eitaa logo
شعر مذهبی شاعران الغوث
311 دنبال‌کننده
11 عکس
3 ویدیو
0 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
مادرو صدا نکن با ناله هات اینقدَر رو خاکا دست وپا نزن خواهرت بمیره! اینجوری حسین... سرتُ به خاک قتلگا نزن یجوری دارن به صبر میکشنت راضِیَم که اجلت سر برسه برو زودتر پیش مادرم حسین قبل از اینکه قاتلت سر برسه گم شده تنت تو این گرد و غبار چقدر شلوغ شده دور و برت نمیتونم دیگه من ببینمت... آخه شمر نشسته روی پیکرت قاتلت داره یکاری میکنه... که دل خواهر تو بسوزونه! داره از رو پیکرت بلند میشه! بدنت رو چرا برمیگردونه؟! نمیتونم بخدا ببینمت... چشممو بستم و فریاد میزنم پاهاتو که میکشی روی زمین موهامو از زیر چادر میکَنَم این همه ساله یه بار نشد که من پیش تو رو‌ خاکا زانو بزنم غیر این راهی نداره خواهرت مجبورم به قاتلت رو بزنم... ابن سعد! خدا ازت شاکی باشه صورتت سِیاه باشه در عالَمِیْن! من به تو میگم دارن میکشنش... تو میگی که «إحْمِلُوا عَلَی الحُسین»!؟ این جماعتی که دارم میبینم رحم و عاطفه‌ تو سینه ندارن کشتنت ولی رهات نمیکنن تا که پیراهنتو در نیارن! بی حیا سنان! رها کُنِش دیگه آخه چیزی که نمونده از تنش به عذاب ابدی دچار بشی! بس کن اینقَدَر با نیزه نزنِش... آبرو داره لباسش رو نَبَر پیرهنش رو در نیار...بزرگِ ماست!... سر شو که روی نیزه ها زدین بدنش برهنه رو خاکا رهاست @sher_alghoth
شب جمعه حرم غوغاست انگار دوباره روضه ها برپاست انگار پریشان حضرت زهراست انگار کنارش زینب کبراست انگار «گلی گم کرده و میجوید او را» «به هر گل میرسد میبوید او را» لباس کهنه را زهرا بیارد به رگهای بریده لب گذارد زبان گیرد،ز دیده خون ببارد: «مسلمانان حسین مادر ندارد» گل نیلوفرِ پرپر حسینم سلام ای پیکر بی سر حسینم امیرِ هردو عالم لشگرت کو؟ گل لیلا،علیّ اکبرت کو؟ علمدار سپاه،آب آورت کو؟ سلیمانِ زمان!انگشترت کو؟ «چرا بر تن حسینم سر نداری؟» «بمیرم من مگر مادر نداری؟» خودم دیدم پرت میسوخت مادر زمین خوردی،سرت میسوخت مادر تمام پیکرت میسوخت مادر بمیرم حنجرت میسوخت مادر هوا را دود میدیدی حسینم سیاهی رفت چشمت نور عینم به خاک خون کشیده شد سپاهت «إلهِی شِیعَتِی...» گفتی به آهَت شرر زد بر دل زینب نگاهت دو چشمت بود سمت خیمه گاهت تنت از خون سر رنگین شد ای وای به ناگه سینه ات سنگین شد ای وای تنت را زخمی و بی حال دید و میان قهقهه خنجر کشید و صدای گریه هایم را شنید و سرت را روی زانویم برید و تمام قتلگه دریای خون شد ز مقتل قاتلت با سر بُرون شد تو را کشتند و لشگر بی حیا شد میان خیمه پای شمر وا شد سرت با هلهله بر نیزه ها شد به خاک کربلا جسمت رها شد «اگر کشتند چرا خاکت نکردند؟» «کفن بر جسم صد چاکت نکردند؟» @sher_alghoth
«دور گودال ازدحام شده کار خون خدا تمام شده» لرزه افتاده بر زمین و زمان آسمان تیره تر ز شام شده شمر با خنجر آمده بیرون خونِ رگها علی الدوام شده لشکری کینه از علی دارد لشکری گرم انتقام شده بانگ تکبیر میرسد بر گوش بر سر نی ، سر امام شده یک نفر داد میزند : «بدوید!» نوبت غارت خیام شده لشکری حمله کرد بر خیمه مردِ بیمارِ خسته در خیمه.... ....گفت «عَلَیکُنَّ بِالفِرار» عمه میرسند عده ای سوار عمه خیمه ها را رها کنید همه تا نسوزید در شرار عمه دختران را بگو فرار کنند پا برهنه بروی خار عمه در میان هجوم مرکب ها خواهرم را بکش کنار عمه دست دشمن به معجری نرسد! زینت از گوش در بیار عمه جان بابا فرار کن ، من را بین این خیمه وا گذار عمه رحم در دل ندارد این دشمن گره دیگری به معجر زَن @sher_alghoth
ترکیب‌بند مدح‌ومرثیه حضرت شهزاده قاسم‌بن‌الحسن علیه‌السلام کبوتریم و پی دانه‌ی امام‌حسن رسیده‌ایم درِ خانه‌ی امام‌حسن تمام مردم این شهر، شهرت ما را شناختند به دیوانه‌ی امام‌حسن عجیب نیست اگر می‌شوند دشمن‌ودوست اسیر لطف کریمانه‌ی امام‌حسن اگر تمام جهان میهمان او باشند هنوز جا دارد خانه‌ی امام‌حسن نمی‌رویم سراغ کسی به غیر از او که رزق ماست به پیمانه‌ی امام‌حسن دل شکسته‌ی ما آن‌قدر طوافش کرد لقب گرفت به پروانه‌ی امام‌حسن به‌نام "قاسمیون" مفتخر شدیم و شدیم اسیر قاسم دردانه‌ی امام‌حسن همان‌که گفت؛من ازنسل فاتح جملم پی شهادت و مشتاق جامی از عسلم... کسی نداشته این حالتی‌که من دارم به حجله می‌روم اما کفن به‌تن دارم گل محمدی‌ام از تبار شهد و شکر عجیب نیست که میل عسل شدن دارم عجیب نیست جمل‌زاده‌ها هراسانند که صولت علی و صورت حسن دارم برای این‌که بداند کجا زمین خوردم اگر عمو برسد قدرت سخن دارم به عهد خویش وفا کردم ای عمو، اما ببخش اگر که سر و دست در بدن دارم اگرچه سینه‌ی من زیر سمّ مرکب رفت هزارشکر که تا حشر سینه‌زن دارم ولی همیشه دلیل خجالتم این است؛ کفن نداشت عموجان و من کفن دارم! به قلب کفر زد و مرد جنگ شد قاسم اسیر بارش باران سنگ شد قاسم چنان که از فلک افتد زحل به‌روی زمین کشیده است تنش را اجل به‌روی زمین چنان یکی شده با خاک‌های دشت، انگار که بوده است تنش از ازل به‌روی زمین بلند کردنش از روی خاک‌ها سخت است خدا کند که نریزد عسل به‌روی زمین چنان "مقطع‌الاعضا" شده تنش، گویی قصیده‌ای شده چندین غزل به‌روی زمین هجاهجا شده هر سیزده زحاف تنش هزج، خفیف، مضارع، رمل به‌روی زمین نمی‌شود که بلندش کند، عمو ناچار گرفته است تنش را بغل به‌روی زمین به‌جای تخت عروسی به‌خاک افتاده‌ست کدام صنعت شعری‌ست قلب روی زمین؟ هنوز در دل صحرای کربلا مانده‌ست که روز واقعه‌ی انتقام‌ها مانده‌ست... @sher_alghoth
سلام ما به تو ای شرح ربّ‌آب، رباب! که با رشادت خود کردی انقلاب رباب جهان حقارت محض است در برابر تو که در نگاه تو شد کمتر از حباب رباب چنان عزیز و بزرگی که در سیاهی شام به احترام تو می‌تابد آفتاب رباب به شاهکار بزرگ سلاح گریه‌ی توست اگر بنای ستم می‌شود خراب رباب هزاربار به سعی صفا و مروه شدی هزارمرتبه دیدی ولی سراب رباب پس از حسین که بی‌سایه ماند در دل دشت در آفتاب نشستی تو بی‌نقاب رباب غم حسین و علی‌اصغر تو کشت تو را خدا کند نروی مجلس شراب رباب! ولی تو را پی سرهای روی نی بردند تو تشنه بودی و پیش تو "آب" می‌خوردند فقط نه این که کشیده حرم عذاب از آب که بوده‌ست عذاب دل رباب از آب به احترام لب‌ تشنه‌ی علی‌اصغر تمام عمر خجالت کشیده آب از آب عجیب نیست اگر سرکش‌وخروشان است ربوده العطش اهل خیمه تاب از آب پس از جنایت آن‌روز قوم اهل گناه کسی نداشته انگیزه‌ی ثواب از آب هنوز هم که هنوز است دلخوری دارند ستاره و فلک و ماه و آفتاب از آب در این میانه ندارد اگرچه تقصیری ولی نمانده به‌غیر از دل کباب از آب مرا ببخش و حلالم کن ای عروس علی به گوش جان رباب آمد این خطاب از آب رباب راز دل خسته با خدا می‌گفت تمام غصه‌ی خودرا به نیزه‌ها می‌گفت همین که دید برای تو انتخاب نشد دلش گرفت که سرباز تو حساب نشد هنوز هم که هنوز است مانده‌ام که چرا دل فرات برای علی کباب نشد؟ دوجرعه آب برای لب تو کافی بود بگو چه‌شد که فرات از غم تو آب نشد؟ هزار بار حرم را طواف کرد رباب ولی چه‌سود که سهمش بجز سراب نشد به احترام حسین و علی به سایه نرفت که سایه‌ی سر او غیر آفتاب نشد چه خواب‌های قشنگی برای اصغر دید به گریه گفت ولی؛ کودکم بخواب، نشد. رباب آب شد از غصه‌ی علی اصغر اگرچه آب نصیب لب رباب نشد... به یاد اصغر، حال رباب آشفته‌ست که روی نیزه به مادر چه‌حرف‌ها گفته‌ست برای اين که کند ختم ماجرا را تير بساط مرگ مرا می‌کند مهيّا تير چه فکرهای قشنگی، خيال می‌کردم که با گلوم کمی می‌کند مدارا تير نديد چشم زمين مثل مرگ من مرگی گلوی ناز مرا کرده ارباًاربا تير نياز نيست به اين قدرت و به اين شدّت يواش هم برسد باز می‌شود جا تير ولی چگونه دلش آمده که می‌شکند عصای پيری بابا و مادری را تير قرار بود علی‌اکبری دگر باشم قرار بود که عباس ديگر... اما تير... یکی می‌آید و با قصد انتقام آخر به سمت حرمله‌ها می‌زنند فردا تیر به حرمت تن بی‌سر بیا امام زمان به‌خون حنجر اصغر بیا امام زمان. @sher_alghoth
از بعد رفتنت دل ما را چه ها شده جان ها به لب رسیده و غرق بلا شده دیگر بیا و خیمه ی خود را نشان بده بنگر که شیعه بی تو به مرگش رضا شده تقصیر ماست غیبت طولانی ات، درست شیعه به داغ هجر تو بی اعتنا شده ای کاش درد دائم ما می شد این سوال مولای ما مقیم بیابان چرا شده؟؟؟ با نیت ظهور تو مجلس گرفته ایم تدبیر ما برای ظهورت دعا شده آقا مدینه رفته ای یا شهر کربلا روضه برای حضرت قاسم به پا شده پیچیده است ناله ی اهل حرم بیا ای منتقم، عروسی قاسم عزا شده داماد کربلا زده فریاد: العجل وقتی که عضوعضو تنش جابجا شده شانه زده به موی سرش، پای اسبها با خون، تمام پیکر پاکش حنا شده بر روی دست خون خدا،دست وپا زده بنگر که قد کشیده، پر از ردّ پا شده @sher_alghoth
آقا بیا و پای خودت در رکاب کن ای منتقم برای ظهورت شتاب کن مادر تو را صدا زده در بین شعله ها دیگر دعای فاطمه را مستجاب کن شایسته نیستم که شوم نوکرت، درست من را ز لطف، جزء سپاهت حساب کن رد می شوم، اگر که مرا امتحان کنی بی امتحان بیا و مرا انتخاب کن وقتی گدای خانه ی تو شاه عالم است من را گدای خیمه ی سبزت خطاب کن وقت مرور روضه ی آب است العجل فکری برای اصغر و قحطی آب کن آقا ببین که جدّ تو با خواهش آمده فکری برای داغ گل بوتراب کن با کینه گفت حرمله را؛ ابن سعد پست با یک سه شعبه، خون خدا را جواب کن تیری بزن به حنجر شش ماهه ی حسین قلب تمام اهل حرم را کباب کن در بین قتلگاه و حرم مانده جدّ تو فکری برای شرم حسین از رباب کن @sher_alghoth
تنها طبیب عالم امکان ،ولی عصر ای نسخه ی شفای مریضان، ولی عصر شد دیدن جمال تو شرط حیات ما آن جمعه ی ظهور تو ،روز نجات ما آقا بیا که مثل تو شیعه شده غریب دیگر شده برای وصال تو بی شکیب رفته قرار منتظران ِ ظهور تو دنیا شود بهشت فقط با حضور تو وقت مرور روضه ی آب است العجل ماتم برای داغ رباب است العجل ای آشنای سینه ی بشکسته ی رباب بشنو صدای ناله ی او را در آفتاب او اقتدا به مقتل و جسم امام کرد پس سایه را به روی سر خود حرام کرد حالا شده ست زمزمه ی لای لای او شرح تمام مقتل کربوبلای او گهواره ای گرفته به روی دو دست خود گویی که هست،داخل آن کلّ هست خود ناله زند دوباره که ای اصغرم بخواب شرمنده است مادر تو از نبود آب رفته عمو به علقمه و برنگشته است شرمنده ام که لعل لبت تر نگشته است حالا زبان روضه ی او می شود گِلِه از شعبه های تیر ِ چو شمشیر حرمله لعنت به حرمله که گلم را خزان نمود با یک سه شعبه قامت من را کمان نمود در راه شام و کوفه شده قاتل رباب بر روی نیزه ،رأس علی، زیر آفتاب @sher_alghoth
