آن*(فرهنگ، هنر، ادبیات)
🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات) @shekardast
مرثیه مرثیه در شور و تلاطم گفتند
همه ارباب مقاتل به تفاهم گفتند
واژه در واژه نوشتند و قیامت کردند
صاحبان نفَس اینگونه روایت کردند
گرد و خاکی شد و از خیمه دو تا آینه رفت
ماه از میسره، خورشید هم از میمنه رفت
ناتوانم که مجسم کنم این همهمه را
پسر اُمبنین و پسر فاطمه را
پرده افتاده و پیدا شده یک راز دگر
سر زد از هاشمیان باز هم اعجاز دگر
گفتم اعجاز! از اعجاز فراتر دیدند
زورِ بازوی علی را دو برابر دیدند
شانه در شانه دو تا کوهِ سراسر محشر
حمزه و جعفر طیار، نه! طوفانیتر
شانه در شانه دو تا کوه، خودت میدانی
در دلِ لشکرِ انبوه، خودت میدانی -
که در آن لحظه جهان، از حرکت افتادهست
اتفاقیست که یکبار فقط افتادهست
ماه را من چه بگویم که چنین است و چنان
«شاه شمشاد قَدان، خسرو شیریندهنان»
رود، از بس که شعف داشت تلاطم میکرد
رود، با خاک کفِ پاش تیمم میکرد
ماه اگرچه همهٔ علقمه را پیموده
«غرقه گشتهاست و نگشتهاست به آب آلوده»
رود را تا به ابد، تشنهٔ مهتاب گذاشت
داغ لبهای خودش را به دل آب گذاشت
میتوانست به آنی همه را سنگ کند
نشد آنگونه که میخواست دلش، جنگ کند
دستش افتاده ولی راه دگر پیدا کرد
کوه غیرت، گره کار به دندان وا کرد
نه فقط جرعۀ آب است که بر شانۀ اوست
چشم امید رباب است که بر شانۀ اوست
چه بگویم که چه شد؟ یا که چه بر سر آمد؟
ناگهان رایحۀ چادر مادر آمد
بنویسید که در علقمه سقّا افتاد
قطره اشکی شد و بر چادر زهرا افتاد
از تماشای تو مهتاب پر از نور شود
چشم شوری که تو را چشم زده، کور شود
آسمانها همه یکپارچه بارانیِ توست
من بمیرم، عرق شرم به پیشانیِ توست
داغ پرواز تو بر سینه اثر خواهد کرد
رفتنت حرمله را حرملهتر خواهد کرد
عمق این مرثیه را مشک و علم میدانند
داستان را همهٔ اهل حرم میدانند
بعد عباس دگر آب سراب است، سراب
غیر آن اشک که در چشم رباب است، رباب
#سیدحمیدرضا_برقعی
🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات)
@shekardast
#سقای_آب_و_ادب
🏳️...جانم فدای خواستنت!
🚩مرا به همین حال که هستم، وابگذارید! به سوی خیمهها نبرید!
🏳️چرا عزیز جان و دلم؟
🚩نمیخواهم این جسم بیانسجام باری بر دوش خسته و پشت شکسته شما بشود.
🏳️پشت شکسته!؟ تو از کجا با خبر شدی؟
🚩حتی اگر این کلام کمرشکن را از لبهای مبارکتان نمیشنیدم که: الان انکسر ظهری و قلّت حیلتی، باز هم این انحنا و شکستگی را با عمود خیمه وجودم در مییافتم. چنانکه پیش از این، در واگوییهای رجز گونهام خدا را به صفت جباریاش صدا میزدم تا شکستهبند پشت شما باشد: و ابشری برحمه الجبار
و البته بیشتر برای استواری خود استمداد میکردم تا در تداعی مصائب پیش رویتان نشکنم
🏳️به حق که معلم بیبدیل مواساتی، عباسِ جان و دلم! نگران خستگیام نباش، جان حسین به قربان مهربانیت! منکه تو را بر دوش جسمم نمیکشم، بادستهای روحم حمل میکنم.
🚩اگرچه حیا میکنم از گفتن این راز، اما هیچ رازی پیش نگاه شما نهفته نیست. من خجالت میکشم از چشمهای سکینه.
