eitaa logo
آن*(فرهنگ، هنر، ادبیات)
531 دنبال‌کننده
2.2هزار عکس
672 ویدیو
65 فایل
"آن": یُدرک و لا یوصف: به گفت در نیاید! 🌸لطیفه‌ای است نهانی، که عشق از او خیزد (صفحه‌ای برای اهالی فرهنگ، هنر و ادبیات) فاطمه شکردست دکترای زبان و ادبیات فارسی هیئت‌علمی دانشگاه پیام‌نور هنرجوی فوق‌ممتاز خوشنویسی ارتباط با من @fadak_shekardast
مشاهده در ایتا
دانلود
اَصلا رقیه نه، مثلا دختر خودت یک شب میان کوچه بماند چه می‌کنی؟   در بین ازدحام و شلوغی بترسد و یک تن به او کمک نرساند، چه می‌کنی؟   اَصلا خیال کن که کسی دختر تو را در بین جمعیت بکشاند، چه می‌کنی؟   یا که خدانکرده کسی روی صورتش سیلی محکمی‌ بنشاند، چه می‌کنی؟   یا فرض کن که دختر تو جای بازی‌اش هر شب دعای مرگ بخواند چه می‌کنی؟   اَصلا کسی بیاید و با تازیانه‌اش خاک از لباس او بتکاند، چه می‌کنی؟   🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات) @shekardast
‏گر بپرسند چه داری به شب اول قبر؟ باز با گریه بگویم حسناتم روضه‌ست... 🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات) @shekardast
🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات) @shekardast
خواندن بعضی کتاب‌ها سرنوشت آدم‌ها را تغییر می‌دهد. چه بسا انسان‌هایی که به خاطر دانستن برخی نکات مهم دینی و اخلاقی، زندگیشان زیر و رو می‌شود و چه بسا کسانی که دقیقا به خاطر عدم آگاهی به این مسائل، زندگیشان تباه می‌شود. کتاب از همین جنس کتاب‌هاست که در آن نکات ریز و درشت زیادی وجود دارد که علم و عمل به آنها زندگی انسان‌ها را متحول می‌کند. کتابی که در آن از اساتید برجسته اخلاق، به صدها سوال و شبهه جوانان پاسخ داده است. سوالات و شبهاتی درباره خداوند، قرآن، نبوت، امامان، قیامت، نماز، ذکر، تاریخ اسلام، ولایت فقیه، ازدواج دائم، ازدواج موقت، ارتباط بین اعضای خانواده، انتخاب رشته تحصیلی، سیر مطالعاتی دینی و تاریخی و... رهبر انقلاب نیز درباره این کتاب نوشته‌اند: "بخش عمده‌ای از کتاب مطالعه شد، مطالب سودمند بسیاری در آن هست که برای جوانان دانستن آن لازم یا راه‌گشا است." قیمت این کتاب ۵۵۸ صفحه ای ۱۵۰ هزار تومان است که آن را با ارسال رایگان می‌توانید تهیه کنید. سفارش 👇 @Ketab_hafezeh_tarikhi 🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات) @shekardast
قصۀ کرب‌وبلا را دختری تغییر داد کاخ‌ها ویرانه شد، ویرانه‌اش شد بارگاه 🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات) @shekardast
4_6035364408857726971.mp3
11.84M
- چه اتفاقی می‌افتد که گاهی ناگهان چهره‌ی اعتقادات انسان عوض می‌شود؟ • چه عاملی، ریشه‌ی اصلی انحرافاتِ ناگهانیِ اعتقادی و عملیِ انسانهاست؟ - چه عاملی، سطح آرزوها و دغدغه‌های انسان را بطور ناگهانی، به زیر می‌کشند و نابود می‌کنند؟ • چرا بعضی‌ها بقدری محکم و ریشه‌دارند، که هیــــچ عاملِ بیرونی، توان نفوذ در جهان‌بینی آنها را ندارد؟ - چه کنیم از این مصیبت‌های ناگهانی، در امان باشیم؟ 🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات) @shekardast
