eitaa logo
شعر شیعه
6.7هزار دنبال‌کننده
439 عکس
162 ویدیو
16 فایل
کانال تخصصی شعر آئینی تلگرام https://t.me/+WSa2XvuCaD5CQTQN ایتا https://eitaa.com/joinchat/199622657C5f32f5bfcc جهت ارسال اشعار و نظرات: @shia_poem_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
ای خطاپوش خطا کار تو باز آمده است واکن آغوش ! گنهکار تو باز آمده است هرکجا رفت جز این در ، به در بسته رسید پشت در مانده به دربار تو باز آمده است رفت سربار کسی غیر تو باشد که نشد پهن کن سفره که سربار تو باز آمده است به خریداری یوسف همه جا رفت و نبود با کلافی سر بازار تو باز آمده است روزه داری که شده تشنه ی من لی غیرک بر سر سفره ی افطار تو باز آمده است گرم سبحانکَ یا مومن و یا وهاب است با اجرنایِ من النارِ تو باز آمده است راهباً راغباً و راجیاً و خائفاً است گر ابوحمزه به دیدار تو باز آمده است لا تؤآخذنی أَلا عشق! که با سوء عمل سر این کوچه بدهکار تو باز آمده است هاربٌ منکَ إلیک است و گرفتار گناه گر به سوی تو گرفتار تو باز آمده است قدر را قدر ندانست و پشیمان برگشت واکن آغوش! گنهکار تو باز آمده است @shia_poem
گنهکاران کجا هستند ماه عفو آمد باز خدای‌مهربانی با نگاه عفو آمد باز خدای‌ماحیا دارد نبخشد بنده را، هرچند گدای‌بی‌حیا بر خوانِ‌شاه‌عفو آمد باز دوباره روزه؛ این عبد فراری را به راه آورد خدایا‌شکر! این بنده به راه عفو آمد باز به ذکر یاعلی و یاعظیم ما در این سی‌روز دل از دست شیاطین در پناه عفو آمد باز خدای مهربان العفو، خدای مهربان العفو خداوندا به حق روزه‌ی صاحب‌زمان العفو دوباره با دعاها روح‌مان پرواز خواهد کرد خدا درهای رحمت را به خلقش باز خواهد کرد ابوحمزه بخوان هرشب الهی لاتودِّبنی سحرخوان دلت هرشب نوایی ساز خواهد کرد هزار اسم خدا مخفی‌ست در جوشن‌کبیر او به خَلِّصنا مِن‌َالنّاری به ما ابراز خواهد کرد چه سرهایی که در سجده، چه دستانی که بر بالا زمین سی روز، این‌گونه به عرشش ناز خواهد کرد خدا‌العفو خدا‌العفو خدا‌العفو خدا‌العفو خداوندا به العفو علی شیرخدا العفو دم افطار می‌‌خوانند وقتی ربنایت را دلم قرص است می‌بخشی گدای بی‌نوایت را دم افطار وقتی سفره‌ی احسان تو پهن است لب روزه طمع دارد فقط رزق رضایت را لبان تشنه‌ی شیعه دم‌افطار می‌خواهد بگیرد در بغل قبر شه کرببلات را سر قتلت حسین‌من، چه جنگی بود در گودال صدای هلهله نگذاشت بشناسم صدایت را لب تشنه سرت را از تن پاکت جدا کردند بمیرم کف زدند‌و‌یک‌به‌یک شکرخدا کردند @shia_poem
خداوندا کرم کردی مرا بسیار بخشیدی خطا کردم ولی با لطف خود هربار بخشیدی گنهکاران عالم حال من را خوب می فهمند گدای خسته را با روی خوش ای یار بخشیدی هزاران مرتبه توبه شکستم باز برگشتم تو اما بنده ات را بعد هر تکرار بخشیدی همین که نور بسم الله دیدی روی لبهایم شب اول کنار سفره ی افطار بخشیدی تو گویا بیشتر از من به من مشتاق بودی که به شوق اولین تسبیح استغفار بخشیدی فراموشم نخواهد شد که با رحمت نه تنها من جهانی را به عشق حیدر کرار بخشیدی @shia_poem
بچه گي كرده ام، پشيمانم من ندانسته شيطنت كردم بغلم كن دوباره مثل قديم رو نگردان زمن، غلط كردم  ساده گي كار دست من داده همنشين ِ بد از تو، دورم كرد لطف بيش از حد شما؛ امروز بنده اي سركش و جسورم كرد سيب سرخ هوس فريبم داد دلم از كرده اش پشيمان است عذر تقصير پيشت آوردم مهربان، بخشش از بزرگان است به كجا مي شود فرار كنم !؟ بدتر از متهم زمين خوردم حيف آن دست، كه مرا بزني نزده ؛ من خودم زمين خوردم آبرو،اشك، ندبه و توبه باز هم وا‍ژه هاي تكراري دست هاي مرا دوباره بگير تا بفهمم كه دوستم داري شده ام جنس كهنه ي بازار رهگذر، دوست، آشنا نخرد كاش از اول ضرر نمي ديدم هيچ كس غير تو، مرا نخرد نه ! من از چشم تو نمي افتم تا حسيني و كربلايي هست آبروي مرا نخواهي برد تا كه عشق امام رضايي هست روسیاهم صدا نخواهي زد پاي من را قلم نخواهي كرد به دلم دست رد نخواهي زد سنگ روي يخم نخواهي كرد بازهم روي خوش نشان دادي چقدر خوب شد كه زهرا هست غسل گريه كن اي دل غافل روضه دست ومشك سقا هست @shia_poem
بارالها کوله باری از گناه آورده ام بر حریم امن یزدانت پناه آورده ام از تمام جرم و عصیان و خطایم در گذر بنده ای آلوده ام آه ای خدایم در گذر آمده وقتش که اظهار پشیمانی کنم نفس را در لحظه ی افطار قربانی کنم هر چه دارم خوب میدانم تمامش مال توست خوب میدانی اگر دورم دلم دنبال توست آمدم تنها برای بندگی رخصت دهی توبه کردم که مرا قدری دگر فرصت دهی با نگاه خود کمی حال مناجاتم بده تو کریمی و بیا اذن ملاقاتم بده از خودم شرمنده ام روی سیاهم را ببخش یا حسین میگویم و کوه گناهم را ببخش @shia_poem
در باز کن که خسته ترین بنده آمده تنها و سر به زیر و سر افکنده آمده همراه با امید به آینده آمده با این که دیر آمده شرمنده آمده   شرمنده اش نکن که گرفتار میشود خط و نشان نکش که دلش زارمیشود   غرق گناه آمده ام می کنی قبول؟ با اشک و آه آمده ام میکنی قبول؟ مابین ماه آمده ام می کنی قبول؟ رویم سیاه آمده ام میکنی قبول؟   مثل همیشه مطمئنم رد نمی کنی با اینکه من بدم تو به من بد نمیکنی   رویم نمی شود که صدایت کنم خدا در کوله بار بندگی ام نیست جز خطا با این دلی که نیست درونش به جز ریا یک عمر کار و بار دلم بوده ادعا   من از خودم به خاطر معصیت عاصی ام شرمنده ام برای همین آس و پاسی ام   در بی نوایی ام تو نوا میدهی مرا بغض شکسته ؛حال بکا میدهی مرا بی قیمتم اگر چه ؛ بها میدهی مرا با یاد خود به سینه صفا میدهی مرا   میخوانمت ؛ اجابت سبز دعا تویی روشن ترین ضمیر دل بنده ها تویی   غفلت حصار بسته به دور و بر دلم رحمی نما به گریه و چشم تر دلم مرهون رحمتت شده پا تا سر دلم نامت نوشته ام به روی سر در دلم   راضی نشو دلم به کسی جز تو رو کند با یک نفر به غیر خودت گفتگو کند   حالا تو هستی و دل بی عار بنده ات شرمندگی و خجلت غم بار بنده ات آشفته حالی و دل بیمار بنده ات تنها تو هستی با خبر از کار بنده ات   پس لطف کن بیا و مرا بی خبر ببخش در خلوت شبانه و وقت سحر ببخش @shia_poem
به کوره ‌راهم و چشمان سر به راه ندارم چراغ راه، در این جاده‌ی سیاه ندارم ببین خراب شده هر پلی که پشت سرم بود پناه آخر من شو! پناهگاه ندارم رفیقِ راه، مرا با فریب، چاه‌نشین کرد بگیر دست مرا؛ جز تو خیرخواه ندارم برای بارشِ شب‌گریه‌های بی کسیِ خود به غیرِ گوشه‌ی محراب، سرپناه ندارم همیشه آهِ خجالت کشیده‌ام که فقیرم ببخش، بینِ بساطم به غیرِ آه ندارم گناه، کرده‌ام و مستحقّ آتشم؛ اما ... سئوال می‌کنم از رحمتت؛ گناه ندارم ؟! فضای آینه‌ام را غبارِ آه، گرفته‌ست که روسیاه‌ترین آدمم؛ نگاه ندارم ! به وقتِ گردشِ تسبیح، جای ذکر تو کاری به جز شمردنِ تعدادِ اشتباه ندارم دوباره لشکرِ فاتح مرا به بند کشیده‌ست شکست خورده‌ام از نفس، چون سپاه ندارم برای مجلسِ بخشیدنِ گناه، گریزی به غیر روضه‌ی گودال قتلگاه ندارم @shia_poem
بوی آش نذری ماه مبارک میرسد باز وقت خواندن قدر و تبارک میرسد باز می خوانم شب اول دعای افتتاح باز میگیرم به زیر سایه قرآن پناه باز می خوانم میان گریه ها جوشن کبیر ذکر العفو و مناجات و اجرنا یا مجیر باز از فرط عطش چشمم سیاهی میرود از وجودم در همین حالت تباهی میرود باز می گویم پس از افطار با نان و نمک رو به سوی کربلا یا لیتنا کنا معک @shia_poem
خداوندا کرم کردی مرا بسیار بخشیدی خطا کردم ولی با لطف خود هربار بخشیدی گنهکاران عالم حال من را خوب می فهمند گدای خسته را با روی خوش ای یار بخشیدی هزاران مرتبه توبه شکستم باز برگشتم تو اما بنده ات را بعد هر تکرار بخشیدی همین که نور بسم الله دیدی روی لبهایم شب اول کنار سفره ی افطار بخشیدی تو گویا بیشتر از من به من مشتاق بودی که به شوق اولین تسبیح استغفار بخشیدی فراموشم نخواهد شد که با رحمت نه تنها من جهانی را به عشق حیدر کرار بخشیدی @shia_poem
آورده ای دوباره بدهکارمان کنی فکری به حال غم زده و زارمان کنی اینجور که دوباره به ما راه می دهی اصلا بعید نیست طلبکارمان کنی با اینکه ما به دست تو پرونده داشتیم یک دم نخواستی تو خدا، خارمان کنی تو مهربان ترینی و اصلا نمی شود با آتشِ جهنمت، آزارمان کنی ما را زمین زده است گناهان بی شمار باید که فکرِ این دل بیمارمان کنی من آمدم دوباره رفیقت شوم خدا لطفی اگر کنی تو و بیدارمان کنی این چشم ها که بوی شهادت نمی دهد تا با شهید کرببلا یارمان کنی با گریه های فاطمه ات گریه می کنیم تا روضه خوان روضه دیوارمان کنی آتش گرفته ایم در این اضطراب تا پهلو شکسته از تب مسمارمان کنی @shia_poem
السلام ای ماه پنهان پشت استهلال ما ما به دنبال تو می‌گردیم و تو دنبال ما ماهِ پیدا، ماه پنهان، ماه روشن، ماه محو رؤیت این ماه یعنی نامۀ اعمال ما خاصه این شب‌ها که ابر و باد و باران با من است خاصه این شب‌ها که تعریفی ندارد حال ما کاش در تقدیر ما باشد همه شب‌های قدر کاش حَوِّل حالَنایی‌تر شود احوال ما ما به استقبال ماه از خویش تا بیرون زدیم ماه با پای خودش آمد به استقبال ما گوشۀ چشمی به ما بنمای ای ابروهلال تا همه خورشید گردد روزی امسال ما @Shia_poem
دوباره آمده ام، گرچه دیر برگشتم ولی شبیه گدا سر به زیر برگشتم به صد امید به سوی تو روی آوردم به سوی خانه ی نعم الامیر برگشتم شدم ذلیل گناهم، خودم پشیمانم ببین شکسته و زار و حقیر برگشتم گرفت دست مرا دست مهربانی تو به دستگیری تو یا مجیر برگشتم ز باب لطف تو رفتم ولی غلط کردم پر از گناه صغیر و کبیر برگشتم گناه بال و پرم را شکسته مولا جان شدم دوباره زمین گیر، گیر برگشتم اگرچه پیش تو احساس فقر بی معناست ولی دوباره به سویت فقیر برگشتم عطش دوباره لبم را ترک ترک کرده به حرمت لب مثل کویر... برگشتم به یاد خواهر غمدیده ای که می فرمود ببین برادر زینب که پیر برگشتم به کوفه شهر علی بعد بیست سال حسین به لطف حرمله ها من اسیر برگشتم ولی برادر زینب همینکه فهمیدم کفن شده است تنت با حصیر... برگشتم @shia_poem