🏳️فدای وفایت عباس، سکینه عطشناک دیدار توست نه آب.
صدای العطش، صدای الرحیل است، نه درخواست آب.
اینکه اینجاست، جسم سکینه است، روحش در آن سوی این مرز، چشم انتظار توست
گریه نکن عباس من! تو را به خدا گریه نکن. خون میچکد از چشمهای تو عباس
مردانهترین اشک عالم، خونی است که از چشمهای تو میچکد
جان حسین فدای مژگان خون فشانت
🚩مرا نه زخمهای خودم که غم زخمهای شما میکشد جان برادر! حسین جان!
ممنونم از شما که مولای مناید و از خدا که تاج وجودتان را بر سرم نهاده است.
#سیدمهدی_شجاعی
#نثر
#نثر_ادبی
#نثر_آیینی
🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات)
@shekardast
تویی که نام تو در صدر سربلندان است
هنوز بر سر نی چهرۀ تو خندان است
اگر در آتش مهرت گداختیم چه غم
جزای سوختگان در غمت دوچندان است
به احتیاج، سراغ از غم تو میگیریم
که غم، قنوت نماز نیازمندان است
از آن زمان که گرفتی ز مردمان بیعت
جدال عهدشکنها و پایبندان است
خوشا به تربت پاک تو سجده بردن ما
تویی که نام تو در صدر سربلندان است
#فاضل_نظری
🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات)
@shekardast
سقا شدم که آب مهیا کنم، نشد
کاری برای خشکی لبها کنم، نشد
با اشتیاق آمدم از بین نخلها
راهی به انتظار حرم وا کنم، نشد
تیر آمد و نشد که در این آخرین نگاه
روی تو را دوباره تماشا کنم، نشد
میخواستم که با همه قامت بایستم
عرض ادب به حضرت زهرا کنم، نشد
همراه کاروان شدم از روی نی مگر
کاری برای زینب کبری کنم، نشد
#سیدمحمدجواد_شرافت
🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات)
@shekardast
رفتی و این ماجرا را تا فصل آخر ندیدی
عبّاس من! دیدی امّا مانند خواهر ندیدی
آن صورت مهربان را، محبوب هر دو جهان را
وقتی غریبانه میرفت بییار و یاور ندیدی
آری در آوردن تیر بیدست از دیده سخت است
امّا در آوردن تیر از نای اصغر ندیدی
حیرانی یک پدر را با نعش نوزاد بر دست
آن بُهت و ناباوری را در چشم مادر ندیدی
شد پیش تو ناامیدی تیر نشسته به مشکت
مثل من اطراف عشقت انبوه لشکر ندیدی
بر گودی گرم گودال خوب است چشمت نیفتاد
چون چشم ناباور من دستی به خنجر ندیدی
دلخونی اما برادر، دلخونتر از من کسی نیست
آخر تو بر خاک صحرا، مولای بیسر ندیدی
قلبت نشد پاره پاره، آنشب میان خرابه
آنجا سر یک پدر را در دست دختر ندیدی...
#قاسم_صرافان
🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات)
@shekardast
هدایت شده از کانال حمید کثیری
روایت غریبی ...
#بعد_عباس
اثر حسن روحالامین
#روضه_مصور
جایی نوشته بود؛
شاید اسب سمت چپ (سفید رنگ) برای حضرت عباس باشد. اسب غرورش شکسته و در حال برگشت است 😭
#حمید_کثیری 👇👇
https://eitaa.com/joinchat/2151219200Cf6cb8914a4
عصر تاسوعاست...
عصر تاسوعاست ای نقّاش فردا را نکش
صبح دریا را کشیدی ظهر صحرا را نکش
خسته با زین و یراقی واژگون آشفته یال
بیسوار و غرق خون آن اسب زیبا را نکش
یا تمام صفحه را با خیمهها همرنگ کن
یا به غیر از ما رأیت الا جمیلا را نکش
آن به دریا رفته دیگر بر نمیگردد به دشت
خشکی لبهای فرزندان زهرا را نکش
او که مجنون بود، مجنون ماند، مجنون شد شهید
مادرش لیلاست واویلای لیلا را نکش...
ما که جا ماندیم در ما رنگ عاشورا نبود
آبروداری کن و رسوایی ما را نکش
عاقبت آن مرد مردستان میآید بعد از آن
کس نگوید آن قد و بالای رعنا را نکش
#مهدی_جهاندار
🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات)
@shekardast
شد وقت آنكه از تپش افتند كائنات
خورشید ایستاد كه «قد قامتِ الصّلاة»
این آه ابرهاست زمین را دویده است؟
یا اشك فاطمهست كه افتاده در فرات
حَی عَلی الصّلاةِ حبیب است، عَجّلوا
قَد قامتِ الصّلاةِ امام است، الصّلاة
سجاده پهن شد وسط رزمگاه و بعد
در شطّ خون گرفت وضو چشمهٔ حیات
این آخرین جماعت مردان آشناست
اینجا نمیدهند به نامحرمان برات
رنگینكمانِ تیر، فضا را فرا گرفت
اما كسی به تیر نمیكرد التفات
ای آخرین نماز تو معراج بندگی!
ای «ركعت شكسته» به قربان سجدههات
«یا أیها الّذین» به دنیا امیدوار
سمت بهشت میرود این كشتی نجات
«یا أیها العزیز» سرت را بلند كن
بنگر كه اوفتاده به پای تو كائنات
گردی فرا رسید و به هم ریخت مشرقین
یعنی كه خاك بر سر دنیای بیحسین
#عباس_شاهزیدی
🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات)
@shekardast
این کیست تنهای تنها ماندهست بین سواران
محکمتر از کوهساران جاریتر از جویباران
آه از غم واژههایش، از غربت آشنایش
مانده طنین صدایش، در خاطر روزگاران:
«ای مسلم! ای هانی! ای حرّ! تنهاییام را ببینید
آیا مرا یاوری نیست؟ پاسخ بگویید یاران!
ای یکهتازان میدان ای شیرمردان خالص
رفتید و ماتم گرفتند در خیمهها بیقراران»
فریاد تنهایی او پیچید و... بر خاک جنبید،
لبهای لبیکگویان تنهای چابکسواران
گرد و غباری به پا خاست آن مرد را دوره کردند
شمشیرزنها از این سو، از آن طرف نیزهداران
در خیمهها چشمهایی مانده به راه سواری
نومید یا رب مبادا چشمان امیدواران
#سیدعلیرضا_شفیعی
#حسن_روحالامین
🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات)
@shekardast
🔹السَّلَامُ عَلَى الْخَدِّ التَّرِيب🔹
غمی به وسعت عالم نشسته بر جانش
تمام ناحیه خیس از دو چشم گریانش
شبیه ابر بهاری هوای ناحیه را
پر از ترنم غم کرده اشک سوزانش
سلام کرد به جدّش... سلامی از سر صدق
سلام آن که کند جان فدای جانانش
سلام کرد بر آن گونههای خاکآلود
بر آن تنی که نمودند نیزه بارانش
سلام کرد بر آن بوسهگاه نورانی
سلام آن که کند جان خویش قربانش
سلام آن که دلش زخمی مصیبتهاست
سلام آن که اگر بود کربلا، جانش،
میان طف، سپر نیزه و سنان میکرد
و میسپرد به شمشیرها گریبانش...
سلام آن که اگر نینوا حضور نداشت
علیالدوام شده نالۀ فراوانش
سلام آن که سرازیر میشود هر روز
به جای اشک روان، سیل خون ز چشمانش...
#مریم_سقلاطونی
🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات)
@shekardast
باز هم روز دهم، ساعت سه، ساعتِ سَر
ساعتِ وقتِ ملاقات سری با مادر
ساعتِ رفتنِ جان از بدنِ یک خواهر
چون خداحافظیِ پیرهنی با پیکر
ساعتِ "سینهی مولا شده سنگین ناگاه"
ریخت عبدلله از آغوش اباعبدالله
ساعت غارتِ خیمه شده آماده شوید
دین ندارید شما، لااقل آزاده شوید
بکشیدش سپس آماده منظور شوید
او نَفَس میکشد از اهل حرم دور شوید...