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔹چه عهدها که شکست🔹 سلام فلسفۀ چشم‌های بارانی! سلام آبروی سجده‌های طولانی.. بیا که ما همه چشم از گناه می‌پوشیم چرا تو این همه از خلق رو بپوشانی؟ چقدر بر سر بازارها قدم زده‌ای که یک معامله سر گیرد از مسلمانی چقدر موقع قحطی صدا زدیم تو را و یادی از تو نکردیم در فراوانی قرار بود بسازیم خانۀ دل را چه شد که ساخته شد خانه‌های اعیانی؟ چه عهدها که پس از هر دعای عهد، شکست چه ندبه‌ها که نشد موجب پشیمانی اضافه شد به غم تو چقدر سال به سال و ما چقدر گرفتیم بی‌تو مهمانی.. چقدر در پی ما گشته‌ای چراغ به دست میان همهمۀ کوچۀ چراغانی نه روضه‌های محرم تو را تسلا داد نه شاد کرد تو را جشن‌های شعبانی خودت بیا بنشین و بخوان و اشک بریز خودت خطیب، خودت مستمع، خودت بانی بخوان که روضه از آن حنجره شنیدنی است به لهجۀ عربی، با زبان قرآنی.. بگو چگونه به هنگام آب نوشیدن همیشه می‌رسی از تشنگی به حیرانی فدای سرخی چشم سیاه تو که هنوز درون گودی مقتل نماز می‌خوانی.. 🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات) @shekardast
شخصی ۳۰ سال مشغول تجارت بود و ثروت عظیمی به دست آورد و زمین بسیار بزرگی خریداری کرد و ۳۰ سال دیگر کار کرد و باز هم ثروت کلانی به دست آورد و با آن ثروت، کاخ بسیار مجللی ساخت. زمانی که می‌خواست به آن کاخ نقل مکان کند، ماموران حکومتی گفتند که زمین شما آن طرف‌تر بود و زمین را عوضی گرفته‌ای کاخت را بر روی زمین دیگری ساخته‌ای و زمین خودت بایر مانده است. مولانا می‌گوید: ما هم همین‌طوریم یک زمین داریم به نام بدن و یک زمین هم داریم به نام روح. ما فکر میکنیم، بدن ما، زمین ماست و هرچه داریم خرج این بدن می‌کنیم و وقتی که می‌خواهیم بمیریم به ما می‌گویند: زمین شما، روحتان بوده ولی شما روح را رها کرده‌اید و فقط بدن را آباد کرده‌اید: در زمین مردمان، خانه مکن کار خود کن، کار بیگانه مکن کیست بیگانه؟ تن خاکی تو کز برای اوست غمناکی تو تا تو تن را چرب و شیرین می‌دهی جوهر خود را نبینی، فربهی گر میان مُشک تن را جا شود روز مردن گند او پیدا شود مُشک را بر تن مزن بر دل بمال مشک چه بود نام پاک ذوالجلال 🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات) @shekardast
دویدن... ✍ملیحه سادات مهدوی من آقای مداح نیستم! ولی اگر بودم، تمام این ده شب روضه‌ی عمه می‌خواندم! اینطور رسم است که روضه‌خوان‌ها هر شبِ محرم، روضه‌ی یکی از شهدا را بخوانند. من هم می‌خواندم، اما به سَبکِ خودم! مثلا شبِ اول که روضه‌ی مسلم، باب است، از آنجایی می‌خواندم که خبرِ مسلم را آوردند، خبر آنقدر وهم‌آور بود که همانجا یک عده از کاروان حسین جدا شدند، زینب صورت برگرداند دید دارند می‌روند! هِی نگاهِ حسینش کرد، هِی نگاهِ این ترسیده‌ها که به همین راحتی حسین را رها می‌کنند... هر چه که باشد، خب خانم است دیگر! حتما تَهِ دلش خالی شد، اما دوید خودش را رساند به حسین: دورت بگردم عزیر خواهر، همه‌شان هم که بروند، خودم هستم... بعد هم دوید سمتِ خیامِ بی‌بی‌ها، آرامشان کرد، دل‌داریشان داد، نگذاشت یک وقت بترسند... باز دوید سمت حسین، باز برگشت سمت زن‌ها و بچه‌ها... هی دوید این سمت باز برگشت آن سو، که نگذارد یک وقت دلهره به جان طفل یا زنی بیفتد ... یا مثلا شبِ چهارم که روضه‌ی جناب حر را میخوانند، از آنجایی میخواندم که حر راه را بست، میگفتم زینب پرده‌ی کجاوه‌ها را انداخت تا یک وقت این زن‌ها و بچه‌ها چشمشان به قد و قامت حر نیفتد و قالب تهی کنند! بچه‌ها را مشغول بازی کرد، زن‌ها را گرمِ تسبیح... همان روز، بینِ خیمه‌ها آنقدر دوید و آنقدر به دانه‌دانه‌شان سر زد و به تک‌تک‌شان رسید که تا شب خودش از پا افتاده بود اما نگذاشت یک وقت کسی از اهل حرم، آب توی دلش تکان بخورد... یا مثلا وقتی قرار بود روضه‌ی هر کدام از شهدا را بخوانم، میگفتم هر کس از شهدا که به زمین افتاد زینب تا وسط میدان هروله کرد، بالای سر هر شهیدی رفت خودش همانجا شهید شد، اما نگذاشت حسین کنار شهید، جان بدهد! برای همه شهدا دوید، به عدد تمام شهدا به دادِ حسینش رسید، از کنار تمام مقتل‌ها حسین را بلند کرد و به خیمه‌گاه رساند... اما نوبت به دو آقازاد‌ی خودش که رسید، دوید توی پستوی خیمه‌گاه خودش را پنهان کرد، یک جایی که یک وقت با حسین چشم به چشم نشود و خدای نکرده حسین یک لحظه از رویَش خجالت بکشد، حتی پیکرها را هم که آوردند از خیمه‌گاه بیرون نیامد، می‌خواست بگوید حسین جان اصلا حرفش را هم نزن، اصلا قابلت را نداشت، کاش جای دو پسر دوهزار پسر داشتم که فدایت شوند.... در تمام روضه ها، محور را زینب قرار میدادم و اول و آخرِ همه‌ی روضه‌ها را به زینب گره می‌زدم... آنقدر از زینب می‌خواندم و از زینب میگفتم تا دلها را برای شام غریبان آماده کنم... بعد تازه آن وقت روضه‌ی اصلی را رو می‌کردم... حالا این زینبی که از روز اول دویده، از روز اول به داد همه رسیده، از روز اول نگذاشته آب توی دلی کسی تکان بخورد... حالا تازه دویدن‌هایش شروع شده... اول باید یک دور همه‌ی بچه‌ها و زن‌ها را فرار بدهد... یک دور دنبال یک یکشان بدود، یک وقت آتش به دامنشان نگرفته باشد... یک دور تمامشان را بغل کند یک وقت از ترس قالب تهی نکرده باشند... در تمام این دویدن‌ها دنبال این هشتاد و چند زن و بچه، هِی تا یک مسیری بدود و باز برگردد یک وقت آتش به خیمه زین العابدین نیفتاده باشد... بعدِ غارتِ خیمه‌گاه، باز دویدن‌های بعدش شروع شود، حالا بدود تا بچه‌ها را پیدا کند... بچه‌ها را بشمارد و هی توی شماردن‌ها کم بیاورد و در هر بار کم آمدنِ عددِ بچه‌ها، خودش فروپاشد و قلبش از جا بیرون شود و باز با سرعت بیشتر بدود تا گم شده‌ها را پیدا کند... بعد باز دور بعدیِ دویدن‌هایش شروع شود، هِی تا لب فرات بدود قدری آب بردارد، خودش لب به آب نزند، آب را به زن‌ها و بچه‌ها بنوشاند و دوباره بدود تا قدری دیگر آب بیاورد.... تازه اینها هنوز حتی یک خرده از دویدنهای زینب نبود... از فردای عاشورا که کاروان را راه انداختند، تازه دویدن‌های زینب شروع شد! زینب هِی پِی این شترهای بی جحاز دوید تا یک وقت بچه‌ای از آن بالا پایین نیفتد... تا یک وقت، سری از بالای نیزه‌ها فرونیفتد... من آقای مداح نیستم ولی اگر بودم تمام این ده شب، روضه‌ی دویدن‌های زینب را می‌خواندم... آن وقت شب یازدهم که مجلسم تمام میشد و بساط روضه‌ها از همه جا جمع می‌شد، دیگر خیالم راحت بود، اینها که روضه‌های زینب را شنیدند، تا خودِ اربعین خواهند سوخت، حتی اگر دیگر جایی خبر از روضه نباشد... ✍ملیحه سادات مهدوی اجر این روضه و اشکی که با خوندن این چند سطر به چشم کسی بیاد، تقدیم به پدر و مادرم که همه چیزم و بطور خاص محبت اهل‌بیت رو مدیونشون هستم. 🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات) @shekardast
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
انسان شناسی ۵۹.mp3
10.73M
✖️هرقدر معلومات دینی بالاتری داشته باشید! ✖️هرقدر عبادت بیشتری داشته باشید! ✖️هرقدر شب‌زنده‌داری بیشتری داشته باشید! ✖️هرقدر اعمال خیر بیشتری داشته باشید! نمی‌تواند شما را به عاقبت بخیری نزدیک کند، 💡مگر اینکه شما قوانینِ برقراری تعادل میان پنج قوه‌ی نفس خود را آموخته باشید! در این مجموعه، این قوانین را آرام آرام می‌آموزیم. 🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات) @shekardast
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
#معرفی_کتاب کاشوب ۲۳ روایت از روضه‌هایی که زندگی می‌کنیم به نظرم توضیحات پشت جلد برای معرفی کتاب کفایت می‌کند. علاوه بر موضوع و محتوا، دوستان علاقه‌مند به نویسندگی، می‌توانند این کتاب را به چشم نمونه‌های موفقی از نثر امروزی ببینند. نثر‌نویسی موفق، وابسته به نثر‌خوانی مستمر است. البته نثرهای ارزشمند. #در_مسیر_نوشتن #نثر 🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات) @shekardast
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خوشا از نی خوشا از سر سرودن خوشا نی‌نامه‌ای دیگر سرودن نوای نی نوایی آتشین است بگو از سر بگیرد، دلنشین است نوای نی، نوای بی‌نوایی‌ست هوای ناله‌هایش، نینوایی‌ست نوای نی دوای هر دل تنگ شفای خواب گُل، بیماری سنگ قلم، تصویر جانکاهی‌ست از نی علم، تمثیل کوتاهی‌ست از نی خدا چون دست بر لوح و قلم زد سر او را به خط نی رقم زد دل نی، ناله‌ها دارد از آن روز از آن روز است نی را ناله پر سوز چه رفت آن روز در اندیشۀ نی که این‌سان شد پریشان بیشۀ نی؟ سری سرمست شور و بی‌قراری چو مجنون در هوای نی‌سواری پر از عشق نیستان سینۀ او غم غربت، غم دیرینۀ او غم نی بندبند پیکر اوست هوای آن نیستان در سر اوست دلش را با غریبی، آشنایی‌ست به هم اعضای او وصل از جدایی‌ست سرش بر نی، تنش در قعر گودال ادب را گه الف گردید، گه دال ره نی پیچ و خم بسیار دارد نوایش زیر و بم بسیار دارد سری بر نیزه‌ای منزل به منزل به همراهش هزاران کاروان دل... گران باری به محمل بود بر نی نه از سر، باری از دل بود بر نی چو از جان پیش پای عشق سر داد سرش بر نی، نوای عشق سر داد به روی نیزه و شیرین‌زبانی! عجب نبود زِ نی شکرفشانی اگر نی پرده‌ای دیگر بخواند نیستان را به آتش می‌کشاند سزد گر چشم‌ها در خون نشیند چو دریا را به روی نیزه بیند شگفتا بی سر و سامانی عشق! به روی نیزه سرگردانی عشق... 🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات) @shekardast
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
انسان شناسی ۶٠.mp3
11.42M
※ من نمی‌خواهم چند سالِ بعد، از انتخاب‌ها و تصمیماتم، پشیمان باشم! ※ من باید در آینده، با نهایت افتخار و سربلندی، از تمام انتخابها و تصمیماتِ گذشته‌ام یاد کنم! ❓این، چگونه ممکن می‌شود؟ 🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات) @shekardast
هدایت شده از تلک الایام
از قرآن سوخته نور بلند می شود... @telkalayyam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا