eitaa logo
شعر و داستان
1.5هزار دنبال‌کننده
3.3هزار عکس
37 ویدیو
44 فایل
ارتباط با مدیر. ارسال اشعار @alirezaei993
مشاهده در ایتا
دانلود
شَوَد تا ظلمتَم از بازیِ چشمَت چراغانی مرا دریاب، ای خورشید در چشمِ تو زندانی! خوش آن روزی که بینَم باغِ خشکِ آرزویم را به جادوی بهارِ خنده‌هایَت می‌شکوفانی بهار از رشکِ گل‌های شکر خَندِ تو خواهد مُرد که تنها بر لبِ نوشِ تو می‌زیبَد گُل‌افشانی شرابِ چشم‌های تو مرا خواهد گرفت از من اگر پیمانه‌ای از آن به چشمانَم بنوشانی یقین دارم که در وصفِ شکر خَندَت فرو مانَد سخن‌ها بر لبِ «سعدی»، قلم‌ها در کفِ «مانی» نظر بازی نزیبَد از تو با هر کس که می‌بینی امیدِ من! چرا قدرِ نگاهَت را نمی‌دانی؟! @shearvdastan
هزار بار دلم سوخت در غمی مبهم دلیل سوختنش هر هزار بار یکی‌ست @shearvdastan
أصلا گمان مکن که مرا صید کرده ای من خود شکار گاه تورا برگزیده أم! @shearvdastan
زلالِ چشمه‌ی جوشيده از دلِ سنگی الا که آينه‌‌ی صبحِ بی‌غبار تویی دلم هوای تو دارد، هوای زمزمه‌ات بخوان که جاریِ آوازِ جويبار تویی برای من، تو زمانی، نه روز و شب، آری که ديگران گذرانند و ماندگار تویی @shearvdastan
●○ و آغوش تو آخرین پناهگاه عشق است برای من همچون تنگه ای دور در کوهستانی بلند برای آهویی هراسان @shearvdastan
تنها به غمم تسکين، بخشد غزلِ حافظ آنجا که چه زيبا گفت: "داد از غمِ تنهايی" @shearvdastan
تو خواهی رفت، دیگر حرف چندانی نمی‌ماند چه باید گفت با آن کس که می‌دانی نمی‌ماند؟ بمان و فرصت قدری تماشا را مگیر از ما تو تا آبی بنوشانی به من، جانی نمی‌ماند برایم قابل درک است اگر چشمت به راهم نیست برای اهل دریا شوق بارانی نمی‌ماند همین امروز داغی بر دلم بنشان که در پیری برای غصه‌خوردن نیز دندانی نمی‌ماند اگر دستم به‌ناحق رفته در زلف تو معذورم برای دست‌های تنگ ایمانی نمی‌ماند اگر این‌گونه خلقی چنگ خواهد زد به دامانت به ما وقتی بیفتد دور، دامانی نمی‌ماند بخوان از چشم‌های لالِ من امروز شعرم را که فردا از منِ دیوانه دیوانی نمی‌ماند! @shearvdastan
از دل اثر نماند و غمِ او همان به جاست بر باد رفت خانه و مهمان نشسته است @shearvdastan
پیداست آرزوی تو در چشم‌های ما پشت غرور و گریه‌ی بی‌های‌هایِ ما راز گذشته را به رقیبان من مگو وقتی شنیده‌اند خود از ماجرای ما ای غم تو را سپاس که بی‌هیچ منتی چون سایه آمدی همه ‌جا پابه‌پای ما یک عمر دل به وصل تو بستیم و همچنان غیر از فراق، عشق ندارد برای ما صد بوسه داده‌ایم امانت به دست باد تا کِی تو را نسیم ببوسد به جای ما؟ @shearvdastan
من اعتقاد دارم که یک بخش بسیار زیبا و دلنشین زندگی، رؤیاپردازی‌های مربوط به آینده است و غوطه خوردن در دریای مواج و خروشان آرزوها، فقط به یک شرط: به شرط آنکه ارتباط واقعیت با رؤیا و ارتباط عمل با اندیشه قطع نشود. بر بال‌های سپید و پهناور این خیال بلند‌پرواز نشستن و با آن به دور، دور، دورترین نقطه‌ها سفر کردن، چقدر شیرینِ شیرین است و چقدر خوب خستگی‌ها را از تن و روح آدمی می‌تکاند. _ بله… البته باز هم به همان شرط: به شرط آنکه در بازگشت، گیوه‌هایت را وَربکشی و بخواهی که به هر ترتیب که هست، یک قدم، فقط یک قدم، به سوی آن مقصد باورنکردنی، آن خیالِ بلورین، آن جعبه‌ٔ رنگ صدهزار رنگ و آن عطر پاشیده برداری. از هیچ سفری، دست خالی نباید بازگشت. 📚 کتاب ابوالمشاغل @shearvdastan
غم‌های مرده در دل من زنده کرد هجر گویی شب فراق تو صبح قیامت است @shearvdastan