نشستم روبروی گاهواره‌ت دیدم سرگرم بازی‌کردنی تو می‌خندیدی و زیرلب می‌گفتم؛ تموم آرزوهای منی تو... یه‌لحظه دیدم از بین لبات که دوتا دندون شیری درآووردی لبات وقتی به خنده باز می‌شد دل باباتو بدجوری می‌بردی می‌دیدم که توام مثل داداشت یه‌روز خوش‌قد‌ّ و بالا میشی مادر به سن‌وسال اکبر می‌رسی و عصای پیری ما میشی مادر تو این افکار شیرین غرق بودم یهو دیدم که هرچی بوده رویاست تموم رویاهام نقش بر آبه فقط گهواره خالیت اینجاست یادم اومد که با بابات رفتی یادم اومد که از مادر گذشتی خیال کردم میری سیراب میشی ولی رفتی و دیگه برنگشتی حالا تو روی نیزه هستی و من دارم از دور می‌بوسم گلوتو بمیرم حتی خاکت هم نکردن... به گورت هم نبردی آرزوتو هوامو داری از بالای نیزه تو روی مادرت حساس هستی رو نیزه یک‌شبه مردی شدی ها که هم قدّ عمو عباس هستی نگاه مادرت خیره به بالاست روزش تاریکه مثل شب سیاهه حالا بعد تو توی خیمه دیگه چیزی که تو بساطش هست آهه تموم خیمه غرق خنده می‌شد صدای خنده‌ی تو تا می‌اومد همین که تو می‌خندیدی، دوباره صدای خنده‌ی بابا می‌اومد تحمل کرده مادر هر غمی رو که تنها از تو شادیتو ببینه دلش می‌خواست تنها توی دنیا که یک‌روزی دومادیتو ببینه خیال کردم که خوابت برده مادر بمیرم روی نیزه تاب خوردی نشد پیدا میون خیمه واست که از تیر سه‌شعبه آب خوردی الهی حرمله آتیش بگیره که داغو رو دلم آوار کرده بمیرم که دیدم جای نوازش سه‌شعبه بچه‌مو بیدار کرده نمونده هیچ از تو یادگاری به غارت برده شد گهواره‌ی تو دل سنگ آب شد از این مصیبت بیچاره مادر بیچاره‌ی تو... @sher_alghoth
این جسم روی خاک علمدار بوده است این یل شبیه حیدر کرار بوده است دستی که بهر جرعه ی آبی قلم شده حسرت نشین لحظه پیکار بوده است هم قوت دل حرم زینبین بود هم بین خیمه ماه شب تار بوده است در راه حفظ مشک برای دل رباب هر تیر آمده است خریدار بوده است این جسم بی رمق که از او دست شسته اند وقتی که دست داشت مرا یار بوده است بر روی سینه ی که نشستید، بنگرید این جسم روی خاک، علمدار بوده است @sher_alghoth
میان معرکه بی حد اذیتش کردند امام بود ولی هتک حرمتش کردند چه میهمان عزیزی، برای کشتن او به سنگ و نیزه و شمشیر دعوتش کردند شلوغ شد ته گودال، کوفی و شامی به قصد قربت، با هم زیارتش کردند چه سخت بود، بمیرم، چقدر طول کشید حرامیان چقَدَر دیر راحتش کردند به خیمه ها ش رسیدند، قبل کشتن او هنوز جان به تنش بود غارتش کردند یکی عبا، یکی عمامه، ديگري انگشت به قتلگاه نشستند و قسمتش کردند @sher_alghoth
خواب دیدم برادرم افتاد بین گودال و دست و پا می زد یک نفر سنگ داشت در دامن سنگهایی که بی هوا می زد هر کسی هرچه داشت می انداخت سمت گودال، سمت پیکر او پیر مردی به قصد قربت داشت به تنی خسته با عصا می زد دست خود را گرفت بر پهلو بین گودال مادری افتاد بدن بی سری ته گودال مادر خویش را صدا می زد ساعتی بعد خیمه ها می سوخت زجر ِ ملعون به جانمان افتاد گوشواره ز گوشها می برد همه را بین خیمه ها می زد @sher_alghoth