eitaa logo
شعر و داستان
1.7هزار دنبال‌کننده
4هزار عکس
79 ویدیو
44 فایل
ارتباط با مدیر. ارسال اشعار @alirezaei993
مشاهده در ایتا
دانلود
با فنجان چای، هم میتوان مست شد اگر اویی که باید باشد باشد @shearvdastan
دوستت دارم همیشه با آنکه خسته اَم ظاهر شادم نبین بسیار دل شکسته اَم اگر گمان بَری ای یار که فراموش شده ای از پنجره بپرس که به انتظار نشسته اَم دلخوش نشسته اَم که شاید گُذر کنی لعنت به شایدی که به آن دل بسته اَم جرعه جرعه شعر شده اَم در میان خنده اَت دلی که اثر نداشت به امید شعر نشسته اَم در میان نمازهایت طلب بخشش کن سپرده اَم به خدا و دلِ از هم گسسته اَم آه از این همه صبر و رنج بیهوده اُمید نمانده و زِ آرزوی سراب بجسته اَم @shearvdastan
چو آه در تن بی‌روح نی دمیده شدم سکوت بودم و با یک نفس شنیده شدم شبیه سایه، عدم بود هستی‌ام اما به هر طرف نظر انداخت نور، دیده شدم @shearvdastan
ای بغض فرو خورده مرا مرد نگه‌دار ‏تا دست خداحافظی‌اش را بفشارم... @shearvdastan
‍    نام من رفته‌ست روزی بر لبِ جانان به سَهو      اهلِ دل را بویِ جان می‌آید از نامم هنوز... @shearvdastan
من تَلخم و خَراب... چه داری برای مَن؟ ساقی، به جز شَراب چه داری برای مَن؟ کافی‌ست وعده‌های دروغین عشق، آه! سیرابَم از سَراب، چه داری برای مَن؟ یا رَب، به غیرِ رَنج چه دیدم زِ روزگار؟! جز وعده‌ی عذاب چه داری برای مَن؟ باید شبیه مَردمِ هم‌عصر خود شَوَم صورتگر...! نِقاب چه داری برای مَن؟ روزی اگر بِپُرسَمت این بود رسمِ عشق؟ ای بی‌وفا! جواب چه داری برای مَن؟ @shearvdastan
یار رفت از دیده لیکن روز و شب در خاطر است گر به صورت غایب است اما به معنی حاضر است @shearvdastan
خبر آمد گلی یا کودکی مرد خزان آمد به روی گل زد افسرد دو چشم مادرش از داغ هجران سرشک از دیدگان بر چهره افشرد درختان سرد و بی حس اند و بی برگ کسی فکری ندارد بهر این خرد گر آمد گل در این گلزار و بستان، چرا ریشه نزد ناگاه پژمرد ؟!!! درود ما بر آن آزادمردی ، که آهو را نراند و گل نیازرد ( غلام همت آن نازنینم ) که گرد غم ز روی بلبلی برد
در غمش هر شب به گردون پیکِ آهم‌ می‌رسد صبر‌ کن ای دل! شبی آخر به ما هم می‌رسد @shearvdastan
خبرت هست که بی روی تو آرامم نیست؟ طاقت بار فراق این همه ایامم نیست
من همان خسته ی بی حوصله ی غم زده ام آدم بد قلقی که رگ خوابم "شعر" است..
اول صبح من از لحظه ی بیداری توست ماه و خورشید من ای حضرت معشوق سلام @shearvdastan
نیمه ی گمگشته ات را دیر پیدا میکنی سر بجنبانی خودت را پیر پیدا میکنی در مدار روزگار و گردش چرخ فلک عاقبت روزی تو هم تغییر پیدا میکنی کودکی چون بادبادک با نسیمی میرود خویش را بازیچه ی تقدیر پیدا میکنی عشق را در انتظار تلخ و بی پایان خود در غروب جمعه ای دلگیر پیدا میکنی میرسی روزی به آن چیزی که میخواهی ولی در رسیدنهای خود تغییر پیدا میکنی چشم میدوزی به او از دور و میپرسی چرا نیمه ی گمگشته ات را دیر پیدا میکنی @shearvdastan
مرا هزار امید است و هر هزار تویی شروع شادی و پایان انتظار تویی @shearvdastan
ویران شده را حوصله ی منت معمار نباشد ویرانه ی ما را بگذارید که ویرانه بماند !
