eitaa logo
آن*(فرهنگ، هنر، ادبیات)
452 دنبال‌کننده
1.7هزار عکس
477 ویدیو
51 فایل
"آن": یُدرک و لا یوصف: به گفت در نیاید! 🌸لطیفه‌ای است نهانی، که عشق از او خیزد (صفحه‌ای برای اهالی فرهنگ، هنر و ادبیات) فاطمه شکردست دکترای زبان و ادبیات فارسی هیئت‌علمی دانشگاه پیام‌نور هنرجوی فوق‌ممتاز خوشنویسی ارتباط با من @fadak_shekardast
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
درخت روشنایی☘☘☘ تو درخت روشنایی، گُلِ مهر، برگ و بارت تو شمیم آشنایی، همه شوقها نثارت تو سرود ابر و باران و طراوت ِ بهاران همه دشت، انتظارت. هله ای نسیم اشراقِ کرانه‌های قدسی بگشا به روی من، پنجره‌ای ز باغ فردا که شنیدم از لب شب نفسِ ستاره‌ها را دلم آشیانِ دریا شد و نغمه‌ی صبوحم گُل و نکهت ستاره همه لحظه‌هام محرابِ نمایشِ محبت تو بمان که جمله هستی، به صفای تو بمانَد... بر کران بیکران، دکتر صبور، ص ۴۸۴ و ۴۸۵. 🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات) @shekardast
یادآوری🕯🕯🕯 قالب‌های شعری دو‌بیتی: شعری است مشتمل بر دو بیت که گاه مصراع سوم آن، قافیه ندارد. درون‌مایه‌ی دوبیتی، بیشتر عاشقانه و عارفانه است و قالب رایج در میان روستاییان باذوق و خوش‌لهجه است. بابا طاهر همدانی، شاعر و عارف قرن پنجم و فایز دشتستانی، شاعر عهد قاجار، مشهورترین دوبیتی‌سرایانند. دوبیتی، وزن خاصی دارد و از این نظر با رباعی متفاوت است. دوبیتی را در فارسی، ترانه هم می‌گویند. بابا طاهر همدانی گوید: به صحرا بنگرم، صحرا ته وینم به دریا بنگرم، دریا ته وینم به هر جا بنگرم کوه و در و دشت نشان از قامت رعنا ته وینم فایز دشتستانی گوید: تو از من بی‌خبر، من از تو بی‌تاب نمی‌آیی مرا یک شب تو در خواب یقین، حال دل فایز ندانی لبِ من تشنه و لعل تو سیراب آرایه‌های ادبی، ص ۵۰ و ۵۱. 🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات) @shekardast
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
علیهاالسلام 🔹چه بگویم از تو؟🔹 گفتم از کوه بگویم قدمم می‌لرزد از تو دم می‌زنم اما قلمم می‌لرزد هیبت نام تو یک عمر تکانم داده‌ست رسم مردانگی‌ات راه نشانم داده‌ست پی نبردیم به یکتایی نامت زینب کار ما نیست شناسایی نامت زینب من در ادراک شکوه تو سرم می‌سوزد جبرئیلم همۀ بال و پرم می‌سوزد من در اعماق خیالم... چه بگویم از تو من در این مرحله لالم چه بگویم از تو چه بگویم؟! به خدا از تو سرودن سخت است هم علی بودن و هم فاطمه بودن سخت است چه بگویم که خداوند روایتگر توست تار و پود همه افلاک نخ معجر توست روبروی تو که قرآن خدا وا می‌شد لب آیات به تفسیر شما وا می‌شد آمدی شمس و قمر پیش تو سوسو بزنند تا که مردان جهان پیش تو زانو بزنند چشم وا کردی و دنیای علی زیبا شد باز تکرار همان سورۀ «اَعطینا» شد عشق عالم به تو از شوق مکرر می‌گفت به گمانم به تو آرام پیمبر می‌گفت: بی‌تو دنیای من از شور و شرر خالی بود جای تو زیر عبایم چقدر خالی بود 🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات) @shekardast
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
