بارید ابر بر گل پژمردهای و گفت
کاز قطره بهر گوش تو آویزه ساختم
از بهر شستن رخ پاکیزهات ز گرد
بگرفتم آب پاک ز دریا و تاختم
خندید گل که دیر شد این بخشش و عطا
رخسارهای نماند، ز گرما گداختم
ناسازگاری از فلک آمد، وگرنه من
با خاک خوی کردم و با خار ساختم
ننواخت هیچگاه مرا، گرچه بیدریغ
هر زیر و بم که گفت قضا، من نواختم
تا خیمهٔ وجود من افراشت بخت گفت
کاز بهر واژگون شدنش برفراختم
دیگر ز نرد هستیم امید برد نیست
کاز طاق و جفت، آنچه مرا بود باختم
منظور و مقصدی نشناسد به جز جفا
من با یکی نظاره، جهان را شناختم
#پروین_اعتصامی #شعر
📜 @sheraneh_eitaa
به خاک کوی تو ای فخر عالمین سلام
به زائرت که بود زائر حسین سلام
تو در تمام محافل چراغ انجمنی
تو در ریاض ادب سروناز هر چمنی
تو نجل بوالحسن و نور دیده ی حسنی
تو کیستی ولی اولیای ذوالمننی
به درگه تو ملایک برند روی رجا
عزیز فاطمه! دامان ری کجا تو کجا؟
تو باب رحمت حقّ را به خلق بگشادی
تو سایه بر سر این مرز و بوم بنهادی
تو نور بودی و در دیده ی ری افتادی
تو از صفای قدم آبرو به ری دادی
از آن زمان که شد این خاک پاک مدفن تو
دمد به پیکر ری جان تازه از تن تو
سلام بر فقهایی که در جوار تواند
به خاک خفته و در سایه ی مزار تواند
هزار قافله دل راهی دیار تواند
خوش آن گروه که پیوسته در کنار تواند
به دوستی شما ازدحام ما اینجاست
صفا و مروه و رکن و مقام ما اینجاست
خدا ز مهر تو ما را جدا نگرداند
به کوی غیر تو ما را رها نگرداند
مرا به هجر شما مبتلا نگرداند
اسیر سلسله ی این بلا نگرداند
دعا کنید اسیر غم شما باشم
به هر کجا که روم میثم شما باشم
#غلامرضا_سازگار #شعر #عبدالعظیم_حسنی
📜 @sheraneh_eitaa
زندگی، حس شکوفایی یک مزرعه، در باور بذر
زندگی، باور دریاست در اندیشه ماهی، در تنگ
زندگی، ترجمه روشن خاک است، در آیینه عشق
زندگی، فهم نفهمیدن هاست
زندگی، پنجره ای باز، به دنیای وجود
تا که این پنجره باز است، جهانی با ماست
آسمان، نور، خدا، عشق، سعادت با ماست
فرصت بازی این پنجره را دریابیم
در نبندیم به نور، در نبندیم به آرامش پر مهر نسیم
پرده از ساحت دل برگیریم
رو به این پنجره، با شوق، سلامی بکنیم
زندگی، رسم پذیرایی از تقدیر است
وزن خوشبختی من، وزن رضایتمندی ست
زندگی، شاید شعر پدرم بود که خواند
چای مادر، که مرا گرم نمود
نان خواهر، که به ماهی ها داد
زندگی شاید آن لبخندی ست، که دریغش کردیم
زندگی زمزمه پاک حیات ست، میان دو سکوت
زندگی، خاطره آمدن و رفتن ماست
لحظه آمدن و رفتن ما، تنهایی ست
من دلم میخواهد
قدر این خاطره را دریابیم
#کیوان_شاهبداغی #شعر
📜 @sheraneh_eitaa
گیسوی تو ای دوست کمند است و طناب است
زلفی برسان دور گلویم که ثواب است
من ظرفیت دیدن خورشید ندارم
خوب است که بر چهره ی زیبات نقاب است
بیمار توام حضرت سلطان خراسان
باید گره بر پنجره فولاد شما بست
ناخواسته مشغول سلوک است و تقرب
هر زائر دلخسته که در صحن تو خواب است
در چار طرف خنجر و انگشتر و شمشیر
بالای سرت روضه ی گودال به قاب است
فریاد همه آبخوری های حریمت
ای وای علی اصغر و ای وای رباب است
فهمیده ام از مرثیه ی یابن شبیب ات
زخمی شدن پلک تو از بزم شراب است
#شعر #امام_رضا #چهارشنبه_های_امام_رضایی
📜 @sheraneh_eitaa
سعید قصاب کاشانی از شاعران دورهٔ صفویه بود که در سدهٔ یازدهم و دوازدهم قمری میزیست. از زندگی وی اطلاعات دقیقی در دست نیست و خود نیز در اشعارش به احوال خود اشاره نکرده است. اما آنچه به طور جسته و گریخته از اشعار او درک میشود این است که مردی کاسب و تهیدست بوده است. بهطور قطع و یقین حرفهٔ او قصابی بوده و به همان جهت تخلص خود را «قصاب» قرار داده است. وی در مقاطع بعضی غزلها از حرفهٔ خود مضامین عالی برآورده است، مانند تشبیه مژهها به قناره (چنگک قصابی) در بیت زیر:
«قصاب! دور دیده ز مژگان شوخ او
از هر طرف ز بهر دل ما قنارهایست»
در تذکرة المعاصرین حزین لاهیجی آمده: سعید قصاب اهل کاشان بود و حرفهاش قصابی. وی شعر بسیاری از مردم را حفظ داشت و به مجلس شعرا رفته و در گفتن غزلها با ایشان همراهی میکرده است. وی معاصر و معاشر صائب تبریزی بود و مکرر اشعار خود را نزد وی میخواند و نزد او میآموخت.
گفتهاند که او سواد نداشته اما معروف بوده که در قوافی و استعمال لفظ اشتباه نمیکرده است.
نقل شده که قصاب کاشانی در اواخر عمر ترک پیشهٔ خود کرده و ساکن مشهد شده و تا آخر عمر آنجا ساکن بوده است. وی پس از درگذشت در آنجا دفن شد (در مورد محل دفن و سال درگذشت او اطلاعات دقیقی در در دست نیست اما با توجه به ذکر درگذشت او در تذکرهٔ حزین، میبایست چند سالی قبل از سال تألیف آن کتاب یعنی ۱۱۶۵ هجری قمری درگذشته باشد
#معرفی_شاعر #قصاب_کاشانی
📜 @sheraneh_eitaa
رود از جناب دریا فرمان گرفته است
یعنی دوباره راه بیابان گرفته است
تا حرف آب را برساند به گوش خاک
در عین وصل، رخصت هجران گرفته است...
تجدید نوبهار به باران رحمت است
باران، که خوی حضرت رحمان گرفته است
ای تشنگانِ شهرِ فراموش! خواب نیست
آری، حقیقت است که باران گرفته است
::
بر جادههای یخزده این ردّ گامِ کیست؟
این بیرق از کجاست که جولان گرفته است؟
بوی مدینه میوزد، این شور از کجاست؟
آیا رضاست راه خراسان گرفته است؟
بر کشتیِ نجات بگوییدمان که کیست
این ناخدا که دست به سکّان گرفته است؟
ری کربلاست یا تو حسینی که هجرتت
بغداد را چو شام گریبان گرفته است؟
ری خاکِ مرده بود، بگو کیستی مگر
کاینک به ضرب گام شما جان گرفته است
ایران به دستِ تیغ مسلمان نشد، که حق
این خاک را به قوّتِ برهان گرفته است
برهان تویی، که آینهواری امام را
نه نایبی که حکم ز سلطان گرفته است
پیغام غیبت است که انشاد میکنی
در نوبتِ حضور که پایان گرفته است
غیبت حضورِ عالم غیب است، وز نهان
خورشید سایه بر سر انسان گرفته است
ری پایتخت عشق علی شد، چنانکه قم
عشقی که بال بر سر ایران گرفته است...
