#حضرت_زهرا #مرثیه_حضرت_زهرا
#فاطمیه
@shere_aeini
عطر تن پیمبر از این خانه میرود
بال ملک معطر از این خانه میرود
از اینکه مهر مادر من آب بوده است
هر چشمی آمده، تَر از این خانه میرود
وقتی در آخرین نفسش آه میکشد
یک آسمان کبوتر از این خانه میرود...
حیف از گلی که خانهنشینی نصیب اوست
حیف از گلی که پرپر از این خانه میرود
دیدی چه زود گرد یتیمی به دل نشست
دیدی چه زود مادر از این خانه میرود...
هر جا که میروی برو ای دل ولی بدان
راه بهشت آخر از این خانه میرود
🔸شاعر:
#مهدی_مردانی
__________________
🔹اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini
#حضرت_زهرا #مرثیه_حضرت_زهرا
#فاطمیه
@shere_aeini
مثل هر شب خواب را در بسترش تنها گذاشت
رفت پای جانمازش؛ روی دنیا پا گذاشت
با قیامش آسمان میرفت زیر چادرش
قابِ قوسینِ رکوعش عرش را هم جا گذاشت
سجدهاش را بُرد آنجایی که جز مسجود نیست
سر به خاکِ سجدهدارِ مسجدالزهرا گذاشت
با صدای آب آب؛ از عرش، باران شد چکید
رفت بالای سرِ لبتشنهاش دریا گذاشت
باز تا نانآورش برگشت از شبگردیاش
مرهمِ اشکی به زخمِ شانهی مولا گذاشت
گرچه رویش سرخ بود از ردّ سیلیهای اشک
گوشهای هم جا برای خندهی حاشا گذاشت
در هجومِ سنگها با آنکه بار شیشه داشت
پای اینکه نشکند آیینه جانش را گذاشت
مشکِ اشکش را غمِ روز مبادا آب کرد
گریههایش را برای روز عاشورا گذاشت
چارده قرن است، میگردد زمین دنبال او
آرزوی تربتش را بر دلِ دنیا گذاشت
🔸شاعر:
#رضا_قاسمی
__________________
🔹اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini
#حضرت_زهرا #مرثیه_حضرت_زهرا
#فاطمیه
@shere_aeini
در حریم خانه ماندی اعتکاف این است این
سوی مسجد شعلهور رفتی، مصاف این است این
خطبۀ تو واژه واژه ذوالفقار دیگریست
جلوۀ آن تیغ پنهان در غلاف، این است این
از امام از کعبه گفتی، بستی احرام دگر
بیامان دور علی گشتی! طواف این است این
رو گرفتی پیش نابینا، حیا آن است آن
نیمهشب تابوت میخواهی، عفاف این است این
میرسد روزی که چشم آسمان روشن شود
بر مزارت کعبه میگوید مطاف این است این
🔸شاعر:
#سید_محمد_جواد_شرافت
__________________
🔹اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini
#فاطمیه
زنی شهید می شود،زنی به نام فاطمه
مدینه زهر می شود برای کام فاطمه
دری شکسته می شود،دو دست بسته می شود
یلی سکوت می کند، به احترام فاطمه
🔹اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini
#حضرت_زهرا #مرثیه_حضرت_زهرا
#فاطمیه
@shere_aeini
منو میکشه نگاهت پسرم
لب تشنت ، آه آهت پسرم
این همه راهو خمیده اومدم
پاشو از تو قتلگاهت پسرم
هنوزم گرم تماشای توام
ون یکاد قد و بالای توام
هنوزم که هنوزه مادرم و
نگران تشنگی های تو ام
بزا بال و پرتو درست کنم
غم دور و برتو درست کنم
دوباره عین شبای بچگیت
بزا زیر سرتو درست کنم
نیزه دست ساربون دیدی حسین
کشته توی خاک و خون دیدی حسین
نصف روز این همه پیر شدی چرا
بمیرم داغ جوون دیدی حسین
بمیرم که غرق خونه بدنت
بمیرم پاره شده پیروهنت
عزیز دلم منو حلال کنی
کفنت ، آه کفنت ، آه کفنت
🔸شاعر:
#امیر_فرخنده
__________________
🔹اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini
#حضرت_زهرا #مرثیه_حضرت_زهرا
#فاطمیه
@shere_aeini
"گلی که عالم از او تازه بود، پرپر شد
یگانه کوکب باغ وجود، پرپر شد
شب شهادت زهرا علی به خود می گفت:
گل محمدی من چه زود پرپر شد!
