زدهی طُرهی جانانهام امشب
زنجیر بیارید که دیوانهام امشب*
تا عینِ علی گردشِ تیغِ دودَمِ ماست
این گردش خورشید هم از پیچ و خَم ماست
ما زنده به آنیم که آرام نگیریم
موجیم که آسودگیِ ما عدَم ماست*
ما نسل به نسل از نَفَس فاطمه هستیم
یعنی که علی هم دَم و هم بازدمِ ماست
آنقدر به ما لطفِ شما داد ، خدا هم
گیرم که دو دنیا بدهد باز کم ماست
این خاک فقط گوشهی ایران حسین است
از کرببلا تا به خراسان حرمِ ماست
این قلب نه این بقعهی شش گوشهی عشق است
این سینه نه این خانهی صاحب علم ماست
ما را چه شرافت بِه از این ، خاک حسینیم
یعنی که جهان نیز به زیرِ قدم ماست
ما کاشیِ چسبیده به ایوانِ تو هستیم
سوگند به لبخند حسن آنِ تو هستیم
آتشکدهی بادهی پیمانهات آباد
من خانه خراب توام ای خانهات آباد
انگشت نما بودنِ ما لطف کمی نیست
ای عشق ، دلِ اینهمه دیوانهات آباد
یک نیم نظر غارتمان کرد عزیزم
گفتیم ولی شوکت جانانهات آباد
یکبار به ایران زدی و مُلک گرفتی
مُلکی که گرفته دمِ مستانهات آباد
ما پشتِ درِ خانه رسیدیم گرفتیم
این خانه و این خوانِ کریمانهات آباد
ما را جگری هست ولی سوخته از شوق
قلبی که سپردیم به میخانهات آباد
ما را جگری بود ولی کرببلا بُرد
هرگوشهی شش گوشهی شاهانهات آباد
ما زادهی اشکیم برای تو بگِرییم
بگذار که یک عمر به پایِ تو بگِیریم
تا خیمه عزیزم خبرت را چه کسی بُرد
از گودیِ گودال پَرت را چه کسی بُرد
دیدم که زمین گیر شدی پیشِ جوانت
بر رویِ عبایی پسرت را چه کسی بُرد
در علقمه گفتند که پشتِ تو شکستند
بر نیزه هلالِ قمرت را چه کسی بُرد
در خیمه همه منتظرِ روی تو بودند
پیغام تَنِ مختصرت را چه کسی بُرد
فهمید حرم پیرهنت را چه کسی کَند
افسوس نفهمید سرت را چه کسی بُرد
از شانهی اُفتادهی زینب همه دیدند
ارثیهی زخمِ جگرت را چه کسی بُرد
هر ضربه که خوردی دو برابر به پرش خورد
دیدند که دردِ کمرت را چه کسی بُرد
از کُنج تنور آمدهای گوشه ویران ؟
فهمید رقیه که سرت را چه کسی بُرد
میگفت که اَبروی بهم ریخته داری
ای وای چرا موی بهم ریخته داری
*مفتون همدانی
*کلیم کاشانی
حسن لطفی
#ولادت_امام_حسین_علیه_السلام
#مناجات_امام_حسین_علیه_السلام
#شب_جمعه
@shearvdastan
به هر چیزی که آسیبی کنی، آن چیز جان گیرد
چنان گردد که از عشقش بخیزد صد پریشانی
#مولوی
@shearvdastan
سرمه
به غیر از اشک چشمم کاری از من بر نمی آید
که از چشمه به غیر از آب چیزی در نمی آید
نمیدانم چه میخواهند از جان من این غمها
برای کشتن یک طفل که لشکر نمی آید
اگر ایمان نیاوردم گناهم پای تنهاییست
برای یک نفر بی دین که پیغمبر نمی آید
تمام زینت صاحب عزا پیراهن تیره است
به غیر از سرمه تزیینی به چشم تر نمی آید
همیشه دوستان با دست پر مهمان من هستند
برای دیدنم یک دوست بی خنجر نمی آید
گمان کردم که هر کس آدمیزاد است انسان است
نمی دانستم از هر چاه یوسف در نمی آید
#فضل_الله_مجرد
@shearvdastan
غافلی از حالِ دل، ترسم که این ویرانه را
دیگران بیصاحب انگارند و تعمیرش کنند
#صائب_تبریزی
@shearvdastan
وقتی صدایت می کنم بشنو صدایم را
آورده ام اینجا برایت گریه هایم را
آغوش بگشا برغریبی بی کس وتنها
تابشنود عالم صدای ربنایم را
آری همانم که فراری بوده ازدستت
توخوب می دانی تمام ماجرایم را
آری همانم که سراپا غرق تقصیرست
اما توپوشاندی همیشه هرخطایم را
جاماندم ازپرواز نه !اصلا زمینگیرم !
زنجیر نافرما نی ات بسته است پایم را
من دور بودم ازتو؛ترسیدم زمین خوردم
حالا که من برگشته ام داری هوایم را؟
#زهرا_نظری
@shearvdastan
ناشناسی و چنین شیفته ام ساخته ای
وای اگر باز کنی روی شناسایی را
#شهریار
@shearvdastan
ای که برداشتی از شانهی موری باری
بهتر آن بود که دست از سر من برداری
ظاهر آراستهام در هوس وصل، ولی
من پریشانتر از آنم که تو میپنداری
هرچه میخواهمت از یاد برم ممکن نیست
من تو را دوست نمیدارم اگر بگذاری
موجم و جرأت پیش آمدنم نیست، مگر
به دل سنگ تو از من نرسد آزاری
بیسبب نیست که پنهان شدهای پشت غبار
تو هم ای آینه از دیدن من بیزاری!؟
#فاضل_نظری
@shearvdastan
من آن حکایت ِ شیرین من این روایت ِ تلخ
تو فکر میکنی این من همان من است؟ ببین!
#حسین_منزوی
@shearvdastan
هرکسی را هست صائب قبلهگاهی در جهان
برگزیدم از دو عالم من جناب عشق را...
#صائب_تبريزی
@shearvdastan
كلافه خسته و تنها در اين شبهاى تكرارى
از اين پهلو به آن پهلو ميان خواب و بيدارى
شب است و هجمه ى درد و مسكنهاى بى تاثير
من و بى خوابى و تا صبح در گير خود آزارى
نفس بى وقفه مى كوبد لگد بر سينه ى شعرم
و دارى قطره قطره از نگاهم تلخ مى بارى
چنان بر قاب افكار و خيالم نقش بستى كه
براى لحظه اى دست از سر من برنمى دارى
به روى شانه مى ريزم برايت موج گيسو را
مبادا شانه هايم را به دست باد بسپارى
زمانى عاشقم بودى ، نفس بودم براى تو
چرا ديگر نمى خواهى بگويى دوستم دارى
نمى دانم به تاكيد كدامين فصل بى مهرى
نهال عشق را در باغ دلتنگى نمى كارى
درون قبر خود هر شب ، ميان برزخم شايد
بيايى و گلى روى مزار عشق بگذارى
نبودم ، نيستم هرگز گداى عشق اما تو
هزاران " دوستت دارم" به اين عاشق بدهكارى
#طاهره_داورى
@shearvdastan