آجرک الله یا صاحب الزمان
#سیدحمیدرضا_برقعی
🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات)
@shekardast
آیا از حسینِ غرق به خون، حسین قطعه قطعه شده، حسین تیرباران شده، حسینِ بی سر، حسین تنها ... عزیزتر هم هست؟
آیا از حسینی که خانوادهاش را فدا کرد و اهل حرمش با آن توصیفات به اسارت رفتند جوانان و اطفالش با آن شرایط به شهادت رسیدند ....عزیزتر هم هست؟
بالاتر...
از پیامبرص و حضرات معصومینع ، از امام زمان عج، از قرآن ... عزیزتر هم هست؟
بله هست!
هست.
"اسلام"
همهی این جانفشانیها برای اسلام بود.
همهی این سیستمی که خداوند طراحی کرده پیامبران و ائمه و اولیا و اوصیا، همه برای "دین" و "دینداری" من و شما بوده، تمام این وقایع هولناکی که در روز عاشورا رخ داد برای "زنده کردن دین" بود برای "اسلام"عزیز بود.
"اسلام" یک واژه نیست، روح و جسم دارد، سلوک زندگیاست، دستورات دارد، بکن نکن دارد، گاهی سختی و مرارت دارد، گذشتن از برخی خوشیها و نفسانیات دارد، رنج دارد ولی هدفش فقط سعادت دنیا و آخرت است.
آرامش و عدالت و محبت و معنویت ... نتیجهی همین اسلام ناب است.
عشق ورزیدن به حسین ع، منهای اسلام، منهای احترام به اهداف حسین، دروغی بیش نیست، بازی است، سرگرمیاست و چه بسا گاهی(نعوذبالله) تمسخر است.
اما دستگاه و تشکیلات امام حسینع این قدرت را دارد که من را دیندار کند، سینهام را برای پذیرش اسلام وسیع کند، معجزهی حضور در سوگواریها و اشک ریختنها اینجا است! ما مسلمانتر و در نتیجه انسانتر میشویم.
تمام این ثوابهایی که خداوند و ائمه برای همراهی با دستگاه امام حسینع وعده دادهاند، پاداش اشکها، پاداش خدمتها، پاداش روضهها، اجر عزاداریها همین است که خداوند به احترام امام حسینع(که برای خدا خیلی خیلی عزیز است) راه اصلاح و خوب بودن و عاقبت به خیری را برای ما هموارتر میکند.
مثلا اینکه با قطرهای اشک گناهانمان بخشیده میشود یعنی سبکبال و سبکبار میشویم تا از نو شروع کنیم. نه اینکه مجوز گناه باشد(گناه کنیم بعد بگویم اشکال ندارد گریه میکنیم پاک میشود!)
حالا این ماییم که از این فرصتها برای اصلاح خودمان استفاده کنیم یا نه!
اگر استفاده نکردیم و همان ماندیم که بودیم ... فایده ای ندارد...
خدا نکند برای حسین به سر و سینه بزنیم، اشک بریزیم، باز از فردا روز از نو...
بی توجهی به واجبات،
غیبت
دروغ
"حالا یه شب هزار شب نمیشه"
"حالا ۴ لاخ مو مگه چیه؟"
"حالا این فیلمم ببینیم طوری نیست..."
"ما مثل خواهر و برادریم!!!"
خدا نکند!
خدایا تو را به حق حسین ع و عزیزکردههایت مرا و ما را آدم کن، عامِل کن، خالص کن...
🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات)
@shekardast
هدایت شده از شهرستان ادب
ای کاش ماجرای بیابان دروغ بود
این حرفهای مرثیهخوانان دروغ بود
ای کاش این روایت پُرغم سند نداشت
بر نیزهها نشاندن قرآن دروغ بود
ای کاش گرگِ تاخته بر یوسف حجاز
مانند گرگِ قصۀ کنعان دروغ بود
حیف از شکوفهها و دریغ از بهار، کاش
بر جان باغ، داغ زمستان دروغ بود
#محمدمهدی_سیار
#محرم
#امام_حسین
@shahrestanadab