خزان چه کرد که در چشم اشکبار علی
تمام گلشن غیب و شهود، پرپر شد
به باغ حسن کدام آفتاب ناب، افسرد
که در مدار افق هر چه بود، پرپر شد؟
برای تسلیت اهل باغ آمده بود
شقایقی که به صحرا کبود، پرپر شد
نشان ز پاکی روح لطیف فاطمه داشت
بنفشه ای که سحر در سجود، پرپر شد
ز فیض صحبت او رنگ و بوی عزت داشت
گلی که تشنه میان دو رود پرپر شد"
🔸شاعر:
#زکریا_اخلاقی
__________________
🔹اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini
#حضرت_زهرا #مرثیه_حضرت_زهرا
#فاطمیه
@shere_aeini
از خجالت تا ابد پیشانی حیدر تر است
مرگ، بعد از تو برای مرد تو شیرین تر است
رفتی ای ام ابیهای نبی اما بدان
مرتضی هم مثل زینب بعد از این بی مادر است
چشم میدوزد به در هرکس عزیرش میرود
من ولی میسوزم از اینکه نگاهم بر در است
ای وجودت ساحلِ امن دل طوفانی ام
کشتی غم های حیدر بعد تو بی لنگر است
فضه هم دارد از اینجا میرود، حق میدهم
زندگی،در خانه ی بی فاطمه زجر آور است
تو تمام قوت زانوی من بودی ببین
اینکه افتاده است از پا پهلوان خیبر است
هرکه می افتد زمین با ذکر من پا میشود
چاره بیچارگان است اینکه حالا مضطر است
خسته ام دختر عمو حرفی بزن چیزی بگو
این غریبی که سر قبرت نشسته حیدر است
خانه من که نشد، این قبر خاکی لااقل
خانه امنی برای دختر پیغمبر است
محسنم را هم بغل کن جای من زهرای من
بر دلم مانده است داغ غنچه ای که پرپر است
🔸شاعر:
#علی_اکبر_نازک_کار
__________________
🔹اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini
#فاطمیه
مانند شام قصه ات از سر تمام شد
کوتاه مثل سوره ی کوثر تمام شد
سیلی وزید در وسط کوچه باد شد
تا هجده ورق زد و دفتر تمام شد
🔹اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini
#حضرت_ام_البنين #مرثیه_حضرت_ام_البنین
@shere_aeini
روزی که پا به عرش معلا گذاشتی!
بر هر چه داشت نقش «تو» را، پا گذاشتی
در هیئت کنیزی اولاد فاطمه
اینگونه پا به خانهٔ مولا گذاشتی
میریخت از نگاه تو احساس مادری
مرهم به زخم زینب کبری گذاشتی
«مولا صدا بزن، نه برادر! حسین را...»
این جمله را تو بر لب سقا گذاشتی
در کربلا برای دل سنگ کوفیان
چار آینه به رسم تماشا گذاشتی
با تو بقیع داغ دلش تازه شد که تو
پا جای پای غربت زهرا گذاشتی
پیش از تو نوحه، شور حماسی نمیگرفت
رسم خوشیست آنچه که بر جا گذاشتی
از خوان نوحهخوانی تو آب میخورد
چشمان خیس ما که بر آن پا گذاشتی
🔸شاعر:
#سید_جواد_میر_صفی
_______________________________
🔹اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini
#حضرت_ام_البنين #مرثیه_حضرت_ام_البنین
@shere_aeini
حالا که باید مثل یک مادر بیایم
یارب! کمک کن از پس آن بر بیایم...
داغی مباد از سوز نامم گُر بگیرد
خاموش، باید مثل خاکستر بیایم
شبنم چه خیری میرساند بعد دریا؟
سخت است بیپروا پس از کوثر بیایم
باید شب و روز از خدا عزت بخواهم
تا اندکی شاید به این همسر بیایم
بانوی من! بانو! شما اُمالبنینی!
آرامش حیدر! یقین کن بهترینی
بیهوده نامت حک نشد بر طالع من
تو از کرامات کرام الکاتبینی
با عشق پا در خانۀ غربت نهادی
تا سفرهای نذرِ شهیدانت بچینی
اصلاً به میدان آمدی تا عاشقانه
تا پای جان، داغی پس از داغی ببینی
حرف مصیبت شد، هوای روضه دارم
ای ذاکر اولاد حیدر! مینشینی؟
من تشنهام، تو تشنهای، زیباست آری
حال و هوای روضۀ عباس داری
بغض خودت را میخوری و مینشینی
از چهرهات پیداست خیلی بیقراری
گاهی نگاهی میکنی آن سوی خانه
داری شهیدان علی را میشماری؟
ای آسمان ابریام! چیزی نماندهست
تنها شوی و بر شهیدانت بباری
میبینمت روزی که حیران و پریشان
از خانه بیرون آمدی در انتظاری
تیر خبرها میخورد یکیک به قلبت
تیر چهارم هم رسید و بردباری
اما فرو میریزی از آن تیر آخر
داغی که آن را بر دل خود میگذاری
آه ای بشیر! آه ای بشیر! آه از حسینم
نفرین به شمشیری که زد بر «دستِ یاری»
میبینمت میباری و میخوانی آرام
ای روضهخوان روزهای سوگواری:
میمردم از این بغض اگر شاعر نبودم
بعد از شما دیگر فقط نوحه سرودم
مردم! به من اُم البنین دیگر نگویید
من خیمهای هستم که افتاده عمودم
من سوختم چون خیمههای کربلایی
خاکسترم، از هم گسسته تار و پودم...
با من بقیعی را به آه و ناله انداخت
داغی که میزد لطمه بر روی کبودم
من نوحه میخوانم تمام نوحه فخر است
هم گریه و هم شکر دارم در سجودم
«ویلی علی شبلی»... که میگفتند افتاد،
دستش، سرش، مشکش... تمامی وجودم
این روضه را بگذار پیش شط بماند...
🔸شاعر:
#انسیه_سادات_هاشمی
_______________________________
🔹اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini
#حضرت_ام_البنين #مرثیه_حضرت_ام_البنین
@shere_aeini
"آغشته با نسیم تو در گفتن آمده
پیک سپیده با خبری روشن آمده
رنگین به خون منتشرت با نسیم صبح
بوی «چهار گمشدهپیراهن» آمده
تا از کدام بادیه، غلتان به خون خویش
بوی «چهار شیر شهید» من آمده
طوفان به داغ کیست؟ که چونان زنی عرب
صورت خراش داده و در شیون آمده
در شیشه، مشت خاک، بدل میشود به خون
گریان رسول، آینه بر دامن آمده
بر نیزه چون طلایۀ خونین کاروان
آنک ز گرد راه، سری بیتن آمده
ای خیل اشک و آه، سواد سپاه تو!
در خون نشست مردم چشمم به راه تو
تا چون تو را زمانه به ماتم قرین کند
داغی چنان رساند که غربتنشین کند
در غربت مدینه بدل میشود به خون
خاکی که نقش مهر تو، داغ جبین کند
از نالههای گرم تو نای زمان پُر است
تا خود چهها که این نفس آتشین کند
بیشک به چلّه با تو نشستهست آسمان
تا گریه پا به پای تو یک اربعین کند
دود از خیام سوخته برخاست، نوحه کن
چندان که تیره آه تو روی زمین کند
«کوه از کمر شکست»، مگر یک دم اقتدا
با شانۀ صبوری «امّ البنین» کند
برآن سرم که «فاطمه» را همرهی کنم
با روضهخوان داغ تو قالب تهی کنم
با «فاطمه» مخواه برابر صدا کنند
نام مرا مباد که «مادر» صدا کنند
با کودکان خویش سپردم، مرا مباد
همنام «یادگار پیمبر» صدا کنند
میخواستم «حسین و حسن» را به خانهات
باری، امام! «سید و سرور» صدا کنند
میگریم از تداعی عصری که خیمهها
«عباس» را به گریه، مکرر صدا کنند
شاید به دیدن زره چاک چاک او
شیر مرا«شقایق پرپر» صدا کنند...
با کاروان خیمگیان حسین ـ اسیر ـ
نالید و گفت: «بند دلم پاره شد، بشیر!»...
از خیمههای تشنه، علمدار، تشنهتر
سقا لب فرات و لب یار تشنهتر
هر بار از مصاف عطش بازگشته بود
عباسِ تشنۀ من و اینبار تشنهتر
قامت به یاد قدّ تو بستهست اگر بر آب
افتاده عکس سرو و سپیدار، تشنهتر
مستی تویی که ساغر دریا هر آنقَدَر
از جرعههای کام تو سرشار، تشنهتر
یکسوی دشت قافله در موج انتظار
یکسو نگاه قافلهسالار، تشنهتر
تیر سهشعبه گفت: «از آغاز، جای مشک
بودم بر آن دو دیدۀ خونبار، تشنهتر»
راوی نشست و قصۀ دست بریده کرد
با من حکایت تو به آب دو دیده کرد...
از حال روزگار، خبر میرسد به من
باری، خبر به حال دگر میرسد به من
از داغها هر آنچه بجویی سترگتر
داغ سترگ چار پسر میرسد به من
چشمی به روزگار ندارم، ولی دریغ
از دست او دو دیدۀ تر میرسد به من
خشکیده خون بازوی عباس روی آن
وقتی به یادگار، سپر میرسد به من
زان حج ناتمام، طواف سر «حسین»
یا استلام دست «قمر» میرسد به من؟
خورشید روی نیزه به زینب رسیده بود
مهتاب روی نیزه اگر میرسد به من
ابری برآمد و خبر از کاروان رسید
راوی به گریه پیشتر از کاروان رسید..."
ای غربت مدینه به شام تو، نوحهخوان
عالم ز نالههای مدام تو نوحهخوان
شبهای بیشماری از این دست، اختران
بر زخمهای «ماه تمام» تو نوحهخوان
ای چاوشان قافلۀ غربت حسین
در لحظۀ وداع و سلام تو نوحهخوان
عرش خدا، نظاره کن! آنک به قتلگاه
بر پیکر غریب امام تو نوحهخوان
راوی رسید و نوحهکنان گفت: «جان آب
برخیل تشنگان خیام تو نوحهخوان»
در من هزار حنجره روزی هزار بار
اینگونه با شنیدن نام تو نوحهخوان
در ماتم حسین تو همدوش فاطمه
گرید بقیع با تو در آغوش فاطمه
🔸شاعر:
#علیرضا_رجبعلی_زاده
_______________________________
🔹اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini
#حضرت_ام_البنين #مرثیه_حضرت_ام_البنین
@shere_aeini
تار می دیدم و به شک بودم
این صدا از گلوی پنج تن اسـت
عطر سیب ات که در هوا پیچید
با خودم گفتم این حسین من است
وقت مرگ آمدی به دیدن من
حاضری پیش جان محتضرم
لطف کردی، به زحمت افتادی
من توقع نداشتم پسرم
جرعه آبی بنوش، خسته راه
نفسی تازه کن، برم بنشین
ساعتی صبر کرده بودی اگر
محضرت می رسید ام بنین
تاج منت گذاشتی به سرم
تو تمنایم از دو دنیایی
من کجا این شکوه و رتبه کجا
من کنیزم تو کنزِ زهرایی
کربلا قسمتم نشد آخر
حسـرت دل شمیم تربت توست
گریه ام از هراس مردن نیست
اشک هایم برای غربت توست
گریه از دست من کلافه شده
از جگر آه می کشم شب و روز
آهِ سردم گواه درد دلی ست
شعله ور تر از آفتاب تموز
روز اول که دیدمت گفتم
در غمت باید امتحان بدهم
چار قل خواندم و قسم خوردم
پای تو چار دفعه جان بدهم
با هدف می گذشت روز و شبم
تلخی روزگار شیرین بود
بچه هایم فدایی ات بشوند
همه آرزوی من این بود
معرفت را به حوصله با ذوق
کاشتم در نهاد تک تک شان
گشت سیراب از اشک های سحر
ریشه اعتقاد تک تک شان
نیمه شب ها به جای لالایی
دائم اسم تو را به لب بردم
قبل هر دفعه شیر دادن شان
جای خرما غم علی خوردم
گرد غربت به صورتت که نشست
تا مسیرت به نینوا افتاد
یک به یک عرضه داشتند ای دوست
با تو هستیم هرچه باداباد
با من از کربلا بگو پسرم
خیمه بی پناه یعنی چه؟
زینت دوش مصطفی تو بگو
گودی قتلگاه یعنی چه؟
گاه کابوس آب می بینم
غرق آشفتگی ست احساسم
گفت راوی که تشنه جان دادی
نکند کم گذاشت عباسم
خواهرت از وفای او می گفت
با سر و چشم و دست شد سپرت؟
آه از روضه عمود اما
هرچه آمد سرش فدای سرت
ساربان در شلوغیِ گودال
خاتمت را ندیده بود ای کاش
شمر جای سرِ مطهرِ تو
سر من را بریده بود ای کاش
گر عبا و عمامه را بردند
غارت پیرهن برای چه بود؟
بدنی با هزار و نهصد زخم
نعل تازه زدن برای چه بود؟
نفسم به شماره افتاده
از عنایت نظر به حالم کن
ملک مرگ هم رسید از راه
این دم آخری حلالم کن
بدنم بر زمین نمی ماند
کفنم خاک و خون نخواهد شد
جانم از تن بُرون شود اما
داغت از دل برون نخواهد شد
🔸شاعر:
#سید_جعفر_حیدری
_______________________________
🔹اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini
#حضرت_ام_البنين #مرثیه_حضرت_ام_البنین
@shere_aeini
عباس من! بشور و بشوران فرات را
آتش بزن به دست خودت ممکنات را
در کربلا به یاد ِ علی خیبر آفرین
با رمزِ مرتضی بتکان کائنات را
تیغ آن چنان به دست و عَلَم آن چنان به دوش
در قاضریّه زمزمه کن عادیات را
عباس من! مباد امان نامه آورند
با خشمِ حیدری بدر آن مهملات را
روز دهم دریغ مدار از برادرت
آن ضربه های خیبری ِ دست هات را
در سوگِ چشم و مشک ِ تو و دست تو خدا
پر میکند ز اشک ِ ملائک دوات را
در وصف جان نثاری وشرحِ برادریت
از عرش آورند برایت لغات را
از عرش آورند طبَق های سبز و سرخ
آنک مخدّرات جمیعِ صفات را
خوانند ابوالفضائل و باب الحوائج ات
خواهند عاشقان ز جناب ات برات را
زهرا ببخش چون پسرِ دیگری نبود
تا بیشتر دهم به مقام ات زکات را...
🔸شاعر:
#علی_کفشگر
_______________________________
🔹اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini
#حضرت_ام_البنين #مرثیه_حضرت_ام_البنین
@shere_aeini
با اینکه روی دامن خود نور قمر داشت
بر خانه ی خورشید، همه عمر نظر داشت
در کلِ مدینه فقط او بود که یک عمر ...
در خانه ی خود، بعدِ سحر نیز قمر داشت
گاهی به لبش (ها قَمَرٌ کَیفَ قَمَر) بود
گاهی به لبش (ها عَلیٌ کَیفَ بَشَر) داشت
هر کس نتواند بشود مادر زینب ...
او بود که نقاشِ ادب بود و هنر داشت
تنها نه خودش، بلکه به نور قمر او
از جاده ی او اُمّ وَهَب نیز گذر داشت ...
چون تابشِ خورشید به هر خار و به هر سنگ
سوزِ دل او در دلِ مَروان هم اثر داشت
زهرا به کنار پسرش آمد و او نیز
انگار نه انگار خودش چار پسر داشت
سِرّی است که در خاک مدینه ز جهان رفت
از تربتِ زهرا به گمانم که خبر داشت ...
🔸شاعر:
#سید_امیر_حسین_فاضلی
_______________________________
🔹اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini
#حضرت_ام_البنين #مرثیه_حضرت_ام_البنین
@shere_aeini
"ببین باید چه دریایی از ایمان و یقین باشی،
که همراه امیری، چون امیرالمؤمنین باشی
ببین باید چقدر احساس باشد در دل شیرت،
که در بین زنان، تنها تو عباسآفرین باشی
شجاعت را، شرافت را، بلاغت را، ولایت را
خدا، یکجا به تو بخشید، تا اُمّ البنین باشی
همه عالم، پسر دارند، تو قرص قمر داری
مگر بینور میشد، مادر زیباترین باشی؟
مگر بینور میشد، در دل خورشید بنشینی؟
تمام عمر با عباس و زینب همنشین باشی
گرفتی دستِ ماهی را که از ما دست میگیرد
رسیدی، باغبانِ غیرةٌ للعالمین باشی
رسیدند و فقط پرسیدی از زینب: حسینم کو؟
تویی اُمّ الادب؛ آری! تو باید اینچنین باشی
پسرهای تو را کشتند، اما اِرباً اِرباً، نه!
نبودی شاهد تکرار اکبر، بر زمین باشی
هوای پر کشیدن سوی حق داری و حق داری
پس از کرببلا سخت است که اُمّ البنین باشی
🔸شاعر:
#قاسم_صرافان
_______________________________
🔹اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini
#حضرت_ام_البنين #مرثیه_حضرت_ام_البنین
@shere_aeini
نگیر از شب من آفتاب فردا را
نبند روی من آن چشمههای زیبا را
تو گاهوارۀ ماه و ستارهها هستی
خدا به نام تو کردهست آسمانها را
تو در ادامۀ هاجر به خاک آمدهای
که باز سجده کنی امتحان عظمی را
خدا سپرده به دستت چهار اسماعیل
که چشمه چشمه گلستان کنند دنیا را
چه کردهای که به آغوش مهربانی تو
سپردهاند جگرگوشههای زهرا را
بگو چه بر سر بانوی آب آمده است
که باز میشنوم رود رود، دریا را...
بخوان! دوباره بخوان با گلوی مرثیهها
حدیث تشنهترین دستهای صحرا را...
🔸شاعر:
#پانته_آ_صفایی
___
🔹اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini
#حضرت_ام_البنين #مرثیه_حضرت_ام_البنین
@shere_aeini
شجاع و با ادب... میخواست این زن بهترین باشد
علی می خواست بانویش همان امّ البنیــــن باشد
همان امّ البنینی که جـــواهر سازِ تاریــخ است
برایِ زینـــتِ دســــتِ خـــدا مثلِ نگیــــن باشد
علـی در فکــرِ فــردا بــود ... در فکرِ مباداهــا
و قسمت بوده این : امّ البنین ، مردآفرین باشد
خدیجــه وار آرامــش دهد پیغمـــبرِ خــود را
قــرارِ بـــی قـــراریِ امیــرالمؤمنیــــن باشــد
علی را دوست میدارد به زهرا عشق می وَرزد
و باید خانه ی مـــولا برایش دِلنشیــــن باشد
ادب دارد... خودش را فاطمه دیگر نمی خواند
از این بانـــو نباید انتظاری غیر از ایـــن باشد
ازاین بانو که هرلحظه به عبّاسِ خودش میگفت
حسینِ فاطمه از نسلِ " ختمُ المُرسلیـــن " باشد
به او هَرگز برادر نه ... بگــو آقــا بگــو مــولا
همیشه دست بر سینه ، نگاهت بر زمین باشد
و شاید مادرش روزی تو را فرزندِ خود خواند
اگر جسمـــت کنــارِ علقمه قطعُ الیمیـــن باشد
ببینی مادری قامت کــمان آغـــوش وا کرده
اگرچه از خجالت چشم هایت شرمگین باشد
تو پایِ گریه های مادرش زهرا ، بمـــان شاید
که زهرا دستگیرت لحظه هایِ واپسین باشد
بیا فردایِ محشــر پیشِ زهـــرا روسپیدم کن
فدایِ قدّ و بالایـــت شود امّ البنیــن ، باشد ؟
#
ادب را شیر داد و ... شیرمردش را ادب داد و
ادب یادِ عرب داد و از این پس نقطه چین باشد
🔸شاعر:
#ابراهیم_زمانی
___
🔹اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini
#حضرت_ام_البنين #مرثیه_حضرت_ام_البنین
@shere_aeini
فدای حُسن دلانگیز باغبان شده بود
بهار، با همه سرسبزیاش خزان شده بود
چهار دسته گُلش را به پنج تن بخشید
مقیمِ خاکِ درش، هفت آسمان شده بود
چه سربلند و سرافراز امتحان پس داد
برای عرض ادب، سخت امتحان شده بود
به عشق «شیر خدا» از یل دلاور خود
گذشت اگر چه در این راه نیمهجان شده بود
چه امتحان بزرگی! که در رثای حسین
-و نه به خاطر فرزند- روضهخوان شده بود
اگر چه پیر شد از داغِ بیامان، اما
به پشتوانهٔ زینب دلش جوان شده بود
فدای «اُمّ اَبیها» شدن علامت داشت
به این سبب قد «اُمّ البنین» کمان شده بود
🔸شاعر:
#سید_مهدی_موسوی
___
🔹اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini
#حضرت_ام_البنين #مرثیه_حضرت_ام_البنین
@shere_aeini
رسالتت نه فقط صاحب پسر شدن است
تو را کنار علی شأنِ همسفر شدن است
بزرگ مادرِ ماهِ همیشه کامل عشق!
هنوز نور تو در حال بیشتر شدن است
محبتت رقمی در دل علی دارد
که رو به آینه در حال ضربدر شدن است
رسیدن تو به وصل علی به ما آموخت
مهم تر از همه از جانبش نظر شدن است
حسودهای مدینه تو را نمی فهمند
و قلب تیره سزاوار شعله ور شدن است
تمام می شود این غم همین که برگردی
فرشته مشکلش از بابت بشر شدن است
تو آن ضمیر بلندی که راز عرفانت
نتیجه ی گذر از مرز خون جگر شدن است
سکوت کن که ادب یادداشت بردارد
سخن بگو که حیا فکر بارور شدن است
که عشق در تو نه با مهر مادری یکسوست
نه فارغ از غم هفتاد و یک نفر شدن است
دو دست خویش به جای تو داده فرزندت
وگرنه میل تو هم بر شکسته پر شدن است
حسین تا که نماند به روی نیزه غریب
سفارشت به پسرها بدون سر شدن است
خیال مرثیه سازم به روضه می کشدم
ولی تمایلم امشب به برحذر شدن است
به زخمتان دم رفتن نمک نمی پاشم
بشیرم و همه سعیم به خوش خبر شدن است
خیال مرثیه ساز مرا ببخش ای سرو
کبوترست و به دنبال نامه بر شدن است
🔸شاعر:
#کاظم_بهمنی
_______________________________
🔹اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini
#حضرت_ام_البنين #مرثیه_حضرت_ام_البنین
@shere_aeini
ستاره بودی و یکباره آفتاب شدی
برای خانه ی مولا که انتخاب شدی
به آستان عزیزان قدم گذاشتی و
دلیل عزت قوم بنی کلاب شدی
به جای اینکه نهی تاج همسری بر سر
کنیز حلقه به گوش ابوتراب شدی
چه شد عطوفت بی حد! که از همان آغاز
به جای فاطمه ام البنین خطاب شدی
چه با نهایت دین در نهان دعا کردی؟
که آشکار بدین گونه مستجاب شدی
چه شد که راه به درگاه عاشقان بردی؟
چه شد که محرم این خاندان حساب شدی؟
مگر نه اینکه نظر کرده ی خداوندی
چرا که منتخب چشم آن جناب شدی
کدام رایحه ای می رسد به نکهت تو
تو بر مشام امامان شمیم ناب شدی
*
پس از حسین به سایه نمی نشست دلت
انیس گریه پیوسته ی رباب شدی
به یاد ساقی بی دست مویه می کردی
به یاد تشنه لبی امام آب شدی
*
شُکوه بود نه شِکوه! حماسه خوانی بود!
اگر که مرثیه خوان گل و گلاب شدی*
🔸شاعر:
#مهرداد_مهرابی
_______________________________
🔹اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini
#حضرت_ام_البنين #مرثیه_حضرت_ام_البنین
@shere_aeini
میان بارش بارانی از ستاره رسید
اگرچه مثنوی... اما چهارپاره رسید
چهار پارۀ تن، نه چهار پارۀ دل
چهار ماه شب بیکسی ولی کامل
چهار ابر به باران رسیده در ساحل
چهار رود به پایان رسیده، دریادل
چهار فصل طلایی ولی میان خزان
چهار بغض غمانگیز و مادری نگران
چهار مرتبه وقتی به غم دچار شوی
برای دشمن خود نیز گریهدار شوی
مدینه، حسرت دیرینۀ دو چشم ترش
چهار قبر غریب است باز در نظرش
چقدر خاطره ماندهست در مفاتیحش
و دانه دانۀ اشکی که بوده تسبیحش
نشسته بود شب جمعهای کنار بقیع
کمیل زمزمه میکرد در جوار بقیع
غروب، لحظۀ تنهاییاش دوباره رسید
غروبها دل او خونتر است از خورشید
به غصههای جگرسوز میزند پهلو
دوباره شعله کشیدهست آب وقت وضو
شروع میکند او لیلة المصائب را
همین که دست به پهلو نماز مغرب را…
چهار رکعت دلواپسی پس از مغرب
چهار نافله در بیکسی پس از مغرب
در آسمان نگاهش که بیستاره شده
چهار آینه مانده، هزار پاره شده
شکست آینههایش میان گرد و غبار
شلمچه، ترکش و خمپاره، کربلای چهار
از آن زمان که پسرهای او شهید شدند
یکی یکی همه موهای او سفید شدند
و همسری که به دل غصهای گذاشت، وَ رفت
نماز صبح سر از سجده برنداشت، وَ رفت
اگرچه بین غم و غصههای خود تنهاست
ولی چهارم هر ماه روضهاش برپاست
طراوتی که نرفتهست سالها از دست
بهشت خانۀ او سفرۀ اباالفضل است
صدای گریه بلند است بین مرثیهها
چه دلنواز شده یا حسین مرثیهها
نشسته گوشۀ ایوان کنار گلدانها
برای بدرقه با اشک خود به مهمانها -
- در التماس دعایش چه حرفها گفته است
به لطف آن کمر خسته کفشها جفت است...
یکی یکی
همه رفتند و
باز هم تنهاست...
🔸شاعر:
#رضا_خورشیدی_فرد
_______________________________
🔹اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini
#مرثیه_ام_البنین
هنگام وداع، سینه بیتاب شده
مادر شمع است، سوخته، آب شده
شاید پس از اینکه پسرانش رفتند
در بدرقهها چهار قل باب شده
#سیده_تکتم_حسینی
🔹اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini
#حضرت_ام_البنين #مرثیه_حضرت_ام_البنین
@shere_aeini
چگونه وصف کنم، فخر بانوان عرب را
زنی که برده ابالفضل از او به ارث، ادب را
دوان دوان نگرد هاجران تشنه لب از پی
اگر که توسن فضلش کند نگاه، عقب را
سوادِ آینه ی عفت است چادر پاکش
بیاض دیده ی حجب است، بنگرید لقب را
زنی ز قوم رشادت، ز خاندان شجاعت
که شرح داده عقیل از همین قبیل، نسب را
یکی از آنهمه عامر که جدّ مادری اوست
که خود گرفته به بازی سرِ سنان غضب را
کمر به هزم ببندد حِزام، معنی اش این است
ابی که ام بنین پرورد، جلالتِ اب را!
بنی کلاب، همان شرزه شیر کز دم شمشیر
به بزم رزم، قفاخور کند سگان عرب را
مگر ز سفره ام البنین مدد شود این طبع
وگرنه خورده قلم طی کند چگونه تعب را
زنی که بر تن عباس کرده بافه ی غیرت
چنان که یاد علی کرد هر که دید سلب را
مهِ عشیره و عبدلله ست و جعفر و عثمان
هماره چارقد ستر، آن عفیفه ی رب را
یگانه ای ست که بسته ز چارسوی حوادث
چهار فرزندش، راهِ قوم جنگ طلب را
به شرح جنگ ابوفاضلش چه گویمت؟ این بس
که ذوالفقار علی واکند دومرتبه لب را
برید دشمن دون سر، از آن نخیل تناور
که مرگ را خوش می داشت، چون عرب که رطب را
برید دست و نبرید عهد دوست، گواهم
علم که دید یزید و سرود بانگِ عجب را
اگر چه او همه صبر و رضاست، شاکر از آنم
که چشم مادر غیرت ندید بزم طرب را
نگفت جعفر و عباس...گفت وای حسینم
به درک او نرسیدم ز من مپرس سبب را
چنان ز داغ حسینش گریست در همه ی عمر
که پلک زخم، بهم دوخت صبح و تیره ی شب را
🔸شاعر:
#مسعود_یوسف_پور
_______________________________
🔹اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini
#حضرت_ام_البنين #مرثیه_حضرت_ام_البنین
@shere_aeini
رباعی گفتی و تقدیم سلطان غزل کردی
معمای ادب را با همین ابیات حل کردی
رباعی گفتی و مصراعی از آن را تو ای بانو
میان اهل عالم در وفا ضربالمثل کردی
فرستادی به قربانگاه اسماعیلهایت را
همان کاری که هاجر وعده کرد و تو عمل کردی
کشیدی با سرانگشتت به خاک مُرده، خطی چند
تمام شهر یثرب را به خاک طف بدل کردی
چه شیری دادهای شیران خود را که شهادت را
درون کامشان شیرینتر از شهد و عسل کردی
خودش را در کنار مادرش حس کرد تسکین شد
خدا را شکر بودی زینب خود را بغل کردی
رباعی تو بانو! گرچه تقطیع هجایی شد
به تیغ اشک خود، اعرابشان را بیمحل کردی
🔸شاعر:
#محسن_رضوانی
_______________________________
🔹اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞 رباعی گفتی و تقدیم سلطان غزل کردی
شعرخوانی محسن رضوانی در وصف حضرت ام البنین سلام الله علیها در حضور رهبر انقلاب
🔹اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini