eitaa logo
شعر و داستان
1.9هزار دنبال‌کننده
4.1هزار عکس
80 ویدیو
44 فایل
مدیر کانال @rEzA1996 ارسال اشعار و انتقادات و پیشنهادها
مشاهده در ایتا
دانلود
‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‎‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‎‌‌‎ * خیالِ خوب تو، لبخند مي شود به لبم ، وگرنه اين منِ ديوانه غصه ها دارد! ‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‎‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‎ ‎‌‎‌‌‎‌‌‎‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‎‌ ‎‌‎‌‌‎‌‌‎‌‌‎‎‌‎‎‌‌‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‌‎‌‌‎‎‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‎‌‎‌‌‎‌@shearvdastan
باز هم باغچه از غنچه پژمرده پر است شهر از مردم دلتنگ و دل آزرده پر است گر زمین خوردیم و برخاستیم ای دوست!چه غم خاک این میکده از مست زمین خورده پر است. گیرم از قصه این غصه هم آگاه شدیم زندگی روز و شبش از غم نشمرده پر است بی سبب نیست که یاد آور تنهایی هاست آه از آیینه که از خاطره افسرده پر است عشق حق داشت اگر تور نینداخت در آب برکه بخت من از ماهی دلمرده پر است @shearvdastan
با دلت حسرت هم صحبتی ام هست، ولی سنگ را با چه زبانی به سخن وادارم؟ @shearvdastan
تو هم شادابی‌ام را دیدی و هرگز نفهمیدی که چون نیلوفری گل کرده‌ام در برکه‌ای از خون... @shearvdastan
گوشه ای از حرای حجرهٔ خویش نیمه شب‌ها،خدا خدا می‌کرد طبق رسمی که ارث مادر بود مردم شهر را دعا می کرد هر مَلک در دل آرزویش بود بشنود سوز ربنایش را آرزو داشت لحظه‌ای بوسد مهر و تسبیح کربلایش را هر زمان دل شکسته‌تر می‌شد «فاطمه اشفعی لنا» می‌خواند زیر لب با صدای بغض آلود روضه تلخ کوچه را می‌خواند عاقبت در یکی از آن شب‌ها دل او را به درد آوردند بی‌نمازان شهر پیغمبر سر سجاده دوره‌اش کردند پیرمرد قبیلهٔ ما را در دل شب، کشان کشان بردند با طنابی که دور دستش بود پشت مرکب، کشان کشان بردند ناجوانمردهای بی انصاف سن وسالی گذشته از آقا!؟ می شود لااقل نگهدارید حرمت گیسوی سپیدش را پا برهنه، بدون عمامه روح اسلام را کجا بردید؟ سال‌خورده ترین امامم را بی عبا و عصا کجا بردید؟ نکشیدش، مگر نمی‌بینید!؟ زانویش ناتوان و خسته شده چقدر گریه کرده او !!! نکند؟ حرمت مادرش شکسته شده ای سواره! نفس نفس زدنش علت روشن کهن‌سالی است بس که آقای ما زمین خورده!؟ در نگاه تو برق خوشحالی است جگرم تیر می کشد آقا چه بلاهایی آمده به سرت! تو فقط خیزران نخورده ای و شمر و خولی نبوده دور و برت به خدا خاک بر دهانم باد شعر آقا کجا و شمر کجا!؟ حرف خولی چرا وسط آمد؟ سرتان را کسی نبرد آقا به گمانم شما دلت می‌خواست شعر را سمت کربلا ببری دل آشفتهٔ محبان را با خودت پای نیزه‌ها ببری شک ندارم شما دلت می خواست بیت‌ها را پر از سپیده کنی گریه‌هایت اگر امان بدهد یادی از حنجره بریده کنی
* 🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴 شهادت امام صادق (علیه السلام)، مرد آسمانی مدینه، چشمه جود و سخاوت، کوه حلم و بردباری تجسم اخلاص و صبر و دریای عمیق علوم لدنی بر پیروان آن حضرت تسلیت باد. 🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴 *
نه رواقی، نه گنبدی، حتی سنگ قبری سر مزار تو نیست غیر مُشتی کبوتر خسته خادمی، زائری، کنار تو نیست اشک‌هایم کجا دخیل شوند؟! پس ضریحت کجاست آقا جان؟! روضه‌خوان‌ها چرا نمی‌خوانند؟! گریه ها بی صداست آقا جان گنبدی نیست تا دلم بپرد پا به پای کبوتران شما کاش می‌شد که دانه‌ای گیرم امشب از دست مهربان شما حرف ِ گلدسته را نباید زد تا حسودان شهر بسیارند از شما خانواده آقا جان در مدینه همه طلبکارند! حیف آن چاه‌ها که حیدر کند چقدر مادرت دعاشان کرد عوض آن همه محبت‌ها این مدینه چه خوب جبران کرد! کاش ایران می‌آمدی آقا نزد ما اهل بیت محترمند پیرمظلوم بی حرم اینجا پسران تو صاحب حرمند کاش ایران می‌آمدی آقا مُلک ری قبلهٔ ولا می‌شد مثل مشهد برایتان اینجا مشهدالصادقی بنا می‌شد کاش ایران می‌آمدی آقا قدمت روی چشم ما جا داشت کاش خاک شلمچه و فکه عطر یاس عبایتان را داشت کاش ایران می‌آمدی آقا مردمش رأفت و حیاء دارند ریسمان دست هم نمی‌بندند همه دل‌های با صفا دارند کاش ایران می‌آمدی آقا در مدینه غریب افتادید من بمیرم برایتان؛ گیر ِ عده‌ای نانجیب افتادید کاش ایران می‌آمدی آقا مردمش از مغیره بیزارند حُرمت گیسوی سپیدت را در مدینه نگه نمی‌دارند کاش ایران می‌آمدی آقا نوکری تو کم ثوابی نیست! همه جا از فضائلت گویند صحبت ازمجلس شرابی نیست
