eitaa logo
شاعرانه
31.8هزار دنبال‌کننده
2.9هزار عکس
549 ویدیو
40 فایل
🔹 تبلیغات ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر و ارسال اثر https://eitaayar.ir/anonymous/G246.b53
مشاهده در ایتا
دانلود
شدی به زهر حرامی دچار، افتادی به راه حجره به چشمان تار افتادی شبیه فاطمه، بی اختیار افتادی نوشته اند که پنجاه بار افتادی به لب رساند مکافاتِ زهر، جانت را عبایِ روی سرت کُشت شیعیانت را دلیل و منشأ نور و وجود خورشیدی اگرچه خاک بر اندام و جامه ات دیدی تنت ضعیف شد از سوز زهر و لرزیدی شبیه مارگزیده به خویش پیچیدی به چشم خیس، دو دستت به سوی در بردی به یاد فاطمه بودی و بد زمین خوردی گلیمِ جمع شده، از خجالتت گریید عبای روی سر از هتک حرمتت گریید میان مشت تو، تسبیح تربتت گریید دو پلک زخم و ترت، وقت غربتت گریید نبود حجره ی دربسته، بسترت ای کاش زمان پر زدنت بود خواهرت ای کاش به گریه زمزمه کردی وَ إن یَکادت را طلب نموده ای از سوی حق، مرادت را از آستان خدا خواستی شهادت را صدا زدی به لب تشنه ات جوادت را به خاک حجره تنت را رسانده ای آقا هزار شکر که تشنه نمانده ای آقا هزار شکر که با شمر، رو به رو نشدی اسیر خنجر خولی تندخو نشدی به دست خواهرت ای شاه، جست و جو نشدی هزار شکر که با ضربه، پشت و رو نشدی چقدر خورد به گودی قتلگه، ضربه حسین و خنجر کُند و دوازده ضربه 📜 @sheraneh_eitaa
راضیه رجایی متولد سال ۱۳۵۵ است. او در رشتۀ روانشناسی تحصیل کرده و در کنار تحصیل به سرایش شعر پرداخته است. رجایی هم‌اکنون مسئول واحد شعر خواهران حوزه‌ هنری خراسان است و از بانوان شاعری است که در عرصۀ شعر مقاومت و دفاع مقدس فعالیت خوبی دارد. او گردآورندۀ کتب شعر «آیات بیداری» و «روایت عمار» است. «گزیده ادبیات معاصر شماره ١١٧» به اشعار او اختصاص دارد و «آسمان ابری دی» کتاب شعر او است. 📜 @sheraneh_eitaa
می‌شود دست دعای تو به باران نرسد؟! یا بتابی به تن پنجره‌ای جان نرسد؟! می‌شود گوشۀ چشم تو بیفتد به زمین این شب تیره به خورشید درخشان نرسد؟! عطر گیسوی تو در شهر بپیچد روزی دل لرزان نشابور به سامان نرسد! آمدم پیش تو با این‌همه اندوه ولی چه غمی هست که پیش تو به پایان نرسد؟! وای اگر لطف تو راهم ندهد وای اگر دست مهر تو به آهوی پریشان نرسد وای ای وای به کوتاهی آن بخت سیاه که به پیشانی او خاک خراسان نرسد 📜 @sheraneh_eitaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 | شعر خوانی آقای صابر خراسانی به مناسبت شهادت امام رضا(ع) 📜 @sheraneh_eitaa
جهان دل بسته بر کویت رضا جان همه لب ها ثنا گویت رضا جان چو می آیی ملاقاتم سه منزل شدم زائر، ثناگویت رضا جان اگر اذنم دهی پابوست آیم شوم با جان و دل سویت رضا جان نصیبم گر شود دیدار رویت ببوسم طاق ابرویت رضا جان منم دل خسته و بیمار رویت دوایم ده ز دارویت رضا جان اگر تلخ است کامم روزیم کن عسل از شهد کندویت رضا جان چو آهو در پناهت شاد گشته منم باشم چو آهویت رضا جان کشَم سرمه برای مرهم چشم غبار و خاک جارویت رضا جان بنازم بر همه صحن و سرایت شدم سرمست از بویت رضا جان همه شاهان به درگاهت گدایند چه دارد؟ خوان نیکویت رضا جان معطّر گشته مشهد تا قیامت ز مشک و عطر گیسویت رضا جان شفاعت کن «غنی» را نزد دادار به جان ماه خوش رویت رضا جان 📜 @sheraneh_eitaa
هدایت شده از قاصدک
🔥بخور نخور های لاغری و چاقی 📛 😱 بزن رو وزنت تا بگم چی بخوری که خوش اندام بشی و سالم✅👇👇 🍏۶۲ 🌟۶۳🍏۶۴ 🌟 ۶۵ 🍏 ۶۶ 🌟 ⭐️ ۶۸ 🍏 ۶۹ ⭐️ ۷۰ 🍏۷۱⭐️۷۲🍏 🍏۷۴ 🌟۷۵ 🍏۷۶ 🌟۷۷ 🍏۷۸ 🌟 ⭐️۸۰🍏 ۸۱ ⭐️۸۲ 🍏 ۸۳ ⭐️ ۸۴🍏 🍏۸۶ 🌟 ۸۷ 🍏 ۸۸ 🌟۸۹ 🍏۹۰ 🌟 ⭐️ ۹۲ 🍏۹۳ ⭐️ ۹۴ 🍏۹۵ 🍏۹۶🌟 🍏 ۹۸ 🌟۹۹🍏۱۰۰🌟 +۱۰۰🌟 +۱۵۰🍏 💙مثل کوره چربی بسوزون تخصصی زیر نظر دکتر مردانی متخصص تغذیه 🔥😍
بلقیس... چگونه من را چونان برگی در میان بادها رها کردی و رفتی؟ پس از تو ما همچون پری در باران گم شدیم. آیا به این روزها فکر کرده بودی؟ ‌ ‌ 📜 @sheraneh_eitaa
تا شکنِ زلف توست، سلسله جنبان دل جمع نخواهد شدن ، حال پریشان دل شوق تو در هم شکست، پنجهٔ شاهین صبر عشق تو لشکر کشید بر سر سلطان دل کار من آمد به جان، از ستم پاسبان رفتم از آن آستان، جان تو و جان دل چاره هر درد را ، خلق به درمان کنند درد تو را کرده عشق، مایهٔ درمان دل گرچه صبوری خوش است در همه کاری ولی کردنِ صبر از رُخَت ، کی شود امکان دل؟ دل به تو بربست عهد، کز سرِ جان بگذرد جان گران مایه رفت بر سر پیمان دل در طلب چشم تو دور به آخر رسید آه که آن هم نشد حاصل دوران دل رشتهٔ عقلم گسیخت بر سر سودای عشق گوهر اشکم بریخت بر در دکان دل سوزن فکرت شکست، رشتهٔ طاقت گسیخت بس که ز نو دوختم چاک گریبان دل عمر فروغی گذشت، کام دل آخر نیافت گر تو مرادی ولی، وای ز حِرمان دل... 📜 @sheraneh_eitaa
بی تو مهتاب شبی ، نه ! شب بارانی بود رشت، آبستن یک گریه ی طولانی بود راه می رفتم و هی خون جگر می خوردم در سرم فکر و خیالی که نمی دانی بود لشکر چادر تو خانه خرابی ها کرد چادرت چشمه ای از دوره ی ساسانی بود آه دریاب مرا دلبر بارانی من ای که معماری ابروی تو گیلانی بود توبه ها کردم و افسوس نمی دانستم آخرین مرحله ی کفر، مسلمانی بود همه ی مصر به دنبال زلیخا بودند حیف، دیوانه ی یک برده ی کنعانی بود 📜 @sheraneh_eitaa
‍ بار دیڪَر صبح شد بیدار شد این زندڪَی اے تمام حس بودن هاے من صبحت‌بخیر ... |صبحتون پر از امید و نشاط 🌸🍃 📜@sheraneh_eitaa
من عادت کرده ام هر صبح قبل از باز شدن چشم هایم دوستت داشته باشم و برایم مهم نباشد که تو در کجای این شهر شلوغ به فراموش کردنم مشغول هستی . 📜 @sheraneh_eitaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
امروز نه آغاز و نه انجام جهان است ای بس غم و شادی که پس پرده نهان است گر مرد رهی غم مخور از دوری و دیری دانی که رسیدن هنر گام زمان است آبی که بر آسود زمینش بخورد زود دریا شود آن رود که پیوسته روان است باشد که یکی هم به نشانی بنشیند بس تیر که در چله این کهنه کمان است از روی تو دل کندنم آموخت زمانه این دیده از آن روست که خونابه فشان است ای کوه تو فریاد من امروز شنیدی دردیست در این سینه که همزاد جهان است از داد و وداد آن همه گفتند و نکردند یارب چقدر فاصله ی دست و زبان است خون می چکد از دیده در این کنج صبوری این صبر که من می کن افشردن جان است از راه مرو سایه که آن گوهر مقصود گنجی است که اندر قدم راهروان است 📜 @sheraneh_eitaa
از ساحت پاک آشیانی مرغی بپرید سوی گلزار در فکرت توشی و توانی افتاد بسی و جست بسیار رفت از چمنی به بوستانی بر هر گل و میوه سود منقار تا خفت ز خستگی زمانی یغماگر دهر گشت بیدار تیری بجهید از کمانی چون برق جهان ز ابر آذار گردید نژند خاطری شاد چون بال و پرش تپید در خون از یاد برون شدش پریدن افتاد ز گیرودار گردون نومید ز آشیان رسیدن از پر سر خویش کرد بیرون نالید ز درد سر کشیدن دانست که نیست دشت و هامون شایستهٔ فارغ آرمیدن شد چهرهٔ زندگی دگرگون در دیده نماند تاب دیدن مانا که دل از تپیدن افتاد مجروح ز رنج زندگی رست از قلب بریده گشت شریان آن بال و پر لطیف بشکست وان سینهٔ خرد خست پیکان صیاد سیه دل از کمین جست تا صید ضعیف گشت بیجان در پهلوی آن فتاده بنشست آلوده بخون مرغ دامان بنهاد به پشتواره و بست آمد سوی خانه شامگاهان وان صید بدست کودکان داد چون صبح دمید، مرغکی خرد افتاد ز آشیانه در جر چون دانه نیافت، خون دل خورد تقدیر، پرش بکند یکسر شاهین حوادثش فرو برد نشنید حدیث مهر مادر دور فلکش بهیچ نشمرد نفکند کسیش سایه بر سر نادیده سپهر زندگی، مرد پرواز نکرده، سوختش پر رفت آن هوس و امید بر باد آمد شب و تیره گشت لانه وان رفته نیامد از سفر باز کوشید فسونگر زمانه کاز پرده برون نیفتد این راز طفلان بخیال آب و دانه خفتند و نخاست دیگر آواز از بامک آن بلند خانه کس روز امل نکرد پرواز یکباره برفت از میانه آن شادی و شوق و نعمت و ناز زان گمشدگان نکرد کس یاد آن مسکن خرد پاک ایمن خالی و خراب ماند فرجام افتاد گلش ز سقف و روزن خار و خسکش بریخت از بام آرامگهی نه بهر خفتن بامی نه برای سیر و آرام بر باد شد آن بنای روشن نابود شد آن نشانه و نام از گردش روزگار توسن وز بدسری سپهر و اجرام دیگر نشد آن خرابی آباد شد ساقی چرخ پیر خرسند پر دید ز خون چو ساغری را دستی سر راه دامی افکند پیچاند به رشته‌ای سری را جمعیت ایمنی پراکند شیرازه درید دفتری را با تیشهٔ ظلم ریشه‌ای کند بر بست ز فتنه‌ای دری را خون ریخت بکام کودکی چند برچید بساط مادری را فرزند مگر نداشت صیاد؟ 📜 @sheraneh_eitaa
وقتی به آن يگانه می ‌انديشم‌ رنگ دوگانگی ‌ها بی ‌رنگ مي‌شود و هر دو عالم‌ در بی مرزی همراز می ‌شوند. 📜 @sheraneh_eitaa
🔹مبدأ دوران🔹 شب همان شب که سفر مبدأ دوران می‌شد خط به خط باور تقویم، مسلمان می‌شد شب همان شب که جهانی نگران بود آن شب صحبت از جان پیمبر به میان بود آن شب در شب فتنه، شب فتنه، شب خنجرها باز هم چاره علی بود نه آن دیگرها مرد، مردی که کمر بسته به پیکار دگر بی‌زره آمده در معرکه یک‌بار دگر تا خودِ صبح، خطر دور و برش می‌‌چرخید تیغِ عریان شده بالای سرش می‌چرخید مرد آن است که تا لحظۀ آخر مانده در شب خوف و خطر جای پیمبر مانده باده در دستِ سبو بود و نفهمید کسی و محمد خود او بود و نفهمید کسی در شبِ فتنه، شبِ فتنه، شب خنجرها باز هم چاره علی بود نه آن دیگرها دیگرانی که به هنگامه تمرّد کردند جان پیغمبر خود را سپر خود کردند بگذارید بگویم چه غمی حاصل شد آیۀ ترس برای چه کسی نازل شد بگذارید بگویم خطر عشق مکن «جگر شیر نداری سفر عشق مکن»... باز هم یک نفر از درد به من می‌گوید من زبان بسته‌ام و خواجه سخن می‌گوید: «من که از آتش دل چون خُم مِی در جوشم مُهر بر لب‌ زده، خون می‌خورم و خاموشم» طاقت ‌آوردن این درد نهان آسان نیست شِقشقیّه‌ست و سخن گفتن از آن آسان نیست... 📜 @sheraneh_eitaa
حکیم نورالعین بَتالوی معروف به واقف لاهوری از شاعران پارسی‌گوی در سبک هندی بود. وی از شعرای قرن دوازدهم است و اصلش از قصبهٔ تباله از نواحی لاهور میباشد. ابتدا تحصیل علوم کرد سپس به شاعری پرداخت بین او و شاه عبدالحکیم حاکم وحدت نظر حاصل شد و به اتفاق یکدیگر به عزم سیاحت دکن از پنجاب خارج شدند و به اورنگ آباد رسیدند. پس از چند روز به بندر سورت رفتند، حاکم از آنجا رهسپار مکه و مدینه شد ولی واقف بر اثر ضعف مزاج به سفر نرفت ولی پس از بازگشت حاکم دوباره به اورنگ آباد رسیدند و از آنجا به سمت هندوستان رفتند. واقف پس از سیر و سفر به سال ۱۱۹۵ هـ .ق. درگذشت. 📜 @sheraneh_eitaa
غارت نموده‌ای همه را، عقل و دین همه غارت‌گران برند ولیکن نه این همه سرمایه‌دار ناز تویی، دلبران گدا خرمن از آن توست، بتان خوشه‌چین همه گفتی کدام عشوهٔ من دلنشین توست ای گشته عشوه‌های توام دلنشین همه آسوده نیستم ز کمان ابروان دمی هستند بهر یک دل ما در کمین همه ای ماه پیش از این تو همه مهر بوده‌ای اکنون چه شد که مهر تو گردید کین همه؟ کی لاله‌ها به روی تو از رنگ دم زنند دارند داغ بندگی‌ات بر جبین همه تو پادشاه حسنی و خوبان نوشته‌اند خط غلامی‌ات به خط عنبرین همه واقف چه زندگی است که از درد دوری‌ات انفاس من شده نفس واپسین همه 📜 @sheraneh_eitaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 | هوا بس ناجوانمردانه سرد است! به یاد مهدی اخوان ثالث 📜 @sheraneh_eitaa
دست به دست مدعی، شانه به شانه می روی آه که با رقیب من ، جانب خانه می روی بی خبر از کنار من ای نفس سپیده دم گرم تر از شراره ی آه شبانه می روی من به زبان اشک خود می دهمت سلام و تو بر سر آتش دلم همچو زبانه می روی در نگه نیاز من موج امیدها تویی وه که چه مست و بی خبر سوی کرانه می روی گردش جام چشم تو هیچ به کام ما نشد تا به مراد مدعی همچو زمانه می روی حال که داستان من بهر تو شد فسانه ای باز بگو به خواب خوش با چه فسانه می روی؟ 📜 @sheraneh_eitaa
هدایت شده از اکران مردمی عمار
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢 سیلی سخت اطلاعاتی سپاه به اسرائیل در «قلب رقه» 🎥 فیلم سینمایی «قلب رقه» روایتی از عملیات اطلاعاتی مدافعان حرم در شهر رقه -پایتخت داعش-، برای پیدا کردن یک اسیر ایرانی است که قرار است با اسرائیل مبادله شود. ♦️ فعالان فرهنگی می‌تونن برای اکران فیلم در مساجد، هیئات، سالن‌های شهر و ... به روش‌های زیر اقدام کنن: 🌐 ekranmardomi.ir/movie/the-heart-of-aqqah 📞 02142795050 🎬 سینما انقلاب می‌خواهد🔻 eitaa.com/joinchat/1112277110C952842dfba
زیباترین حرفت را بگو شکنجه ی پنهان سکوت ات را آشکاره کن و هراس مدار از آنکه بگویند ترانه یی بیهوده می خوانید چرا که ترانه ی ما ترانه ی بیهوده گی نیست چرا که عشق حرفی بیهوده نیست حتی بگذار آفتاب نیز بر نیاید به خاطر فردای ما اگر بر ماش منتی ست چرا که عشق خود فرداست خود همیشه است... 📜 @sheraneh_eitaa
چشم تو در کار حسین است و بس کار تو تکرار حسین است و بس بیرق سنگین تو وقت قیام دست علمدار حسین است و بس قلب تو انگار گرفتار اوست هر که گرفتار حسین است و بس پرده‌گشا دیدن روى شما لحظه دیدار حسین است و بس 📜 @sheraneh_eitaa
امشب دلم را در غزل جا می گذارم امشب تو را با عشق تنها می گذارم مانند مجنون در خیابان خیالم یک شاخه گل در راه لیلا می گذارم فواره ام! دانم سرانجامم سقوط است اما مسیرم را به بالا می گذارم دل را برای عشق ، امشب وقف کردم کردار دنیا را به فردا می گذارم از بچگی احساس میکردم که روزی مانند مجنون سر به صحرا می گذارم امشب خودم را در غزل محبوس کردم امشب تو را با عشق تنها می گذارم 📜 @sheraneh_eitaa
‍ بر من شب هجر تو سرآید آخر این صبح وصال تو برآید آخر دستی که ز هجران تو بر سر دارم از وصل به گردنت درآید آخر |صبحتون بخیر و پر برکت 🌸🍃 📜 @sheraneh_eitaa
بیا به دامن خورشید باورم بنشین اگر غنی غنییه و مفلس و مسکین هزار باور مردود یک قبولی نیست هزار پرسش مشروع یک فضولی نیست به صبح پاک صداقت هزار بار قسم به سهم تاک رفاقت هزار بار قسم به انتظار نشینیم یار فردا را شکوه جلوه اندیشه های والا را بیا بیا که من و تو به ما بر گردیم به عالم زر و یا ابتدا بر گردیم بیا مرور کنیم عهد بسته در زر را بدل کنیم خیالات خود به باور را چرا که کهنه بیداد یاد از ما برد نمود چیز دگر شد نماد از ما برد بیا که آنچه گذشته به یاد بسپاریم هر آنچه باور باطل به باد بسپاریم طلوع کند چو حقیقت حصار رفع شود هجوم ظلمت شب با فروغ دفع شود هزار قصه پر غصه پر کشد برود و شام تیره به صبح سحر کشد برود (فدک) به شوق هوای سحر قیام کند و زخم کهنه خود نیز التیام کند 📜 @sheraneh_eitaa