ای خالق دو دنیا پاک از گناهمان کن ما بنده و تو مولا پاک از گناهمان کن ماه خدا دمیده مهمان تو رسیده رحمی دوباره بر ما... پاک از گناهمان کن با درد بی دوایی من آمدم گدایی ما تشنه و تو دریا پاک از گناهمان کن ای صاحب سخاوت مولای با کرامت دریاب بی نوا را پاک از گناهمان کن ما مذنب و تو غفار ما رو سیه تو ستار ما بی پناه امّا پاک از گناهمان کن عمرم تباه کردم خیلی گناه کردم اشکم ببین خدایا پاک از گناهمان کن ما گرچه رو سیاهیم یا غرق در گناهیم شرمنده ایم مولا پاک از گناهمان کن بال و پرم شکسته مولا به حق دستِ از تن جدای سقا پاک از گناهمان کن مهتاب من حسینه ارباب من حسینه جان عزیز زهرا پاک از گناهمان کن @shia_poem
بنده چون شد وارد وادی ایمان بهتر است نقش بندد چونکه ایمان بر دل و جان بهتر است بنده باید انس گیرد با مناجات سحر نیمه شب اشک و نماز و ذکر و قرآن بهتر است نور راه ماست نور جلوه صاحب زمان در شب تاریک نور ماه تابان بهتر است «در جوانی پاک بودن شیوه پیغمبری است» توبه کردن خوب، اما از جوانان بهتر است اولین منزل برای توبه حزن قلبی است بنده باشد از گناه خود پشیمان بهتر است هیئتی بودن فقط با گریه بر ارباب نیست سینه زن وقتی که باشد اهل عرفان بهتر است سینه زن را آخرش ارباب آدم می کند اشک روضه رحمتش از آب باران بهتر است جرعه ای آب فرات از ما عمویی را گرفت تشنگی از بی عمو بودن به قرآن بهتر است @shia_poem
خبر آمد که بهار دل ما آمد باز مژده‌ی‌کم شدن فاصله ها آمد باز از لب عرش خداوند ندا آمد باز بندگان ماه خدا، ماه خدا آمد باز من که پابند هوس ها و گناهم چه کنم؟ ندهد یار اگر باز پناهم چه کنم؟ خبر آمد که کریم آمد و در وا‌شده است سفره پرداز قدیم آمد و در وا‌شده است اسم رحمان و رحیم آمد و در وا‌شده است درد عصیان مرا خویش مداوا شده است آی مردم به خدا ربِّ رحیمی داریم توبه آرید، خداوند کریمی داریم ای که بخشنده‌ی هر جرم و گناهی، العفو به پشیمان شدگان نیز پناهی، العفو من پشیمان شده ام؛ نیم نگاهی، العفو یا الهیّ و الهیّ و الهی العفو سائلی را به سر سفره ی خود راه بده من گدای توأم ای حضرت الله- بده!- یارب این سوخته دل را که محک لازم نیست بچه ای را که کتک خورده، فلک لازم نیست گرد خوان تو فقیرم من و شک لازم نیست تا سر سفره حسین است نمک لازم نیست به لبم خورد کمی آب، مرا بخشیدند ای فدای لب ارباب، مرا بخشیدند @shia_poem
آخر از راه می آید پدرم صبر کنید... می رسد نور دو چشمان ترم صبر کنید... خواب دیدم که به من گفت می آید پیشم من که از آمدنش با خبرم صبر کنید... عمه جان از تو خجالت زده هستم اما به خدا کم بشود درد سرم صبر کنید... ناقه آهسته برانید دگر خسته شدم به خدا درد گرفته کمرم صبر کنید... با طنابی که به دستم زده اید ای لشگر نَکِشیدم که شکسته است پرم صبر کنید... پیش چشمان عمو نیزه به کتفم زده اید من شکایت به عمویم ببرم صبر کنید... آنقدر ناله زنم یا ابتا می گویم تا خودِ حشر بماند اثرم صبر کنید... شب شد و ناقه زمینم زد و عمه هم رفت بی امان داد زدم در خطرم صبر کنید... کاش پاهای مرا هم به شتر می بستند تا نیفتد به بیابان گذرم صبر کنید... زجر نگذاشت بگویم که چرا جا ماندم گفتم اینقدر نکش موی سرم صبر کنید... گفتم ای زجر مزن من که خودم می آیم همه جا تار شده در نظرم صبر کنید ضربهء زجر مرا یاد مدینه انداخت یاد زخم فدک و پهلو و سینه انداخت @shia_poem