سفر می‌کردی و کار تو را دشوار می‌کردم که چون ابر بهاری گریۀ بسیار می‌کردم ‌ همان "آغاز" باید بر حذر می‌بودم از عشقت همان دیدار "اول" باید استغفار می‌کردم ‌ ملاقات نخستین کاش بار آخرینم بود تو را دیگر میان خواب‌ها دیدار می‌کردم ‌ «به روی نامه‌هایت قطرۀ اشک است، غمگینی؟» تو می‌پرسیدی و با چشم خون انکار می‌کردم ‌ در آن دنیا اگر قدری مجال همنشینی بود به پای مرگ می‌افتادم و اصرار می‌کردم ‌ خدا عمر غمت را جاودان سازد که این شاعر غزل در گوش من می‌خواند و من تکرار می‌کردم ‌ @shearvdastan
به چنگ آورده ام گیسوی معشوقی خیالی را خدا از ما نگیرد نعمت آشفته حالی را... @shearvdastan
(یک نفر نیست بگوید که چرا گریانی؟) که چرا باز شدی در قفس ات زندانی؟ . که چرا نور از عمق دل من دور شده که چرا باز شدم جغد شب پایانی . یک نفر نیست کمی دست به مویم بکشد و بپرسد که چرا باز چرا حیرانی بزم مهتاب به پا هست و تو دعوت شده ای کاش بی من نروی باز به آن مهمانی گفته بودی که به آغوش تو دعوت شده ام؟ پس چرا باز مرا از بغلت می رانی؟ . بوی موی تو مرا خوب گرفته ست به دست تو همان ناب ترین آب ِگل کاشانی دو سه خط شعر برای تو نوشتم امشب پرسش این است که اشعار مرا میخوانی ؟ @shearvdastan
اگرچه یاد ندارم که دفعه‌ی چندم مرا شکستی و... آه از نگاه این مردم! به گیسوان پریشان خود نگاه بکن که شرح حال من است این کلاف سردرگم! حکایت منِ دور از تو مانده، این‌گونه‌ست: خمار و خسته‌ام و نیست قطره‌ای در خُم! همیشه عطر تو بی‌تاب کرده جانم را چنان که باد بپیچد به خوشه‌ی گندم به سر هوای تو دارم، خدا گواه من است اگر رسیده نمازم به رکعت پنجم! @shearvdastan
هر یک از دایره جمع به راهی رفتند ما بماندیم و خیال تو به یک جای مُقیم @shearvdastan
از روی جدول راه رفتن را هر عابر عادی نمیفهمد حالی که دارد مرد خردادی جز مرد خردادی نمی فهمد دلتنگ بودم بچگی هایم ، حالا بزرگم باز دلتنگم دلتنگ بودن سن و سالی نیست ، شصتی و هفتادی نمیفهمد وقتی نباشی عید یعنی چه مثل غروب جمعه دلگیرم تقویم قلبم بی حضور تو شمسی و میلادی نمی فهمد @shearvdastan
رسم این مگر نبود که گر آتشم زنی خاکستر مرا نسپاری به دست باد؟
حال من حال غریبی است تو را می جوید حس یک شعر غریبانه به دل می روید کاه را مایه نباشد و ندارد وزنی شعر من سلسله موی تو را می پوید هر کسی عرض ادب کرد براتش دادی اشک غم های فراقت ز دلم می شوید " معترف " گفت : دلم میل خراسان دارد نیمه شب مصرعی از زنده دلی می گوید: " نیست بر لوح دلم جز " الفی زیباروی خرّم آن کس که ز گلزار تو گل می بوید @shearvdastan
تو رفتی شور و حال انجمن رفت صفای باطن اهل سخن رفت خدا داند که در فقدانت ای گل چه داغ جانگدازی بر چمن رفت. @shearvdastan
حسین جان! سال‌ها گریه به تو جرم تلقّی می‌شد گریه هر شب ما برکت روح الله است
تو به ما جرأت طوفان دادی...
دیشب خواب دیدم که آمده‌ای صبح خانه پر از عطر تو بود
بیا فراموش کنیم که هم‌دیگر را می‌شناسیم شاید یک روز - از همین دوشنبه‌های نیامده باز نگاه‌مان به هم افتاد عاشق شدیم
*‌‎‌‌‎‎‌‌‎‌گفته بودی: که دل هر بیماری پس طبیب من باش که بیمار توأم...* ‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‎‎‌‌‎‌‌‍‌‎‌‌‎‎‌‎‌‌‎‎‌ ‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‎‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‎‌‌ ‎‌‎‌‌‎‌‌‎‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‎‌‌ ‎‌‎@shearvdastan
یک روز صبح روبه‌روی آینه صورتت را شستم
قایقی در طلبِ موج، به دریا پیوست باید از مرگ نترسید، اگر باید عشق. @shearvdastan
نَمی از جذبه‌ی چشم تو به دریا برسد عمر این قوم بعید است به فردا برسد از منِ سوخته‌دل روی بگردان، بگذار بخشی از پیرهنت هم به زلیخا برسد منِ بی‌مایه کجا؟ یوسف حُسن تو کجا؟ راضی‌ام از تو به من سهمِ تماشا برسد نعمت همدم و هم‌صحبت عیسی بودن گاه لطفی‌ست که شاید به یهودا برسد بعد از آن روز که موی تو رها شد در باد گردنت -گرد جنونی- که به هرجا برسد @shearvdastan
من و تو بهار را به دهکده بردیم شکوفه‌ها ما را خیانت‌کار دانستند... هنوز زمستان تمام نشده بود!