eitaa logo
شعر و داستان
1.7هزار دنبال‌کننده
4.1هزار عکس
79 ویدیو
44 فایل
ارتباط با مدیر. ارسال اشعار @alirezaei993
مشاهده در ایتا
دانلود
رفتی ولی کجا که به دل جا گرفته‌ای دل جای توست گر چه دل از ما گرفته‌ای ای نخل من که برگ و برت شد ز دیگران دانی کز آب دیدۀ من پا گرفته‌ای؟ ترسم به عهد خویش نپایی و بشکنی این دل که از منش به تمنا گرفته‌ای ای روشنی دیده! ببین اشک روشنم تصمیم اگر به دیدن دریا گرفته‌ای بگذار تا ببینمش اکنون که می‌رود ای اشک از چه راه تماشا گرفته‌ای؟ خارم به دل فرو مکن ای گل به نیشخند اکنون که روی سینۀ او جا گرفته‌ای گفتی صبور باش به هجرانم «اطهری» آخر تو صبر زین دل شیدا گرفته‌ای @shearvdastan
آشفته مثل گیسوی بیدیم و مانده‌ایم! آن شانه‌ای که خواب بر آن می‌شود کجاست؟ @shearvdastan
تويى مخاطب اَمَّنْ يُجـيبْ هر شبه ام ولى بناست بميرم به حال مضطر خويش @shearvdastan
ای صبح چه زیبا شده‌ای مثل همیشه گویا كه نگارم به رخت چشم گشوده @shearvdastan
گر هزاران دام باشد در قدم چون تو با مایی نباشد هیچ غم @shearvdastan
امروز به یه قسمت بی نظیر توی کتاب چهار اثر فلورانس اسکاول شین برخورد کردم که نوشته بود: «وقتی قاطعانه تصمیم میگیری که زندگی رویاهایت را داشته باشی، جهان هستی همه چیز را به نفع تو تغییر میدهد تا تو بتوانی آن را بدست بیاوری. افرادی که به آنها نیاز داری ظاهر می شوند، شفایی که به آن نیاز داری اتفاق می افتد، درهای بسته باز می شوند. هنگامی که برآورده شدن آرزوهایت را باور داشته باشی، معجزات یکی پس از دیگری رخ می دهند.» در واقع همه چیز وقتی شروع میشه که ما قلبا تصمیم میگریم که برای چیزی که میخوایم تلاش کنیم... @shearvdastan
اين بود نصيب ما ز ديوان قضا ما را چه گنه، قسمت ما اين كردند! @shearvdastan
تو خواهی رفت، دیگر حرف چندانی نمی ماند چه باید گفت با آن کس که می دانی نمی ماند؟! بمان و فرصت قدری تماشا را مگیر از ما تو تا آبی بنوشانی به من، جانی نمی ماند برایم قابل درک است اگر چشمت به راهم نیست برای اهل دریا شوق بارانی نمی ماند همین امروز داغی بر دلم بنشان که در پیری برای غصه خوردن نیز دندانی نمی ماند اگر دستم به ناحق رفته در زلف تو معذورم! برای دستهای تنگ، ایمانی نمی ماند… اگر اینگونه خلقی چنگ خواهد زد به دامانت به ما وقتی بیفتد دور، دامانی نمی ماند بخوان از چشم های لال من، امروز شعرم را … که فردا از منِ دیوانه، دیوانی نمی ماند @shearvdastan
در چشم دیگران منشین در کنار من ما را در این مقایسه بی‌آبرو مکن.. @shearvdastan
ربطِ ما و تو نهان تا به کِی از بیمِ رقیبان؟ گو بداند همه کس ما ز توییم و تو ز مایی!
فرض کن حسرت پاییز تو را درک کند روز برگشتن او اول آبان باشد
روا نبود دلی را چنین بیازاری که خالی از دگران بود و از تو آکنده ...
ما اه سرد از دل مضطر کشیده ایم بار فراق با مژه تر کشیده ایم همساز روزگار به عشق تو بوده ایم از دوری تو رنج مکرر کشیده ایم
ماهی عزیز.. تولدت مبارک..
بی حضورِ تو برایم فرق چندانی نداشت تلخی نسکافه ها، یا چاییِ هل دار و قند گرچه با تلخی تو جذابی، شکر گاهی بریز عاشق اخمت شدم، باشد! ولی گاهی بخند @shearvdastan
با خویش در ستیزم و از دوست در گریز از حال من مپرس که بسیار خسته‌ام @shearvdastan
امشب تمام حوصله‌ام را در یک کلام کوچک در “ تو” خلاصه کردم: ای کاش یک بار تنها همین یک بار تکرار می‌شدی! تکرار… @shearvdastan
پیچیده روزگار تو از دور واضح است از عشق خسته میشوی اما خلاص، نه! @shearvdastan
از ناخنک عشقِ تو بر جایِ جراحت یک شب ننهادیم به بالین سرِ راحت..
یک صبح به بام آی و ز رخ پرده برانداز آوازه به عالم زن و خورشید برانداز ای زینت بالین رقیبان شده عمری بر من که ز هم می‌گذرم یک نظر انداز @shearvdastan
ناصحم گفت که جز غم چه هنر دارد عشق ؟ برو ای خواجه عاقل، هنری بهتر از این ؟ @shearvdastan
ساقی به نورِ باده برافروز جامِ ما مطرب بگو که کارِ جهان شُد به کامِ ما @shearvdastan
قهوه را بردار و يك قاشق شكر، سم بيشتر پيش رويم هم بزن آن را دمادم بيشتر قهوه‌ی قاجاری ام همرنگ چشمانت شده ست می شوم هرآن به نوشيدن مصمم بيشتر صندلی بگذار و بنشين روبرويم، وقت نيست حرف‌ها داريم، صدها راز مبهم، بيشتر راستش من مرد رويايت نبودم هيچ وقت هرچه شادی ديدی از اين زندگی، غم بيشتر عمق فنجان هرچه كمتر می شود حس ميكنم عرض ميز بينمان انگار كم كم بيشتر خاطرت باشد كسی را خواستی مجنون كنی زخم قدری بر دلش بگذار، مرهم بيشتر حيف بايد شاعری خوشنام بودم در بهشت مادرم حوا مقصر بود، آدم بيشتر سوخت نصف حرفهايم در گلو، اما تو را هرچه میسوزد گلويم دوست دارم بيشتر @shearvdastan
‏دانی که از چکیده ی عمرم، ثمر چه ماند؟ این غم که با من است ؛ همین غم که با من است ... @shearvdastan