علیهاالسلام 🔹عقیله🔹 هرچند، نامِ نیک، فراوان شنیده‌ایم نامی، به باشکوهیِ زینب، ندیده‌ایم ارث از دلِ شجاع تو برده‌ست، یا علی! نامش گره به نام تو خورده‌ست، یا علی! پیوندِ عقل روشن و بیداری دل است شاگردیِ تو کرده، که استادِ کامل است قانونِ عقل و عشقِ جهان را به هم زند وقتی عقیلة‌العرب از عشق دم زند زینب به بند، بندگی یار می‌کند گیراست زلف یار و گرفتار می‌کند از چشم یار، قامت دلدار، دیدنی‌ست نام حسین، از لب زینب شنیدنی‌ست آن شیرزن که زینت شیر خدا شود باید امیر قافلۀ کربلا شود در پایمردی از همۀ مردها سر است کوثردلی که در رگ او خون حیدر است... زن دیده‌اید در سخنش، برقِ ذوالفقار؟ دربند و سربلند، اسیر و امیروار... زن دیده‌اید اسوۀ هر مرد و زن شود؟ زن دیده‌اید مثل علی بت‌شکن شود؟ غیر از جمال، در دل خون و بلا ندید جز شوق یار، در عطش کربلا ندید شد پیش حق، دلیلِ مباهات اهل‌بیت وقتی که نور چشم علی گفت: «ما رَاَیت» با «ما رَاَیت»، بندگی‌اش را تمام کرد حمدی نشسته خواند و دو عالم قیام کرد... «از هرچه بگذری، سخن دوست خوشتر است» این دخترت، علی! چه‌قَدَر، شکل مادر است! هر بار، تا صدا زده‌ای نام زینبت انگار نام دیگر زهراست، بر لبت آن زهره‌ای که چادر زهراست بر سرش ناموس کبریاست، شبستانِ معجرش باغ حیاست؛ کوچ بیابانی‌اش مبین فخرُالنّساست؛ بی‌سر و سامانی‌اش مبین... بانوی صبر! صبر سواران سر آمده آه از نهاد مردم عالم، برآمده... بانو! دعا کن آن مه پنهان عیان شود روشن زمین، به جلوۀ صاحب‌زمان شود 🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات) @shekardast
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
علیهاالسلام 🔹زهرای کربلا🔹 گفتیم آسمانی و دیدیم، برتری گفتیم آفتابی و دیدیم، بهتری گفتیم دختر اسدالله غالبی ‌ایام کوفه آمد و دیدیم، حیدری تو از زمان کودکی‌ات تا بزرگی‌ات شیواترین مُفَسِّر الله اکبری تو از کدام طایفه هستی که مستقیم فیض از حضور علم خداوند می‌بری بر شانه‌های سبز تو بار رسالت است تو اولین پیمبر بعد از پیمبری ای آفتاب روشن شب‌های کربلا ای زینب مدینه و زهرای کربلا :: «ای ماورای حد تصور، کمال تو» بالاتر از پریدن جبریل، بال تو... غیر از حسینِ فاطمه چیزی ندیده‌ایم در انعکاس‌ آینه‌های زلال تو نزدیک سایه‌های عبورت نمی‌شویم نامحرمان عشق کجا و خیال تو؟ گیرم که خیمۀ تو به تاراج رفته است گنجینه‌های باغ بهشت است مال تو از گوشه‌های چشم تو، ساحل درست شد از سایۀ عفاف تو، محمل درست شد :: ای سایۀ بلند اباالفضل بر سرت ای بال جبرئیل گلستان معبرت مهتاب هم رشیدی قد تو را ندید از بس که چون هلال گذشت از برابرت شب‌زنده‌دارِ شامِ غریبانِ کربلا! دل‌بستۀ نماز شب تو برادرت ای خطبۀ رسای تو نهج‌البلاغه‌ات وی محمل بدون جهاز تو منبرت ای قلۀ نجابت و ایثار جای تو عطر حضور فاطمه دارد صدای تو 🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات) @shekardast
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
💥 چرا دل من، وقتی کسی داره سخنانی از جنس موعظه‌ میزنه، یهو منقبض و مچاله میشه؟ 💥 چرا دل من، این حالت رو در همه‌ی موارد نداره ...؟! - سخنانی از جنس موعظه رو از بعضیا می‌پذیره، - و دقیقاً همون حرفها رو از کس دیگری نمیپذیره و اونقدر مچاله میشه که تحمل موندن و نشستن رو برام سخت میکنه؟ 🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات) @shekardast
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شاعران معاصر گُلچین گیلانی دکتر مجدالدین میرفخرایی، مشهور به گلچین گیلانی، در سال ۱۲۹۰ شمسی در رشت چشم به جهان گشود. تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در زادگاه خود به پایان برد و در تهران، آن را تا دریافت درجه‌ی لیسانس در رشته‌ی فلسفه و علوم تربیتی پی گرفت و به انگلستان رفت و در آن جا در رشته‌ی پزشکی به تحصیل پرداخت و به دریافت درجه‌ی دکتری در این رشته موفق شد و تا پایان عمر، یعنی سال ۱۳۵۱ در آن کشور اقامت گزید. وی از سال ۱۳۲۲ برخی از سروده‌های خود را برای انتشار در مجله‌ی سخن، به ایران می‌فرستاد و نخستین اثر او به نام باران، در این مجله منتشر شد. سروده‌های گلچین، از نظر مضمون و قالب، با اشعار سنتی تفاوتهایی داشت و شیوه‌ی او، به روش نیما نزدیکتر بود. آثار او عبارتند از: نهفته، مهر و کین، گلی برای تو. با تلخیص از بر کران بیکران، دکتر صبور، ص ۲۹۶ و ۲۹۷. 🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات) @shekardast
سروده‌ای خاطره‌انگیز از گلچین گیلانی🌹🌹 باران باز باران با ترانه با گهرهای فراوان می‌خورد بر بام خانه من به پشت شیشه تنها ایستاده در گذرها رودها راه اوفتاده شاد و خرّم یک دو سه گنجشکِ پُرگو باز هر دم می‌پرند این سو و آن سو می‌خورد بر شیشه و در مُشت و سیلی آسمان امروز دیگر نیست نیلی یادم آمد روز باران گردش یک روز دیرین خوب و شیرین توی جنگلهای گیلان کودکی ده‌ساله بودم شاد و خرّم نرم و نازک چُست و چابک از پرنده از خزنده از چرنده بود جنگل گرم و زنده آسمان آبی چو دریا یک دو ابر، این‌ جا و آن جا چون دل من روزِ روشن .... با دو پای کودکانه می‌دویدم همچو آهو می‌پریدم از سرِ جو دور می‌گشتم ز خانه ... می‌کشانیدم به پایین شاخه‌های بید‌مشکی دست من می‌گشت رنگین از تمشکِ سرخ و مشکی می‌شنیدم از پرنده داستانهای نهانی از لبِ باد وزنده رازهای زندگانی ... اندک اندک، رفته رفته، ابرها گشتند چیره آسمان گردید تیره بسته شد رخساره‌ی خورشید رخشان ریخت باران، ریخت باران ... بس گوارا بود باران بَه! چه زیبا بود باران می‌شنیدم اندر این گوهرفشانی رازهای جاودانی، پندهای آسمانی بشنو از من کودک من پیشِ چشمِ مردِ فردا زندگانی - خواه تیره خواه روشن - هست زیبا، هست زیبا، هست زیبا با تلخیص از کتاب بر کران بیکران، دکتر داریوش صبور، ص ۲۹۷ - ۳۰۳ . 🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات) @shekardast
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌 این فرمول اساسی انسان‌شناسی است: ✦ نفوس انسانها، به یکدیگر متصل است ! ۱ـ نفسِ دیگران، نفسِ خود توست، و تو در دیگران تجلی یافته‌ای! ۲ـ نفس دیگران، نفس اهل بیت علیهم السلام است که در یکدیگر جا دارند ! ۳ـ نفس دیگران، نفس خداست که کاملاً حقیقتی یکپارچه‌اند. - چگونه این مفاهیم را می‌شود ادراک کرد؟ 🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات) @shekardast
