eitaa logo
💙 شیدایی 💙
4 دنبال‌کننده
318 عکس
4 ویدیو
0 فایل
آرشیو مطالب من صفحه اینستگرام من استفاده از مطالب آزاد مطالب مربوط به سقیفه و فاطمیه در کانال دوم @moolaalii مطالب با #شیدایی دلنوشته خودم هستن در صورت استفاده تغییری در اون ایجاد نکنید ممنونم
مشاهده در ایتا
دانلود
. . امام فرمودند : ای بندگان خدا بشنوید ! . و شما قلب ها و گوش هایی دارید، پس بیندیشید . ما خاندانی هستیم که خداوند ما را به اسلام گرامی داشت  و ما را برگزید و انتخاب کرد و از ما پلیدی را برطرف کرد و پاک و پاکیزه نمود . . و پلیدی همان شک و تردید است هرگز در خداوند و دینش شک نمی کنیم  و از هر پلیدی و گمراهی ما را پاک گرداند . . در حالیکه از حضرت آدم تا ما مخلصانه برای او بوده ایم [و] آن، نعمتی از جانب اوست . . در هر دو گروهی که در میان مردم وجود پیدا می کند، خداوند ما را در بهترین آنها قرار داده است . . قرون و اعصار در گذر بود، تا اینکه خداوند محمد ((صلی الله علیه و آله)) را به پیامبری برانگیخت و برای رسالت، او را برگزید و کتاب بر او نازل فرمود. . . آنگاه او را امر کرد که به سوی خداوند بخواند. پدرم اولین کسی بود که سخن خداوند و پیامبرش را پذیرفت . .  و اولین کسی است که به او ایمان آورد  و خداوند و پیامبرش را تصدیق کرد. . . و خداوند در کتابی که بر پیامبرش فرستاد چنین می فرماید: . . «آیا کسی که نشانه ای از خداوند همراه او باشد و شاهدی از جانب خداوند او را همراهی نماید؟»(هود: 17) . . پس پیامبر خدا کسی است که نشانه ای از جانب خداوند دارد  و پدرم کسی است که همراهی او نموده و بر او گواه است . . و پیامبر -در هنگامیکه به او دستور داد به مکه رفته و سوره برائت را در مراسم حج بخواند . . فرمود: ای علی! حرکت کن. من مأمور شده ام که این نوشته را کسی جز من یا شخصی از من نبرَد  و تو آن شخص هستی . . پس علی از رسول خدا و رسول خدا از اوست . . و پیامبر در زمانی که بین او و برادرش «جعفر بن ابی طالب» و مولای او «زید بن حارثه» در دختر حمزه حکم کرد، چنین فرمود: . . ای علی! اما تو از من و من از توام  و تو بعد از من سرپرست هر مؤمنی هستی. . . پس پدرم اولین تصدیق کننده پیامبر بوده و با جانش او را حفاظت کرد . . آنگاه پیامبر در هر جایگاهی او را مقدم می داشت  و برای هر امر مشکلی او را می فرستاد، . . چرا که به او اعتماد و اطمینان داشت  و این بخاطر آن بود که نسبت به خداوند و رسولش خیرخواه بود . . و از نزدیکترین فرد به خدا و رسول اوست . . و خداوند می فرماید: «پیشی گیران پیشی گرفته اند. آنان مقرب درگاه الهی اند»(الواقعة:10-11) . . پس پدرم پیشی گیرنده ترین فرد به خدا و رسول او بود  و او نزدیکترین نزدیکان است
ـ. . امام ادامه دادند: . و خداوند می فرماید: . «مساوی نیستند آنان که پیش از فتح مکه اِنفاق کرده و جنگیده اند . بلکه آنان درجات برتری را دارا هستند.» (الحدید: 10) . . پس پدرم اولین کسی بود که اسلام آورد و مؤمن شد  و اولین فردی بود که به سوی خدا و رسولش هجرت کرد  و به رسول خدا ((صلی الله علیه و آله)) ملحق گردید و اولین فردی بود که از سرمایۀ خود انفاق نمود . . خداوند می فرماید: . . «و آنان که بعد از ایشان آمدند، گویند: . . پروردگارا! ما و برادرانی را که پیش از ما ایمان آورده اند، ببخشای  و در قلوب ما از کسانی که ایمان آورده اند، کینه ای قرار مده. پروردگارا! تو بارأفتی و مهربانی.»(الحشر: 10) . . پس مردم از تمامی امت ها -به جهت آنکه پیش از آنان به پیامبر ایمان آورده- برای او استغفار می کنند . چرا که هیچ کس پیش از او ایمان نیاورده است  و خداوند می فرماید: . . «و پیشی گیرندگان از مهاجرین و انصار و کسانی که با نیکی، آنان را پیروی کردند.»(التوبة: 100) . . پس او پیشتازترین پیشی گیرندگان است. پس همچنانکه خداوند پیشتازان را بر بازماندگان و عقب ماندگان برتری داد، همینگونه پیشتازترین پیشتازان را بر پیشی گیرندگان برتری داد. . . . و خداوند می فرماید: «آیا آب دادن به حجاج و ساختن مسجد الحرام را همپایۀ ایمان به خدا و روز قیامت و جهاد در راه خدا قرار می دهید؟»(التوبة: 19) . . پس او -به تحقیق- مجاهد راه خدا بود  و این آیه در حق او نازل گشت. . . از کسانی که گفتار پیامبر را اجابت کردند، عمویش «حمزه» و پسر عمویش «جعفر» می باشند  که هر دویِشان در میان بسیاری از اصحاب پیامبر به شهادت رسیدند . . خداوند از آن دو خشنود باد. خداوند از بین آن شهدا «حمزه» را سیدالشهدا قرار داد .  و برای «جعفر» دو بال نهاد که با آن به همراه فرشتگان هر گونه که بخواهد پرواز می کند . و این، بخاطر جایگاه و منزلت و ارزش ایشان و نزدیکی آنان به پیامبر خدا است . .  و پیامبر ((صلی الله علیه و آله)) در بین شهدایی که همراه حمزه به شهادت رسیدند، تنها بر حمزه هفتاد نماز گزارد. . . و همینگونه خداوند برای زنان پیامبر برای نیکوکارانشان دو پاداش و برای بدکارانشان دو عذاب را قرار داد . و این افزایش پاداش و عذاب بخاطر نزدیکی ایشان به پیامبر است .
. . امام نگاهی به جمعیت انداختند و ادامه دادند : . . و خداوند نماز در مسجد پیامبر ((صلی الله علیه و آله)) را همانند هزار نماز در سایر مساجد قرار داد . -غیر از مسجد الحرام در مکه، که مسجد خلیلش حضرت ابراهیم علیه السلام می باشد- . . و این اهمیت بخاطر آنست که پیامبر نزد خداوند بسیار ارزش دارد . . و خداوند درود بر پیامبرش را بر تمام مؤمنان واجب ساخت . . گفتند: ای رسول خدا! درود بر تو چگونه است؟ . فرمود: بگویید: خداوندا! بر محمد و خاندانش درود فرست. پس بر هر مسلمان واجب است که به همراه درود بر پیامبر بر ما نیز درود فرستد . . و خداوند خمس غنائم را برای پیامبرش حلال کرد و در کتابش آن را برای او واجب ساخت . و آن چه برای او واجب ساخته برای ما نیز واجب گرداند  و صدقه را برای او حرام گرداند و برای ما نیز حرام نمود . . پس ستایش او را سزاست که ما در هر چه پیامبرش را در آن داخل ساخت، داخل گرداند  و از آن چه پیامبرش را از آن منزه دانست، ما را نیز منزه نمود . . و این، کرامتی است که خداوند ما را به آن گرامی داشت  و فضیلتی است که ما را بر سایر مردم برتری داد. . . خداوند -هنگامی که اهل کتاب، پیامبر ((صلی الله علیه و آله)) را انکار کرده و طلب محاجّه نمودند . . فرمود: «بگو بیایید تا پسرانمان و پسرانتان و زنانمان و زنانتان و جانهایمان و جانهایتان را خوانده، آنگاه قسم یاد کرده و مباهله انجام دهیم و لعنت الهی را بر دروغگویان قرار دهیم.»(آل عمران: 61)  . . و پیامبر به همراه خود از میان مردم از جان ها، پدرم؛  و از پسران، من و برادرم،  و از زنان، مادرم «فاطمه» (علیها السلام) را برد . . پس ما خاندان و از گوشت و خون و جان او هستیم و ما از او و او از ماست. . . خداوند می فرماید: «خداوند اراده کرده است تا از شما خاندان رجس و پلیدی را دور گرداند و شما را پاک و پاکیزه نماید.» (الاحزاب: 33) . . هنگامیکه این آیه نازل شد، پیامبر من و برادرم و مادر و پدرم را جمع نمود  و خود و ما را زیر عبایی که از «امّ سلمه» بود جمع کرد . .  و این کار در حجرۀ او و در روزی که مختص به او بود، انجام گرفت .
. . امام حسن اینطور ادامه دادن : و پیامبر فرمود: خداوندا ایشان خاندان من می باشند  و اینان، اهل بیت من هستند . پس از ایشان رجس و پلیدی را دور دار  و پاک و پاکیزه شان گردان. . . ام سلمه -که خداوند از او خشنود باد- گفت: . ای رسول خدا! آیا با ایشان داخل شوم؟ پیامبر به ایشان فرمود: . . خداوند تو را رحمت کند. تو در راه نیکی بوده و به سوی خیر پیش می روی. از تو راضی هستم ولکن این موضوع مخصوص من و ایشان است . . سپس پیامبر بعد از این جریان تا مدتی که زندگی کرد و قبل از رحلتشان هر روز هنگام طلوع فجر نزد ما می آمد و می فرمود: . . خداوند شما را رحمت کند وقت نماز است. خداوند اراده کرده که از شما خاندان رجس و پلیدی را دور دارد . و شما را پاکیزه گرداند . و پیامبر دستور داد درهایی را که به مسجد باز می شد، ببندند جز درِ خانۀ ما. . . به ایشان اشکال گرفته شد . . فرمودند: من درها را نبستم و درِ خانه علی را از پیش خود باز نگذاردم، بلکه پیرو وحی الهی هستم و خداوند مرا امر به بستن درها و بازگذاشتن درِ خانۀ او نمود . . بعد از این جریان کسی با حالت جنابت داخل مسجد پیامبر نشد . . و فرزندی در آن متولد نگردید، جز برای پیامبر ((صلی الله علیه و آله)) و پدرم علی (علیه السلام) . . و این، بخاطر کرامت و فضلی است که خداوند نسبت به ما ابراز فرموده  و ما را در میان مردم بدان اختصاص داده است . . و این، درگاه خانۀ پدرم می باشد که نزدیک درِ خانۀ پیامبر در مسجد اوست . . و منزل ماست که بین منازل پیامبر جای گرفته است . و این، بدین خاطر است که خداوند پیامبرش را امر فرمود که مسجد را بسازد . . پیامبر در کنار آن ده خانه ساخت. . نه خانه برای فرزندان و همسرانش  و دهمین خانه -که در میان آن ها جای داشت، برای پدرم بود . .  و آن، هم اکنون نیز وجود دارد  و خانه همان مسجدی است که پاکیزه قرار داده شد  و او کسی است که خداوند، فرموده: . . «اهل بیت». پس ما اهل بیت هستیم  و ما کسانی هستیم که خداوند زشتی را از ما دور گردانید . . پاک و پاکیزه مان نمود
. پ.ن: پرچم . همسفر کرب و بلای من . ای مردم! اگر سالها در اینجا بایستم و آنچه را خداوند به ما داده است و در کتابش ما را به آن اختصاص داده و بر زبان پیامبرش جاری ساخته است بشمارم . تمام نمی شود . و من پسر پیامبر بشارت دهنده و بیم دهنده و چراغ فروزان هستم؛ . . کسی که خداوند او را به عنوان رحمت برای جهانیان فرستاد  و پدرم علی (علیه السلام) سرپرست مؤمنان و شبیه هارون است. . . و معاویه بن صخر می پندارد که من او را شایسته خلافت دانسته و خود را سزاوار آن نمی دانم، اما معاویه دروغ می گوید!! . . سوگند به خدا که ما در کتاب خدا و زبان پیامبر خدا نسبت به مردم از خود آنان سزاوارتریم . . جز آن که ما خاندان از آنگاه که پیامبر رحلت فرمود، همواره در حال ترس بوده، مظلوم واقع شده، حقمان ضایع گردیده است؛ . . و خداوند حکم می کند بین ما و آنانکه حقمان را ضایع ساخته و بر ما مسلط شدند و مردم را بر علیه ما شوراندند . . و سهممان را از غنایم و فیء که در کتاب خداوند به ما تعلق گرفته بازداشتند . . و ارث مادرمان فاطمه (علیها السلام) از پدرش را گرفتند . . ما نام کسی را نمی بریم  ولیکن سوگند محکمی می خورم . که اگر مردم سخن خداوند و پیامبرش را می شنیدند . . آسمان باران ها و زمین برکت هایش را به آنان عطا می کرد  . . و هرگز در این امت دو شمشیر به یکدیگر برخورد نمی کرد و تا روز قیامت با شادی و آرامش زندگی می نمودند  و در این حالت، ای معاویه! تو در آن طمع نمی کردی . . ولکن هنگامیکه او را از جایگاهش دور ساختند . و بنیان آنرا دگرگون نمودند، قریش در آن به نزاع پرداختند و آن را همچون توپی برای یکدیگر پرتاب کردند . . تا اینکه تو ای معاویه! و اصحابت بعد از تو در آن طمع کردید. . . و پیامبر فرموده: . . گروهی رهبری خود را به دست کسی نسپردند، در حالیکه در بینشان داناتر از او نیز بود . . جز آنکه همواره کارشان به تباهی کشیده می شود . تا اینکه به آن چه ترک کرده بودند بازگردند. . . بنی اسرائیل که اصحاب حضرت موسی (علیه السلام) بودند . . «هارون» برادر آن حضرت و خلیفه و جانشینش را رها کردند و به گوساله پرستی مشغول شدند و از سامری پیروی نمودند، در حالیکه آنان می دانستند او خلیفه حضرت موسی (علیه السلام) است . . و این امت شنید که پیامبر به پدرم می فرمود: او نسبت به من به منزلۀ هارون به موسی است . جز آنکه بعد از من پیامبری نمی آید....
. . امام حسن فرمود: . . و این امت شنید که پیامبر به پدرم می فرمود: او نسبت به من به منزلۀ هارون به موسی است، جز آنکه بعد از من پیامبری نمی آید . .  و پیامبر خدا را دیدند، در حالیکه او را در غدیر خم به امامت گمارد، و گفتارش را شنیدند که برای او به «ولایت» سخن گفت . . آنگاه امر فرمود که شاهدان به غایبان این خبر را برسانند . . پیامبر از ترس قومش (از شهر خارج شد و) به سوی غار رفت، آنگاه که تصمیم گرفتند به او مکر و حیله بزنند  و این، در حالی بود که آنان را به راه حق می خواند . . ولی یارانی نداشت که از او دفاع کنند، و اگر یارانی داشت با آنان می جنگید. . . و پدرم نیز دست از جنگ برداشت و اصحابش را سوگند داد و از آنان یاری خواست، ولی کسی او را یاری نکرد . .  و به فریادش نرسیدند  و اگر یارانی داشت، دست از جنگ نمی کشید  و خداوند او را در گشایشی قرار داد . . همچنانکه پیامبر در گشایش بود. . . و مردم مرا خوار کردند و در این حال، ای پسر حرب! . . با تو بیعت کردم  و اگر یارانی داشتم که مرا از تو رهایی می دادند، با تو بیعت نمی کردم . .  و خداوند هارون را در زمانی که مردم او را ناتوان کردند و به دشمنیَش پرداختند، در حال گشایش قرار داد. . . همچنانکه من و پدرم در حال گشایش از جانب خداوند هستیم . . در زمانی که مردم ما را رها کرده و با دیگری بیعت نمودند و ما یارانی را نیافتیم . . و این روشها و نمونه ها پی در پیِ یکدیگر می آیند. . . ای مردم! اگر در بین مشرق و مغرب بگردید، تا مردی را بیابید که جدش پیامبر و پدرش جانشین پیامبر باشد . . جز من و برادرم را نخواهید یافت . پس تقوای الهی پیشه سازید و بعد از بیان مطلب گمراه نگردید  و چگونه است شما را؟ . . و از شما چنین انتظاری نمی رفت، آگاه باشید من با این شخص -و به معاویه اشاره کرد- بیعت کرده ام و شاید این فتنه و آزمایشی برای شما باشد و بهره مندی تا زمان اندک. . . ای مردم! . کسی را به خاطر واگذاردن حقش مؤاخذه نمی کنند . و اگر [او] حق دیگری را ظالمانه بگیرد مورد مؤاخذه قرار می گیرد . و هر کار خوبی، سوددهنده است و هر کار خطایی به اهل آن ضرر می رساند . . امری اتفاق افتاد و «سلیمان» آن را دانست و او را بهره مند کرد ولی به «داود» ضرر نرسانید. . .... .
. . امام ادامه دادند : . اما نزدیکی و خویشاوندی به مشرک بهره می رساند . در حالیکه -سوگند به خدا- برای مؤمن بهره مندیَش بیشتر است . . پیامبر به عمویش «ابوطالب» که در حال مرگ بود فرمود: . بگو: معبودی جز خداوند نیست، تا در روز قیامت شفاعت تو را بنمایم  و این کلام را پیامبر به او نمی گفت . و به او وعده نمی داد، جز در زمانیکه از طرف او اطمینان داشت . . و برای کسی این مطلب را نفرمود، جز شیخ ما . . یعنی، ابوطالب . . خداوند می فرمود: «توبه برای کسانی نیست که کارهای زشت انجام می دهند و هنگامیکه مرگ دامنگیرشان شد . . گویند: هم اکنون توبه کردیم  و نه برای کسانی که با حالت کفر می میرند، برای آنان عذابی دردناک آماده کرده ایم.»(النساء: 18) . . ای مردم! . بشنوید  و به آن توجه کنید  و تقوای الهی پیشه سازید  و به خود مراجعه کنید  و بسیار دور است که شما به سوی حق باز گردید . . در حالیکه گمراهی . شما را بر زمین زده و طغیان و سرکشی و انکار، شما را فرا گرفته است. . . آیا شما را به آن مجبور کنیم، در حالیکه آن را ناپسند می شمرید؟ و سلام بر آنانکه از راه هدایت پیروی کنند . . 💢💢💢 مطلبی که در این ۷ قسمت آورده شد خطبه ای هست که امام مجتبی قبل از صلح . وقتی تصمیم به صلح داشتم برای مردم گفتن . امام تا زمان واگززاری خلافت خظبه های دیگری هم برای مردم گفتن که در ادامه میزاریم ..... . انشا الله و به شرط لیاقت ....
. . بعد از انجام صلح امام بار ها خطاب به مردم عراق فرمودند: . . ای اهل عراق! . من سه چیز را از شما خرده می گیرم: کشتن پدرم  و ضربه زدن به من  و به یغما بردن زاد و توشه ام . . علت صلح در روایات اینطور بیان شده که : . . هنگامی که صلح انجام پذیرفت و کار پایان یافت . معاویه از امام خواست که در میان گروهی از مردم سخن بگوید . و ایشان را آگاهی دهد که با معاویه بیعت نموده و حکومت را به او تفویض کرده است . . امام پذیرفت و در حالیکه مردم جمع شده بودند، خطبه خواند . . در آغاز، حمد و ثنای الهی گفته و بر پیامبرش درود فرستاد  و این از گفتار ایشان است که فرمود: . . ای مردم! زیرکترین زیرکی، تقوی .  و حماقت ترین بی خردی،  فجور و گناه است .  و اگر شما میان شرق و غرب جهان بگردید تا مردی را بیابید که جد او پیامبر باشد، جز من و برادرم «حسین» کسی را نمی یابید . .  و می دانید که خداوند شما را به جدم پیامبر هدایت کرد . و شما را از ضلالت و گمراهی نجات داد  و از جهالت و نادانی رهایی بخشید و بعد از ذلت، عزت  و بعد از کمی افراد، بسیارتان گردانید . . و معاویه با من در مورد حقی منازعه می کند که آن برای من است . . و برای صلاح امت و قطع فتنه و آشوب آن را رها کردم . .  و شما با من بیعت کرده بودید که با هر که صلح کنم، صلح  و با هر که بجنگم، بجنگید . . به این عقیده رسیده ام که با معاویه سازش کنم  و خط جنگ بین خود و او را پایان دهم  . . و با او بیعت نمودم و دیدم که جلوگیری از خونریزی بهتر از ریختن آن است . .  و قصدم از این کار صلاح و بقای شماست و شاید این امر آزمایشی برای ما بوده و تا زمان اندکی آنان را بهره مند سازد. .
. . بعد از خطبه ای که امام قبل از صلح خواندن وماجرا هایی که گفته شد . . روایت شده که بعد از آنکه امام صلح کرد معاویه از ایشان خواست که خطبه ای بخواند . امام امتناع کرد . او را سوگند داد که عمل نماید. برای امام جایگاهی ترتیب دادند. امام بر آن جای گرفت و فرمود: . . سپاس خدایی را سزا است که در فرمانرواییش یگانه  و در پروردگاریش تنها است . . پادشاهی را به هر که خواهد، بدهد  و از هر که بخواهد، می گیرد . . و سپاس خدایی را سزا است که مؤمنان را به ما گرامی داشت  و گذشتگان را از شرک رهایی بخشید . و خون گروه دیگری از شما را از ریختن حفاظت کرد . پس آزمایش ما در گذشته و حال نزد شما بهترین آزمون بوده است؛ چه شکر گزارید  و چه ناسپاس باشید. . . ای مردم! . پروردگار علی (ع) به او داناتر بود در زمانیکه او را به سوی خود فراخواند  و او را به فضیلتی مخصوص گردانید  که همانند آن را سراغ ندارید  و مانند آن را نمی یابید. . . بسیار دور است، بسیار دور است؛ چه بسیار کارها را برای او دشوار گردانیدند . تا اینکه خداوند او را بر شما پیروز گرداند، در حالیکه او همنشین شما بود . در جنگ بدر و غیر آن با شما جنگید. آب گل آلودی را به شما خورانید  و آب تلخی را به شما نوشانید  و شما را ذلیل گردانده و شما را اندوهناک ساخت . . شما نسبت به بُغض او ملامت نمی شوید. . . و به خدا سوگند امت پیامبر به جایگاهی نخواهد رسید، تا آنگاه که رهبر و پیشوایشان در بنی امیه باشد  . . و خداوند به سوی شما فتنه ای گسیل داشته که از آن بازداشته نمی شوید، تا اینکه بخاطر اطاعتشان از ستمگران و پناه بردن به شیاطین هلاک گردید . . آنچه را در گذشته ها انجام گرفته و آنچه را از آینده از رغبت های زشت و افکار پستی که در انتظار آنم، . به حساب خداوند می گذارم. . آنگاه فرمود: . . ای اهل کوفه! . . دیروز کسی از شما جدا شد که تیری بود از تیرهای الهی . کوبنده دشمنان او؛ درهم کوبندۀ بدکاران قریش بود. . . همواره آنان را تحت اختیار داشته و از او در وحشت بودند . . در مورد اوامر الهی مورد ملامت قرار نگرفته و از مال خدا چیزی را به سرقت نمی برد  و از جنگ با دشمنان خدا فرار نمی کرد . . تمامی قرآن به او داده شده، او را خوانده اجابت نمود. او را راهبری کرد، تبعیت نمود . . در کارهای الهی از ملامت ملامت گران نمی هراسید، پس درود و رحمت الهی بر او باد. 💚
. . روزی عمرو بن عاص به معاویه گفت: . نزد حسن بن علی بفرست و بگو بالای منبر رفته و خطبه بخواند . شاید در سخن گفتن عاجز شود  و بدین وسیله او را در هر محفلی از این جهت مسخره خواهیم کرد . . معاویه نزد ایشان فرستاد. امام بالای منبر رفت، در حالیکه مردم و رؤسای اهل شام جمع شده بودند، امام حمد و ثنای الهی گفت، آنگاه فرمود: . . ای مردم! . هر که مرا می شناسد که مرا می شناسد  و آن کس که مرا نمی شناسد، بداند . من حسن پسر علی بن ابی طالب هستم. من پسر پیامبر خدایم. . پسر آن کس که خداوند، زمین را برایش پاک و سجده گاه قرار داد . من پسر چراغ فروزان و فرزند پیامبر بشارت دهنده و بیم دهنده و بیم رسانم. پسر آخرین پیامبران و پیشوای فرستادگان و رهبر پرهیزگاران و برگزیدۀ پروردگار جهانیانم . . من پسر کسی هستم که بعنوان رحمت به سوی جهانیان فرستاده شده  و من پسر کسی هستم که بر جن و انس برانگیخته شد . . معاویه که از سخن امام به سختی افتاده بود . سخن ایشان را قطع کرد و گفت: . ای ابا محمد! . از این سخنان ما را واگذار  و از ویژگیهای خرما برای ما سخن بگو -قصد او آن بود که امام خجالت کشیده و سخن نگوید-. امام فرمود: . . آری، خرما به وسیله باد باروَر می شود  و حرارت خورشید آن را می پزد  و خنکی شب آن را خوشبو و تازه اش می کند. . آنگاه امام به سخن اول خود بازگشت و فرمود: من پسر کسی هستم که خواستنش به درگاه خدا پذیرفته می شد . . من پسر کسی هستم که شفاعتش مقبول قرار می گیرد. من پسر کسی هستم که نخستین فردی است که از زمین مبعوث می گردد. . . من پسر کسی هستم که درِ بهشت را می کوبد و در برایش گشوده می شود و داخل آن می شود . من پسر کسی هستم که فرشتگان در جنگ به یاریش می شتافتند و غنایم برایش حلال گشت . به وسیله ترس از فاصله یک ماه یا بیشتر یاری شد . امام در این سخنان بود، تا اینکه دنیا بر معاویه تیره و تار شد  و از اهل شام و غیر آنان هر که امام را نمی شناخت او را شناخت . معاویه گفت: ای حسن! آرزو داشتی که خلیفه شوی، اما خلیفه نیستی امام فرمود: . خلیفه کسی است که به روش پیامبر عمل کند  و به اطاعت الهی گردن نهد  و . کسی که ستم می کند و سنت های الهی را تعطیل گذارده  و به دنیا همچون پدر و مادر خود دلبستگی دارد .  و بندگان الهی را بردگان و مال خدا را غارت می کند، خلیفه نمی باشد، ولکن او کسی است که به زور حکومتی را به چنگ آورده . .  و از آن به مدت کوتاهی بهره می برد  و به زودی دورانش پایان می یابد . . لذتش تمام شده و تبعات آن بر عهده اش باقی می ماند  و اینگونه می باشد که خداوند فرموده: . و نمی دانی شاید آن آزمایشی برای شما باشد و بهره مندی تا مدتی کم (الانبیاء: 111) . آنان را چند سال بهره مند ساختیم آنگاه آنچه به ایشان وعده داده شده بود (عذاب الهی) فرا رسید(الشعراء: 205) . . و آنچه از آن بهره مندند، ایشان را بی نیاز نمی کند.   و آن گاه با دست به معاویه اشاره کرد، و از منبر پائین آمد. (الشعراء: 207)
. . روایت شده که روزی معاویه از امام حسن خواست که بر بالای منبر رفته و نسب خود را بیان دارد . . امام بالای منبر رفت و پس از حمد و ثنای الهی فرمود: . . ای مردم! . هر که مرا می شناسد که مرا می شناسد، و هر که مرا نمی شناسد بزودی خود را برای او توصیف می کنم . شهرم مکه و منی است و فرزند مروه و صفا هستم .  و من پسر پیامبر برانگیخته شده هستم  و من فرزند کسی هستم که بر بالای کوه های استوار رفته . و من پسر کسی هستم که زیبایی های چهره اش را از حیا پوشانید  و من پسر فاطمه برترین زنان هستم . . و من پسر کسانی هستم که عیوبشان اندک و دامن هایشان پاک است . . در این حالت مؤذن اذان گفت : گواهی می دهم که معبودی جز خداوند نیست و گواهی می دهم که حمد و فرستاده خداست . . امام فرمود: ای معاویه! محمد پدر توست یا پدر من؟ . اگر بگویی پدر من نیست، حق را پوشانده ای  و اگر بگویی: آری، اقرار نموده ای. . . سپس فرمود: قریش بر عرب افتخار می کند که محمد از آنان است . و عرب بر عجم افتخار می کند که محمد از آنان می باشد . و عجم به عرب احترام می گذارد، چون محمد از آنان است. حقّ ما را طلب می کنند اما حقمان را به ما باز نمی گردانند. . . ای مردم! . شهرها نابود، و آثار از بین رفت. صبر و شکیبایی اندک گردید. پس بر وسوسه های شیطانی و حکم خیانتکاران قدرت تحمل نیست . . به خدا سوگند که هم اکنون دلایل، اثبات  و آیات الهی، برتر  و مشکلات آشکار شد  و ما در انتظار تحقق این آیات و تأویل آنها بودیم . . خداوند می فرماید: «محمد تنها رسول الهی است که پیش از او نیز پیامبرانی بوده اند . اگر بمیرد یا کشته شود آیا شما به گذشته خود رجوع می کنید؟ . . و هر که به گذشته خود بازگردد، به خداوند زیان نمی رساند  و خداوند شاکران را پاداش می دهد»(آل عمران: 144) . . سوگند به خدا که جدم «پیامبر خدا» مُرد و پدرم کشته شد . و وسوسه گر ناپیدا صیحه و فریاد زد  و شک در دل های مردم وارد شد . . و ندای فتنه جو و آشوب گر ظاهر گردید  و با سنت پیامبر مخالفت گردید . پس ای وای از فتنۀ کور و کر و لال، که سخن خواننده شنیده نشده و منادی آن جواب داده نمی شود . و با رهبر آن مخالفت نمی گردد  و نفاق آشکار و پرچم های تفرقه افکنان به حرکت در آمد . و لشکریان خارج شوندگان از دین از شام و عراق مجتمع شدند . خداوند شما را رحمت کند. بشتابید به روشنی نور درخشان و پرچم مرد نیرومند  و به نوری که هرگز خاموش نگردد  و حقی که مخفی نشود ای مردم! از خواب غفلت برخیزید و از شکار فرصت ها شدن و از تاریکی بسیار  و از کم بودن راه رهایی بپرید . . سوگند به آن که دانه را شکافت و انسان را خلق کرد و عظمت را بر خود پوشانید . . اگر از میان شما گروهی با من باشند که دل های صاف و نیاتی صادق داشته باشند . که در آن نفاق نبوده و قصدِ تفرقه افکنی نداشته باشند . . قدم قدم با شمشیر با آنان می جنگم و شمشیرها و نیزه ها را در اطراف آنان قرار داده .  و اسبها را در اطراف ایشان به حرکت در می آورم.
۲۳ اردیبهشت ... . صفحه ی دیگری از من رقم خورد به صفحه ی قبل که نگاه میکنم دردی در استخوانم میپیچد عجیب چه سالی بود .... ۳۶۵ روزی که دوییدوم کفش آهنی به پا کردم و دویدم . نفسم بریده شد و دویدم . رگ های قلبم سوخت و دویدم . دویدم برای چیزی که ارزوش رو داشتم برای چیزی که میخواستم . . خسته از تمام دویدن ها بودم که ناگاه کوهی که بهش تکیه داده بودم فرو ریخت .... . . شکه از بی پشت شدن متحیر از بی پناهی بودم . . پا هایم را محکم به زمین میفشردم تا فرو نریزم . که به ناگاه صاعقه ای ردی عمیق وسط قلبم کاشت .. و من ماندم و حیرانی و بی پُشتی و ایستادگی ! . تحیری عظیم ... . . پلان ۲:به گِل هایی که کنج کارگاه کوچکم هستن نگاه میکنم . روزی گلدان زیبای پشت پنجره بودن یا کاسه ای که به شیطنت کودکی در هم شکسته بود . یا شاید هم به لطف دَوَران چرخ آب زیر پوستشان ورم کرده بود . . حالا همه ی شان کنار هم در همان تشت غرق در آبند . . جوانه میزنند ... . و بعد از زیر و زبر شدن . دوباره کاسه ای میشوند پر از انار . یا گُل دان پر گُل.... . شاید هم پرنده ای در مسیر باد .... . . و مگر نفرمود انسان را از گِل خشکیده ی سفال آفریدم ! و گفت تو جوری ساخته شدی که در بدترین شرایط هم میتونی بهترین خودت باشی ! . . من حالا ایستادم و می ایستم . تا گِلم جوانه بزند با پشتی که دیگر نیست و زخمی عمیق به روی قلب . . گفتم زخم هایم چی؟ گفت نور از محل آن ها وارد میشود به عمق همان زخم ها .... . . ولی ارباب اگر دیر به دادم برسی دیگر از دست رود این دل شیدا شاید . بیست سوم. اردیبهشت. دو صفر
أُقْسِمُ بِهَذَا الْبَلَدِ وَأَنْتَ حِلٌّ بِهَذَا الْبَلَدِ . و اِشارَت الی قَلبهِ .... . . قسم می‌خورم به این شهر درحالی که تو در آن جای داری سوره‌ی بلد، آیه‌ی ۱ و ۲ . . قلب هر‌انسان، شهری کوچک است که روزها و شب‌های بسیاری را پشت سر گذاشته . سختی‌های فراوانی را دیده و شادی‌های بی‌اندازه‌ای را با تمام وجودش حس کرده است . شهر قلب‌های ما گاهی شب‌هایی روشن و چراغانی دارد و گاهی شب‌هایی تاریک . گاهی بامدادی مه‌آلود دارد و گاهی صبحی آفتابی . . در شهر قلب ما باران و برف می‌بارد، جوانه می‌روید. . گاهی کسی با قدم‌های شاد و بلند می‌دود و گاهی عابری در آن آوازی غمگین می‌خواند . . همه‌ی این شهرها را تو خلق کرده‌ای! . بعد با ظرافتی ماهرانه به آن‌چه در آن‌هاست جان داده‌ای . در آسمانش روح دمیده‌ای تا ببارد . در زمینش روح دمیده‌ای تا جوانه بزند . و در هوای شهر، امید دمیده‌ای تا در سخت‌ترین و دل‌تنگ‌ترین روزها هم ادامه بدهیم.... . و وای از آن شب و روز های سخت که بر قلب ها گذشت ... . و بعد شهر را به ما بخشیده‌ای . تو اجازه دادی هرکس تا حدی بتواند از شهرش آن‌طور که دوست دارد مراقبت کند . . می‌خواهیم آن را سرشار از نور کنیم؟ . می‌خواهیم در آن بی‌وقفه باران ببارانیم؟ می‌خواهیم در گلدان‌های پشت پنجره‌هایش . کنار بذرهای گل‌های رنگارنگ، امید و شادی و مهر بکاریم؟ . ‌ تو به ما اجازه می‌دهی همانی را انجام بدهیم که می‌خواهیم..... . .