بازی دنیا ز عمرم زود فرصت را گرفت قبله ام گم شد کم آوردم لیاقت را گرفت گریه و حال نماز صبح های من چه شد؟ خواب شیرین سحر فیض عبادت را گرفت از صغیره شد شروع و به کبیره ختم شد جرأت عاصی شدن از من خجالت را گرفت یارفیق لا رفیق له حلالم کن اگر بین ما بار گناهانم رفاقت را گرفت نور مولا نیست دیگر درمیان سفره ام بی خیالی من از این سفره برکت را گرفت نیم دین را به حیا دادند کارم سخت شد مستی انجام معصیت نجابت را گرفت ذکر و استغفار و توبه دست جمعی بهتراست باخت این شبها کسی که کنج عزلت را گرفت لذت افطار با خرمای نخل کربلاست خوش بحال هرکه از زهرا زیارت راگرفت یا غیاث المستغیثین گفت و پاسخ داده شد نیزه ای روی لب آقا اجابت را گرفت @shia_poem
همسنگر بی مثل و مانندم خدیجه بر عشق تو یک عمر پابندم خدیجه ای در تمام عرصه هاسنگ صبورم ای یاور دیرینه ام کوه غرورم ای تکیه گاه شانه زخمی احمد ای هرقدم تصدیق تو یار محمد شد پشت گرمی ام همیشه همت تو ترویج دین آغاز شد با ثروت تو سرمایه اصلی آئین پیمبر مال حلالت بوده و شمشیر حیدر تو اولین زن دردیار مسلمینی منصوب حق برنام ام المومنینی تو پابه پایم درد و محنت می کشیدی بار رسالت را به دوشت می کشیدی تو آبروی سرزمین های حجازی هم سفره ی من بوده ای درعشق بازی تو حامی زحمت کش دین خدائی تنها پرستار مناجات حرائی در مهربانی و وفا غوغا تو هستی الگوی همسرداری زهرا تو هستی حالا دگر گیسو سپید و قد کمانی در هر نوائی اشهدخود را بخوانی دستان پر مهر تو دیگر پینه بسته گرد غریبی بر سر و رویت نشسته هی پلک های بسته را وا میکنی تو رخسار زهرا را تماشا می کنی تو دراین دیار بی کسی جان می سپاری سر روی خاک سرد قبرستان گذاری تو واسطه کردی به سویم دخترت را تا بین پیراهن بپیچم پیکرت را برآبرویت حق در رحمت گشوده از آسمان بهرت کفن نازل نموده اماکجائی تا ببینی نور دیده درکربلایک پیکری را سربریده جزگیسوی زینب پریشان را نفهمد هرگز کسی معنای عریان را نفهمد @shia_poem
آنقدر بخشیدی که دستانت ، بخشندگی را هم هوایی کرد ثروت به پاهای تو افتاد و    از تو غرورش را گدایی کرد   من هم کنار آسمان بودم ، وقتی نماز نور را خواندی در روزهای غربت و سختی ، مردانه پای عشق خود ماندی   بانو کسی دیگر نمیگوید : مردانگی در سیرت زن نیست مردانگی ها را نشان دادی ، مردانگی تنها به گفتن نیست   فرمود پیغمبر به یارانش : باید شبیه همسرم باشید از او شنیدم توی جنت هم ، قسمت شده تا مال هم باشید   تو همسرش بودی و می مانی ، قدر تو بیش از دیگران  باشد اصلاً برای چون تویی بانو ، باید کفن از آسمان باشد   با چشم خود دیدم برای او ، سال عروجت سال غم ها شد شکر خدا آن روزهای سخت ، زهرای تو ام ابیها شد تو مادر زهرا شدی پس دین باید در اینجا نکته بین باشد ننگ است در عالم زنی دیگر غیراز تو ام المومنین باشد   یادت میاید گفت پیغمبر: خورشید بر شب میشود غالب؟! بانو منم همرزم دیروزت ، یعنی علی ابن ابیطالب   امروز اینجا بر مزار تو ، آورده ام زهرا و زینب را زینب دوسالش هست و میداند ، زن میتواند بشکند شب را... @shia_poem
ما سائل لطف فراوان خدیجه از کودکی خوردیم از نان خدیجه در راه دین داده همه دار و ندارش اسلام شد مدیون احسان خدیجه خرج مسلمانی ما هستی او شد پس هر چه ما داریم قربان خدیجه در راه اهل بیت هر کس خرج کرده فردای محشر هست مهمان خدیجه جور دگر شد دستگیر ما پیمبر هر جا قسم خوردیم بر جان خدیجه شکر خدا هستیم امشب روضه خوانش شکر خدا هستیم گریان خدیجه دلشوره دارد یاد فرداهای زهرا ابر بهاری گشت چشمان خدیجه انگار دیده آتش و دیوار و در را غم های زهرا برده سامان خدیجه ای وای از روزی که با پهلوی زخمی زهرا شود در عرش مهمان خدیجه نیمه شبی در خانه خولی نامرد صد پاره می گردد گریبان خدیجه @shia_poem
سلام ای نادر دوران خدیجه تلاقی زن و ایمان خدیجه سلام ای دُرّ یزدان سفته ی عشق سراسر آیه ی ناگفته ی عشق سلام ای سوره ی مستور بالا تو را حق پرورید از نور بالا خدیجه ای که در مرآت منظور تو با احمد شدی نور علی نور تو در بین عرب سر بودی اما زنی نامی و سرور بودی اما کمالت مال این دنیا نبوده غمت آمال این دنیا نبوده تو در دوران ثروتمند بودن تو در مستی قدرتمند بودن به دستان خدا محمل سپردی محمد را که دیدی دل سپردی تو دلداده شدی، دلداده تا او تجارت کردی ای بانو تو با او تو ثروت دادی و ثروت خریدی تو عزت دادی و عزت خریدی چه سودی کردی ای بانو چه سودی که حامی رسول وحی بودی اگر چه همسر پیغمبری تو میان همسران او سری تو مقامی داری اما فوق ادراک عروجی برتر از ادراک افلاک از این منظر فقط یکتا تو هستی خدیجه، مادر زهرا تو هستی تویی که اولین مومن به دینی از این رو با علی تو اولینی خدیجه مزد ایمان تو این شد که دامادت امیرالمومنین شد تو دوشادوش احمد رنج دیدی کنارش رنج ها را گنج دیدی تو فانیِ مرام مصطفایی تو سختی دیده ی راه خدایی تو ای تنهاترین همدم به خاتم چرا رخت سفر بستی ز عالم مگر تو بر نبی همسر نبودی مگر بر فاطمه مادر نبودی چرا ناگاه ای بانو شکستی چه شد در بستر رفتن نشستی تو در بستر پرستاری نداری دم رفتن کفن داری، نداری مخور غصه خدا دارد هوایت کفن از عرش می آید برایت کفن گفتم دلم لرزید یک آن غروب کربلا را دید یک آن زمینی مملو از ماه و ستاره بدن های شریف پاره پاره تنی غارت شده، ببریده حنجر بدون سر، بدون دست، بی سر سرش بر روی نی چون پاره قرآن بدن، پامالِ از سم ستوران لب تشنه چنین جان داده ارباب برهنه روی خاک افتاده ارباب در آن دم هاتفی خواند ای خدیجه حسینت بی کفن ماند ای خدیجه @shia_poem
دور شدم از این و آن، با خودم آشنا شدم آینه در حجاز بود، عاشق مصطفی شدم سرمه نمی برم به چین، قند و شکر نمی خرم نقره و زر نخواستم، صاحب کیمیا شدم بار شتر گذاشتم، وقف تو هرچه داشتم دانهء عشق کاشتم، در قفست رها شدم با تو جرس به هر نفس، مصرع عاشقانه ایست با تو پر از قصیده ام، با تو غزل سرا شدم ای که ملول می‌شوی از نفس فرشته‌ها باور من نمی شود، همنفس خدا شدم سفرهء دل برای من، باز کن آیه ای بخوان حرف بزن که مَحرمِ زمزمهء حرا شدم قطرهء من فرات شد، ذرّه ام آفتاب شد پیش تو سیّدالبشر، سیّدة النّسا شدم پشت سرت من و علی، قامت عشق بسته ایم تو همه مقتدا شدی، من همه اقتدا شدم من به تو دست یاعلی داده ام از صمیم دل مرگ جدام کرده است از تو اگر جدا شدم لحظه آخرین غزل، ترس ندارم از اجل پیرهن تو در بغل، با تو دوباره «ما» شدم @shia_poem
چطوری دلت میاد بدون ما بری سفر حالا که داری میری، پس ما دو تا رو هم ببر نه قرارمون نبود، رفیق نیمه راه باشی گفتی پا به پام می مونی ،تا یه تکیه گاه باشی به دلم آتیش نزن، گریه ی بی صدا نکن واسه زنده موندنم، زیر لبت دعا نکن خیلی زود داری میری!، دخترمون سه ساله شه نذا باغِ زندگیش، رنگِ گلای لاله شه وقت کوچت ای پرستو، نمِ پاییزی می خوای!؟ بعد عمری زندگی، تازه ازم چیزی می خوای!؟ نگو دریای غمِ خدیجه ساحل نداره ! همه زندگیم فدات، عبام که قابل نداره ! کفنت رو قراره ازآسمونا بیارن قراره فرشته ها حلوا و خرما بیارن به جونم آتیش زده؛ حرفِ کفن-اسمِ عبا یادتِ گفته بودم براتُ از کرببلا یادتِ گفته بودم، ازیه غریبِ بی کفن گفته بودم نوه مُ ؛ کرببلا سر می بُرن سی هزارتا نامسلمون، نینوا می کشنش با لبِ تشنه تو گودال بلا می کشنش توی کربلا سرِ همین عبا بلوا میشه سر غارتِ یه تیکه پیرهن دعوا میشه @shia_poem
کسی که قلب او سرشار از نور یقین باشد فقط او در کنار رحمة للعالمین باشد چه باک از این که زن های عرب او را نمیخواهند خدا میخواست با پیغمبر خود همنشین باشد سلام حیدر کرار با زهراست پس حتما سلام او فقط با شخص ختم المرسلین باشد تمام هستی اش را خرج راه مصطفی کرده پس اسلام است مدیونش نه او مدیون دین باشد ز دامان پر از مهرش به دنیا کوثر آورده و درد بعضی از زن های پیغمبر همین باشد حسادت کور کرده چشم هاشان را نمیفهمند کسی که مادر زهراست، ام المومنین باشد "و أین مثلها" یعنی کسی دیگر خدیجه نیست "و أین مثلها" یعنی فقط او دلنشین باشد نگفتم گوشه ای از مدحتان را باز شرمندم همان بهتر که پایان غزل ها نقطه چین... باشد @shia_poem
دلش را برده‌ای هر وقت صحبت کرده‌ای بانو! محمد را چنین غرق محبت کرده‌ای بانو! به محراب دو ابرویش تماشا کرده‌ای حق را میان معبد چشمش عبادت کرده‌ای بانو! تو پیش از وحی ایمان داشتی، اعجاز عشق این‌ست نمازِ مِهر، بر مُهر نبوت کرده‌ای بانو! چه خوش فهمیده‌ای با باختن در عشق، باید برد چه سودی در صفای این تجارت کرده‌ای بانو! تو امّ‌المومنینی، چون که جای کینه، مالت را میان مومنین، با عشق قسمت کرده‌ای بانو! تمام هستیِ حق، کوثرش سهم تو شد، زیرا تمام هستی‌ت را نذر امت کرده‌ای بانو! علی بود و نبی بود و تو بودی اولِ این راه تو با زهرات، با مولات، بیعت کرده‌ای بانو! رخ مرضیه را بوسیدی و روح‌الامین شد مست چنین شیرین که کوثر را تلاوت کرده‌ای بانو! چه دُرّی در دل دلدادگی دیدی؟ که از دنیا به یک پیراهن کهنه قناعت کرده‌ای بانو! چه اندوهی است در کوچت؟ که دیگر این محمد، آن محمد نیست، از وقتی که رحلت کرده‌ای بانو! بدان دست کریمت دارم امّیدی که در محشر ببینم شاعرت را هم شفاعت کرده‌ای بانو! @shia_poem