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هم در رهِ معرفت، بسی تاخته‌ام هم در صف عالمان، سر انداخته‌ام چون پرده ز پیش خویش برداشته‌ام بشناخته‌ام که هیچ نشناخته‌ام کاروانی از شعر، سهیلی، ج ۴، ص ۱۳۳۸. ابوالخیر 🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات) @shekardast
افراد شایسته‌ی آزمودن از کلیله و دمنه دَه تن را باید آزمود: یکی شجاع را در جنگ و یکی برزگر را در کشاورزی و مخدوم را در ضُجرت و بازرگان را در حساب؛ دوست را وقت حاجت؛ اهل را در ایّام نکبت؛ زاهد را در احرازِ ثواب؛ فاقه‌زده را در درویشی به صلاحِ عزیمت و کسی را که به ترکِ مال و زنان گفت از سرِ قدرت، در خویشتن‌داری. لغات: بشاید: شایسته است مخدوم: خدمت کرده شده، آقا و سرور ضجرت: دلتنگی، بی‌قراری اهل: همسر، کسان و خویشان نکبت: رنج و سختی احراز: فراهم کردن فاقه‌زده: فقیر، نیازمند درویشی: فقر، تنگ‌دستی عزیمت: قصد، اراده شرح کلیله و دمنه، ص ۲۶۴ و ۲۶۵. 🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات) @shekardast
مبهوت شکوه عرش کن انسان را از حمد بخوان و ختم کن «قرآن» را ای باد! بینداز به سوی قبله سجاده‌ی ابرهای سرگردان را ✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨ یک عمر پی معنی انسان بودیم در دست چراغِ راه و حیران بودیم غیر از شب عقد و شب قدر و شب قبر جز این سه کجا به یاد «قرآن» بودیم؟ ✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨ از سوی تو یا اشاره‌ای خواسته‌ایم یا باز هم از تو چاره‌ای خواسته‌ایم هر بار سراغت آمدیم ای «قرآن»! تنها ز تو استخاره‌ای خواسته‌ایم 🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات) @shekardast
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢 از نظر ما کلمه‌ی شعور، معنایی دارد، که وقتی آنرا در کسی نمی‌بینیم، او را فاقد شعور، یا دیوانه تشخیص می‌دهیم! ☜ اما این تشخیص ما، گاهی دقیقاً مخالف تشخیص خداست! 💢 گاهی خداوند کسی را بی‌شعور میداند که از نظر ما اتفاقا بسیار هم صاحب شعور است! 🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات) @shekardast
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
یادآوری🕯🕯🕯 قالب‌های شعری رباعی: شعری چهار مصراعی است که مصراع سوم آن، معمولاً قافیه ندارد؛ گرچه رباعیهایی که هر چهار مصراعش قافیه دارد هم موجود است. رباعی، قالبی ایرانی است و از زمان رودکی تا حال در شعر فارسی رواج داشته است. درون‌مایه‌ی آن، بیشتر عاشقانه، عارفانه و فلسفی است و مناسب‌ترین قالب، برای ثبت لحظه‌های کوتاه شاعرانه است. خیام، عطار، مولوی و بابا افضل کاشانی، از بهترین رباعی‌سراها به شمار می‌روند. چند رباعی: گر مرد رهی، میان خون باید رفت از پای فتاده، سرنگون باید رفت تو پای به راه در نِه و هیچ مپرس خود راه بگویدت که چون باید رفت (عطار) 🌺🌺🌺 من درد تو را ز دست آسان ندهم دل برنَکَنم ز دوست، تا جان ندهم از دوست به یادگار، دردی دارم کان درد به صد هزار درمان ندهم (مولوی) 🌺🌺🌺 گفتی که ز بهر مجلس افروختنی در عشق چه لفظ‌هاست اندوختنی ای بی‌خبر از سوخته و سوختنی عشق آمدنی بود، نه اندوختنی (سنایی) 🌺🌺🌺 آرایه‌های ادبی، ص۴۷ - ۴۹. 🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات) @shekardast