::
یا سیّدالکریم! نگاهِ عنایتی
تهران تو را دو دست به دامان گرفته است
از تشنگانِ شهرِ فراموش یاد کن
تا بشنویم باز که باران گرفته است
#امید_مهدی_نژاد #شعر #عبدالعظیم_حسنی
📜 @sheraneh_eitaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مثل پیروزی نبردی سخت
مثل پایانِ خوبِ سالی بد
خستگیهای بیکسی در رفت
فاتحانه جناب عشق آمد
از اسیرانِ خود سوایم کرد
ریخت از ابتدا بنایم کرد
شاهبانوی قصههایم کرد
کارم افتاده دست کاربلد
وای از آن خندههای بانمکش
شیطنتهای ناب و بیکلکش
دلبریهای ریز و کمکمکش
کار من ساخته است صد در صد
تُپقش عمدی و فریبنده
مینشیند به دل همانندِ
لکنت بچههای یکدنده
بر سر «لم یلد ولم یولد»
من پر از های و هوی سرگردان
او پر از شور و شوق بیپایان
من شبیه شلوغی تهران
او شبیه شلوغی مشهد
حالِ قلبم که خوب مضطر شد
شب قدری دوا میسر شد
عاقبت حرف حرف مادر شد
گفته بود از علی بگیر مدد
ای تبِ گر گرفته در جانم
باز آتش بزن بسوزانم
من چه مرگم شده؟ نمیدانم
عشق! عقلم نمیدهد به تو قد
باز خندید قند من افتاد
چشمهای تو کار دستم داد
عشق! پیروزیات مبارک باد
دل ما را ببر به حبس ابد
#انسیه_سادات_هاشمی #شعر
📜 @sheraneh_eitaa
راهی ز زبان ما به دل پیوسته ست
کاسرار جهان جان، در آن ره بسته ست
تا هست زبان بسته، گشاده است آن را
چون گشت زبان گشاده، آن ره بسته ست
#امامی_هروی #شعر
📜 @sheraneh_eitaa
مسافر آمده بود و روی صندلی راحتی،
کنار چمن نشسته بود؛
دلم گرفته،
دلم عجیب گرفته است!
تمام راه به یک چیز فکر میکردم.
و رنگ دامنهها هوش از سرم میبرد.
خطوط جاده در اندوه دشتها گم بود.
چه درههای عجیبی!
و اسب، یادت هست،
سپید بود و مثل واژه ی پاکی،
سکوت سبز چمن وار را،
چرا میکرد...
#سهراب_سپهری #شعر
📜 @sheraneh_eitaa
سرمایهٔ راهرو، حضور و ادب است
آنگاه یکی همّت و دیگر طلب است
ناچار بود رهرو از این چار اصول
ورنه به مراد دل رسیدن عجب است
#شعر #رباعی #علامه_حسنزاده_آملی
📜 @sheraneh_eitaa
ای که چشمم زِ فراق تو شبی خواب نرفت
دست من کاش شبی زیرِ سرت خواب رَوَد!
شبتون در پناه حق
#محمدعلی_قائدی #شعر
📜 @sheraneh_eitaa
به صبح خندهات ، آویزم
ای امید محال
مگر تلافی شبهای انتظار کنم ...!
#فریدون_مشیری #شعر
|صبحتون بخیر و پر برکت 🌸🍃
📜 @sheraneh_eitaa
هر نسیمی که نصیب از گل و باران ببرد
می تواند خبر از مصر به کنعان ببرد
آه از عشق که یک مرتبه تصمیم گرفت:
یوسف از چاه درآورده به زندان ببرد
وای بر تلخی فرجام رعیت پسری
که بخواهد دلی از دختر یک خان ببرد
ماهرویی دل من برده و ترسم این است
سرمه بر چشم کشد، زیره به کرمان ببرد
دودلم اینکه بیاید من معمولی را
سر و سامان بدهد یا سر و سامان ببرد
مرد آنگاه که از درد به خود میپیچد
ناگزیر است لبی تا لب قلیان ببرد
شعر کوتاه ولی حرف به اندازه ی کوه
باید این قائله را آه به پایان ببرد
شب به شب قوچی ازین دهکده کم خواهد شد
ماده گرگی دل اگر از سگ چوپان ببرد!
#حامد_عسکری #شعر
📜 @sheraneh_eitaa
🔔قابل توجه مخاطبان محترم🔔
❓سوالات پر تکرار شما را پاسخ می دهیم، خواهشمندیم تحت هیچ شرایطی دیگر ارسال نفرمایید.
💠اول: استفاده غیر تجاری از مطالب کانال مجاز است.برای تعجیل در فرج امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف و شادی روح شهدا صلوات
💠دوم برای تبلیغ به کانون تبلیغاتی قاصدک مراجعه کنید. @ghaasedak
💠سوم چنانچه درباره مطالب(متن، عکس، فیلم...) نظری دارید حتما برای ما ارسال کنید. اگر مطالب یا عکسها تکرار می شوند، حتما با ذکر عنوان و مصداق ارسال کنید تا بررسی و اصلاح شود.چنانچه قصد ارسال اثری دارید از طریق لینک ناشناس اقدام کنید.
https://eitaayar.ir/anonymous/G246.b53
💠چهارم امکان مشاوره با مشاور برای امور خانوادگی و تربیتی و نیز امکان مشاوره با وکیل برای امور حقوقی با هزینه های بسیار پایین برای شما فراهم شده است.به کانالهای ذیل مراجعه کنید.
https://eitaa.com/joinchat/1081803223Cc60a0cb30a
@vakil_et
🌹🌹🌹🌹🌹
May 11
وقتی که زندگی من
هیچ چیز نبود
هیچ چیز به جز تیک تاک ساعت دیواری
دریافتم
باید، باید، باید
دیوانه وار دوست بدارم
کسی را که مثل هیچکس نیست!
#فروغ_فرخزاد #شعر
📜 @sheraneh_eitaa
انگشتر التفاتی ای دوست رسید
ایزد نکند از تو مرا قطعِ امید
انگشت رضا به چشم و جانم بنهاد
در حلقه بندگی شدم چون خورشید
#ادیب_الممالک #شعر
📜 @sheraneh_eitaa
میبینمت از دور و زیاد است همین هم
این سوختهدل ساخته با کمتر از این هم
صدبار صدایت زدم اما نشنیدی
یک چشم بگردان به من گوشهنشین هم
عشقی که زمینی نشود فایدهاش چیست؟
ای ماه بینداز نگاهی به زمین هم
گفتی که ز خود بگذر و دیدی که گذشتم
از روح و روان هم، تن و جان هم، دل و دین هم
از پیچ و خم رود گذشتیم و رسیدیم
از چشمۀ تردید به دریای یقین هم
ای زاهد اگر منکر عشقی به جهنم!
ما با تو نیاییم به فردوس برین هم
#فاضل_نظری #شعر
📜 @sheraneh_eitaa
خواجه مجدالدین هبهالله بن احمد (یا محمد) بن یوسف همگر ملکالشعرای دربار سلغریان و مشهور به ابن همگر و مجد همگر (زادهٔ ۶۰۷ هجری قمری در یزد یا شیراز– درگذشتهٔ ۶۸۶ هجری قمری در اصفهان) از شاعران پارسیگوی سدهٔ هفتم هجری است.
وی در نیمههای سال ۶۰۷ در یزد زاده شد (مولد او را شیراز هم نوشتهاند و احتمال دادهاند متولد شیراز با اصالت یزدی بوده باشد) و در نزد عبیدالله خشیبی شعر و انشاء و خوشنویسی آموخت. «همگر» به معنی بافنده و جولاهه است و این شاید شغل خانوادگی او یا شغل نخستین خودش بوده است. پس از آن از یزد به شیراز رفت و به خدمت پادشاهان سلغری رسید.
وی در فارس ابوبکر بن سعد و سعد بن ابوبکر و محمد بن سعد را مدح کرد و در نزد این پادشاهان رتبهٔ ملکالشعرایی یافت. اتابک ابوبکر او را به زندان انداخت و پس از مدتی اسارت به شفاعت فخرالدین ابوبکر وزیر اتابک رهایی یافت.