بیت بیت غزلم درد کشیدن دارد سخن از کُنج لب یار شنیدن دارد به خدایی که همه عمر صدایش کردم سرخیِ طعم لب‌ یار چشیدن دارد آه سخت است فراقی چو یعقوب نبی عشق چون یوسف و یعقوب رسیدن دارد عشق دردی است چه زیبا و خدا هم عاشق دل بشکسته یِ یوسف خریدن دارد گفته بودم که دلم سخت پریشان حال است درد عشقی چو زُلِیخا کشیدن دارد همه گویند رهایش کن و جان را بِستان عشق او همچو اناری است که چیدن دارد توبه کردم که دِگر دل نَسِپارم هرگز دل ویران شده یِ خسته زِ کنعان،بریدن دارد شاید این مصرع کوته گناه است یارب شهر بی یار مگر ارزش دیدن دارد؟ @shearvdastan
مدتی باران و تاریکی را گوش کردم. چه لذّتی دارد از فردای نیامده نترسیدن، گوش به باران دادن، چای درست کردن، پادشاه وقت خود بودن... 📚کتاب روزها در راه @shearvdastan
بیا کمی گناه کن بیا بِبُر سرِ مرا و حال این شکسته را دوباره رو‌به‌راه کن @shearvdastan
لیلایِ من تنها نرو این جاده دلگیر است قلبم میان گیسوانت قفل و زنجیر است لیلای من بارسفر بستی نمیمانی؟ این راه هم با آه و هم با ناله تسخیر است ای بی وفا آخر چرا حالم نمیپرسی تا آخر دنیا خیالت در دلم گیر است بعد از تو من رؤیا نمی خواهم تمامِ من هرخواب دیدم خوانده اَم دردِ تو تعبیر است لیلا شدی مجنون شدم با قلب و احساسم رفتی نماندی این دلم در حال تعمیر است لیلایِ من در حق مجنونش چه ظلمی کرد گفتا تحمل کن همه دردت زِ تقدیر است من از تمام حق خود بگذشته اَم لیلا اما زمین گرد و خداهم همچو شمشیر است @shearvdastan
از خزان دلگیر و از چشم انتظاری خسته ام رخ بده، ای اتفاق تازه در پاییز من....
شب از چشمان تو فهمید برتر از سیاهی نیست اگر مشکی نشد دریا به بخت خویشتن پا زد...
روزم تو برفروز و شبم را تو نور بخش کاین کار توست، کار مَه و آفتاب نیست @shearvdastan
بی تو چه زندگانی ؟ گر خود همه جوانی ای با تو پیر گشتن ، از هر شباب خوش تر @shearvdastan
چشم تو شکار کرد جان را ما دیده در آن شکار داریم @shearvdastan
با ارزشیم؛ گوهرِ یک‌دانه‌ایم ما مارا بخر! که اشکِ یتیمانه‌ایم ما با اینکه دل‌شکسته‌ی سنگ ملامتیم باز آمدیم سوی تو؛... دیوانه‌ایم ما! بیهوده خیره‌ای به افق‌های دوردست یادت نرفته است که پروانه‌ایم ما؟! از ما همیشه مردم کوتاه‌بین شهر رنجیده‌اند؛ معنی بیگانه‌ایم ما کوتاه بود شوکتِ این قلعه‌ی شنی دیر آمدی؛ ببخش که ویرانه‌ایم ما! @shearvdastan