پس از زوال حکومت سلغریان در سال ۶۳۳ هجری، مجد همگر از شیراز به کرمان رفت تا در پناه قراختاییان کرمان درآید. پس از مدتی، ابن همگر دوباره به شیراز بازگشت و شمسالدین محمد و بهاءالدین محمد و همچنین عطاملک جوینی از او پشتیبانی کردند.
مجد همگر را در ادبیات فارسی غالباً از روی حکمی که در مقایسهٔ امامی هروی و سعدی کرده است می شناسند. نوشتهاند که بعضی از معاصران عقیدهٔ او را درباره ٔ امامی هروی و سعدی و رجحان یکی بر دیگری پرسیدهاند و او گفته است:
در شیوهٔ شاعری به اجماع
هرگز من و سعدی به امامی نرسیم
میگویند سعدی این شعر را شنیده و رنجیده و به طنز گفته است:
همگر که به عمر خود نکردهست نماز
آری چه عجب گر به امامی نرسد
عبید زاکانی نیز یکی دو حکایت مزاح آمیز دربارهٔ او و بهاءالدین جوینی صاحبدیوان آورده است.
پس از حملهٔ قوم مغول و تاتار، مجد همگر به اصفهان رفت و در سال ۶۸۶ هجری قمری در اصفهان وفات کرد. قبر منسوب به او در اصفهان واقع است و به وزیرنشان معروف است.
#مجد_همگر #معرفی_شاعر
📜 @sheraneh_eitaa
جهان به کام شود عشق کامران ترا
فلک غلام شود حسن جاودان ترا
مدار فخر بود بهر او که مهر فلک
ستاید این دل با مهر تو امان ترا
سپهر پیر کند همچو سرو سرسبزی
چو حسن جلوه دهد سرو نوجوان ترا
خرد سجود کند صورت جمالت را
روان نماز برد قامت روان ترا
کمال و علم تو بحریست بیکران و عمیق
چگونه وصف کنم بحر بیکران ترا
زلال چشمه حیوان که کیمیای بقاست
رهی ست از بن دندان لب و دهان ترا
میان ندیده ترا نیشکر چرا در تست
میان پرستیش آن شکًرین میان ترا
اگر ز دیده نهان است صورت دهنت
به آشکار چرا عاشقم نهان ترا
به شکل سرو ببالد قد تو تا چشمم
گلاب تازه دهد شاخ خیزران ترا
به رنگ لاله برآید رخ تو با دل من
زخون دیده دهد آب گلستان ترا
چنین که بر هدف دل گشاده ای زه و شست
زمانه حکم قضا می نهد کمان ترا
چو آفتاب عمیم است و رایگان لطفت
زمانه ارج نهد لطف رایگان ترا
چنین که تاخته ای بر زمانه اسب وفا
قدر نیارد بر تافتن عنان ترا
گداخت پیکر سیمین تیز تاز فلک
در آن هوس که ببوسد رکاب و ران ترا
ازان دری ... کانس و جان ازدل
فدا کنند تن و جان خویش جان ترا
به باز دادن دل بر من امتحان چه کنی
آن متاع نیرزد خود امتحان ترا
مباد خوشدلی آن سفله را که دل دهدش
که دل ز جان ندهد زلف دلستان ترا
ترا نشانه ز من دل بسی ست در سر زلف
مرا ز زلف تو یک موی بس نشان ترا
مکن فسوس بر این خسته دل اگر بگریست
چو دیده خنده آن نیم ناردان ترا
ز شام تا به سحر خاکبوس و لابه کنم
که جان و دل بدهم رشوه پاسبان ترا
بدان امید که دستور باشدم که شبی
ز دیده آب زنم خاک آستان ترا
به خوان لطف تو دل گشته میهمان و سنرد
که اهل دل بنوازند میهمان ترا
که کوه با عظمت را جگر ز غم خون شد
چو دید نازکی لعل درفشان ترا
حقیقتی ست بسی آشکار گر که زنند
رقم به دفتر عین الیقین گمان ترا
مرا بگو به زبان یک رهی که زان توام
که این حدیث ندارد زیان زبان ترا
و گر زیان رسدت زین سخن بگوی که من
نخواهم از قبل سود خود زیان ترا
نصیحتی دل نا مهربانت را فرمای
که تا به کین نکشد یار مهربان ترا
تو میهمانی و ذات قدیم مهماندار
عقول پی نبرد ذات میزبان ترا
مکن، ز دستان کم کن و گرنه مجد به نظم
به دفتر آرد دستان و داستان ترا
#شعر #مجد_همگر
📜 @sheraneh_eitaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شعر خوانی اقای عباس شاه زیدی استاد ادبیات و شاعر اصفهانی در محضر رهبر انقلاب و یادی از اصفهان:
آمدم پیرانه سر امّا جوان برخاستم
این چنین با تو نشستم، آنچنان برخاستم
وه چه شبهایی که با زلف سیاهت مو به مو
از سر شب درد دل کردم، اذان برخاستم
زندگی بی عشق ما را تا کجاها برده بود
یک شب از این خوابِ غفلت ناگهان برخاستم
دیدم آنجائی که تو هستی نمیگنجد دوئی
تا که من پیدا نباشد از میان برخاستم
تا نگیرد ذرّهای رنگ تعلّق دامنم
مثل گردی از زمین و از زمان برخاستم
چون ندیدم آشیانی امن، بر بام حیات
با همین حسرت نشستم با همان برخاستم
آسیای چرخ وقتی نان بیمنّت نداشت
از سر این سفره بی یک لقمه نان برخاستم
کرد چشمش ایمنم از فتنههای روزگار
با امین هر گه نشستم در امان برخاستم.
این که در چشم غزل این قدر میآیم "خروش"
سرمهام، از خاک پاک اصفهان برخاستم
🔻 رهبر انقلاب پس از تمجید و تحسین شعر ابیاتی هم قافیه از سروده های خود بیان فرمودند:
آفرین! آفرین! خیلی خوب. در لگدکوب حوادث جان دیگر یافتم/چون غبار از زیر پای کاروان برخاستم (یک بیت از غزلی با «ردیف برخاستم» سروده رهبر انقلاب).
خیلی خوب. آن[بیت] راجع به پیری و [این راجع به]جوان برخاستنتان: سرشارم از جوانی هرچند پیر دهرم/ چون سرو در خزان نیز رنگِ بهار دارم
📜 @sheraneh_eitaa
از علم و کمال ، بهرهبرداری کن
با صدق و خلوص ، خلق را یاری کن
تا بتوانی دلی مرنجان هرگز
زنهار! حذر ز مردمآزاری کن
#وحدت_کرمانشاهی #شعر
📜 @sheraneh_eitaa
گر مرا ترک کنی
من زِ غمت میسوزم،
آسمان را به زمين
جان خودت میدوزم،
گر مرا ترک کنی
ترک نفس خواهم کرد،
بیوجود تو بدان
خانه قفس خواهم کرد...
#شهریار #شعر
📜 @sheraneh_eitaa
🌹جانم حسین(ع)🌹
دیده ی گریان همیشه دوستت دارم حسین
سینه ی سوزان همیشه دوستت دارم حسین
من به یاد ناله های العطش در کربلا
کشته ی عطشان همیشه دوستت دارم حسین
رأس پر خونت سر نی شد چراغ راه ما
ای مه تابان همیشه دوستت دارم حسین
آه ای ذبح عظیم! ای سوره ی بی سر شده
قاری قرآن! همیشه دوستت دارم حسین
بی کفن ماندی به دشت کربلا،بی پیرهن
کشته ی عریان همیشه دوستت دارم حسین
عشق من بودی و هستی و بمانی تا ابد
ای شه خوبان همیشه دوستت دارم حسین
#هادی_همتی #امام_حسین #شعر
📜 @sheraneh_eitaa
از دور مے بوسـم تــــو را اے آرزوے هر شبـم
شاید که با این دلخوش پایان گرفت تاب و تبـم
شبتون در پناه حق🌙
#سامان_سعیدی #شعر
📜 @sheraneh_eitaa